درسهاى زمانه شناسي ذيحجه 1444 شماره 094
مصاحبه با کارشناس سابق وزارت اطلاعات (بدون ذكر نام و يا تصوير) درباره ميزان تاثير كروههاى مخالف حاكميت در خارج؛ در حوادث و اغتشاشات؛ نكاه مراكز امنيتي و حاكميتي و روشهاى ناكارآمد و نتايج؛ كيس سازى و اعترافات تلويزيونى و.... = مصاحبه حاوى مطالب مفيدى است
اینها بخشی از گفتوگوی تقریبا دوساعتهی انصاف نیوز با یک کاشناس سابق نفاق [کارشناس مجاهدین خلق] در وزارت اطلاعات است. مردی کت و شلواری و بسیار مرتب که بر مباحث مختلفی که در این دوساعت مطرح میشود بنظر اشرافی قابل توجه دارد. آرام و با طمانینه سخن میگوید و شکل اظهارنظرش دربارهی برخی از مسائل در این گفتوگو نشان میدهد که جزئی از طیفی در دستگاه امنیتی است که دیدی بازتر نسبت به مسائل اجتماعی و سیاسی دارند.
در این مصاحبه که برای حفظ هویت او بدون عکس و نامی منتشر میشود، ضمن پرداختن به ساختار سازمان مجاهدین خلق در سالهای اخیر و میزان اثرگذاریشان در داخل و نیز میزان اشراف اطلاعاتی و نفوذ ایران در این سازمان، به مقاطعی پرداخته شده است که ادعایی چون «مداخلهی منافقا» در اعتراضات داخلی طرح شده.
او با قطعیت میگوید که مسائلی چون «کشتهسازی» که در آبانماه مطرح شد و به این سازمان ارتباط داده شد، کاملا دور از ذهن مینماید و سازمان چنین ظهور بروزی در داخل ندارد و اثرگذاری آنها تنها اثرگذاری اینترنتی است. او همچنین به اعتراضات سال ۸۸ و ۹۶ هم پرداخته است.
قسمت اول:
http://www.ensafnews.com/226920/سازمان(منافقين)، به نام سازمان جذب ندارد؛ وقتی ما میگوییم سازمان، ذهن شما سمت یک حزب معمولی نرود، بلافاصله باید متوجه شوید که یک سازمان اطلاعاتی است، این را غلو نمیکنم. آنها قبل از اینکه یک سازمان سیاسی باشند، یک سازمان اطلاعاتی هستند. هنر و علت ماندگاریشان همین است، اینکه میتوانند تاثیرگذار باشند، بیشتر بواسطهی همین است که یک سازمان اطلاعاتی هستند. اما از جهت جذب نیرو؛ وقتی از جذب نیرو سخن گفته میشود ذهن شما بلافاصله به سمت اقشار اجتماعی میآید؛ من با جرئت به شما میگویم که در این زمینه سازمان خیلی عقب است و جذبی ندارد، تقریبا صفر است. با نیرویی که دارد بیشتر کار اطلاعاتی میکند و با همین کار بر تحولات ایران و روابط ایران با کشورهای دیگر –چه در سطح بینالملل و چه منطقه- تاثیرگذاری میکند. عمدهی تاثیرگذاری سازمان در دو مولفهی روابط بینالملل جمهوری اسلامی ایران از یک سو و تحولات درون قدرت (و حاکمیت) و یا فعل و انفعالات مربوط به جناحهای درون حاکمیتی است. با این توضیح که در مولفهی اول تمرکز سازمان برروی تعمیق شکاف ایران با غرب از طریق ایرانهراسی و بزرگنمایی در موضوعاتی چون هستهای و موشکی و دخالتهای منطقهای است و در مولفهی دوم از طریق دامن زدن به اختلافات و درگیری و تخاصم بین جناحها است که سازمان از آن بعنوان جنگ گرگها یاد میکند. این تاثیرگذاری بیشتر بواسطهی کار اطلاعاتی است. اما اینکه بلافاصله نتیجه بگیریم که پس سازمان هیچ برد و وزن اجتماعی ندارد و در اجتماع هم حضور ندارند، غلط است. حضور دارند، منتها چون میدانند که حضور زیر تابلوی سازمان برایشان هزینه دارد و بازتابش منفی است، لذا از زیر این تابلو بیرون میآیند؛ مثل وقایع سال ۹۶ و جور دیگری روی اجتماع تاثیر میگذارند. ولی هستند، حضور دارند و قوی هستند.
