مقبره های اطراف صحن امام حسین علیه السلام در حدود 70 سال پیش در واقعه حاج عبدالرضا دفاناطراف صحن امام حسین عليهالسلام مقبره هایی هست که زیر همه ی آنها خالی است. سرداب است این سرداب محل دفن علما و صلحا بود،
در هفتاد سال قبل راه ورود به این سرداب همواره با یک سنگ بزرگ مسدود می شد، هنگامی که جنازه ای می آوردند،
شخصی به نام حاج عبدالرّضا، مشهور به: «دفّان» جنازه را به پایین می برد، آن را رو به قبله، بر روی پهلوی راستش قرار می داد
و صورتش را روی خاک می گذاشت و یک عدد آجر به پشت میّت تکیه می داد که برنگردد.
اگر میّت زن بود، یک نفر از محارم او نیز همراه حاج عبدالرّضا می رفت، که آن محرم صورت میّت را بر روی خاک بگذارد.
يعني همان كف سرداب بدون كندن زمين، و جون سرداب دربش بسته بود مثل يك لحد بزرگ بود، این کار معمولاً پنج دقیقه طول می کشید.
روزی یک خانمی از روستاهای اطراف كربلا را برای دفن آوردند، تنها محرم او پسر ۲۲ ساله اش بود که آشنایانش گفتند:
او هنوز جوان است، اگر پایین برود، در ميان اموات؛ احتمالاً دچار وحشت می شود، شما خودتان جنازه را ببرید.
آقای حاج عبدالرّضا جنازه را برد، به جای پنج دقیقه ده بیست دقیقه طول کشید، همه نگران شدند، فانوسی برداشته به سرداب رفتند و آمدند،
گفتند که حاج عبدالرضا بیهوش افتاده است.
دو نفر رفتند و حاج عبدالرضا را بیرون آوردند، به صورتش آب پاشیدند تا به هوش آمد.
به مجرد این که به هوش آمد، گفت: آن پسر کجاست؟ پسر متوفّی آمد و گفت: من اینجا هستم.
پرسید: مادر شما چه کاره بود؟ گفت: خانه دار.
پرسید: با امام حسین عليهالسلام چه رابطه ای داشت؟ گفت: به روضه می رفت و گریه می کرد.
پرسید: غیر از این؟ گفت: هیچ.
پرسید: آیا مجلس عزاداری برگزار می کرد؟ گفت: نه؛ چنین امکاناتی نداشتیم.
گفتند: داستان چیست؟
گفت: همانند هر میّت دیگر او را به محل دفن بردم، خواستم صورتش را باز کنم و روی خاک بگذارم،
براى اينكه دست به او نزنم چون نامحرم بود، کفن را از زیر صورتش کشیدم و مواظب بودم که چهره اش آشکار نشود.
در این اثناء دیدم که نوری از زیر ضریح مطهّر آشکار شد و به سوی این متوفّی آمد.
گویی خورشید از آنجا طلوع کرد. من با دیدن آن نور از هوش رفتم.پسر متوفی گفت: مادرم با امام حسین عليهالسلام عهد کرده بود که درآمد روزهای پنجشنبه اش را در راه امام حسین عليهالسلام خرج کند.
روز پنجشنبه شیر گاو را می دوشید، نگه می داشت، به زائران پیاده می داد.
تخم مرغ، خرما و هر چیزی که روز پنج شنبه به دست ما می رسید، به زائران می دادیم.
حتی اگر به آن نیاز داشتیم، از همسایه قرض می کردیم و به آن دست نمی زدیم.در این سرداب، صدها نفر مدفون هستند، به همان نحو كف سرداب خواباندن؛
یکی دیروز، یکی دو روز پیش، یکی یک ماه پیش، یکی یک سال پیش، دیگری ده سال پیش در آنجا نهاده شده است.
با توجه به این که روی جنازه ها خاک ریخته نمی شد، وقتی راه ورودی باز می شد، می بایست بوی تعفّن همه جا را فرا بگیرد،
ولی هرگز بوی تعفّنی احساس نمی شد.
این واقعه آنقدر معروف بوده که منبریهای عراق و حرم حسینی هنوز این واقعه را نقل می کنند
فایل صوتی: 7 دقیقه = 10 مگابایت
http://www.aelaa.net/Ersaal/5/2/abdorre ... owti02.mp4 فایل تصویری : 5 دقیقه = 41 مگابایت
http://www.aelaa.net/Ersaal/5/2/abdorre ... wiri01.mp4-----------
مطالبى معرفتي مهم بيان مي شود كه نياز به دقت و توجه دارد
يكي از شبهات كه ممكن است براى اهل معرفت پيش بيايد اين است:
سؤال:
با اينكه اهل معرفت در وقت حيات شان مراقبت مي كنند حتى جلوتر از مرقد معصوم نماز نخوانند چه برسد به اينكه بخواهند بالاسر مبارك بخوابند یا بايشان را بطر سر مبارك دراز كنند
پس جطور مي شود قبور بزرگاني كه بالاسر يا روبروي مبارك دفن شده اند؟
و اين كار كه متوليان دفن كرده اند
در حقيقت برخلاف اعتقاد و التزام اين بزرگان در زمان حياتشان بوده است
جواب اين شبهه با وقايع كشفيات متعدده است كه بطور اتفاقي انجام شده = بخوبي داده مي شود
1- حاج عبدالعلی معمار نقل می کند:
روزی در صحن مقدس امام حسین علیه السلام نشسته بودم، یک نفر هم نزدیک من نشسته بود.
اسم او را پرسیدم، گفت: فلان... خراسانی (نامبرده اما ناقل يادش رفته).
از شغل او پرسیدم، گفت: بنا هستم.
دیدم با من هم شغل است. پرسیدم: زوار هستی یا مجاور؟
گفت: سالهاست که در این مکان شریف سرگرم بنایی هستم.
گفتم: در این مدت اگر چیز عجیبی دیده ای برای من نقل کن.
گفت: متصل به صحن شریف سمت قبله، قبری است مشهودر به قبر «دده»
توضيح:
احتمالا قبر عبدالمؤمن دده باني تكيه بكتاشيان است كه مال دويست سيصدسال قبل است
{مقصود قبر بزرگ بكتاشيان است كه به مشايخ شان مي گويند دده = در تركى اذربايجان به پدربزرگ و در تركى استانبولي يعني مربي و سرپرست و سرور)
و اينجا جزو تكيه بكتاشيان كه در ورودي درب قبله صحن حسيني بوده است بوده
و خوبست از پيرمرد هاى خدام (نه اين مامورها = آنها كشيده بر سر دارند) محل اين قبر پرسيده شود (محل قبر در اولین حجره سمت راست در صحن از وارد شونده از سمت قبله)
ادامه توضيحات بناى حرم حسيني:
و چون نزدیک بود خراب شود چند نفر حاضر شدند آن را تعمیر کنند و به من مراجعه کردند.
من اقدام کردم و برای محکم شدن شالوده
به کارگرها دستور دادم اطراف قبر را بکنند.
قسمتی که نزدیک قبر بود هنگام کندن، فرو ریخت و جسد {دده} آشکار شد.
به من خبر دادند.
وقتی مشاهده کردم دیدم جسد تازه است!!؛
اما به سمت چپ خوابیده است!!!؛
یعنی صورتش به طرف قبر مطهر حضرت سیدالشهدا علیه السلام
و پشتش به طرف قبله است.
من هم به همان حالت قبر را تعمیر کردم.
2- همچنين
حاج میرزا حسین محدث نوری اعلی الله مقامه در کتاب دارالسلام چنین نقل کرده است که :
استاد ما علامه بزرگوار شیخ عبدالحسین تهرانی - ره برای توسعه سمت غربی صحن مطهر حضرت سیدالشهدا علیه السلام خانه هایی خرید و به صحن شریف متصل کرد.
يعني همين سمت سردابهاى محل قبور مشايخ
نزدیک به شصت سرداب برای دفن اموات در همان قسمت قرار دارد
و روی آنها را طاق زدند و مردم مردگان خود را در آن سرداب ها دفن می کردند.
چون مدتی گذشت دیدند که طاق سرداب ها بر اثر زیاد شدن عبور مردم، ممکن است فرو ریزد و سبب زحمت و هلاکت شود؛
از این رو شیخ امر فرمود که طاق را بردارند و از نو، با استحکام بیشتری بنا کنند
و چون جماعت بسیاری در سرداب ها دفن شده بودند امر فرمود سردابی را خراب
و بنا کنند و هر سردابی را خراب می کردند یک نفر پایین می رفت و خاک بر جسد مرده می ریخت، به مقداری که کشف نشود و هتک حرمت اموات نشود.
چون مرسوم عراق در دفن اين سردابها اين بود كه
دفن نمي كردند و كل سرداب را مثل قبر تلقي كرده و درب سرداب را گچ گرفته و در وقت دفن اموات منفذ ورودي را تخريب كرده
و جسد مرده را رو به قبله در آن مي خواباندند
و منفذ سرداب را مي بستند بصورت گچ گرفتن و بيرون مي آمدند
و براى دفن مرده ديگر باز آن منفذ را شكافته و وارد شده
و مرده تازه را كنار مرده قبل مي خواباندند
بدون ايجاد ديوار و محفظه جداگانهپس مشغول شدند تا رسیدند به سردابی که مقابل ضریح مقدس بود.
وقتی برای پوشاندن جسدها پایین رفتند
دیدند؛ تمام جسدها سرشان به جای پای شان رو به قبر شریف قرار گرفته!!!! و پاها به سمت غرب است.!!!
توضیح مركز آموزش:
مطلب مهمي بود مطابق معرفت براساس تعاليم وحي
دلالت بر اين بود كه اموات؛ اموات مسلوب الاراده نيستند كه جسد فاقد شعور و تكه گوشت در حال فاسد شدن باشند
بلكه اموات فقط قوت و توان بدنيشان به حدي ضعيف مي شوند كه ديگر حيات مادي براي ایشان ديگر ممكن نيست
ولذا
سؤال و جواب قبر امري واقعي است
و رحمت و نعمت و عذابش (در قبر) هم واقعي است
نه امري كه منسوب به برزخ و آخرت بشود
و نيز مسلم است كه خبر دارند چه كسي سر قبرشان مي آيد و نمي آيد و متمكنيني در برزخ حاجت آنها را شفيع مي شوند
همچنين در واقعه مكشوف شدن قبر حضرت رقيه نقل شده است كه آب به قبر حضرتش سرايت كرده بود و حضرتش به خواب يكي از علماى شيعه شام مي آيند و خودشان را معرفي و از وضعيت بدنشان در آب و نمناكي شكايت مي كنند
تا آن روز آن قبر شناخته شده نبوده است
وقتي مي روند آنجا را مي شكافند مي بينند بله قبري است
و آب داخلش سرايت كرده
و داخل قبر بدن دختر سه ساله اي تازه و با لباس هاى مندرس و بدن داراى آثار كبودي ووو
آن وقت حضرت رقيه و مدفن ايشان را مي شناسند
و نوسازي و تعمير قبر سه روز طول كشيده و در تمام مدت روي دست علماء بوده و زمين نگذاشته اند
خوب اگر مرده جسد بي حس ووو باشد كه هيچ متوجه نمي شود آب هم به قبرش سرايت كند از نم و رطوبت اذيت نمي شود
و اين شاهد ديگري است كه جسد شخص متوفا 1400 سال قبل هنوز از سرايت رطوبت مثل وقت زنده بودن ناراحت مي شود
تفصیل این واقعه
viewtopic.php?f=167&t=375#p3828
و نظير اين وقايع كشف شده فراوان است
ولذا مرده هاى با معرفت اگرچه طبق آداب دفن آنها را به طرف قبله دفن كنند
اما خودشان تغيير وضعيت داده و رعايت ادب كرده
اگر پايشان سمت مرقد معصوم است يا رويشان پشت به معصوم است ووو
وضعيت خودشان را تصحيح مي كنند برخلاف وضعيت دفن=======
ادامه كلام محدث نوري:
خلاصه
مردم كربلا خبر شدند
جماعت بی شماری می آمدند
و این منظره عجیب را مشاهده می کردند.
