رو به سوى شرق و تدين و فاصله از غرب و الحاد (تحليل فضاى فكري و اجتماعي روسيه)
مهمان ویژه روس در ایران کیست؟ فيلسوف روسي (شرقگرا و دين گرا) الكساندر دوگينانتقاد صریح ولادیمیر پوتین از فرهنگ غرب در اواخر سال 2013 اتفاقی بود که شاید برای اولین بار رخ میداد، و تنها یک نفر هست که میتواند دلیل این چرخش ظاهری در سیاستهای کرملین طی سالهای اخیر باشد؛ آلکساندر دوگین.
گروه بینالملل مشرق- «اوراسیاگرایی» یکی از تئوریهای مهم در سیاست خارجی روسیه است که به نظر میرسد طی چند سال اخیر تأثیر مشهودی هم بر سیاستهای کرملین گذاشته باشد. این نظریه با تأکید بر هویت متمایز روسیه از غرب، تأکید دارد که مسکو باید مواضع مستقلی در عرصه بینالمللی اتخاذ کند. البته نظریه اوراسیاگرایی قائل به برقراری رابطه و اتحاد با کشورهای مختلف از جمله ایران نیز هست.
«آلکساندر دوگین» که او را مغز متفکر پشت سیاستهای کرملین و «عقل پوتین» نامیدهاند، از شناختهشدهترین متفکران حال حاضر روسیه و بنیانگذار جریان فکری نئواوراسیاگرایی و از منتقدان جدی «جهانیسازی» در این کشور است. وی معتقد است روسیه باید حضور اثرگذار در عرصه سیاسی جهان داشته باشد و رهبری جریان ضدلیبرالدموکراسی را به عهده بگیرد. همین نظریههاست که موجب شده تا وزارت خزانهداری آمریکا نام او را در لیست تحریمهای خود قرار دهد؛ و چه بسا همین نظریههاست که پای دوگین را تا کنون چند بار به ایران باز کرده و طی روزهای آینده نیز یک بار دیگر او را مهمان ایرانیها خواهد کرد. در گزارش پیش رو قصد داریم با این فیلسوف، نظریهپرداز و سیاستمدار تأثیرگذار روسیه و نظریههای سیاسی وی بیشتر آشنا شویم.

آلکساندر دوگین» فیلسوف، ایدئولوگ، و نظریهپرداز سیاسی روس
ولادیمیر پوتین رئیسجمهور روسیه آخرین روزهای سال 2013 در سخنرانی سالانه خود به صراحت از سیاستهای فرهنگی غرب انتقاد کرد. انتقاد رئیسجمهور روسیه از غرب خیلی عجیب نبود، اما آنچه شاید برای اولین بار بود که رخ میداد، حمله بیمحابای پوتین به مبانی فکری غرب بود. پوتین در این سخنرانی گفت: «غربیها با خیر و شر به یک شکل برخورد میکنند و میان این دو تفاوتی قائل نیستند.» رئیسجمهور روسیه در ادامه صحبتهایش گفت که به دفاع از «ارزشهای سنتی خانواده» متعهد و معتقد است این ارزشها اساس «عظمت روسیه و سنگری مقابل به اصطلاح مداراگری» هستند.
پوتین از «بازنگری در هنجارهای اخلاقی در بسیاری از کشورها» انتقاد کرد و گفت: «نابودی ارزشهای اخلاقی از سطوح بالای یک کشور [دولت و مقامات]، نه فقط برای جامعه نتایج منفی به دنبال دارد، بلکه ماهیتاً اقدامی غیردموکراتیک است، زیرا با اراده اکثریت مردم مغایرت دارد.» اشاره نسبتاً صریح رئیسجمهور روسیه به موجهای فرهنگی نظیر قانونی کردن ازدواج همجنسگرایان در کشورهای مختلف غربی بود، سیاستی که روسیه بهرغم انتقادهای غربیها، دقیقاً عکس آن را در پیش گرفته بود.
توضیحات برنامه «عصر» درباره دوگین
و مصاحبه وی با نادر طالبزاده - دانلود
http://cdn.mashreghnews.ir/files/fa/new ... 25_590.mp4صحبتهای مرد اول روسیه درباره اختلافات فرهنگی با غرب صرفاً مسئلهای سطحی نبود، بلکه نوید رویکرد جدیدی را میداد که روسیه در عرصههای مختلف از جمله سیاسی اتخاذ خواهد کرد. طبق این رویکرد جدید، پوتین باید آشکارتر و شدیدتر با غرب مقابله میکرد. آنچه بعدها در سوریه، اوکراین، و پرونده هستهای ایران از روسیه دیدیم شاید در قالب همین رویکرد جدید راحتتر قابلدرک باشد. از این پس، پوتین نه تنها از تقابل با غرب طفره نمیرود، بلکه از آن استقبال میکند.