۹۶ را از بعد از مشهد سازمان اداره کرد. ولی در آبان ۹۸ سازمان خیلی ضعیف بود. سال ۹۶ کامل در اختیار سازمان بود اما هیچ کجا تابلوی سازمان وجود نداشت.
به چه شکلی؟ یعنی سازوکارشان چگونه بوده؟
سازمان حدود ۲۰۰۰ نفر در آلبانی دارد. همهشان پشت کامپیوتر هستند. عکسهایی از آن منتشر شده است. مریم [رجوی] گاه سری میزند و گاهی هم شخصیتهایی را برای بازدید میبرد. تمامی این افراد در شبکههای اجتماعی هستند و ممکن است بعضا لیدر هم باشند. در شبکهها همیشه کسی لیدر میشود که دسترسی و قدرت بیشتری دارد و میتواند مطلب دهد. مطالب اجتماعی، فرهنگی، سرگرم کننده. شبکهها را با لیدرهایی که ایجاد میکنند تحت تاثیر قرار میدهند، اما تابلوی سازمان بالای سرشان نیست. اگر باشد طرد میشوند.
سال ۹۶ با حضور در این شبکهها جمعیت را هدایت میکردند که به خیابان بیایند و تظاهرات و اغتشاش کنند. ولی شروعش با اینها نبود، با علمالهدی و ماجرای مشهد بود. (اتباع علم الهدى) خواستند سربهسر دولت (روحانى) بگذارند یا مثلا تست کنند و دولت را سرنگون کنند؛ جریانی راه انداختند اما بعد از آن از دستشان خارج شد و علت اینکه کنترل از دستشان در رفت، سازمان بود!!!.
ولی اعتراضات ۹۸ نه. ۹۸ از ۹۶ الگو گرفته بود و فتیلهی انفجاریاش هم بنزین بود. به بیانی دیگر خودِ دولت چاشنی را زد و خودش شروع کرد. اما اینکه سازمان چقدر تاثیر گذاشت، تاثیرش بسیار ناچیز بود. اصلا موقعیت این را نداشت که بتواند بسیج کند؛ بخصوص که اینترنت هم قطع شد و سازمان هم دسترسیاش از طریق اینترنت بود.
الان در کشور چه کسی دست بالا را دارد؟ من به جرئت میگویم که کسی دست بالا را ندارد. اگر داشتند شاید حکومت براندازی میشد. چون کسی نیست، طرف بیرون میآید و میگوید رضاشاه روحت شاد. درحالیکه اصلا شاید سنش به شناخت رضاشاه نرسد. هرچه که نسل جدید در ذهن خود از دوران شاه ساخته از تصاویر است.
من با سرویس اطلاعاتی آلمانها صحبت کردم، چون بیشتر نیرویشان را از آلمان میآورند، نظرمان یکی بود؛ یعنی آنها هم میگفتند که اینها با فریب و نیرنگ و توان مالی و قدرت تشکیلاتیشان میتوانند نیرو بیاورند. این نیرو نیرویی متعلق به آنها نیست. تعداد سوریها در تظاهرات آخرشان در فرانسه از تعداد ایرانیها بیشتر بود.
فرض کنید که آدمی رفته کمپ آلمان، بلژیک، هلند یا هر جای دیگری، در یک دنیای بسته و کوچک است. آمدهاند آگهی دادهاند تور پاریس با ۱۰ دلار ۲۰ دلار، همان ۲۰ دلار را هم نمیگیرند. فردی که مثلا در کمپ پناهجویان است با خود میگوید که دو-سه روز هم بروم پاریس را ببینم.