یکی از آنها، جسد آقا میرزا اسماعیل اصفهانی نقاش بود که در صحن مقدس نقاشی می کرد.
وقتی پسرش جسد پدر را می بیند گواهی می دهند که من هنگام دفن پدرم حاضر بودم و بدن پدرم را که دفن کردم پاهایش رو به ضریح مقدس بود.
خلاصه بر مردم آشکار شد که این تغییر وضع جسد، تأدبی از طرف اموات و كشف اين وضعيتها موهبتي است از خداوند است که مردم راه ادب و طریقه معاشرت با ائمه علیه السلام را بشناسند.
در همان روز، فاضل صالح مقتضی حاج ملا ابوالحسن مازندرانی برای من (محدث نوري) نقل کرد:
مدتی پیش از ظهور و كشف این معجزه خوابی دیدم که در تعبیر آن حیران بودم
و امروز تعبیرش برایم آشکار شد
و آن خواب این بود:
وقتی تقیه صالحه، خاله فرزندم فوت شد
او را در همین قسمت از صحن شریف دفن کردم.
شبی او را در خواب دیدم
و از آنچه برایش پیش آمده بود پرسیدم.
گفت: خوب و سلامت هستم
غیر از این که تو مرا در مکان تنگی دفن کردی
که نمی توانم پایم را دراز کنم!! و همیشه باید سرم را به زانو گذارم.
وقتی بیدار شدم جهت آن را ندانستم
تا این که الان دانستم دراز کردن پا به سمت قبر مطهر، بی ادبی به ساحت مقدس امام علیه السلام است. و آن خانم در محل دفن جا ندارد كه بخواهد تغيير وضعيت بدهد و ناچار به نشستن شده است
كشف این معجزه در ماه صفر 1276 هجری قمری رخ داده است.
3- مركز آموزش:
نظير اين امر در كشف مرقد شيخ انصاري نقل شده بخاطر دفن يكي از علماء در كنار ايشان ديوار قبر ايشان فرو ريخته و ديده اند كه هم بدن سالم است
هم ايشان كه در ورودي باب القبله دفن شده و قاعدتا پشت به حضرت
در قبرش دو زانو نشسته بطرف ضريح حضرت
همچنين مرحوم سيد مشراقي بعد از وفات مرحوم شيخ جعفر آقاي مجتهدي مشاهده كرده بودند؛
با اينكه ايشان در پايين پاي حضرت رضا و با فاصله رو به قبله دفن است و خلاف تادبي در وضعيت دفن ايشان وجود ندارد
اما ايشان از روي تادب و ارادت شديد؛
در قبر طوري قرار گرفته كه صورتش بطرف پائین پاي مبارك است گويا صورتش محاذي كف پاي حضرت در همين محل دفن قرار گرفته است
و اين نمونه هاى كشف براى آنها كه ابتداء اين معرفت را نداشتند
مي تواند نشان دهد كه اموات مطابق فهم رايج نيستند
بلكه مطابق تعاليم مكتب وحي هستند و حيات مادي هم دارند؛ خود اموات رعايت ادب مي كنندعلاوه بر گزارشات بسيار از بازگشتگان افراد كومايي و يا درگذشته كه زنده شده اند و شواهدشان در سرتاسر جهان و غرب و ايران نيز ثبت و پخش شده
همچنين در تحقيقات لابراتواري دانش جديد
هم شواهد و مؤيداتي بدست آورده است
مثل نصب دوربين در قبر برخي افراد كه قطعا مرده و دفن شده بودند كه مرده تا وقت تجزيه كامل بدن
حركات و رفتارهايي مثل زندگان دارد
مثل حركت دست يا چرخيدن بدن ووو
و اين موارد فيلم برداري و منتشر شده است
كه در رسانه حيات اعلى هم باز نشر گرديده استاز گزارشات رسانه: اثبات تحرك اجساد بعد مرگ تا قبل از متلاشي شدن:
viewtopic.php?f=2140&t=635&start=60#p61113والحمدلله رب العالمين
در حوابیه فوق
هم
جواب شبهه داده شد؛
هم واقعيت مرگ تبيين شد كه قواى مادي بشدت ضعيف مي شود كه حيات مادي غير ممكن شود نه اينكه معدوم شود؛
حتى وقتي استخوانها مي ماند يا استخوانها پودر مي شوند معدوم نمي شوند فقط صورت ميت زائل مي شود
هم
به زندگان تعليم شد كه وقتي مردگان اهل معرفت چنين رعايت مي كنند؛
زندگان اهل معرفت مراقبت كنند نه پشت كنند به محضر معصوم نه حتى نماز بخوانند
و مثل اين مقصره نباشند که جلوتر از مرقد يا حتى پشت به حرم در صحن نماز مي خوانند
----------
در شفاعت حضرت امام حسين عليه السلام بخاطر تبرع در ايران براى اقامه مجالسش در نجف
مرحوم شیخ عبدالحسین تهرانی نقل می کرد:
وقتی میرزاخان (که یکی از نزدیکان محمد شاه قاجار بود) وفات کرد (او در حیاتش شخص ملتزم به شرعيات نبود)،
شبی در خواب دیدم که گویا در باغ ها و عمارتهای بهشتی گردش میکنم
و کسی نیز همراه من است که منازل و قصرها را میشناسد،
پس به جایی رسیدیم، آن شخص گفت:
اینجا منزل نبی خان است!!!
و اگر میخواهی خودش را ببینی آنجا نشسته!!!،
سپس به جایی اشاره کرد.
من متوجه آنجا شدم،
دیدم میرزا نبی خان در تالاری نشسته است.
وقتی او مرا دید اشاره کرد که بیا بالا. نزد او رفتم،
برخاست و سلام کرد و مرا در صدر مجلس نشانید
و خودش به همان عادتی که در دنیا داشت نشست.
ای شیخ! گویا از مقام من تعجب می کنی؛
زیرا اعمال من در دنیا خوب نبود و نتیجه ای جز عذاب دردناک نداشتم؛
البته این طور هم بود،
اما من در طالقان، معدن نمکی داشتم و هر سال درآمد آن را به نجف اشرف می فرستادم تا صرف برگزاری مراسم عزاداری حضرت سیدالشهدا علیه السلام شود. خداوند این مکان و باغ را در عوض آن به من عطا کرد.
بدينوسيله مورد شفاعت حضرت قرار كرفته
شیخ عبدالحسین تهرانی می گوید: من از خواب بیدار شدم، در حالتی که متعب بودم. فردای آن روز؛ این رویا را در مجلسی بازگو کردم.
یکی از فرزندان ملا مطیع طالقانی گفت:
این رویای صادقه است.
او در طالقان معدن نمکی داشت و هر سال درآمد آن را که نزدیک به صد تومان بود به نجف می فرستاد
و پدر من نیز مسئول خرج آن پول در راه عزاداری امام حسین علیه السلام بود.
شیخ عبدالحسین تهرانی فرمود: من تا آن وقت نمی دانستم که او در طالقان، ملک دارد و هر سال در نجف، مراسم عزاداری بر پا میکند.
يعني رؤاي صادقه بوده و امروي بوده كه واقعيت داشته و ذهن او هم خبر نداشته نه اينكه اطلاعات قبليش را مرور كرده و برايش عاقبتي تصور كرده باشد
مراقدمدفونين به ورودى درب بالاسر صحن شريفكه شرح ادبشان در قبور شان فوقا بيان شد
ترويح شوند
اين صلوات برايش فضيلت بسيار نقل شده است ثواب آن هر دفعهاش؛ معادل ده هزار بار صلوات استاَلّلهُمَّ صَلِّ عَلی سَیِّدنا مُحَمَّدٌ وآله مَا اخْتَلَفَ الْمَلَوان وَ تَعاقَبَ الْعَصْرانِ وَ کَرَّ الْجَدیدانِ وَ اسْتَقْبَلَ الْفَرْقدانِ وَ بَلَّغْ رُوحَهُ وَ اَرْواحَ اَهْلِ بَیْتِهِ مِنّا التَّحِیَّهَ وَ السَّلامُمراقد مشايخ كه در حجره هاى مجاور درب غربى صحن شريف مدفونندآیت الله ملاحسینقلی همدانی از ذریه صحابی اهل بیت علیهم السلام جابربن عبدالله انصاری؛ و استادانشان در حکمت ملاهادی سبزواری، در فقه و اصول شیخ انصاری
و در معنویات به همراه استادش (شیخ انصاری) شاگرد سید علی شوشتری بود؛ و خودشان استاد فقها و مراجع بزرگی بودند
در درس تربیتی ایشان 70 فقیه شرکت می کردند و شاگردان ایشان را تا 300 نفر ذکر کرده اند و بعضی از شاگردانشان:
آیت الله بهاری همدانی - آیت الله سید مرتضی کشمیری - آیت الله سید احمد کربلایی – آیت الله سید محسن امین ووو بودند
ایشان از اصحاب استجاره و مواظب بسیار به عمل استجاره و بیتوته در مسجد سهله داشتند
در کتاب شریف اصحاب استجاره از صفحه 167 در مورد ایشان بیان شده است
ایشان عمامه نمی بستند ولی در نماز به روش صحیح (با تحت الحنک) عمامه می بستند
محل دفن: در صحن حسینی از درب زینبیه که وارد شویم، سمت چپ؛ در سرداب حجره چهارم، محاذی پنجره قتلگاه مدفون می باشد
اين صلوات برايش فضيلت بسيار نقل شده است ثواب آن هر دفعهاش؛ معادل ده هزار بار صلوات استاَلّلهُمَّ صَلِّ عَلی سَیِّدنا مُحَمَّدٌ وآله مَا اخْتَلَفَ الْمَلَوان وَ تَعاقَبَ الْعَصْرانِ وَ کَرَّ الْجَدیدانِ وَ اسْتَقْبَلَ الْفَرْقدانِ وَ بَلَّغْ رُوحَهُ وَ اَرْواحَ اَهْلِ بَیْتِهِ مِنّا التَّحِیَّهَ وَ السَّلامُ------------------------------
آیت الله سید مرتضی رضوی کشمیری :ایشان شاگرد میرزا شیرازی بزرگ و آیت الله ملاحسینقلی همدانی و آیت الله میرزا حسین خلیلی بودند؛
ایشان دومین استاد آیت الله قاضی بودند
از مرتبطین با ناحیه مقدسه و از اصحاب استجاره و اهتمام بسیار به عمل استجاره و بیتوته در مسجد سهله داشتند
در کتاب شریف اصحاب استجاره به مسجد سهله از صفحه 186 در مورد ایشان بیان شده است
و مرحوم بهجت نقل كرده ند: آقا سید محمّد میبدی از حاج سید حسن شیرازی (متاخر نه مرجع) پدر عیالِ آیت اللَّه مرجع آقای سید علی سیستانی و نوه مرحوم میرزای شیرازی بزرگ، ایشان هم از آقا سید عبّاس لاری و ایشان هم از مرحوم آقا سید مرتضی کشمیری و ایشان از حضرت بقیة اللَّه - ارواحنا فداه - نقل کرده است که:
برای رفع مشکلات این دعا خوانده شود:
«یا مَنْ إِذا تَضایقَتِ الأُمُورُ فَتَحَ لَها باباً لَمْ تَذْهَبْ إِلَیهِ الأَوْهامُ، صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَافْتَحْ لِأُمُورِی المُتَضایقَةِ باباً لَمْ یذْهَبْ إِلَیهِ وَهْمٌ یا أَرْحَمَ الرّاحِمِینَ».محل دفن : در صحن حسینی از درب زینبیه که وارد شویم، سمت چپ؛ سرداب حجره سوم (مقبره هندیها) معروف به کابلیه،
در کنار داییشان (سید ابوالحسن رضوی کشمیری که از علما و اخیار بوده ) دفن شدند .