اما این سؤال پیش میآید که چه عاملی موجب شده تا پوتین این رویکرد جدید را اتخاذ کند. برای پاسخ به این سؤال باید بدانیم که چه افرادی یا چه نظریههایی بیشترین تأثیر را بر پوتین میگذارند. هر کس درباره پوتین و روسیه مطالعه کرده باشد میداند که هر تحقیقی با هدف «پوتینشناسی» باید با «دوگینشناسی» آغاز شود (مصاحبه دوگین را از اینجا بخوانید).
پوتین در سخنرانی سالانه خود از انحطاط ارزشها در غرب انتقاد میکند «عقل پوتین» کیست؟
رئیسجمهور روسیه به طور مستقیم و غیرمستقیم تأثیر زیادی را از یکی از متفکران مشهور روس به نام «آلکساندر گلییویچ دوگین[1]» میپذیرد. دوگین که فیلسوف، ایدئولوگ، و نظریهپرداز سیاسی است، آنقدر بر افکار مرد شماره یک روسیه تأثیرگذار است که او را «عقل پوتین[2]» توصیف میکنند. آلکساندر دوگین همچنین پدر نظریه «نئواوراسیاگرایی[3]» یا «جنبش اوراسیاگرایی» تلقی میشود، نظریهای که بعد از فروپاشی شوروی در روسیه شکل گرفت.
دوگین، ژانویه سال 1962 در خانوادهای نظامی متولد شد. پدرش افسر عالیرتبه «اطلاعات ارتش شوروی» بود و دوگین به توصیه وی، در بخش اسناد «کاگب» مشغول کار شد. وی در نتیجه دسترسی و مطالعه اسنادی که کمتر کسی حتی از وجود آنها خبر داشت، توانست درباره فاشیسم، اوراسیاگرایی و ادیان مختلف تحقیق کند و نظریاتی را درباره آنها شکل دهد.
آلکساندر دوگین پس از فروپاشی شوروی، در ایجاد یک حزب و انتشار چند نشریه نقش داشت و به این ترتیب، فعالیتهای سیاسی خود را پیگیری کرد. وی یکی از کسانی بود که در نگارش اساسنامه «حزب کمونیست فدراسیون روسیه[4]» که تحت رهبری «گنادی زیوگانوف[5]» سیاستمدار کمونیست، جان تازهای گرفته بود، مشارکت کرد. محصول این اساسنامه بیش از آنکه مارکسیستی باشد، لحنی ملیگرایانه داشت.
دوگین معتقد است روسیه از نظر فرهنگی به شرق تعلق دارددوگین در مدتی که به کار خبرنگاری مشغول بود، نشریهای به نام «المنتی» را تأسیس کرد و در آن نظریات «ژان فرانسوا تریار» سیاستمدار بلژیکی-فرانسوی را ترویج کرد. تریار در ابتدا سوسیالیست بود، اما رفتهرفته به سمت برداشتی غیرمارکسیستی از ناسیونال-سوسیالیسم متمایل شد. وی عقایدی ضدآمریکایی و حتی ضدشوروی داشت و اروپا را گهواره و مهد تمدن میدانست.
نظریات دوگین و افراد تأثیرگذار بر اودوگین مغز متفکر دولت روسیه به «آلن دو بنوآ» نظریهپرداز فرانسوی نیز علاقه دارد و نظریات او را پیگیری میکند. «دو بنوآ» منتقد لیبرالیسم، بازار آزاد و جهانیسازی است، هرچند ملیگرایی افراطی دوگین را نیز قبول ندارد. این در حالی است که دوگین در نشریه المنتی دوران روسیه تزاری و سپس استالین را دوران اوج روسیه میدانست و به دنبال دفاع از آن بود.
دوگین به نظریات «نیکلای چائوشسکو» سیاستمدار کمونیست و ملیگرای رومانی، و همینطور نظریات استالین علاقه زیادی داشت و شیوه حکومتی چین را نیز ستایش میکرد. وی بر اساس تئوری اوراسیاگرایی، خود در سال 2002 «حزب اوراسیا[6]» را پایهگذاری کرد و سپس آن را تبدیل به «جنبش اوراسیا» نمود. این جنبش در برخی حلقههای نظامی روسیه و همچنین توسط برخی رهبران مسلمان، مسیحی ارتدوکس، بودیست و یهودی روسیه از حمایت نسبتاً زیادی برخوردار است. حتی گفته میشود شخص پوتین نیز مستقیماً از این جنبش، حمایت مالی میکند.
