مشهد مهدوی منبر و محراب و شبستان قبله مسجدجامع + دالان شمالي مسجد

لینک گوگل مپ
https://goo.gl/maps/dNRA92W5BUsYk5oz5مختصات
32.669719,51.685160
آدرس: میدان امام علی علیه السلام - مسجد جامع (عتیق)
---------------------
محل دقیق مشهد مهدوی علیه السلام:سوال:سلام عليك
مشهد مهدوي در مسجد جامع اصفهان آيا محراب قديمي ان كنارمنبر و داخل قسمت مسقف مگر نيست؟
نه در ايوان؟
از كجا محراب ايوان متداول شده؟
جواب زائر:علیک السلام
قسمت درب ورودی مسقف را کلا با شیشه بسته اند
و نزدیکترین مکان به قسمت داخلی
زیر مأذنه ها می باشد
است
و کلا منبری در دیدرس نیست
البته دفعه بعدی باید دقت شود منبر از پشت شیشه مشخص می باشد یا خیر
تصحيح:ديدرس نبودن و جلو نرفتن و هرجا نزديكتر ميسر بود توسل و نماز و دعا خواندن
مطلبي غير از تعيين غلط محل مشهد مهدوي است
ضمنا محراب و منبر زير ماذنه و منار نيست همان روبرو داخل شبستان استايوان قبلي كه انتهايش مشهد مهدوي در محراب و منبر ديوار قبلي است
https://www.flickr.com/photos/youngrobv ... otostream/نه اين مكانهايي كه زائران به عنوان مشهد مهدوي در ايوان قبلي و كنار كتيبه سمت راست ورودي شبستان قبلي معين مي كنند
در اين سايت با اينكه تصاويري فراواني از مسجدجامع و شبستانها و محرابها و كتيبه هايش دارد
اما تصويري نيست كه ضمن نشان دادن ورودي شبستان قبلي از ايوان قبلي؛ محراب و منبر در شبستان قبلي را نشان دهد
بررسي كنندكان مي توانند دو تصوير زير از محرابهاى قديمي را در محل مسجد بررسي و مطابقت دهند كدام است
https://www.flickr.com/photos/youngrobv ... otostream/https://www.flickr.com/photos/youngrobv ... otostream/https://www.flickr.com/photos/youngrobv ... otostream/https://www.flickr.com/photos/youngrobv ... otostream/اين محراب ايوان قبلي نيست = محراب ايوان غربي است
https://www.flickr.com/photos/youngrobv ... otostream/http://www.newslaw.net/سايت اين تصاوير
https://www.flickr.com/photos/youngrobv ... otostream/نقشه مسجد و قبله آن در قرن2
https://www.flickr.com/photos/youngrobv ... otostream/نتيجهاز ايوان قبله بايد داخل شبستان قبله شد
آنجا در ديوار قبله محراب بلندي است كنارش هم منبر است و ناحيه منبر و محراب مشهد مهدوي است ظاهرا
اين محراب در شبستان قبلي و موضع مشهد مهدوي باشدhttp://bayanbox.ir/view/6520383345423550047/1.jpg

چون بين ايوان قبله و شبستان قبله ديوار شيشه فعلا هست كه مانع ورود به مشهد مهدوي از سمت ايوان قبله است
فلذا براى رسيدن به مشهد مهدوي شبستان قبله مسجدجامع از راهروها و شبستانهاى طرفين شبستان قبله بررسي و سعي كنيد
نقشه پلان مسجد جامع و شبستانها و راهروهايش
یكي از وقايع ثبت حضور مولا صاحب الامر منه السلام در مشهد مهدوي مسجد جامع اصفهانمرحوم آيت الله آقاي حاج ميرزا محمد علي گلستانه اصفهاني (ره ) فرمودند: عموي من ، آقاسيد محمد علي (ره ) براي من نقل كردند:
در زمـان مـا در اصـفهان شخصي به نام جعفر كه شغلش نعلبندي بود، بعضي حرفها رامي زد كه مـوجـب طـعـن و رد مـردم شـده بـود، مـثـل آن كه مي گفت : با طي الارض به كربلارفته ام .