اين صلوات برايش فضيلت بسيار نقل شده است ثواب آن هر دفعهاش؛ معادل ده هزار بار صلوات استاَلّلهُمَّ صَلِّ عَلی سَیِّدنا مُحَمَّدٌ وآله مَا اخْتَلَفَ الْمَلَوان وَ تَعاقَبَ الْعَصْرانِ وَ کَرَّ الْجَدیدانِ وَ اسْتَقْبَلَ الْفَرْقدانِ وَ بَلَّغْ رُوحَهُ وَ اَرْواحَ اَهْلِ بَیْتِهِ مِنّا التَّحِیَّهَ وَ السَّلامُقبر
آیت الله سید حسن کشمیری محل دفن:در سرداب مقبره سید مرتضی کشمیری می باشد
(ایشان از اولیا و جد آیت الله سید عبدالکریم رضوی کشمیری هستند سید عبدالکریم شاگرد مرحوم قاضی بوده و مدفون در قم است)
آیت الله سید حسن کشمیری همان کسی است که در توسل به حضرت سیدالشهدا و حضرت به او می فرمایند که حضرت علی اصغر بر سینه حضرت دفن شده اند
از جمله کرامات ایشان که مشهور و بعضی در کتب مقاتل نقل کردهاند این است که عدهای از ترکهای ایران به کربلا مشرّف شدند و از ایشان دربارهٔ قبر علیاصغر امام حسین علیهالسلام سؤال کردند، فرمود: یک شب مهلت بدهید تا جوابتان را بدهم.
با توسّل به ساحت مقدّس اباعبدالله الحسین علیهالسلام، در عالم خواب (یا مکاشفه) امام علیهالسلام میفرمایند: علیاصغر روی سینهام (یا در کنارم) قرار دارد» و روز بعد جواب آنها را میدهد.
اين صلوات برايش فضيلت بسيار نقل شده است ثواب آن هر دفعهاش؛ معادل ده هزار بار صلوات استاَلّلهُمَّ صَلِّ عَلی سَیِّدنا مُحَمَّدٌ مَا اخْتَلَفَ الْمَلَوان وَ تَعاقَبَ الْعَصْرانِ وَ کَرَّ الْجَدیدانِ وَ اسْتَقْبَلَ الْفَرْقدانِ وَ بَلَّغْ رُوحَهُ وَ اَرْواحَ اَهْلِ بَیْتِهِ مِنّا التَّحِیَّهَ وَ السَّلامُ{مشهد اثر مهدوی در صحن حرم حسینی (علیهما السلام) ستون سمت راست از ورودی باب زینبیه}واقعه تشرف شیخ عبدالزهرا کعبی در حرم حسینی و آشنایی ایشان با قصیده ابن عندس حلی:=====================
بر سر قبور مشایخ صحن حسینی (علیه السلام) این سور و صلوات ها و استغفار تلاوت شود:
حمد - سه توحيد - كافرون - فلق - ناس - هفت قدر - آيت الكرسي - صلوات فرقدان - صلوات كامله محمد وعلي ووو
آخرش بگويد
اللهم اغفر ل = نام آنها را ببرد =
واحشرهم مع محمد وآله الاطهار ومع الانبياء والمرسلين و الاوصياء و الاصفياء و الشهداء والصديقين والاخياراين تركيب {ده تا متن فوق از سوره ها وصلوات و استغفار} خاصيتش اين است كه هم براى خواننده ثواب عظيم دارد
هم موجب توجه آنكه برايش خوانده از اموات به خواننده
و غالبا در خواب هم آنكه برايش خوانده را رؤيت مي كنند
براى هر يك از اموات بخوانند ولو سر قبرش نباشند
همين خاصيت را دارد
مکان تشرف شیخ عبد الزهرا کعبیستون سمت راست از ورودی باب زینبیه است
یعنی وقتی که وارد می شویم دو حجره سمت راست در قدیم کتابفروشی بوده و کتاب را می گیرد و شیخ جلوی کتابفروشی می ایستد و شعر می خواند
جای حضرت بین آن حجره تا باب زینبیه کنار دیوار صحن بوده
1- معرفى قصيده ابن عرندس حلي و كرامت و محبوبيت اين قصيده نزد حضرت:
علامه اميني قصیده ابن العرندس را در کتاب شریف الغدیر آورده و چنین بیان میکند:
در ميان اصحاب ما چنين معروف است که در هر مکاني اين قصيده خوانده شود،
موجب تشريف فرمايي حضرت حجت منتظر به آن مکان مي شود.
اين قصيده درکتاب الغدير جلد ٧صفحه ١٤و ترجمه آن نيز در کتاب ترجمه الغدير ج ١٣صفحه ٤١ آمده.
چند بیتی از این قصیده از این قرار است:
اَيُقتلُ ظمانا حسین بکربلا وَ فی كُل عُضوٍ مِن انامِلِه بَحر؟
و والِدُهُ الساقی على الحَوضِ في غد و فاطمة ماء الفرات لها مهرآيا حسين(علیه السلام) در کربلا تشنهلب کشته ميشود درحاليکه در هر بندي از انگشتان او دريايي موج ميزند؟!
و با آنكه پدرش در روز رستاخيز، مردم را از حوض كوثر سيراب مىكند و آب فرات، مهریه مادرش فاطمه(سلام الله علیه) است؟!2- مرحوم شيخ عبدالزهراءكعبي كه از خطباء مهم عراق و مقتل خواني او معروف است؛ در اوايل جوانى و منبر رفتنش درباره اين قصيده نكات فوق را شنيده بوده و دنبال پيداكردن نسخه اش بوده است ولي پيدا نمي كرده است چون آن وقتها تقريبا صدسال قبل نسخه آن فراوان نبوده است
3- قديم اينطور بود كه خيلي كتاب چاپي نبود و بيشتر كتابها مخطوط بود و تهيه كتاب غالبا اينطور بود هر وقت كتابخانه هاى شخصي را بعدفوتشان ورثه مي فروختند يا خود افراد براى رفع احتياجات مي فروختند ديگران مي توانستند كتابهايي كه لازم دارند بخرند
4- و قديم غالبا براى فروش كتابهاى كهنه را مي بردند صحافي مرتبش مى كردند و تجليد نو و ضمنا مي گذاشتند براى فروش و اگر كسي طالب بود به او مي فروختند
5- در غرفه گوشه صحن شخصي بود بنام شيخ عبدالله كُتُبي (كسي كه كارش با كتاب است از صحافي و تجليد و فروش) كه شغلش تجليد و صحافي بود و كتاب هم برايش مي آوردند مي فروخت
6- شيخ عبدالزهراء كه قصيده را جستجو مي كرد و پيدا نمي كرد براى بدست آوردن آن قصيده به حضرت امام حسين عليه السلام توسل پيدا مي كند
7- تا اينكه روزي از روزها بعد از نماز فجر در وقتي كه شيخ عبدالزهراء در صحن امام حسين بوده -آن شيخ عبدالله كتبي صحاف وقتي شيخ عبدالزهراء را در صحن مي بيند كه مي رود صدايش مي زند و مى گويد نزد من كتابهايي ر براى تجليد آورده اند - آيا مي خواهي انهارا ببيني شايد برخي از آنها بدردت بخورد
8- شيخ عبدالزهرا مي رود كتابها را ببيند - به مجرد اينكه اولين كتاب را باز مي كند مي بيند كه در آن قصيده ابن عرندس هست همان قصيده كه مدتها دنبالش بوده و براي دست يافتن به آن به حضرت توسل بيدا كرده
9- شيخ عبدالزهرا به حاج عبدالله كتبي مي گويد من مي خواهيم اين كتاب را از تو بخرم قيمتش چقدر است؟
10- شيخ عبدالله كتبي مي گويد: قميتش اين است كه الان بنشيني و اين قصيده را بخواني
11- در آنوقت كسي آنجا نبوده كه مستمعي بشود براى اين مجلس
12- اما بمجرد اينكه شروع مي كند و مى گويد بسم الله الرحمن الرحيم و شروع به خواندن قصيده مي كند
مي بيند كه يك اقاي جليل و بزرگواري كه در زي اعراب است و داراى هيبت و نورانيت است بطرفشان مي آيد و بر آنها سلام مي كند و مي نشيند
13- شيخ عبدالزهراء مي گويد به مجرد آنكه آن آقاي بزرگوار نشست چنان هيبتش مرا گرفت كه ديگر نتوانستم بخوانم
پس به من گفت بخوان
پس زبانم باز شد و توانستم بخوانم
تا اينكه رسيدم به اين بيت {أيقتل ظمآنا حسين بكربلا * وفي كل عضو من أنامله بحر؟
ووالده الساقي على الحوض في غد * وفاطمة ماء الفرات لها مهر}
14- شيخ عبد الزهرا مى گويد: وقتي به اين بيت رسيدم آن اقاي بزرگوار برخاست و ايستاد و روبه ضريح حسيني كرد و سه بار تكرار كرد {أيقتل ... أيقتل ... أيقتل}
15- شيخ عبد الزهرا مى گويد: وقتي اين كلمه را سه بار تكرار كرذ من و حاج شيخ عبدالله چنان گريه مان گرفت که سرهايمان را به زير انداختيم و بعد لحظاتي كه سر بلند كرديم ديگر هيج اثري از ان آقاى بزرگوار نديديم ... هرچه جستجو كرديم حضرتش را نيافتيم
16- شيخ عبد الزهرا مى گويد: و من آنوقت توجه به موضوع حضور حضرت در وقت خواندن اين قصيده نداشتم تا اينكه بعدها در منابع معتبر خواندم كه اين قصيده در هيچ جايي خوانده نمي شود مگر اينكه حضرتش حاضر مي شوند
نقل ديگري از اين واقعه هست كه تفاوتش در وقت واقعه است (بعد نماز صبح × بعد نماز ظهر) :
شیخ عبدالزهراء کعبی درباره آشناییاش با این قصیده و خواندن آن در جوار بارگاه حسین بن علی(علیه السلام) چنین میگوید:يک روز بعدازظهر وارد صحن مطهر امام حسين(علیه السلام) شدم؛ شخصي در مقابل يکي ازحجرههاي صحن شريف کتابهاي مذهبي ميفروخت و من با وي سابقه آشنايي داشتم. چون مرا ديد، گفت: کتابي دارم که شايد براي شما نافع باشد و در آن اشعاري وجود دارد که زيبنده شماست. قيمتش اين است که يک بار آن را برايم بخواني. آن اشعار، گمشده من بود و مدتي در جستوجوي آن بودم. کتاب را گرفتم و هنگامي که به خواندن آن مشغول بودم، ناگهان ديدم سيدي از بزرگان عرب در برابرم ايستاده و به اشعار من گوش ميدهد و گريه ميکند. چون به اين بيت رسيدم که میگفت:
أیُقتل ظمآناً حسين بکربلاء و في کل عضوٍ من انامِلِه بحرگريه آن بزرگوار شديد شد و رو به ضريح امام حسين(علیه السلام) نموده، اين بيت را تکرار ميفرمود و همچون مادر جوانمرده ميگريست.
همين که اشعار را به پايان رساندم، ديگر آن بزرگوار را نديدم. براي ديدن ايشان از صحن خارج شدم تا شايد آن جناب را بيابم، ولي ايشان را نديدم. به هر کجا رو کردم، اثري نيافتم. ]درآن هنگام به يقين دانستم او حضرت حجت و امام منتظر(عجل الله تعالی فرجهم) بوده است.