این متفکر روس سازماندهنده اصلی «حزب ملی بلشویک[7]» و «جبهه ملی بلشویک[8]» بود و برخی ایدههای او مانند «اتحاد ترکی-اسلاوی» در حوزه اوراسیا اخیراً میان حلقههای ملیگرای ترکیه هوادارانی پیدا کرده است. یکی از مبانی محوری اندیشههای دوگین، تقابل و نزاع همیشگی میان «زمین» (نماینده سنت، دین، و جمعگرایی) و «دریا» (نماینده پیشرفت، الحاد، و فردگرایی) است که به نظر میرسد آن را از «هالفورد جان مکیندر» (جغرافیدان انگلیسی و پدر علوم ژئوپلتیک و ژئواستراتژی) و «کارل اشمیت» (فیلسوف کاتولیک، نظریهپرداز سیاسی آلمانی) قرض گرفته باشد. از نظر دوگین، این نبرد اکنون میان روسیه و آمریکا در جریان است.
این استاد فلسفه و علوم سیاسی دانشگاه دولتی مسکو که ریش بلند و خاکستریرنگش، شخصیتهای داستانهای کلاسیک روسی را در ذهن زنده میکند، در طبقه چهارم دانشکده جامعهشناسی دانشگاه مسکو، اتاقی دارد که روی درش نوشته شده: «مرکز پژوهشهای محافظهکارانه.» جالب اینجاست که ولادیمیر پوتین نیز در سخنرانی سالانه خود، از این رویکرد محافظهکاری تمجید کرده و گفت: «محافظهکاری مانع پیشرفت کشور نمیشود، بلکه از سیر قهقرایی و سقوط جامعه به ظلمات هرجومرج و شرایط انسانهای اولیه جلوگیری میکند.»
اوراسیاگرایی و نئواوراسیاگراییدوگین معتقد است روسیه به لحاظ فرهنگی، به شرق تعلق دارد و باید به عنوان رهبر، در برابر جهان تکقطبی «غربی-آمریکایی» بایستد. منظور وی از آنچه که «اوراسیا» مینامد، «روسیه بزرگ» است که متحدانی دارد، از جمله ایران، ترکیه، چین، هند و برخی کشورهای اروپای شرقی. وی در تعریف اوراسیاگرایی میگوید: «اوراسیاگرایی یک فلسفه سیاسی با سه سطح خارجی، میانی و داخلی است. این نظریه در سطح خارجی، مشتمل بر جهان چندقطبی است، یعنی چندین مرکز جهانی تصمیمگیری وجود دارد که یکی از آنها اوراسیاست. منظور از اوراسیا، روسیه به همراه کشورهای شوروی سابق است.»
آلکساندر دوگین ادامه میدهد: «اوراسیاگرایی در سطح میانی، قائل به همگرایی کشورهای شوروی سابق در عین ایجاد مدل فراملی یعنی تشکیل دولتهای مستقل است. نظریه اوراسیاگرایی در سطح سیاست داخلی، یعنی تعیین ساختار سیاسی جامعه با توجه به حقوق شهروندی بر اساس بخشهایی از مدل لیبرال و ملیگرایی. این سه سطح، فلسفه اوراسیاگرایی است که بر مبنای آنها تنها یک نوع سیاست خارجی شکل میگیرد و آن هم مستقل از جهانی شدن، جهان تکقطبی، ملیگرایی، امپریالیسم و لیبرالیسم است. پس اوراسیاگرایی، به طور کلی مدل منحصربهفردی از سیاست خارجی است.»
این متفکر روس همچنین در کتاب «مبانی ژئوپلیتیک» در خصوص «نئواوراسیاگرایی» اینگونه توضیح میدهد: «امپراتوری نوین اوراسیا بر مبنای اصل یک دشمنی مشترک ساخته میشود: رد و انکار آتلانتیسیسم و تسلط استراتژیک آمریکا، و امتناع از پذیرش برتری ارزشهای لیبرال. این انگیزه مشترک تمدنساز، مبنای اتحاد سیاسی و استراتژیک خواهد بود.»