شاید بگویید که دارم غلو میکنم، اما خدا شاهد است اینطور است. یعنی میآیند پاریس را ببینند. به همین دلیل هم اکثر تظاهراتها را میاندازند پاریس. چون حتی خود اروپاییها هم دوست دارند پاریس را ببینند. ایرانیها و عربها و… را سوار اتوبوس میکنند و میآورند آنجا، چهار- پنج ساعتشان مال سازمان است و باقیاش متعلق به خودشان. میرود و چرخی در پاریس میزند و بعد به کمپ خود بازمیگردد.
ما در ایران هم همین مشکل را داریم، همه جای دنیا این مشکل وجود دارد؛ همواره با تصویر سروکار داریم. سازمان هم متوجه این موضوع هست، مثل خیلیهای دیگر و به همین خاطر تصویر میسازند. شما تلویزیون و عکسها را نگاه میکنید و میبینید که جوانی هم در این تجمعات حضور دارد و فکر میکنید که پس لابد نفوذ دارند. اما چنین نیست.
سالها از ماجراها و اعدامهای ۶۷ میگذرد؛ اما آن اتفاق مشخصا در مورد سازمان، چه نفع و ضرری برای خودش داشت؟
من جزو کسانی هستم که معتقدم هر چقدر ماجراهای ۶۷ مطرح شود و راجع به آن حرف زده شود، جامعه را دچار مشکل و انشقاق میکند. شاید ماجراهای ۶۷ خیلی توجیهی هم نداشته باشد. بنظرم ورود نکنید، خود من هم علاقه ندارم به این موضوع ورود کنم.
اما اینکه تاثیرش بر سازمان چه بوده، چون برخوردهای سال ۶۷ و اتفاقاتی که متناسب با فتوای امام افتاد بیشتر سازمان را نشانه گرفت، من فکر میکنم که منجر به تقویت آن جریان بود. تمام کسانی که بعدا از زندان بیرون آمدند یا قبلا بیرون آمده بودند با سازمان زاویه پیدا کردند و بعد هم جدا شدند. نیروهای آن سال هم به همین سرنوشت دچار میشد.
همان اول پرسیدید که آیا سازمان با توجه به روابطی که از گذشته داشته در تحولات حضور دارد که من گفتم نه! اینها خیلی منفعل هستند و کنار کشیدهاند و دیگر با سازمان نسبتی ندارند. خب آن نیرو هم در نهایت به همین سرنوشت دچار میشد؛ یعنی منفعل میشد و بیرون میآمد. سازمان که قفل شده بود در گذشته و نگاهی به تحولات ایران نداشت و نمیتوانست ارتباط بگیرد و همین باعث شد که بسیاری از نیروهای سازمانی فاصله بگیرند و منفعل شوند و کنار بکشند. آن نیرو هم اگر بود همین میشد. اعدام آن نیروها بطور طبیعی فکر میکنم به نفع سازمان تمام شد.
سال ۸۸ چطور بود؟ اخباری میآمد که حضور داشتند. یکی از کسانی که آن دوران زندانی بود تعریف میکرد که در عاشورای ۸۸ دیدم تعدادی از کسانی را که گرفتند و آوردند سازمانی بودند. این چقدر واقعیت دارد؟ اعتراضات سال ۸۸ با جرئت به شما میگویم که ۸۸ یک بحران داخلی بود. هیچ نسبتی با سازمان نداشت و نمیتوانست اثرگذار باشد. سازمان بعدا ابزار اثرگذاری بر اجتماع را با اینترنت کسب کرد. ولی آن زمان که اینترنت به این شکل نبود. اصلا آنچنان شبکه اجتماعی نداشتیم. وقایع ۸۸ هیچ نسبتی با سازمان نداشت. آنموقع من در مجموعه بودم. درست است که در امنیت نبودم اما داخل مجموعه بودم و بالاتر از امنیت بودم و مجموعههای پایینتر به ما پاسخگو بودند. در سال ۸۸ سازمان اصلا حضور و تاثیری نداشت. نه تاثیرگذار بود، نه حضور داشت و نه اطلاع.