ايت الله سيد محمد شيرازي فرمودند : از خطيب مشهور عراق مرحوم شيخ عبدالزهرا کعبي که مرد با اخلاصي بود و نوارهايش الان هم پس از سالهاي سال که مرحوم شده موجود است پرسيدم آيا شما خود اين موضوع را (حضور امام زمان به هنگام خواندن قصيده ابن عرندس ) را امتحان کرده ايد ؟ گفت : چرا مجلسي بود در کربلا خيابان حضرت عباس سلام الله عليه که مجلس بي ريايي بود من شروع کردم به خواندن اين قصيده ،ناگاه متوجه شدم آقاياني وارد مجلس شدند و مجلس حال ديگري به خود گرفت وپس از پايان قصيده ديگر انها را نديدم .
معرفی شخصیت و سرگذشت عبدالزهرا کعبی؛ چند نمونه فایل صوتی مقتل خوانی ایشان؛
متن تلاوت مقتل خوانی شیخ عبدالزهرا کعبی و همچنین متن قصیده ابن عرنس حلی به همراه ترجمه:
viewtopic.php?f=2125&t=10042سؤال:در غرفه زيارت كربلا در بيان موضع مشهد آثار مهدوي عليه السلام واقعه تشرف شيخ كعبي آمده است:
مکان تشرف شیخ عبد الزهرا کعبی دو حجره سمت راست از ورودی باب زینبیه است یعنی وقتی که وارد می شویم دو حجره سمت راست در قدیم کتابفروشی بوده و کتاب را می گیرد و شیخ جلوی کتابفروشی می ایستد و شعر می خواند جای حضرت بین ان حجره تا باب زینبیه کنار دیوار صحن بوده
با اينكه بوضوح تبيين شده كه وقتي از درب زيبيه وارد مي شويم سمت راست .....اما مجري برنامه زيارت اونلاين كربلا هر هفته غرفه هاى سمت چپ (از وارد از درب زينبيه) را نشان مي دهند؟
حالا آيا آنچه در متن بيان غرفه آمده صحيح است؟
يا آنچه با دوربين در اتصال و نيز حضورى براى معاهدين نشان مي دهند؟
جواب:همانكه در غرفه نوشته شده است = وقتي مي گويد وقتي از درب زيبيه وارد مي شويم = سمت راست نسبت به وارد شونده = مقصود است نه سمت راست نسبت به كسي كه دوربين و توضيح مي دهد از داخل صحن
سؤال:اين اشتباه نمايي مجريان مدتهاست كه تكرار مى شود = چطور به آنها تذكر نشده است درستشش را بگويند؟
جواب:مطالبي كه تا كنون بيان شده است تدريجا و برحسب زمينه و قابليتي كه توسط مستعدين ابراز مى كنند بيان شد و كذا تكميلات و توضيحات ويا تصحيحات
چون در طول سالها ديده نشد كه افراد دنبال مطالب باشند
و بيشتر رويكردشان اين است كه اگر مطلبي گفته شود آنرا بگويند
خيلى در مقام تدقيق كار روي فهم خودشان از مطالب و اهل سؤال و پرسش نيستند
ولذا اين مطلبي كه صريح در متن است اصلا توجه نشده است
و نه آنها و نه مستمعينشان توجه نكرده اند
فلذا ندرتا بطور ابتدايي مطلبي بيان مي شود
و الان چون در سؤال مطرح شده توضيح داده و تذكر به تصحيح شد
و جوابيه البته در كانال و غرفه درج مي شود
مواضع مورد بحث در دو جوابيه فوق
و مطالب منتشره قبلى (درباره مشاهد آثار مهدوى عليه السلام) را
در نقشه زير با بنج شماره قرمز مشخص كرده ايم
1- موضع نماز جماعت ايستادن حضرت صاحب الامر (منه السلام) جلوي مرحوم سيدابوالحسن اصفهانى در فضاى بالاسر داخل حرم
2- درب بالاسر قديم كه بسيارى زائران بعد زيارت حبيب از اينجا اذن دخول مى خوةاندند و وارد حرم مى شدند
3- درب جديد بالاسر كه اخيرا باز كرده اند و اين محل در قديم پنجره شبيه ضريح نصب بود كه از رواق بالاسر (كه در اختيارزنان بود) حضرت را زيارت مي كردند
4- محل ايستادن حضرت صاحب الامر (منه السلام) در واقعه تشرف شيخ كعبى
كه زائران مى توانند براى توسل و ذكر استفاده كنند
5- محل كتابفروشى مذكور در واقعه تشرف شيخ كعبى

اين تصوير با رزوليشن و بيكسل بالاست
علاوه بر نقشه فوق
در تصوير صحن شريف مطالب جوابيه دوم را معين كرده ايم با شماره هاى رنگ زرد
تا كاملا واضح و ملاسليمانى بشود
1- درب زينبيه
2- محل ايستادن حضرت صاحب الامر (منه السلام) در واقعه تشرف شيخ كعبى
كه زائران مى توانند براى توسل و ذكر استفاده كنند
3- محل كتابفروشى مذكور در واقعه تشرف شيخ كعبى

اين تصوير هم با رزوليشن و بيكسل بالا و كيفيت عالى است
تصوير سه موضع فوق الذكر از نماى نزديك




ان شاء الله همه در توضيح و تبيين هم صحيح هم دقيق و هم گويا و مشروح متنا و شفاها و تصويرا باشند
ولمثل ذلك فليعمل العالمون
عمل اينجا = اشاره به واقعه + سلام به حضرت صاحب الزمان عليه السلام + دعاى براى خاتمه يافتن آنى دوران ستر و غيبت و ظهور جهانى فورىسلام الله على مولانا صاحب الأمر والعصر و الزمان محمد بن الحسن المهدي القائم بأمر الله
و قطع الله غَيبته وسَتره بظُهوره الفَورى على طواغيت العالَم و وفقنا الله للإتصال بحضرته و صُحبته مع رضايته، ونُصرته وخدمته======================
{مشهد اثر مهدوی (علیه السلام) آخر ایوان}واقعه ای درباره فضيلت زيارت و تعزيت حضرت امام حسين عليه السلام اين واقعه را شاگرد شيخ انصاري مرحوم علّامه عظیم الشأن مرحوم آیت اللَّه شیخ محمود عراقی (اراكي) طهراني المولد و نجفي المدفن و میثمی (از احفاد میثم تمّاررحمه الله) ،
در كتاب دارالسلام نأليف خود ص661 نقل كرده است
و اين واقعه ای است که روایت کرده آن را "فاضل دربندی" در کتاب "اسرار الشهاده" إکسیر العبادات فی اسرار الشهادات، ج 1، ص 173 - 176، المقدمه السادسه
از شیخ اجل، تقی صالح "شیخ جواد نجفی" (دايي و پدر زن شيخ محمدطاها نجف مرجع تقليد كه حضرت خانه اش آمده بودند) رحمه الله از والد ماجد، فاضل کامل، عالم عادلِ خود "شیخ حسین" معروف به "ابن نجف تبریزی" (جدمادري شيخ محمدطاها نجف)
که از اجله اصحاب به بحر العلوم بود [و] معروف به مقامات و کرامات، که او نقل کرد
«در زمان ما مردی نصرانی در بصره بود که صاحب اموال بسیار و ثروت بدون اندازه و شمار بود.
به طوری که احدی از تجار و اهل ثروت عراقین - بصره و بغداد - کسی را به او تحاذی و همسری نبود.
اتفاقاً از برای او عزم مهاجرت از بصره و وقوف به بغداد اتفاق افتاد.
جمیع مایملک منقول و غیر منقول خود را نقد ونقل کرده در کشتی گذاشت و برآن نشست متوجه به سمت بغداد گردید.
پس چون کشتی بر روی آب شط روان شد و سه روز یا زیاده بر آن بگذشت از جانب بیابان جماعتی از اعراب برخوردند و کشتی را گرفته و جمع آن چه در آن بود به یغما و تاراج بردند و کسانی را که در کشتی بودند کُشتند و آن شخص نصرانی را هم آنقدر ضربت زدند که او را کشته گمان کردند و رفتند،
و چون شب داخل شد شخصی از اهل جماعاتی که نزدیک به آن موضع بود بر او برخورد و چون او را زنده و مجروح دید بر او ترحم کرده او را به قبیله خود نقل نمود و در مضیف شیخ آن قبیله او را جا داد و به گمان [اینکه او از مسلمانان است و این صدمات و جراحات بر او وارد شده. شیخ قبیله و اهل آن بر او ترحم کردند و توجه می نمودند و شیخ قبیله او را دلداری می داد و تسلی می نمود، حتی آنکه چون بر حالت و نصرانیت او مطلع شدند. باز غیرت و تعصّب عربی مانع گردید از آنکه ترک رعایت او کند خصوصا که پیغمبر صلی الله علیه وآله فرموده «اکرموا الضیف ولو کان کافرا»(1)
و آن نصرانی به انس و الفت اهل قبیله و شیخ آن طایفه خود را مشغول کرده بود تا آنکه از صدمات وارده بر خود و رفتن اموال و اعتبار اندکی آسوده شود
و آن نصرانی در میان آن جماعت بر همین منوال بود تا آنکه وقت زیارت غدیریه نزدیک گردید و شیخ عشیره و جماعتی از اهل قبیله عازم بر زیارت و رفتن به نجف اشرف گردیدند،
و عادت اعراب در سفر زیارت آن است که پیاده و پابرهنه می روند و از برای زاد سفر نواله ای از آرد برنج و خرما درست کرده به حسب عدد ایام زیارت تا مراجعت - به استثناء منازلی که در آن بر مضیف جماعات وارد می شوند و مهمان می باشند - گلوله می کنند و در انبانی کرده بر پشت خود بار کرده می روند و اکثر بر این وجه می روند، و سوار و با تهیه اسباب کار در میان ایشان بسیار کم می باشد.
و بالجمله چون نصرانی بر اراده ایشان مطّلع گردید افسرده خاطر و مهموم شد به جهت انس و الفتی که با شیخ و ایشان داشت.
شیخ عشیره به او گفت که: دلتنگ مشو زیرا که منزل تو در مضیف است و غذای شام و روز تو موجود است و کسانی که در قبیله می مانند بیشتر از زائرین هستند.
نصرانی گفت که: من به تو مأنوس بودم و به صحبت تو از همّ و غمّ واردات سابقه غافل بودم و از خاطر محو کرده بودم و چون تو می روی می ترسم که همّ و غمّ صدمات گذشته مرا هلاک نماید. اگر واقعاً تو به من نظر و مرحمت داری مرا هم با خود ببر.
شیخ گفت: بردن تو ممکن نیست؛ زیرا که این جماعت پیاده می روند و ذخیره خود را با خود برمی دارند و سفر هم دور است و تو متمکن از آن نیستی و ما چون از این عمل نظر به اجر و ثواب خدایی داریم تحمّل شداید آن بر ما آسان است و تو مردی هستی نصرانی و اعتقادی به این امور نداری.
نصرانی در سؤال، الحاح و اصرار نمود.
شیخ هم لاعلاج اجابت کرده به اراده نجف اشرف بیرون رفتند. چون داخل بلده شریفه شدند نصرانی را در خانه منزل داده، منع از خروج از منزل و دخول در صحن شریف نمودند و خود ایشان از برای زیارت حرم مطهر بیرون رفتند و بر همین منوال زیارت غدیر را درک کرده. بعد از غدیر هم چند روز دیگر در نجف ماندند.
بعد از آن، شیخ همراهان را از مرد و زن دو قسمت نمود و مقرر داشت که یکی از آن دو قسمت به سوی قبیله برگردند و قسمت دیگر را با خود از برای زیارت عاشورا به کربلا برد.
مرد نصرانی به شیخ گفت که: من از تو جدا نمی شوم و هر جا که بروی با تو آیم.
شیخ هم چون الحاح او را دید اجابت نمود. پس نصف همراهان را از رجال و نسوان به سوی قبیله فرستاد که خود و سایرین به کربلا بروند.