دوگین بر اساس همین نظریات، به شدت از نزدیک شدن اوکراین به غرب یا به قول خود او «یورو-آتلانتیک» انتقاد میکند و حتی «ولادیمیر پوتین» را نیز به خاطر «از دست دادن اوکراین» سرزنش کرده است. وی به اندازهای بر این اظهارات پافشاری کرد که در سال 2007 به اتهام فعالیت علیه اوکراین، به مدت پنج سال از ورود به این کشور منع شد.
«تئوری چهارم سیاست[9]»
دوگین در کتابی به نام «تئوری چهارم سیاست[10]» سعی کرده تا نئواوراسیاگرایی خود را تئوریزه نماید. وی در این کتاب که سال 2009 در روسیه منتشر شد، مینویسد: «قرن بیستم به پایان رسیده است و ما تازه الآن است که کمکم داریم این مطلب را به طور کامل درک میکنیم. قرن بیستم، قرن ایدئولوژیها بود.»
وی در توصیف منظورش از «تئوری چهارم[11]»، ابتدا از سه ایدئولوژی زنده و حاضر در قرن بیستم نام میبرد: فاشیسم، کمونیسم و لیبرالیسم. دوگین سپس توضیح میدهد از زمانی که فاشیسم و کمونیسم شکست خورده و به تاریخ پیوستند، لیبرالیسم در عرصه، بیرقیب تاختوتاز میکند و حتی وانمود مینماید که نه یک ایدئولوژی در کنار دیگر ایدئولوژیهای دیگر، بلکه یکی از اجزای «طبیعی» حیات بشری است.
توضیحات دوگین درباره یکی از کتابهایش به نام «مأموریت اوراسیایی» به عقیده دوگین «با فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی مشخص شد که سرنوشت بشر و «پایان تاریخ»، وجه مارکسیستی ندارد، بلکه به نظر میرسید دارای همان شکل لیبرالی باشد که «فرانسیس فوکویاما» فیلسوف آمریکایی با اعلام «پایان تاریخ» و پیروزی قطعی و همیشگی بازار آزاد، لیبرالیسم، آمریکا و دموکراسی بورژوازی در آگاه ساختن بشریت از آن عجله کرده بود.»
آلکساندر دوگین در کتاب خود به دنبال آن است که با مطرح کردن یک تئوری چهارم که همان «نئواوراسیاگرایی» است، این تئوری را در مقابل لیبرالیسمی قرار دهد که اکنون یکهتازی میکند. دوگین همچنین میخواهد سیاست چهارم را به عنوان جایگزین و دربرگیرنده رقبای قبلیِ لیبرالیسم و آتلانتیسیسم و در حقیقت، ترکیب جریانهای غیرلیبرال معرفی کند، اول در روسیه و بعد در جهان.
موضع دوگین در قبال بحران اوکرایندوگین از ایجاد «روسیه جدید» حمایت میکند و این دقیقاً همان عبارتی است که ولادیمیر پوتین در اوج بحران اوکراین، در حمایت از جداییطلبان این کشور از آن استفاده کرد. پوتین دستکم دو بار از اصطلاح «روسیه جدید» استفاده کرده است: یک بار در اشاره به الحاق شبهجزیره کریمه و بار دیگر زمانی که درباره شرق اوکراین صحبت میکرد و احتمالاً منظورش الحاق دو منطقه مورد مناقشه «دونتسک» و «لوهانسک»، و حتی شاید الحاق «ترانسنیستریا» در مولداوی به روسیه بود. این موضعگیریهای پوتین نیز دلیل دیگری است که نشان میدهد وی تحت تأثیر افکار دوگین است.
آلکساندر دوگین از سالها پیش معتقد بود که کریمه باید به روسیه بازگردانده شود و در مورد شرق اوکراین نیز همین عقیده را دارد. وی از آنجایی که این مواضع خود را به صراحت بیان کرده، به حمایت فکری از جداییطلبان اوکراین متهم شده و نیز گفته میشود درباره اتفاقات اخیر در اوکراین نیز به پوتین مشاوره داده است. یکی دیگر از حرفهایی که درباره دوگین میزنند این است که روی میز کارش یک روبان راهراه سیاه و نارنجی رنگ دارد که مشابهش را شورشیان شرق اوکراین برای نشان دادن وفاداریشان به روسیه بر سر لولههای تفنگ خود میبندند.