يا مـي گفت : مردم را به صورتهاي مختلف ديده ام .
و يا خدمت حضرت صاحب الامر (منه السلام ) رسيده ام .
او هم به خاطر حرفهاي مردم ، آن صحبتها را ترك نمود.
تـا آن كه روزي براي زيارت مقبره متبركه تخت فولاد مي رفتم .
در بين راه ديدم جعفرنعلبند هم به آن طرف مي رود.
نزديك او رفتم و گفتم : ميل داري در راه با هم باشيم ؟ گفت : اشكالي ندارد، با هم گفتگو مي كنيم و خستگي راه را هم نمي فهميم .
قدري با هم گفتگو كرديم ، تا آن كه پرسيدم : اين صحبتهايي كه مردم از تو نقل مي كنند، چيست ؟ آيا صحت دارد يا نه ؟ گفت : آقا از اين مطلب بگذريد.
اصرار كردم و گفتم : من كه بي غرضم ، مانعي ندارد بگويي .
گـفـت : آقـا مـن بيست و پنج بار از پول كسب خود، به كربلا مشرف شدم و در همه سفرها، براي زيارتي عرفه مي رفتم .
در سفر بيست و پنجم بين راه ، شخصي يزدي بامن رفيق شد.
چند منزل كه بـا هـم رفـتـيم ، مريض شد و كم كم مرض او شدت كرد، تا به منزلي كه ترسناك بود، رسيديم و به خاطر ترسناك بودن آن قسمت ، قافله را دو روزدر كاروانسرا نگه داشتند، تا آن كه قافله هاي ديگر بـرسـنـد و جـمـعيت زيادتر شود.
ازطرفي حال زائر يزدي هم خيلي سخت شد و مشرف به موت گرديد.
روز سوم كه قافله خواست حركت كند، من راجع به او متحير ماندم كه چطور او را بااين حال تنها بـگذارم و نزد خداي تعالي مسئول شوم ؟ از طرفي چطور اين جا بمانم واز زيارت عرفه كه بيست و چهار سال براي درك آن ، جديت داشته ام ، محروم شوم ؟ بـالاخـره بـعد از فكر بسيار، بنايم بر رفتن شد، لذا هنگام حركت قافله ، پيش او رفتم وگفتم : من مي روم و دعا مي كنم كه خداوند تو را هم شفا مرحمت فرمايد.
ايـن مطلب را كه شنيد، اشكش سرازير شد و گفت : من يك ساعت ديگر مي ميرم ، صبركن ، وقتي از دنـيا رفتم ، خورجين و اسباب و الاغ من مال تو باشد، فقط مرا با اين الاغ به كرمانشاه و از آن جا هم هر طوري كه راحت باشد، به كربلا برسان .
وقتي اين حرف را زد و گريه او را ديدم ، دلم به حالش سوخت و همان جا ماندم .
قافله رفت و مدت زماني كه گذشت ، آن زائر يزدي از دنيا رفت .
من هم او را بر الاغ بسته و حركت كردم .
وقتي از كاروانسرا بيرون آمدم ، ديدم از قافله هيچ اثري نيست ،جز آن كه گرد و غبار آنها از دور ديده مي شد.
تـا يـك فـرسـخ راه رفـتـم ، اما جنازه را هر طور بر الاغ مي بستم ، همين كه مقداري راه مي رفتم ، مي افتاد و هيچ قرار نمي گرفت .
با همه اينها به خاطر تنهايي ، ترس بر من غلبه كرد.
بالاخره ديدم ، نـمي توانم او را ببرم ، حالم خيلي پريشان شد.
همان جاايستادم و به جانب حضرت سيدالشهداء (علیه السلام ) توجه نمودم و با چشم گريان عرض كردم : آقا من با اين زائر شما چه كنم ؟ اگر او را در اين بيابان رها كنم ، نزد خدا و شمامسئول هستم .
اگر هم بخواهم او را بياورم ، توانايي ندارم .