اتفاقاً بعض موانع منع از تعجیل نمود تا آنکه ورود به کربلای ایشان مقارن غروب آفتاب شب عاشورا اتفاق افتاد و به جهت کثرت و ازدحام زوار، خارج صحن مطهر منزل پیدا نشد
و کفّار را هم چون در صحن مطهر راه نمی دهند و اگر مطلع بر عبور یکی از ایشان شوند او را می کشتند،
شیخ در باب نصرانی متفکر گردید و به حکم ضرورت علاج را در آن دید که مرد نصرانی عرب وار عبایی بر سر اندازد که کسی او را نشناسد و در میان صحن در پهلوی چهل چراغ بزرگ که در پایین ایوان مقدّس نصب شده بنشیند و همراهان قبیله آلات و انبان خود را نزد او گذارند که نگهداری کند وخود ایشان بروند وشب را در روضه حسینیه و عباسیه صرف زیارت وعبادت نمایند.
پس نصرانی را گفتند: ما امشب را نمی خوابیم و به زیارت و عبادت می رویم. تو باید در این مکان بنشینی به طوری که خود را به کسی نشناسانی و این اسباب و آلات و نیزه و شمشیر و انبان و سفره و عصا و سایر ادوات ما را نگهداری نمایی؛ زیرا که ما امشب را به زیارت و گریه و عبادت و مرثیه و سینه زدن و صیحه کشیدن و سایر آداب امشب صرف نماییم.
پس نصرانی قبول کرده در نزد چهل چراغ بزرگ نشست و آن جماعت آلات و اسباب خود را به او سپرده برفتند.
چون پاسی از شب گذشت و نصرانی مشاهده نمود که در جمیع بیوتات و خانات و مدارس و محافل و شوارع کربلا و صحن و رواق حرم و حجرات و غیر آن آوازها به گریه و ناله و صیحه و ضجّه بلند گردید به طوری که گویا در و دیوار و اخشاب و احجار و طیور و اشجار و غیر آنها با ایشان موافقت دارند،
گمان آن نمود که قیامت قیام نمود و اسرافیل در صور دمید،
زیرا که دید به یک دفعه از جمیع اجزای آن بلد ناله و فغان به طوری بلند شد که عقول به سبب آن زایل می گردد و هوش از سرها مفارقت می کنند.
گویا همه کربلا از ابنیه و دور و قلعه و سور و جدران و حیطان و فضا و هوا گریه و ضجه می نمایند. چه بسیار مشعل ها که روشن شده و چه قدر افواج از جوانان و پیران و کهول و صبیان عجم که در جلو خود اسبی به خون آلوده می کشند که بر بدن آن اسب آن قدر تیر و پیکان وارد آمده که شبیه به قنفذ و خارپشت گشته و آن جماعت سرهای خود را برهنه کرده اند و بندها را گسیخته اند و پا را برهنه نموده و خاک مصیبت بر سر می ریزند و دستها بر سر و سینه می زنند و فریاد و ناله می کنند و در نوحه «وااماماه و واحسیناه واقتیلاه» می گویند،
و چقدر گروه از اهل بلاد هند و بربر که به زبان های مختلفه خود سرود می خوانند، و چه بسیار از ترک و اهل آذربایجان که گریبان خود چاک زده و سرهای خود به ضرب خنجر و سنگ مجروح نموده و شکسته اند، و چه مقدار از زنان عرب که حلقه حلقه به گرد یکدیگر برآمده و به الحان جان سوز عربی دلها را پاره می نمایند،
و متصل افواج و خلایق را مشاهده نمود که از ابواب صحن مطهر داخل می شوند، سینه زنان و ناله کنان طواف دور حرم مطهر کرده از در دیگر بیرون می روند.
از مشاهده این احوال خواب از چشم آن نصرانی برفت و تمام آن شب را در اندیشه و خیال بود که این چه اوضاع است که می بیند و چه آشوبست که برپا شده تا آنکه دو ثلث از شب یا آنکه زیاده برفت و مردم به سوی منازل خود فرقه فرقه روان گردیدند و صداها کم شد و آوازها بیفتاد و همهمه مردم ساکن شد و رفته رفته تا نزدیک به طلوع، صحن مقدّس خلوت شد وشموع و مشاعل را بردند
ومرد نصرانی از آنچه دیده بود در حیرت و تفکّربود.
ناگاه دید که مردی بزرگ با جلالت و مهابت از حرم مطهر بیرون آمد و نور روی او عرصه صحن و ایوان را روشن گردانید.
پس آمد تا آنکه در آخر ایوان شریف برابر چهل چراغ بزرگ که نصرانی در نزد آن بود بایستاد
و دو نفر دیگر در نزد او حاضر شده، ایستادند در برابر او با نهایت ادب و خضوع و خشوع، مانند عبد ذلیل در برابر مولای جلیل.
پس آن شخص بزرگ به آن دو نفر توجه نمود و فرمود که بیاورید آن دفتر را که نام های زوار ما را در آن ثبت و ضبط نموده اید.
پس آن دو نفر با نهایت تعظیم دفتری را به آن شخص بزرگ تسلیم نمودند.
چون بر آن دفتر نظر نمود تغیر کرده و فرمود که: چرا تمام زوار را استیفا ننموده اید؟ و دفتر را به ایشان رد نمود.
چون آن دو نفر این حالت را در او دیدند از ترس به خود پیچیده بلرزیدند و عرض کردند که: ای آقای ما! به حقّ خود و به حق آن کسی که شما اهل بیت را بر دیگران ترجیح و تفضیل داده، که ما کسی را واگذار نکرده ایم و جمیع زایرین را که در حرم و رواق و ایوان و صحن و حجرات و بام ها و خانه ها و خانات و مدارس و محافل و کوچه ها و گذرها و مساجد و غیر آن بودند نوشته ایم و هکذا کسانی را که در حرم و رواق و ایوان و صحن عباسی و توابع آن بوده اند ضبط کرده ایم؛ حتی نسوان و اطفال شیرخوار ایشان را!
پس فرمود: دفتر را به من دهید. چون دادند دیگر بار نظر نمود و فرمود: همان است که گفتم. استقصا نکرده اید.
باز سوگند یاد کردند و از ایشان نپذیرفت
تا آنکه یکی از ایشان ملتفت شد و گفت: آری! این شخص را ننوشته ایم و اشاره به آن مرد نصرانی نمود.
آن شخص بزرگ فرمود که: چرا ننوشته اید؟ عرض کرد: از جهت آنکه نصرانی کافر است و به اراده زیارت شما هم نیامده که مستحق اجر و ثواب و انعام و احسان خداوند منّان گردد، اگر به جهت جرأت و جسارت دخول در صحن شریف مستوجب سخط و عقوبت نگردد.
چون این بشنید با تندی به سوی ایشان نگریست و فرمود: «سبحان اللَّه أما حلّ هو بساحتنا»؛ یعنی: آیا در خانه ما وارد نگشته و بر خوان احسان ما نزول ننموده؟
کریم را نشاید که دشمن را از سر خوان انعام و احسان خود براند.
چون نصرانی این حالت را بدید و این سخن را بشنید صیحه ای بزد و بی هوش گردید و به حالت بی هوشی بماند تا آنکه شیخ قبیله با اعراب به سوی او برگشتند. چون او را مدهوش و بی خود دیدند آب بر روی او پاشیدند تا آنکه به خود آمد. پس سبب بی خودی از او پرسیدند.
نصرانی گفت: اول مرا کلمه شهادت و اسلام تلقین نمایید [و] بعد از آن جواب خواهید.
پس او را کلمه شهادتین تلقین کرده اقرار نموده و بعد از آن واقعه صورت را ذکر کرده [و] بر حسن اعتقاد سایرین افزود»
عمل اينجا = اشاره به واقعه + سلام به حضرت صاحب الزمان عليه السلام + دعاى براى خاتمه يافتن آنى دوران ستر و غيبت و ظهور جهانى فورىسلام الله على مولانا صاحب الأمر والعصر و الزمان محمد بن الحسن المهدي القائم بأمر الله
و قطع الله غَيبته وسَتره بظُهوره الفَورى على طواغيت العالَم و وفقنا الله للإتصال بحضرته و صُحبته مع رضايته، ونُصرته وخدمته================
{مشهد آثار مهدوی علیه السلام در ایوان و صحن شریف }[/b]مشهد آثار مهدوی علیه السلام در ایوان و صحن شریف در واقعه تشرف سیدی از اصفهان - تفصیل آن در مشاهد اثار مهدوی در تحت القبه و حرم حسینی علیه السلام در سمت بالاسر ذکر شد
از محلهای تشرف در آن واقعه (در حدود 80 سال قبل) ایوان شریف و صحن خسینی می باشد
عمل اينجا = اشاره به واقعه + سلام به حضرت صاحب الزمان عليه السلام + دعاى براى خاتمه يافتن آنى دوران ستر و غيبت و ظهور جهانى فورىسلام الله على مولانا صاحب الأمر والعصر و الزمان محمد بن الحسن المهدي القائم بأمر الله
و قطع الله غَيبته وسَتره بظُهوره الفَورى على طواغيت العالَم و وفقنا الله للإتصال بحضرته و صُحبته مع رضايته، ونُصرته وخدمته====================
{مشهد آثار مهدوی علیه السلام میان صحن شریف }مرحوم آقای شیخ محمد حسن مولوی قندهاری نقل كردند:
در اوائل جوانی که در نجف اشرف ساکن بودم
دوستی داشتم به نام سید جعفر که در بعضی از شب های زمستان مجلس فضائل و مصائب اهل بیت علیهم السلام را اقامه می کرد.
چون منزلشان بسیار دور بود (احتمالا در ناحيه جدول و باطلاق نجف)
و فصل زمستان هم بود
فلذا هیچ یک از وعاظ و اهل منبر مجلس ایشان نمی رفتند.
من به خاطر اولاً سیادت ایشان و ثانیاً برای احترام به مجلس ذکر اهل بیت علیهم السلام؛ هر طوری بود خود را به مجلس سید جعفر می رساندم و مجلس را اداره می کردم.
در این راه مشقات زیادی کشیدم
چون در حالی که هوا بسیار سرد و باران می بارید یک فانوس به دست می گرفتم و به راه می افتادم
که در اثر شدت سرما و بارندگی پاهایم آلوده به گل و لای و بی حس می شد
تا این که به منزل سید جعفر می رسیدم و اقامه شعائر می کردم.
و از طرفی در کتاب خوانده بودم:
هر کس مُسَبّحات سِتّه را بخواند، یا در خواب و یا در بیداری مشرف به خدمت امام زمان (ارواحناه فدا) می شود.
توضيح1= «مسبحات سته» یعنی: شش سوره ای که آیه اول آن «سَبحَ» و یا «یُسَبحُ» دارد که عبارتند از: سوره ها ی حدید - حشر - صف - جمعه - تغابن - اعلی.
توضيح2= جزو دستورالعمل هاى مرحوم قاضى به شاگردان؛ خواندن هرشب اين شش سوره بوده است
توضيح3= اين عمل تلاوت بركات بسياري دارد
مرحوم قندهاري در ادامه گفنند:
قصد کردم تا چهل شب مسبّحات ستّه را بخوانم.
شب اول و دوم را خواندم که در عالم رویا دیدم در منزل سید جعفر هستم و حضرت بقیه الله (ارواحنا فداه) همراه جماعتی که پشت سرشان بودند وارد منزل شدند.
من سلام کردم و حضرت جواب سلام مرا دادند و الطافی به من نمودند و مطالبی را نیز بیان می فرمودند و من در این بین به عنوان تبرک جستن، دست به بدن مقدسشان می کشیدم که از خواب بیدار شدم.
به خاطر لطفی که به من شده بود شکر خداوند را به جای آوردم و دانستم آن مجلسی که در منزل سید جعفر می رفتم از من قبول کرده اند.