به اعتقاد دوگین، جنبش جداییطلبان شرق اوکراین «روح روسی» را در قالب یک «بهار روسی» بیدار کرده و «ایگور استرلکوف» رهبر شورشیان شرق اوکراین نیز تجسم این بیداری در یک انسان است. به گفته برخی، او از سال 2008 و زمان جنگ روسیه و گرجستان خواستار الحاق کریمه به خاک روسیه بوده است. در آن زمان، او به منطقه مورد اختلاف «اوستیای جنوبی» سفر کرد و در کنار نیروهای نظامی و یک واحد موشکانداز عکس گرفت.
جایگاه ایران در نظریه اوراسیاگرایی دوگین«عقل پوتین» در نظریه اوراسیاگرایی خود جایگاه مهمی را برای ایران در نظر گرفته است. دوگین جمهوری اسلامی را یکی از مهمترین متحدان روسیه در جنگ علیه جهان تک قطبی و غربی-آمریکایی میداند. او درباره نقش ایران در تئوری خود اینگونه توضیح میدهد: «از نقطهنظر جهان چندقطبی، در تئوری اوراسیاگرایی، ایران نقش کلیدی دارد. این کشور پس از انقلاب و به خاطر جایگاه استراتژیک، در ایجاد فضای مستقل اوراسیاگرایی گنجانده شده است. منافع ایران و روسیه در آسیای مرکزی و به طور کلی حوزه منطقهای با یکدیگر همپوشانی کامل استراتژیک دارند.»
دوگین با اشاره به تمدن خاص، قدرت و استقلالی که برای ایران قائل است، توضیح میدهد که این کشور در «همگرایی اوراسیاگرایی» قرار نمیگیرد و نباید آن را بخشی از «روسیه بزرگتر» فرض کرد، بلکه ایران کشوری است که «باید محترم شمرده شود. این اتحاد را باید حفظ کرد. ایران شریک روسیه در جهان چندقطبی است. جایگاه ایران در مدل اوراسیاگرایی چندقطبی، مرکزی است و در این مدل، تهران نزدیکترین شریک مسکو است. اگرچه که شراکت با ترکیه، چین و هند نیز پیشبینی شده است.»
وی در توضیح بیشتر صحبتهایش میگوید: «ایران یک کشور اوراسیایی است و سرنوشت آن وابسته به ائتلاف با روسیه و شاید هم با چین است. برای آنکه این جهتگیری عملی شود، تهران باید در حد زیادی مواضع خود را با روسیه و با چین هماهنگ کرده و اوراسیا را انتخاب کند. در عین حال، ایران کشوری آزاد و مستقل است و هیچکس نمیتواند بر آن تأثیر بگذارد.»
گفتوگوی دوگین با «غلامرضا اعوانی» فیلسوف ایرانی
درباره فلسفه ایرانی-اسلامی دوگین که تا کنون به ایران سفر کرده و دیدار و گفتوگوی نزدیک با متفکران، کارشناسان و سیاسیون ایرانی داشته است، بارها خواستار برقراری روابط تنگاتنگ با دولت ایران شده است. وی ضمن تأکید بر اهمیت دوستی با ایران برای نظریه نئواوراسیاگرایی، درباره تلاش برای کاهش تنشها میان روسیه و ایران و همینطور بازگشت ثبات به آسیا و خاورمیانه میگوید: «من خواستار روابط حسنه با دولت ایران هستم و از روابط نزدیک با سفارت این کشور حمایت میکنم. ما همه کارهای ممکن را برای حمایت حداکثری از روابط روسیه-ایران انجام میدهیم.»
این سیاستمدار روس در پاسخ به سؤالی درباره هرگونه حمله نظامی احتمالی به ایران تأکید میکند: «روسیه قاطعانه با هرگونه حمله نظامی غرب به ایران مقابله میکند و تا پایان، از منافع استراتژیک ایران حفاظت خواهد نمود. این مسئله بسیار مهم است، چرا که اقدام نظامی علیه ایران امنیت مرزهای روسیه را نیز تهدید میکند.»
وی در خصوص همکاریها با ایران در سوریه نیز میگوید: «مسکو در راستای سیاست مقابله با هرگونه حملهای به ایران، از سوریه نیز حمایت میکند. موضع ایران و روسیه در ارتباط با سوریه، کاملاً یکسان است، چون حمله به سوریه، حمله به منافع ملی هر دو کشور ایران و روسیه است. دولت ایران هم باید از این شرایط در جهت تحکیم روابط خود با روسیه استفاده کند.»