نـاگهان ديدم ، چهار نفر سوار پيدا شدند و آن سواري كه بزرگ آنها بود، فرمود: جعفربا زائر ما چه مي كني ؟
عرض كردم : آقا چه كنم ، در كار او مانده ام ! آن سه نفر ديگر پياده شدند.
يك نفر آنها نيزه اي در دست داشت كه آن را در گودال آبي كه خشك شده بود فرو برد، آب جوشش كرد و گودال پر شد.
آن ميت را غسل دادند.
بزرگ آنان جلو ايستاد و با هم نماز ميت را خوانديم و بعد هم او را محكم بر الاغ بستند و ناپديد شدند.
مـن هم براه افتادم .
ناگاه ديدم ، از قافله اي كه پيش از ما حركت كرده بود، گذشتم و جلوافتادم .
كـمـي گـذشت ، ديدم به قافله اي كه پيش از آن قافله حركت كرده بود، رسيدم .
وبعد هم طولي نكشيد كه ديدم به پل نزديك كربلا رسيده ام .
در تعجب و حيرت بودم كه اين چه جريان و حكايتي است ! ميت را بردم و در وادي ايمن (قبرستان معروف كربلا) دفن كردم .
قـافله ما تقريبا بعد از بيست روز رسيد.
هر كدام از اهل قافله مي پرسيد: تو كي وچگونه آمدي ! من قضيه را براي بعضي به اجمال و براي بعضي مشروحا مي گفتم وآنها هم تعجب مي كردند.
تا آن كه روز عرفه شد و به حرم مطهر مشرف شدم ، ولي با كمال تعجب ديدم كه مردم را به صورت حـيـوانات مختلف مي بينم ، از قبيل : گرگ ، خوك ، ميمون و غيره و جمعي را هم به صورت انسان مي ديدم !
از شـدت وحشت برگشتم و مجددا قبل از ظهر مشرف شدم .
باز مردم را به همان حالت مي ديدم .
برگشتم و بعد از ظهر رفتم ، ولي مردم را همان طور مشاهده كردم ! روز بـعـد كـه رفتم ، ديدم همه به صورت انسان مي باشند.
تا آن كه بعد از اين سفر، چندسفر ديگر مـشرف شدم ، باز روز عرفه مردم را به صورت حيوانات مختلف مي ديدم ودر غير آن روز، به همان صورت انسان مي ديدم .
به همين جهت ، تصميم گرفتم كه ديگر براي زيارتي عرفه مشرف نشوم .
چون اين وقايع را براي مردم نقل مي كردم ، بدگويي مي كردند و مي گفتند: براي يك سفر زيارت ، چه ادعاهايي مي كند.
لـذا من ، نقل اين قضايا را به كلي ترك كردم ،
تا آن كه شبي با خانواده ام مشغول غذاخوردن بوديم .
صـداي در بـلند شد، وقتي در را باز كردم ، ديدم شخصي مي فرمايد:حضرت صاحب الامر (منه السلام ) تو را خواسته اند.
بـه هـمـراه ايشان رفتم ، تا به مسجد جمعه رسيدم .
ديدم آن حضرت (علیه السلام) در محلي كه منبر بسيار بلندي در آن بود، بالاي منبر تشريف دارند و آن جا هم مملو از جمعيت است .
آنها عمامه داشتند و لباسشان مثل لباس شوشتري ها بود.
توضيح:مقصود نوع عمامه رايج ميان شوشتريهاست
شالي به سر مي پيجند به صورت ضربدري و يكطرفش هم بر سينه مى انداختند
شبيه تصوير زير

تصوير علامه شوشتري در لباس مذكور
داشتن ان افراد اين لباس را مممكن است به اصحاب حضرت در ناحيه شوشتر مربوطه كه ان اجتماع مربوط به ايشان بوده است
====
ادامه واقعهبه فكر افتادم كه دربين اين جمعيت ، چطور مي توانم خدمت ايشان برسم ، اما حضرت به من توجه فرمودند و صدا زدند: جعفر بيا.
من رفتم و تا مقابل منبر رسيدم .
فرمودند: چرا براي مردم آنچه را كه در راه كربلا ديده اي نقل نمي كني ؟ عرض كردم : آقا من نقل مي كردم ، از بس مردم بدگويي كردند، ديگر ترك نمودم .