و بعد از این خواب دائماً به یاد حضرتش بودم
و حسرت دیدارشان را می کشیدم
تا این که (در بيدارى) برای زیارت مرقد منور سیدالشهداء علیه السلام به کربلا مشرف شدم.
ضریح مطهر حضرت اباعبدالله علیه السلام را در بغل گرفتم و مشغول زیارت خواندن شدم
که ديدم ماكهان ذکر الحمدلله، الحمدلله از طرف قبر مقدس به دلم القاء می شد
و لذتی غیر قابل وصف می بردم.
بعد از اتمام زیارت و اعمال مستحب حرم مطهر
در حالی که قلبم روشن شده بود و یک صفا و معنویتی پیدا کرده بودم؛ از حرم مطهر خارج شدم.
وسط صحن مقدس (محاذي ايوان قبله و بين ايوان و راهرو منتهى به درب قبله و ساعت) که رسیدم
جمال نورانی حضرت بقیه الله (ارواحنا فداه) را زیارت کردم
که به طرف حرم مطهر می رفتند.
در من تصرفی شده بود که نه قدرت حرکت و نه قدرت حرف زدن داشتم،
فقط مبهوت جمال حضرتش شده بودم
و دیدم نوری از پشت سر مقدسشان از طرف پاشنه پای مبارکشان ساطع بود که به آسمان کشیده بود.
حضرتش را تماشا مى كردم تا وقتی که حضرت تشریف بردند و از مقابل چشمانم ناپدید شدند به حالت اولیه ی خود برگشتم
در حالی که منقلب شده بودم و روح، قلب و تمام وجودم متوجه حضرتش بود.
بنا کردم به اشک ریختن و گریه کردن در فراق آن محبوب عالم.
سلام الله على مولانا صاحب الأمر والعصر و الزمان محمد بن الحسن المهدي القائم بأمر الله
و قطع الله غَيبته وسَتره بظُهوره الفَورى على طواغيت العالَم و وفقنا الله للإتصال بحضرته و صُحبته مع رضايته، ونُصرته وخدمته===================
ملا محمد جواد بیدآبادی سرجوئى از مدفونين به ايوان طلاي حسيني عليه السلام
آیت الله محمد جواد بیدآبادی سرجوئى
با مرحوم آقا محمد بيدآبادي در تخت فولاد اصفهان اشتباه نشود
و با مرحوم شيخ محمد جواد بيد آبادي والد مرحوم شيخ محمد علي شاه آبادي (استاد امام خميني) اشتباه نشود
محمد جواد بن محمد حسین بیدآبادی سرجوئی اصفهانی
حاج شیخ محمّدجواد بیدآبادی سرجوئی ابن محمّدحسین بن زینالدّین، عالم ربانی و عارف صمدانی. از مشایخ جامع بین شریعت و طریقت بوده. املاک موروثى خود را فروخته و صرف مستمندان نموده و باقی عمر را به زهد و قناعت و تزکیه نفس و تحمّل ریاضات مختلفه و تربیت معدودی از اهل عرفان گذرانده است.
سرانجام در ۱۰ صفر ۱۳۴۴ق در سن حدود نود سالگی وفات یافته و در ايوان طلاي حرم حسينى در کربلای مُعَلّا مدفون گردید.
حاج ملّاحسینعلی صدیقین، حاج ملّامحمّد هُرتَمَنی، سیّدمحمّدصادق کتابی، میرزا ابوالهدی کلباسی و آقاشیخ ابوطالب شیخالاسلام از دست پروردگان این عارف ربّانی بودهاند.
اهل عرفان صاحب نفس قدسي و وكرامات فراوان بودند
شمه اى نقل مي شود
ثقه عدل جناب (حاج محمد حسن ايمانى) سلمه الله تعالى فرمودند:
زمانى امر تجارت پدرم مختل شد وگرفتار بدهكارى هاى زياد و نبودن قدرت اداء آنها شد.
در آن هنگام مرحوم (حاج شيخ جواد بيدآبادى) از اصفهان به قصد شيراز حركت نمود
وچون آن بزرگوار مورد علاقه شديد پدرم بود در شيراز به منزل ما وارد مي شدند
به والد خبر رسيد كه آقا به قصد شيراز حركت كرده اند و به آباده رسيده اند.
مرحوم پدرم گفتند: در اين هنگام شدّت گرفتارى ما، آمدن ايشان مناسب نبود.
چون ايشان به زرقان مى رسند پنج تومان به كرايه مركب اضافه مى نمايند و مركب تندرويى كرايه مى كنند كه بلكه قبل از ظهر روز جمعه به شيراز برسند و غسل جمعه را قبل از ظهر بجا بياورند كه قضا نگردد (چون آن بزرگوار سخت مواظب مستحبات بودند خصوصاً غسل جمعه كه از سنن اكيده است).
خلاصه پيش از ظهر جمعه وارد منزل شدند در حين ملاقات به پدرم فرمودند:
بى موقع و بى مناسب نيامده ام
شما از امشب با تمام اهل خانه شروع كنيد به خواندن سوره مباركه انعام به اين تفصيل كه
بين الطلوعين مشغول قرائت سوره شويد و آيه (وربك الْغَنّىَّ ذُوالرحمة ) را تا آخر دويست و دو مرتبه تكرار كنيد (به عدد اسماء مباركه ربِّ و محمّد صلّى الله عليه وآله و على عليه السلام ).
پس حمّام رفتند وغسل جمعه كردند وبه منزل مراجعت فرمودند وما از همان شب شروع كرديم به قرائت ،
پس از دو هفته فرج شد و از هر جهت رفع گرفتارى ها گرديد
وتا آخر عمر مرحوم پدرم در كمال رفاه بودند.
اين صلوات برايش فضيلت بسيار نقل شده است ثواب آن هر دفعهاش؛ معادل ده هزار بار صلوات استاَلّلهُمَّ صَلِّ عَلی سَیِّدنا مُحَمَّدٌ وآله مَا اخْتَلَفَ الْمَلَوان وَ تَعاقَبَ الْعَصْرانِ وَ کَرَّ الْجَدیدانِ وَ اسْتَقْبَلَ الْفَرْقدانِ وَ بَلَّغْ رُوحَهُ وَ اَرْواحَ اَهْلِ بَیْتِهِ مِنّا التَّحِیَّهَ وَ السَّلامُمرحوم آقاى ايمانى از اصحاب حاجى محمد جواد بيدآبادى سرجوئى (مدفون به ايوان طلاى حسينى) نقل نمود: در سفرى كه از اصفهان به شيراز مى خواستيم مراجعت كنيم
خدمت (آقاى حاجى محمد جواد بيد آبادى) مشرف شديم فرمودند:
جناب ميرزاى محلاتى
به من نوشته اند ايشان را از دعا فراموش كرده ام .
سلام مرا به ايشان برسانيد وعرض كنيد
من شما را از دعا فراموش نكرده ام .
چنانچه در آن شب كه سه خطر بزرگ به شما متوجّه شد
و من از (حضرت ولى عصر عجل الله فرجه) سلامتى شما را خواستم
وخداوند شما را حفظ كرد.
آقاى ايمانى فرمودند: پس از رسيدن به شيراز پيغام آقاى بيد آبادى را به جناب ميرزاى محلاتى رسانديم،
فرمود: درست است در همان شب تنها به منزل مى آمدم
زير طاق كه رسيدم يك نفر ايستاده بود
تا مرا ديد عطسه اى عارضش شد
پس سلام كرد و گفت: استخاره اى بگير.
با تسبيح استخاره اى گرفتم بد بود.
گفت : يكى ديگر بگير
آن هم بد بود،
گفت : يكى ديگر بگير
آن هم بد آمد،
پس دست مرا بوسيد وعذرخواهى كرد
وگفت : مرا وادار كرده بودند كه شما را امشب با اين اسلحه بكشم
چون شما را ديدم بى اختيار عطسه عارض من شد
پس به واسطه عطسه مردّد شدم!!! ،
گفتم استخاره مى گيرم اگر خوب بيايد مى كشم!!!
وتاسه مرتبه استخاره بد آمد
دانستم كه خدا راضى نيست
وشما را نزد خدا منزلتى است .
توضيح1:
منظور از ميرزاى محلاتى آيت الله شيخ محمد جعفر محلاتي است
فرزند آيت الله شيخ محمد حسين محلاتي كه عبدالغفار خويي (از مرتبطين به ناحيه مقدسه) را شناخته و تكريم نمودند
از تلامذه ميرزاى شيرازى و آخوند خراساني و صاحب عروه
و صاحب فتواى قيام عليه انگلستان و اخراجشان از جنوب و بوشهر
و والد مرجع شيراز در نهضت 15 خرداد تا بيروزى انقلاب اسلامى آيت الله شيخ بهاء الدين محلاتى
مدفون به امامزاده علی بن حمزه شيراز
تصویر آیت الله شیخ محمد جعفر محلاتی
http://neo.khorasannews.com/content/upl ... 1fd7a1.jpgخاندان محلاتي ها در شيراز تاريخچه سيصد ساله روحانيت وزعامت ديني در شيراز داشته اند
اصالتا از قبيله بني النجار طايفه مادر و دائيهاى بيامبر صلى الله عليه وآله بوده
كه هنوز هم در شرق مسجدالنبي (صلى الله عليه وآله) محله آن قبيله بوده و هنوز خيابان و محله و ساختمانهاى جديد آن به نام ايشان معروف است
واين خانواده محلاتى منسوب به "بني النجار" در هجرت از مدينه به ايران در شوشتر متوطن شده اند
فلذا در ايران اصالتا شوشتري بوده و از آنجا به محلات هجرت كرده و نهايتا به شيراز انتقال يافته و مسكن گزيده اند
آخرين عالم شناخته شده اين خاندان بعد از مرجع آيت الله شيخ بهاء الدين = مرحوم آيت الله حاج شيخ مجدالدين محلاتى بودند
توضيح2: اسباب ترور:
مرحوم محلاتى
بخاطر مخالفت با انگلستان مورد سوء قصد بنا بوده واقع شود
توضيح3:
نكته:
بازم به آدمكشهاى قديم كه ملاحظه عطسه كرده و معتقد و تابع استخاره هم بودند
البته راز تحول اين آدم كش و تروريست
به مؤمن دستبوس متوجه شأن معنوى مرحوم محلاتى
= همان عنايت حضرت بقية الله منه السلام
به درخواست حفظ و سلامتى براى مرحوم محلاتى بوده
كه توسط مرحوم ملامحمدجواد بيدآبادى انجام شده
و اين امر ناشي از بصيرت واشراف مرحوم بيدآبادى
به امور زمان و احوال مرتبطين وملتمسين از مرحوم بيدآبادى مثل مرحوم محلاتي است
كه بخاطر ارتباط و التزامشان به مرحوم بيدآبادى مورد توجه ودعاى خير ايشان واقع شده اند،
رحمة الله عليهما
اين صلوات برايش فضيلت بسيار نقل شده است ثواب آن هر دفعهاش؛ معادل ده هزار بار صلوات استاَلّلهُمَّ صَلِّ عَلی سَیِّدنا مُحَمَّدٌ وآله مَا اخْتَلَفَ الْمَلَوان وَ تَعاقَبَ الْعَصْرانِ وَ کَرَّ الْجَدیدانِ وَ اسْتَقْبَلَ الْفَرْقدانِ وَ بَلَّغْ رُوحَهُ وَ اَرْواحَ اَهْلِ بَیْتِهِ مِنّا التَّحِیَّهَ وَ السَّلامُتصویر آیت الله شیخ جواد بیدآبادی و آیت الله شیخ جعفر محلاتی

==============
مرقد دده عبدالمومنسمت راست ورودي روبروي مبارك (براى وارد شونده صحن) تكيه بكتاشيه بوده است