سفر دوگین به ایران و دیدار با اعضای گروه علوم اسلامی فرهنگستان علوم
دوگین ادامه میدهد: «همکاریهای اقتصادی و نظامی میان دو کشور باید محقق شود و گسترش یابد. جنگ نرم را هم نباید فراموش کرد. آمریکا از این اهرم به خوبی استفاده میکند. جوانان ما از سایتهای آنها استفاده میکنند، در حالی که ما در این زمینه ضعیف عمل کردهایم. ساخت فیلم، کتاب، ترجمه و غیره حوزههایی است که دو کشور باید به آنها بپردازند.»
مخالفان دوگین درباره او چه میگویند؟
اهمیت دوگین در عرصه سیاسی روسیه را کمتر کسی انکار میکند، اما به هر حال، او هم مانند همه شخصیتهای بزرگ دیگر، مخالفانی نیز دارد. این مخالفان، اغلب دوگین را به افراطیگری[12]، فاشیسم[13]، و حتی جنگطلبی[14] با هدف بردن دنیا به سوی «پایان تاریخ[15]» متهم میکنند. از دید منتقدان، دوگین نماینده «حزب جنگ» در کرملین است[16] و تمام تلاش خود را میکند تا «امپراتوری روسیه» را از طریق متحد کردن کشورها و مناطق روسزبان بازسازی کند[17]. یکی از جنبههای مهم تفکرات «عقل پوتین» که منتقدان را به خشم آورده است، اعتقاد او به وجود بیست ساله یک «ستون پنجم» درون روسیه با هدف از بین بردن استقلال و حاکمیت این کشور، و تأکید بر لزوم اخراج اعضای این ستون پنجم و حتی سلب تابعیت روسی آنهاست[18].
منتقدان و مخالفان دوگین تنها اشخاص حقیقی و سیاستمداران یا کارشناسان مسائل بینالمللی نیستند. وزارت خزانهداری آمریکا 11 مارس 2015 به علت آنچه داشتن نقش در بحران اوکراین توصیف شد، دوگین و «اتحادیه جوانان اوراسیایی[19]» او را در لیست تحریمهای خود قرار داد[20]. یک روز قبل از این اتفاق، پایگاه تحلیلی «کروکد تیمبر»، دوگین را فردی «خطرناک[21]» توصیف میکند[22] که «مغز متفکر ایدئولوژیک پشت اقدام روسیه در اصرار بر جاهطلبیهای امپریالیستی خود، به ویژه در رابطه با اوکراین است.» البته این پایگاه اعتراف میکند که هدف دوگین از «بلشویسم ملی، نئواوراسیاگرایی، و تئوری چهارم سیاست، صرفاً یک چیز است: نقشهای برای اتحاد همه دشمنان جهانی لیبرالیسم تحت پرچم رهبری روسیه.»

گردهمایی اعضای «اتحادیه جوانان اوراسیایی» در مسکو
این گروه تحت تحریمهای وزارت خزانهداری آمریکاست
«رونالد باینر» استاد علوم سیاسی دانشگاه تورنتو که نویسنده مقاله «کروکد تیمبر» است، تا آنجایی از دوگین متنفر است که در حملهای جانانه علیه او مینویسد: «دوگین به دنبال ترکیب ایدئولوژیهای استبدادی از فاشیسم و حتی نازیسم در یک سو و مارکسیسم از سوی دیگر است. با این حال، ریشههای ایدئولوژیک او به منابع فاشیست و نازی بسیار نزدیکتر است تا هر چیزی در سنت مارکسیسم؛ و به همین دلیل است که ناشران انگلیسیزبان کتابهای او و وبسایتهایی که به طرف وی جذب میشوند، فوقراستگرا هستند.»
باینر از این هم فراتر میرود و دوگین را فردی به دور از سیاست و فلسفه توصیف میکند: «[به اصطلاح] «سیاستهای» دوگین را در حمامی از [لَجن] مردابهای عرفانگرایی ساحرانه و جادوگری شستوشو دادهاند و مخالفت وی با «ریشه و شاخههای» لیبرالدموکراسی احتمالاً بیشتر به تعهدات معنوی و مذهبی یا شبهمذهبی او برمیگردد تا هر عامل دیگری که بتوانیم آن را سیاسی یا فلسفی تلقی کنیم.» این در حالی است که باینر تنها چند خط پایینتر و با اشاره به یکی از کتابهای دوگین، اعتراف میکند که وی فیلسوفی «لایق» است. و نهایتاً برای توجیه توصیفات متناقض خود، اینگونه مینویسد: «به نظر میرسید سه «آلکساندر دوگین» وجود دارد: دوگینِ فیلسوف، دوگین مروج جادوگری، و دوگین ایدئولوژیپراکَن.»