ما دو نوع حضور داریم. به همین خاطر همان اول به شما گفتم که اگر صحبت از اجتماع و مسائل مختلف میکنیم ذهن شما به این سمت میرود که سازمان اصلا حضور و تاثیری ندارد. اما خیلی تاثیرگذار است. همانطور که روی جنگ هم اثرگذار بود. اما آن تاثیرات، تاثیرات اطلاعاتی است. مثلا در دوران گذشته اینها صحبتهای [حسن] آیت ضد بنیصدر را که در خفا گفته شده بود به روزنامهی جمهوری اسلامی دادند و آنها هم منتشر کردند. آنجا آقای آیت خیلی تند علیه بنیصدر صحبت کرده بود و اصلا جامعه پاشید؛ چون آیت که نسبتی با حزب جمهوری داشت و به آن مجموعه تعلق خاطر داشت چنین صحبتهایی کرده بود. در این ماجرا تاثیرگذاری سازمان خیلی بالاست. ولی آیا این تاثیرگذاری از طریق اجتماع است؟ نه! از طرق اطلاعاتی است.
یعنی ماجرایی را از آن مجموعه به این مجموعه اطلاع داده و دو مجموعه را به جان یکدیگر انداخته. سال ۸۸ سازمان هرچه تاثیرگذاری داشت از این جنس بود. میآمد از اینها چیزی میگرفت و به آنها میداد و از آنها هم چیزی میگرفت و به اینها میداد.
حول و حوش سال ۸۴ و قبل آن، سازمان میگفت که نیروی چریک، نیروی مسلح و سازمانی بین تودهها میرود و آنها را برمیانگیزد و سربازگیری میکند. برانگیختگی تودهها و سربازگیری به سیاق جنبشهای چپ. میگویند که شما در جوامع بسته، مثل دوران شاه یا جامعهی جمهوری اسلامی، برای اینکه این تودهها را جذب کنید و سربازگیری کنید و خود را توسعه دهید، راهش این است که مسلح به جامعه بروید؛ چون امکان اینکه اعلامیه ببرید ندارید، امکان اینکه رسانه داشته باشید ندارید و وقتی هیچ چیز نداری شلیک میکنی، بمب منفجر میکنی.
در این سالها هم سازمان به این خاطر که ذهنش بسته بود مدام فکر میکرد که باید میان توده رود و از این طریق آن را برانگیخته کند. از آن سالها دیگر سازمان معکوس برنامهی قبل را رفت؛ یعنی میگوید اول تودهها باید بیایند در خیابان و بعد باید اسلحه به میان آنها برد. پس اول نظرش روی جنبش، شورش و یا به قول خودشان قیام است؛ میگوید اول قیام و بعد اسلحه؛ تا پیش از این میگفت اول اسلحه و بعد قیام.
حال یک قیام چگونه شکل میگیرد؛ سازمان دید که قیام هیچجور نمیتواند جنبش را راه بیندازد، ولی یکدفعه میبینی که مثلا تضاد یا درگیری جناحها چند میلیون نفر را به خیابان میکشد. سال ۸۸ برای سازمان الگو شد، نه اینکه سازمان آن را راه انداخته باشد، بلکه دید که خودش هرچه زور میزند چیزی نمیشود. باور کنید بارها تلاش کرد اما حتی به اندازهی انگشتان دو دست هم نتوانست آدم جمع کند. آن موقع مسئول پیگیری مسایل حقوق بشر ایران -گالیندو پل- میخواست به ایران بیاید و اینها زور خود را زدند که در میدان آرژانتین ۴۰-۵۰ نفر را جمع کنند و شلوغ کنند تا بگویند در ایران نارضایتی هست. به الان نگاه نکنید که ملت همینطور به خیابان میآیند، آن دوران اصلا اینطور نبود. خیلی تلاش کرد اما نتوانست، شاید ۷-۱۰ نفر بودند که همهشان را هم اطلاعات میشناخت و قبل از آمدن به میدان آرژانتین گرفتند و بردندشان.