كه الان بخشي در توسعه دالان قبله و وروردي روبروي مبارك شده است
و بخشي جزو صحن و حجرات شده است و
از كسانى كه داخل قبرش در تعمير مكشوف شد و ديدند بعد دويست سال بدنش تازه و سالم است و علاوه در قبر چرخيده و رو به حضرت قرار گرفته است بجاى اينكه طبق دفن روبه قيله و پشت به حضرت باشد = جناب دده عبدالمؤمن از مشايخ بكتاشيه و سازنده تكيه بكتاشيه در ورودي روبروي مبارك است (مرقد در اولین حجره در صحن واقع شده است)
اين صلوات برايش فضيلت بسيار نقل شده است ثواب آن هر دفعهاش؛ معادل ده هزار بار صلوات استاَلّلهُمَّ صَلِّ عَلی سَیِّدنا مُحَمَّدٌ وآله مَا اخْتَلَفَ الْمَلَوان وَ تَعاقَبَ الْعَصْرانِ وَ کَرَّ الْجَدیدانِ وَ اسْتَقْبَلَ الْفَرْقدانِ وَ بَلَّغْ رُوحَهُ وَ اَرْواحَ اَهْلِ بَیْتِهِ مِنّا التَّحِیَّهَ وَ السَّلامُ=======================
رواق شرقي= پائين پاي مبارك = رواق الفقهاء مي باشد
در اين رواق از مشايخ مسيرمعارف الهى بعضي مدفون هستند:
محل قبور مشایخ در زیر کتیبه رواق الفقهاء بعد ورود فعلي حرم از اين سمت پایین پا واقع است
1- سیدصدرالدین کاشف دزفولی (۱۲۵۸/ ۱۲۵۶–۱۱۷۴ ق)، كه شاگرد آقا محمد بيدآبادي و در طريق و استاد سيدعلي شوشتري و شيخ انصارى و در سند اتصال مشايخ معرفت هست
در دزفول درگذشت و پیکرش به کربلا منتقل و در مقبرهٔ ای دفن گردید كه در رواق پائین پای امام حسین علیه السلام و دقيقا محاذي ضريح و متصل بقبور شهدا رضوان الله علیهم مدفون شدند.در رواق پائین پای حضرت سیدالشهداء علیه السلام در مقابل دری که پائین پای شهداست و بحرم مطهر وارد میشود هست
و سابقا مکان این در مسدود بود و شبکه بنجره داشت برای اینکه روی قبور شهدا گام نگذارند و حرمتشان محفوظ باشد. اما در زمان جنگ جهانی اول اين مقبره را که سنگهای نفیس و قیمتی بود کندند و نفایس دیگر و چراغها و قرآنهای نفیسی که مراقد ایشان بآنها زینت شده بود و بسیار ممتاز و عتیقه بودند غارت کردند و شبکه مقدسه را هم کندند و آن درگاه را معبر عمومی قرار دادند و بعد از آن قبور هفتاد و دو تن شهدا سلام الله علیهم را لگد مال کرده و الآن هم هنوز به همان صورت است و اجازه نمی دهند که آن درگاه مسدود شود. ولی بدیهی است که اهل معرفت و ادب احترام و احتراز میکنند و هیچ و قت از آن در وارد حرم مطهر نمی شوند و قبور شهدا را لگد نمی
گذارند (با ورود از این در رواق است و بعد رواق قبور شهدا است)
اين صلوات برايش فضيلت بسيار نقل شده است ثواب آن هر دفعهاش؛ معادل ده هزار بار صلوات استاَلّلهُمَّ صَلِّ عَلی سَیِّدنا مُحَمَّدٌ مَا اخْتَلَفَ الْمَلَوان وَ تَعاقَبَ الْعَصْرانِ وَ کَرَّ الْجَدیدانِ وَ اسْتَقْبَلَ الْفَرْقدانِ وَ بَلَّغْ رُوحَهُ وَ اَرْواحَ اَهْلِ بَیْتِهِ مِنّا التَّحِیَّهَ وَ السَّلامُ2- «ملا عبدالصمد همدانی» صاحب كتاب نفيس = بحر المعارف = راهنماى سيد بحرالعلوم در معرفت و سلوكراهنمای سید بحر العلوم به میرزا محمدعلی اصفهانی بوده است
علامه امینی در کتاب شهدای راه فضیلت می نویسد: «همدانی از پرچم داران علم، فقیهی محقق، محدثی حکیم و عقیده شناسی لغت دان بود. به همه رشته های علمی زبردست بود. دانشمندی خوش مشرب، عارفی زاهد و نیکو طریقه، از شاگردان وحید بهبهانی و سید علی (صاحب ریاض) بود... ملا عبدالصمد همدانی در روز ۱۸ ذیحجه (عید غدیر) سال ۱۲۱۶ هجری، در حمله ناگهانی وهابیها به کربلا، مظلومانه به شهادت رسید».
كتاب بحر المعارف ايشان را مطالعه نماييد
اين صلوات برايش فضيلت بسيار نقل شده است ثواب آن هر دفعهاش؛ معادل ده هزار بار صلوات استاَلّلهُمَّ صَلِّ عَلی سَیِّدنا مُحَمَّدٌ وآله مَا اخْتَلَفَ الْمَلَوان وَ تَعاقَبَ الْعَصْرانِ وَ کَرَّ الْجَدیدانِ وَ اسْتَقْبَلَ الْفَرْقدانِ وَ بَلَّغْ رُوحَهُ وَ اَرْواحَ اَهْلِ بَیْتِهِ مِنّا التَّحِیَّهَ وَ السَّلامُ3- شیخ یوسف بحراني صاحب کتاب «الحدائق الناضره»، (مثل کتاب جواهر الکلام مفصل است و از منابع مرجع در درسهاى خارج و تفقه در احاديث را اهتمام داشته است) که در این رواق مدفون است
اين صلوات برايش فضيلت بسيار نقل شده است ثواب آن هر دفعهاش؛ معادل ده هزار بار صلوات استاَلّلهُمَّ صَلِّ عَلی سَیِّدنا مُحَمَّدٌ وآله مَا اخْتَلَفَ الْمَلَوان وَ تَعاقَبَ الْعَصْرانِ وَ کَرَّ الْجَدیدانِ وَ اسْتَقْبَلَ الْفَرْقدانِ وَ بَلَّغْ رُوحَهُ وَ اَرْواحَ اَهْلِ بَیْتِهِ مِنّا التَّحِیَّهَ وَ السَّلامُ4- - سیدمرتضی بحرالعلوم (متوفای ۱۲۰۸ ه. ق) پدر علامه سیدمهدی بحرالعلوم.
اين صلوات برايش فضيلت بسيار نقل شده است ثواب آن هر دفعهاش؛ معادل ده هزار بار صلوات استاَلّلهُمَّ صَلِّ عَلی سَیِّدنا مُحَمَّدٌ وآله مَا اخْتَلَفَ الْمَلَوان وَ تَعاقَبَ الْعَصْرانِ وَ کَرَّ الْجَدیدانِ وَ اسْتَقْبَلَ الْفَرْقدانِ وَ بَلَّغْ رُوحَهُ وَ اَرْواحَ اَهْلِ بَیْتِهِ مِنّا التَّحِیَّهَ وَ السَّلامُرواق شمالي = رواق پشت سر = رواق سلاطين
رواق غربي = بالاسر مبارك = بين مرقد ابراهیم مجاب و حبيب = رواق العلماء
========
صحن صغیر و مشخصات آن:
مناره عبد
در ضلع جنوب شرقى صحن؛ سمت چپ باب الشهدا مناره اى بود بنام مناره العبد
در گذشته، افزون بر دو گلدسته موجود در دو طرف ایوان اصلی حرم امام حسین (علیهالسّلام)، مناره سومی نیز در ضلع شرقی آستان مقدس وجود داشته که از نظر هنر و معماری اسلامی، بسیار ارزشمند و بااهمیت بوده است. این گلدسته که به نام «مناره عبد» شناخته میشد، در سال ۷۶۷ ه. ق، به دست مرجان بن عبدالله، حاکم عراق، در دوره سلطان اویس جلایری، ساخته شد. قطر قاعده آن، حدود بیست متر و ارتفاع آن، چهل متر بود و نمای آن با کاشیهای زیبا، تزیین یافته بود
این مناره نفیس و ارزشمند که به مدت شش قرن، صحیح و سالم پابرجا مانده بود، متأسفانه در سال ۱۳۵۴ ه. ق- ۱۹۳۵ م، به دستور یاسین الهاشمی، نخستوزیر وقت عراق، خراب گردید. بهانه دولت عراق برای تخریب مناره، فرسودگی و کج شدن آن بود؛ اما گویا هدف اصلی آنها از این کار، دست گذاشتن بر اوقاف فراوانی بود که بانی مناره برای آن، تعیین کرده بود. به هر حال این اقدام، موجب ناراحتی و تأسف اهالی کربلا شد و شعرای شیعه عراق نیز در اشعاری که بدین مناسبت سرودند، نارضایتی خود را ابراز کردند.
پشت اين مناره العبد بيرون صحن فعلي
صحن كوجكي ديگر بود متصل به اين صحن بنام
صحن کوچک یا الصحن الصغیر،
که یکی از صحنهای حرم امام حسین(علیه السلام) بود که در ضلع شرقی صحن بزرگ قرار داشت و یکی از آثار تاریخی و هنری ارزشمند به شمار میآمد. ساخت این صحن، به سدههای چهارم و پنجم قمری بازمیگشت. این بنا، در سال ۱۳۶۸ق. توسط شهرداری کربلا تخریب شده و اعتراضاتی را در پی داشت. اکنون از این صحن، اثری وجود ندارد.
صحن کوچک، با مساحت ۴۸ مترمربع از آثار تاریخی و هنری نفیس و ارزشمند به شمار میآمد. این صحن کوچک، دیوارهای بلندی داشت و آنها را کاشیکاریهایی که ممتاز و با نقشهای گیاهی توصیف شدهاند، زینت میداد.[۱] سقف ورودیها، دارای مقرنسهایی بود، که برخی، آنها را به صورت استوانههای هندسیشکل، با زوایهها و ضلعهای متنوع و بهم درآمیخته، بسیار ظریف، چشمنواز، کمیاب و گرانبها توصیف کردهاند.
صحن بزرگ و صحن کوچک با راهرویی دراز و عریض به یکدیگر راه مییافت. ویژگیهای هنری راهرو را مانند صحن کوچک، ولی از نوع بهتر و استوارتر و نیز با سنگ گرانیت و کاشی قدیمی توصیف کردهاند. برخی، عناصر معماری این راهرو را تحفههایی دانستهاند که موزههای دنیا، جهت به دست آوردن مانند آنها، از یکدیگر سبقت میگیرند.
این صحن، دو دروازه داشت؛ یکی دروازه شمالی که «دَرِ صحن کوچک» نامیده میشد و دیگری دروازه شرقی که «باب الصّافی» نام داشت. در صحن کوچک، دو مناره کوچک مزین به آیات قرآن وجود داشت که در سال ۱۲۶۲ق. به دستور نجیب پاشا، والی عثمانی، ساخته شده بود. این دو مناره، در سمت شمالی صحن و کنار دو مقبره ساخته شده بود که در آن دو مقبره سید ابراهیم قزوینی حائری و سید محمدمهدی بن علی طباطبایی دفن شده بودند. این دو اتاق را ناصرالدین شاه در سفرنامه خود، وقتی از صحن حرم امام حسین(علیه السلام)، به سوی حرم حضرت عباس(علیه السلام) در حرکت بوده، گزارش کرده است. به گفته او، در اتاق دست چپ، فاضل دربندی و سید مهدی طباطبایی دفن شده و در اتاق دست راست، سید ابراهیم قزوینی، برادرش سید مهدی، محمدحسین قروینی و محمدحسین اصفهانی صاحب فصول دفن شدهاند.
ساخت
تاریخ ساخت این بنا، به دوران خلافت بنیعباس در قرن چهارم و پنجم هجری و روزگار آل بویه برمیگردد.