حضرت فرمودند:
تو كاري به حرف مردم نداشته باش ، آنچه را كه ديده اي نقل كن تامردم بفهمند ما چه نظر مرحمت و لطفي با زائر جدمان حضرت سيدالشهداء (علیه السلام )داريمنكات مهم:1- از اين واقعه معلوم مى شود مسجد جامع اصفهان محل احتماع اصحاب و ملاقاتهاى حضرتش بوده و مي باشد و روحانيت خاص اين مسجد هم به همين دليل مى باشد علاوه بر مسجد بودن
2- وقايع مربوط به حضرت را ولو تجربه شخصي است نبايد كتمان كرد برخلاف آنچه مشهور است كه تشرفات را نبايد گفت و اگر واقعي است گفته نمي شود = نه خير توصيه حضرت به گفتن آنهاست البته ممكن است حضرت به او توصيه فرموده باشند نه هر كسي = بالاخره برخي مجاز هستند بگويند و تجربه ما هم از مرتبطين و بزرگان همين بوده است كه كتمان كلي نمى كرده اند ولذا منع كلي يك دروغ است
البته نحوه گفتن و مقدار و شخص مخاطب هرچه رعايت شود مزاحمت كمتر و زمينه عجب نفس و شهرت و مشغول كردن خود و ديگران ووو كمتر است
3- انسان نبايد به چند توفيق و عمل مغرور شود ولذا در مكاشفه و مشاهده روز عرفه افراد با سيرت انساني كم تعداد بوده اند اعاذنا الله من ذلك
4- از اين واقعه معلوم مي شود كه مرحوم جعفر نعلبند بيشتر از يك نعلبند بوده و بجز تشرف و اهليت اطلاع از مكان ملاقاتهاى حضرت صاحب مكاشفات هم بوده است ضمن بي هوايي و معمولي دانستن آنها و معمولي رفتار كردن
5- اگر قبر مرحوم گلستانه راوي واقعه در تخت فولاد مشخص شود شايد كنار يا اطرافش قبر مرحوم نعلبند هم پيدا شود---------------------------------------
توجه:تصويري كه براى عمامه شوشتري گذاشته شد شبيه اصلي است و عجالتا برحسب آنچه موجود بود درج شد
ولي عمامه مردم قديم شوشتر از سادات و غيرسادات كلا با عمامه روحانيون و علماى شوشتر و خوزستان تفاوت دارد فلذا با تصاوير اينها اشتباه نشود
و تصوير درج شده هم مربوطه به عمامه خانگي ايشان بود كه برخلاف عمامه بيرون رفتنشان بوده است
اينكه به اين نكته پرداخته شد بخاطرط زي و شكل لباس اصحاب حضرت و نوعي نشانه تاييد مي باشد كه ايشان برخلاف نظر حضرت نمي پوشيده اند هرچند لباس مورد تاييد حضرت منحصر به اين شكل نبوده و نيست
------------------------------------
قدمگاه حضرت در اين مشهد مهدوي1- منبر: اگر آن منبر هنوز باشد
و اگر نباشد فاصله يكمتري سمت راست محراب معمولا موضع منبر است
2- يك متر جلوي پله هاى منبر
3- محراب: چون سنت حضرت است كه در هر مسجد وارد شوند نماز تحيت بخوانند پس قاعدتا محراب هم محل نماز حضرت مى باشد
4- مسير فاصله بين منبر و محراب: كه براى بالارفتن منبر طي فرموده اند
5- اما مسير ورود حضرت به شبستان قبله در واقعه ذكر نشده
و معلوم نيست كه بدون راه رفتن در محراب و شبستان ظاهر شده اند
يا از وروديهاى طرفين آمده اند
يا على القاعده از ايوان قبله وارد شده اند
------------------------
دالان شمالي مسجد كه به بقعه مجلسي مي رود بيرون درب مرقد مجلسي واقعه اى را روي لوح مرمر نوشته به ديوار نصب شده است كه اشاره به يكي از تشرفات است
والحمد لله رب العالمين