________________________________________
[1] Aleksandr Dugin Link
[2] Putin's Brain Link
[3] Eurasianism Link
[4] Communist Party of the Russian Federation (CPRF) Link
[5] Gennady Zyuganov Link
[6] Eurasia Party Link
[7] National Bolshevik Party Link
[8] National Bolshevik Front Link
[9] تئوری چهارم سیاست لینک
[10] The Fourth Political Theory Link
[11] The Fourth Political Theory Link
[12] Czekam na Iwana Groźnego [I'm waiting for Ivan the Terrible] Link
[13] "Евразийские" проекты Путина и Дугина – сходства и различия [Dugin's "Eurasian" projects − similarities and differences] Link
[14] Alexander Dugin: geopolitics and neo-fascism in post-Soviet Russia Link
[15] Anton Shekhovtsov. The Palingenetic Thrust of Russian Neo-Eurasianism: Ideas of Rebirth in Aleksandr Dugin's Worldview Link
[16] Are the Kremlin Hardliners Winning? Link
[17] Beware the rise of Russia's new imperialism Link
[18] Андрей Макаревич: «пятая колонна» или жертва травли? [Andrei Makarevich, "the fifth column" or a victim of bullying?] Link
[19] Eurasian Youth Union Link
[20] Ukraine-related Designations Link
[21] Aleksandr Dugin: A Russian Version of the European Radical Right? Link
[22] Who is Aleksandr Dugin? Link
=============================================
متفکر سیاسی روس:
نامه امام خمینی به گورباچف باید در دستور کار پوتین قرار گیرد/ دنیا باید به سوی «تئوری چهارم سیاست» برود
دوگین بر این باور است که روسیه به لحاظ فرهنگی به شرق تعلق دارد و باید در برابر غرب بایستد. میگوید: «باید در مقابل دنیای تکقطبی غربی-آمریکایی ایستاد.» وی رهبر این مواجهه را روسیه میداند و برای روسیه متحدانی از جمله ایران را تعریف میکند.
گروه بینالملل مشرق- «آلکساندر گلییویچ دوگین» فیلسوف و متفکر سیاسی روس، ژانویه 1962 در خانوادهای نظامی متولد شد. پدرش افسر عالیرتبه اطلاعات ارتش شوروی و مادرش پزشک بود. به توصیه پدر، در قسمت اسناد کاگب به کار مشغول شد. دوگین در این جایگاه، علایق اصلی خود را یافت. با مطالعه اسنادی که برای خیلیها قابل دسترسی نبود، به تحقیقاتی درباره فاشیسم، اوراسیاگرایی و ادیان پرداخت.

آلکساندر دوگین» فیلسوف و متفکر سیاسی روس
پشت چهره به ظاهر آرام وی که بیشتر یادآور شخصیتهای با نفوذ رمانهای کلاسیک روسی است، مردی پنهان شده که یکی از مؤثرترین افراد پشت پرده در سیاستهای امروز روسیه به حساب میآید. دوگین را پدر نظریه «اروپا-آسیای نو» یا جنبش اوراسیاگرایی میدانند؛ نظریهای که بعد از فروپاشی شوروی در روسیه شکل گرفت. از آلکساندر دوگین که موافقان و مخالفان بسیاری دارد، همچنین با عناوینی چون «عقل منفصل ولادیمیر پوتین» و «فلسفهساز دربار» نیز یاد شده است. رسانههای جریان اصلی در غرب و به خصوص آمریکا، همیشه سعی میکنند چهرهای مخوف از دوگین نشان دهند و او را وابسته به کانونهای مافیایی قدرت در روسیه معرفی کنند.
دوگین بر این باور است که روسیه به لحاظ فرهنگی به شرق تعلق دارد و باید در برابر غرب بایستد. میگوید: «باید در مقابل دنیای تکقطبی غربی-آمریکایی ایستاد.» وی رهبر این مواجهه را روسیه میداند و برای روسیه متحدانی از جمله ایران را تعریف میکند. نظریههای دوگین اگرچه تا همین چند سال پیش، دستنیافتنی و بسیار رادیکال توصیف میشد، اما طی یکی دو سال گذشته، اتفاقاتی رخ داده که تفکرات این فیلسوف روس را تأملبرانگیزتر میکند.
مصاحبه «نادر طالبزاده» با آلکساندر دوگین در برنامه «عصر» فرصت نابی است که از طریق آن میتوان نگاه روسیه جدید به جهان امروز را بررسی و تحلیل کرد. متن مصاحبه طالبزاده با دوگین به شرح زیر است.