اصلا پلیس در صحنه نیامد؛ یعنی حتی یک واحد پلیس هم آنجا نگذاشتیم به این دلیل که میخواستیم به گالیندو پل نشان دهیم که به نسبت دیروز چیزی تغییر نکرده. دیروز پلیس نبود و امروز هم پلیس نیست و اگر کسی بنا بود بیاید و اعتراضش را نسبت به حکومت به شما بگوید، بهخاطر ترس از پلیس نیست که الان اینجا نیست.
بعد از آن سازمان دید که سال ۸۸ حتی آقای موسوی دعوت هم نمیکند، اما چند میلیون آدم بیرون میریزند؛ چند شهر غول ایران شلوغ میشود. خب سازمان هم دوزاریاش میافتد که قیام لزوما نباید از این طریق باشد که من دعوت کنم، چه بهتر که این قیام شکل گیرد، یا به دلیل مشکلات معیشتی بهخاطر اقتصاد ویران، یا به دلیل بحران داخلی و اختلاف میان جناحها، که این جناح آن جناح را حذف کند و…، در نهایت نتیجه یکی و آن آمدن تودهها به خیابان است؛ اینکه به چه دلیلی این توده به خیابان میآید امر ثانوی است و مهم آمدنشان است. این توده که به خیابان بیاید آن موقع میتوانی به آن اسلحه برسانی و براندازی را رقم بزنی. تنها تحولی که در سازمان رخ داده همین است، دیگر تصورش این نیست که شروع براندازی باید با اسلحه باشد، میگوید که با قیام است.
سال ۸۸ سازمان رفت به این سمت که شکاف بین جناحها را تعمیق کند.
با چه ابزاری؟ چگونه؟
این مهم است؛ عمدتا روی دو محور استوار است، یکی محور تخلیه تلفنی است که برخلاف اسمش که بنظر سبک میآید موضوعی جدی است؛ یک محور هم نفوذ است. این نفوذ هم لزوما این نیست که آن فرد نفوذی زیر تابلوی سازمان باشد، نه! ممکن است متاثر باشد، اما متاثر با واسطه باشد. یک نکتهی دیگر هم اینکه سازمان بر روابط بینالملل اثرگذار است؛ مرتب دارند ملاقات و کار میکنند و اطلاعات میدهند و کسب میکنند و این اطلاعات را در اختیار عربستان میگذارند، در اختیار ترکیه و آلمانها میگذارند، در اختیار فرانسویها میگذارند. ممکن است با یک اطلاعات خیلی تاثیری نپذیرید، اما وقتی پمپاژ شوید، پمپاژ اطلاعاتی و خبری شوید بهطور طبیعی تاثیر خود را خواهد گذاشت. نمونهها از این دست بسیار است که در حوصلهی بحث نیست.
ممکن است به یک نمونه اشاره کنید؟
یک نمونهاش همان ماجرای آیت بود که گفتم. شما باور نمیکنید، آدمهایی که بر حکومت حاکم شدند –از سال ۵۷- متاسفانه خیلیهاشان اذهان پیچیدهای نداشتند؛ اگر بخواهم با جرات صحبت کنم مثل پزشکی میماند؛ پزشک در ایران زمان شاه متخصص بود اما کمبود پزشک داشتیم؛ ولی علم پزشکی و پزشکان ما بسیار حاذق بودند. علتش این بود که جذب در رشتهی پزشکی در دانشگاهها ساده نبود و تنها افراد باهوش میتوانستند این رشته را بخوانند. اما الان من شنیدهام که ۵۰ درصد رشتهی پزشکی به بورسیهها تعلق گرفته، یعنی ۵۰ درصد با پارتی میآیند؛ این ۵۰ درصد آیا بالا سرشان در مطبشان مینویسند که با پارتی آمدهام؟ الان اکثرا در مسایل پزشکی دچار مشکل میشوند، آدمها از دست میروند؛ نزد پزشک میروند و مشکلشان درست تشخیص داده نمیشود.