دو مناره کوچک مزین به آیات قرآن در سال ۱۲۶۲ق. به دستور نجیب پاشا، والی عثمانی، در این صحن، ساخته شده بود.
کاربرد
برخی بر این باورند که زمامداران آل بویه، این قسمت از حائر مقدس را آرامگاه خود قرار داده بودند تا قبرهای آنان در بینالحرمین، زیر پای زائران قرار گیرد. از همین روی، این ساختمان را فنی و مهندسی، محکم و در عین حال چشم نواز ساختند.
تخریب
این اثر تاریخی، توسط شهرداری کربلا، در سال ۱۳۶۸ق. (۱۹۴۸م) به طور کامل تخریب شد. دلیل تخریب، احداث خیابان در گرداگرد حرم امام حسین(ع)، اعلام شد. برخی این دلیل را بهانهای برای ویران کردن این صحن دانستهاند. روحانیان شیعه نیز در اعتراض به این اقدام، از برگزاری نماز جماعت در صحن حرم امام حسین(ع) خودداری کردند.
محل صحن صغير فعلا در فضاى سمت چپ خروجي باب الشهداء واقع است
مرقد بانو مهتدیه روسی که بوسیله ملائکه انتقال دهنده از روسیه به مرقدى در جنب راهرو باب الشهداء ناحيه شرقی صحن حسینی (علیه السلام) انتقال یافته استسالهاي آغاز قرن سيزدهم بود، مرجع بزرگ تقليد آيت الله وحيد بهبهاني» (مؤسس مكتب اصوليون) در كربلا سكونت داشت و داراي حوزة درسي بود و شاگردان بسياري داشت.
از شنيدنيها در اين عصر اين كه: يكي از شاگردان برجستة او به نام«مولا محمد كاظم هزار جريبي» نقل مي كند:
من در مجلس درس آيت الله وحيد بهبهاني در مسجد پايين باى صحن مقدس كربلا حضور داشتم،
ناگاه مردي كه از زوّار غريب بوده، نزد آيت الله بهبهاني آمد و نشست و دست ايشان را بوسيد
و يك دستمال بسته كه در ميان آن، طلاهاي زنانه بود نزد آيت الله بهبهاني نهاد و عرض كرد،
اين طلاها را در هر جا كه صلاح ديدند، به مصرف برسانيد.
آيت الله وحيد بهبهانى: اين طلاها از كجا به دست آمده، ماجرايش چيست؟
زاير غريب: اين طلاها، داستان عجيبي دارد، اگر اجازه بفرماييد، بيان كنم.
آيت الله وحيد بهبهانى: بيان كن.
زاير غريب: من از اهالي شيروانِ دربند (قفقاز) هستم،
به يكي از بلاد روسيّه مسافرت كردم، و در آن جا تجارت و بازرگاني مي نمودم و ثروت كلاني به دست آوردم،
در آن جا چشمم به دختري زيبا افتاد، شيفتة جمال او شدم و سر انجام از او خواستگاري كردم.
او گفت من مسيحي هستم، و تو مسلمان، اگر تو مسيحي شوي، حاضرم با تو ازدواج كنم.
بسيار غمگين شدم، حيران بودم كه چه كنم،
كارم به جايي رسيد كه تجارت و شغلم را رها ساختم و آن چنان پريشان بودم كه نزديك بود هلاك گردم.
سرانجام تصميم گرفتم به آن دختر اعلام كنم كه مسيحي شده ام،
نزد خانوادة آن دختر رفتم و رسماً مسيحي شدم و از اسلام برائت جستم و آنها پذيرفتند و سرانجام با آن دختر ازدواج نمودم.
مدّتي از اين ماجرا گذشت، ناگاه از عمل زشت خود پشيمان شدم و خودم را سرزنش مي كردم كه اين چه كاري بود كه نموده ام،
به ميتوانستم به وطن بازگردم
و نه برايم ممكن بود كه به دستورهاي آيين مسيحيّت عمل كنم.
در اين بحران، به ياد مصائب امام حسين ميافتادم و گريه ميكردم و از اسلام چيزي جز حسين(عليه السلام) و رنجهاي او در اسلام در قلبم جاي نداشت،
زار زار ميگريستم،
همسرم با تعجب زياد از من مي پرسيد: چرا گريه مي كني؟
من به توكل به خدا حقيقت را به او مي گفتم؛ كه در مذهب اسلام باقي هستم،
و گريه ام به خاطر مصائب آقا امام حسين است.
همسرم همينكه نام شريف امام حسين را شنيد، نور اسلام در قلبش پرتو افكند و همان دم مسلمان شد،
و با من در مورد مصائب آن حضرت مي گريست.
روزي به او گفتم: «بيا مخفيانه با هم به كربلا كنار قبر امام حسين برويم تا در حرم آن حضرت آشكارا اظهار اسلام كني»،
او موافقت كرد، و با هم به فراهم كردن لوازم سفر پرداختيم،
در اين ميان او بيمار شد و در همان بيماري از دنيا رفت،
بستگان او جمع شدند و او را مطابق آيين مسيحيّت همراه همة طلاها و زيورهايي كه داشت؛ در قبرستان مسيحيان روسيّه به خاك سپردند.
از فراق آن زن ، بسيار محزون گشتم، تصميم گرفتم كه جسد او را از قبر بيرون آورده و به شهري ببرم و در قبرستان مسلمين دفن كنم، وقتي كه مخفيانه در دل شب قبر او را شكافتم، ديدم مردي با ريش تراشيده و سبيل كلفت، در آنجا مدفون است!!!،
بسيار پريشان شده تعجب كردم،
در همان حال، خواب مرا فرا گرفت،
در عالم خواب ديدم شخصي به من ميگويد:
«شادمان باش كه فرشتگان(انتقال دهنده اجساد) جسد همسرت را به كربلا بردند
و در آنجا در ميان صحن، طرف پايين پا، نزديك مناره كاشي (مناره العبد = مناره بزرگي که بزرگتر از مناره هاى فعلى اينجا بود و در قرن اخير تخريب شد و تصاويرش هنوز هست) دفن كردند
و اين جسد را كه در اين قبر مي بيني جسد فلان رباخوار است كه امروز آن را در آنجا دفن كردند
و فرشتگان (انتقال دهنده اجساد) آن جسد را به اين جا آورده اند
و زحمت حمل و نقل جنازة عيالت، از تو برداشته شد!».
بسيار خوشحال شدم
و بي درنگ بار سفر بستم و به كربلا آمدم،
و به توفيق الهي براي زيارت قبر شريف امام حسين(عليه السلام) وارد حرم شدم، در آنجا از دربانان صحن پرسيدم: «آيا فلان روز(نام همان روز دفن همسرم را به زبان آوردم) در پاي منارة كاشي؛ چه كسي را دفن كرديد؟
گفتند: فلان رباخوار را.
من قصه خود را براي آنها بازگو كردم
آنها همان قبر را شكافتند
من وارد قبر شدم، ديدم عيالم در ميان لحد خوابيده است!!،
همان دم زيورهاي او را كه طبق مذهب نصاري با او دفن شده بود بيرون آوردم و به حضور شما رسيدم و تقديم مي كنم تا در آن چه صلاح دانستيد به مصرف برسانيد!!
آيت الله بهبهاني آنها را گرفت و در راه تامين زندگي فقراي كربلا به مصرف رسانيد.
مناره كاشي (العبد) در بائين پاى مبارك بين صحن بزرگ و كوچک (صحن صغیر حسینی) و مشرف بر صحن كوچك بوده است؛ مناره کاشی به آن می گفتند چون کاشی کاری شده بوده و مطلا نبوده است.
مناره العبد 90 سال قبل

مرقد بانوی روسی مهتدیه به مذهب حق
بائن مناره العبد در قديم ومجاور باب الشهدء امروز در قسمت زنانه
==========================
مرقد مرحوم سيدقريش قزويني (استاد مرحوم امامقلى نخجواني استاد مرحوم سيدحسين قاضي استاد آیت الله سيد علی قاضي)
محل دفن:در صحن صغیر حسینی
در اين صحن مقبره اى بود معروف به مقبره ركن الدوله كه مرحوم سید قریش قزوینی مدفون بوده اند
محل صحن صغير فعلا در فضاى باز سمت چپ خروجي باب الشهداء واقع است
اين صلوات برايش فضيلت بسيار نقل شده است ثواب آن هر دفعهاش؛ معادل ده هزار بار صلوات استاَلّلهُمَّ صَلِّ عَلی سَیِّدنا مُحَمَّدٌ وآله مَا اخْتَلَفَ الْمَلَوان وَ تَعاقَبَ الْعَصْرانِ وَ کَرَّ الْجَدیدانِ وَ اسْتَقْبَلَ الْفَرْقدانِ وَ بَلَّغْ رُوحَهُ وَ اَرْواحَ اَهْلِ بَیْتِهِ مِنّا التَّحِیَّهَ وَ السَّلامُ============================
جد امام خميني مدفون به حرم حسینی علیه السلام
مرحوم آیت الله سید احمد كينتوري هندي فرزند عالم شهید سید دین علی شاه موسوی كشميري نیشابوری رضوان الله عليهم اجمعين
اين صلوات برايش فضيلت بسيار نقل شده است ثواب آن هر دفعهاش؛ معادل ده هزار بار صلوات استاَلّلهُمَّ صَلِّ عَلی سَیِّدنا مُحَمَّدٌ مَا اخْتَلَفَ الْمَلَوان وَ تَعاقَبَ الْعَصْرانِ وَ کَرَّ الْجَدیدانِ وَ اسْتَقْبَلَ الْفَرْقدانِ وَ بَلَّغْ رُوحَهُ وَ اَرْواحَ اَهْلِ بَیْتِهِ مِنّا التَّحِیَّهَ وَ السَّلامُ=========================
مرحوم آيت الله شيخ محمود عراقی (از شاكردان مرحوم شيخ انصارى) در كتاب دارالسلام نقل كرده است:
حاج میرزا مهدی آشتیانی حكایت كرد كه شخصی بنام محمود كه خادم حرم امام حسین علیه السلام بود این قضیه را نقل كرد:
شبی نوبت من بود كه همراه با عده ای از رفقای كشیك، از حرم امام حسین علیه السلام محافظت كنیم.
مردم بیرون رفتند و همه درها را قفل زدیم و خدام خوابیدند.
شب به نیمه رسیده بود و من به صورت اتفاقی بیدار بودم!
ناگهان دیدم دو نفر از باب معروف به «زینبیه»، به صحن داخل شدند
و بالای قبر تازه ای كه در همان روز، شخصی در آن دفن شده بود؛ آمدند.
قبر را شكافتند و میت مدفون در آن قبر را بیرون آوردند!
در این هنگام دیدم كه آن میت به آن دو نفر استغاثه و التماس می كند
و آنها به حرفش گوش نمی دهند و به او ترحم نمی كنند.
سپس او را گرفتند و خواستند (جسد او را برده و) از همان درب «زینبیه» بیرون بروند.
چون صاحب قبر از ترحم آنها مأیوس شد، روی خود را به طرف حرم مطهر نمود و عرض كرد:
اهكذا یُفعل بجارك یا اباعبدالله؟!
آیا چنین رفتاری با همسایه يا (پناه آورده) شما انجام می شود، ای اباعبدالله؟!
ناگهان صدایی از حرم مطهر شنیدم،
كه از هیبت آن دیوارها و قندیلها به لرزه درآمد و فرمود:
«رُدّوه، رُدّوه!
او را برگردانید، او را برگردانید!»
آن دو نفر با عجله، جنازه را به جای خود برگرداندند و رفتند!
صبح روز بعد، كنار آن قبر آمدم و دیدم اثر شكافتن و تغییر در آن (قبر) ظاهر است!
===================
طلب رخصت از پیشگاه نورانی معصوم (علیه السلام)
رخصت برای بازگشت و وداع با حضرت (علیه السلام)