ممکن است فردا یک مشت آدم کودن بچههای شما را مداوا کنند. من به جرات میگویم که این وضعیت در حاکمیت هم رخ داد؛ یعنی در حاکمیت هم کسانی که مدیر شدند از آن شایستگیهای لازم برخوردار نبودند و چون صلاحیت نداشتند و تاثیرگذار هم هستند؛ هزینه سازند! مثلا همین اظهارات فرماندار قلعه حسن خان در اتفاقات آبان ماه؛ بیشتر شبیه به یک آدم لات است و حرف زدنش اصلا مثل یک آدم مسئول شایسته نیست.
آنهایی هم که کمی صلاحیت داشتند تصفیه شدند. ممکن است فکر کنید که چون خودمان آمدیم کنار دیگران را زیر سوال میبریم؛ نه! جنس صحبت من به این دلیل نیست.
ما تنها در مجموعهی خودمان کار نکردهایم؛ با مجموعه اطلاعاتیهای سپاه و ارتش و ستاد فرماندهی کل قوا و… هم کار کردهایم، با وزارت خارجه و وزارت کشور و جاهای مختلف همیشه رابط من بودم و با ساختار و آدمها و… آشنا بودم و شناختم ضعیف نیست؛ اما میبینم که هیچکدام از این آدمها دیگر نیستند و رفتهاند؛ میروم و با یک آدم جدید صحبت میکنم و نمیتوانم با او ارتباط بگیرم؛ گیرندگیاش ضعیف است.
قسمت دوم:
http://www.ensafnews.com/227353/ما در چند مقطع با اروپاییها مذاکره داشتیم و صد درصد امکان معامله وجود دارد. شناخت دستگاههای اطلاعاتی و سیاسی آنها روی سازمان کمتر از ما نیست؛ اطلاعات آنها از سازمان خیلی قوی است. فرانسویها و آلمانها و آمریکاییها، سازمان موضوعی بوده که از دیرباز مورد مطالعهشان بوده؛ کما اینکه روی چریکهای فدایی هم این مطالعه را داشتند که بازمیگردد به قدیم و تهدیدی برای رژیم شاه بودند و وابستگیهایی به بلوک شرق داشتند. مستشاران آمریکایی که در پروژهی کبکان کار میکردند در اینجا ترور شدند آن سالها؛ قویترین سایت شنودی در سطح جهان را شاید ما در دو جا داشتیم، یکی در بهشهر بود و دیگری در کبکان خراسان.
کادرهای سازمان برخی در روسیه آموزش دیدند؛ مثل فرهاد الفت، هادی روشنروان. سازما ارتباطات تنگاتنگی با عراق داشت و عراق یکی از کشورهای هدف غربیها بود و روی آن کار اطلاعاتی میکردند. ارتباط عراق با روسیه قوی بود و تمامی ساختارهایش هم روسی بود. آنها نسبت به سازمان شناخت بالایی دارند و همهچیز آن رامیدانند. از طرفی غیر از بحث شناخت، غربیها همیشه خواهان معامله روی سازمان بودند، هم اروپاییها و هم آمریکاییها. اتفاقا پیشِِ دستترین موضوع برای آنها همیشه سازمان بوده. هر دفعه میرویم، روی میزشان سازمان هست که من این را میدهم، تو چه داری؟ میخواهد معامله کند و فرانسویها هم چند بار معامله کردند. در یک مقطع یک طرف این معامله من بودم.
حتی به خانههای سازمان ریختند و برخی را زندان کردند. اندازهی چندین وانت اسناد بیرون آوردند، کامپیوترهایشان را بیرون آوردند و خودشان هم از اسناد سر در نمیآوردند؛ اصطلاحات و نحوهی صحبت کردن اعضای سازمان را متوجه نمیشدند چون متفاوت است. اینقدر اصطلاح دارند که محال است شما متوجه شوید.درصدی از این اصطلاحات را فرانسویها میفهمیدند اما درصد عمدهی آن را نمیفهمیدند. چون همهی ارتباطشان محاورهای و با استفاده از اصطلاحات است؛ همهاش به نوعی رمز است. یک دستگاه اطلاعاتی ناآشنا نمیتواند این حجم از کاغذ جلویش باشد و سر درآورد. بسیاری از اینها را ما برایشان ترجمه کردیم.
حاكيت = قدیم ملاحظهای داشتند که شاید این ملاحظه بیخود بود. حرفشان این بود که راجع به سازمان فیلم نسازند چون مطرح میشود. ولی الان دیگر آن نگاه نیست و حتی معکوس آن نگاه هم وجود دارد. بسیاری علاقمندند که سازمان مطرح شود و به آن پرداخته شود، چرا که یکی از نیازهای حاکمیتها وجود دشمن است. دشمن همیشه مایهی چسبندگی و وحدت است. هم این خاصیت را دارد و هم اینکه اذهان را از مشکلات و سوءمدیریت پرت میکند و خیلی از حوادث به مخالفان نسبت داده شده و حکومت کردن آسانتر میشود. شاید یکی از دلایلاش این باشد.
ماجراى مازيار ابراهيمى: اما به هرحال به متهمان فشار آوردند، آنها اعترافاتی کردند و اینها هم باور کردند. رفتهاند جلو و بعد فهمیدهاند که از اساس اشتباه کردهاند. حتی یک نفر اعدام شده.
اصلا میتوان این موضوع را طرح کرد که در بخشی کیسسازی دارد رویه میشود؟ از برنامهی هویت گرفته و تکرار شده و حتی بزرگتر شده است. از منظر مخاطب، این گفته که اتفاقات در ماجرای مازیار ابراهیمی و اعترافات تلویزیونی متهمان، همگی حاصل کمبود درک و فهم بازجو بوده ممکن است کمی سادهانگارانه بنظر برسد. همهی ما، حتی من حق داریم فکر کنیم که طراحی شده باشد…قطعا! وقتی چیزی تکرار شده و باز هم نمیخواهند درس بگیرند، نمیخواهند سیستماتیک شیوهها و مراحل را تغییر دهند؛ وقتی آن سیستم قادر است یک چنین چیزهایی را تولید کند، اگر آن را اصلاح نکنید دوباره تولید خواهد کرد. شما نمیتوانید هر دفعه بیایید و بگویید فلان بازجو یا فلان کارشناس اشتباه کرد، پس حداکثر با لگدی پرتش کنیم بیرون یا مثلا زندانیاش کنید؛ بکنید، اما چند نفر آدم را میخواهید چنین کنید، چقدر میخواهد تکرار شود. صد بار دیگر هم تکرار کنید تا سیستمی که سبب بهوجود آمدن این موارد است اصلاح نشود، شاهد چنین اتفاقاتی خواهیم بود.
شنیده بودیم بعد از یک اتفاقی کسی را گرفته بودند که گفته بود من رفته بودم آمریکا و اسرائیل و… دستور گرفتهام و یاد گرفتهام که چگونه عمل کنم؛ اعترافاتی کرده بوده که میخواستند پخش کنند. گفتهاند قبل از پخش سرچی کنیم ببینیم که اصلا کجاها رفته و چه کرده و دیده بودند که اصلا خارج کشور نرفته تا کنون. بعد با خانوادهاش صحبت میکنند و میفهمند که مشکل روانی دارد. همین است؛ یعنی شما نگاهی دارید که مشکل را همین الان حل کنید. مثلا الان تظاهراتی شده که میخواهید بگویید دست خارجیها در کار است؛ خب اصلا بوده، از یک آدم منصف و بیطرف هم بپرسید میگوید و حتی خود خارجیها میگویند که من دارم تاثیرگذاری میکنم.
چرا همین تاثیرگذاری را در چین نمیکند؟ چون بسترش نیست. پس وقتی اینجا این اتفاق میافتد به این دلیل است که بسترش ایجاد شده. آنها محرک هستند و نقششان بیش از تحریک کننده نیست. نمیتوانید بگویید همهی مردم فقیر ما جاسوس آمریکا هستند. آمریکا که در طول ۴۰ سال گذشته محرک بوده و بناست ۵۰ سال آینده هم چنین باشد، ولی مشکل از توست نه محرک. به این دلیل که نمیتوانید جامعه را مدیریت کنید، آن را به این سمت بردهاید که به هرحال ممکن است فروپاشی رخ دهد.