سؤال:: لطفاً درباره کتاب خود توضیح بدهید و اینکه چرا این کتاب را نوشتید؟کتاب «تئوری چهارم سیاست» چند سال پیش در تهران چاپ شد. من در این کتاب توضیح دادهام که باید نوع جدیدی از گفتمان ایدئولوژیک را به وجود بیاوریم که فراتر از لیبرالیسم، کمونیسم و ناسیونالیسم باشد. باید رویکرد ایدئولوژیک جدیدی را تصور کنیم. من به تناسب زمینه کاریام یعنی علوم سیاسی، ایدئولوژیهای سیاسی را مطالعه کردهام و به این نتیجه رسیدهام که هیچیک از سه ایدئولوژی اصلی کلاسیک در فضای مدرن، ارضاکننده آینده بشر و خواستههای واقعی او نیست. نمیتوان به تاریخ، انسان، اقتصاد سیاسی، ژئوپلتیک و روابط بینالملل از منظر این سه ایدئولوژی کلاسیک قدیمی نگریست.
هیچیک از این سه ایدئولوژی که در جوامع غربی، پذیرفته شدهاند، دیگر با واقعیتهای موجود در دنیا انطباقی ندارند. برای درک واقعیت، تاریخ و جامعه لازم است از محدودیتهای لیبرالیسم، کمونیسم و ناسیونالیسم یا فاشیسم خارج شویم. من هم در کتابم تلاش کردهام از این سه تئوری سیاسی فراتر بروم. نقاط ضعف لیبرالیسم را نشان دادهام؛ نقدهای کمونیسم را بیان کردهام؛ انتقادهای وارد به ناسیونالیسم را هم معرفی نمودهام.
یک نکته را هم حتماً باید بگویم. کتاب تئوری چهارم سیاست به زبانهای بسیاری ترجمه شده است، از جمله همه زبانهای اروپایی. با این حال، برای خود من این مسئله اهمیت نمادین بسیاری دارد که کتاب، به زبان فارسی یعنی زبان ایرانیها ترجمه شده و در تهران به چاپ رسیده است.
دوگین در کنار نیروهای نظامی «اوستیای جنوبی»فکر میکنم روسیه الآن به دنبال این تئوری چهارم سیاست است. رئیسجمهور ما و جامعه ما لیبرال نیستند. در عین حال، دیگر کمونیست هم نیستند. ما ملیگرا یا فاشیست هم نیستیم. روسیه به دنبال رویکردی مطابق با وضع موجود در دنیا بوده و بخشی از این رویکرد در تئوری چهارم سیاست نهفته است.
درباره جامعه ایران هم باید بگویم که وضع شما کمابیش شبیه ما است. جهانبینی شما نیز مسلماً لیبرالیستی نیست. این جهانبینی را کمونیستی هم نمیتوان توصیف کرد. در عین حال، نگرش ایران، جهانبینی محدود، ملیگرایانه و فرصتطلبانه ناسیونالیسم هم نیست. بنابراین از این منظر میتوان گفت مردم ایران همین حالا هم بر اساس تئوری چهارم سیاسی زندگی میکنند، بدون آنکه نام آن را ذکر کنند. روسیه هم به عقیده من باید راه ایران را برود.
من میخواهم با چاپ کتابم در ایران بحثهایی درباره این موضوع شروع شود، زیرا جریانهایی وجود داشته است که میخواستهاند ایدههای آیتالله خمینی و انقلاب ایران را با ایدههای لیبرال و فلسفه آن قاطی کنند. به نظر من این مسئله بسیار خطرناک است، زیرا این کار سبب تحریف اساسی ماهیت انقلاب ایران میشود.
«علی شریعتی» اندیشمند ایرانی، تلاش میکرد گرایشهای چپ را وارد کند که اصلاً درست نبود. این نگرشها درباره انقلاب ایران، نگرشهای سادهانگارانه هستند. نگاه ملیگرایانه نیز همینطور است. به نظر من، اگر میخواهیم ماهیت واقعی انقلاب ایران را درک کنیم، باید از منظر تئوری چهارم سیاست به آن نگاه کنیم تا بتوانیم هسته اصلی سنت ایران، هویت تاریخی این کشور و احیای تاریخ آن را درک کنیم. این روند دقیقاً با روسیه امروزی نیز منطبق است. زیرا ما روسها نیز همانند شما ایرانیها نیازمند احیای هویت اصیل گذشته خود هستیم.
سؤال:: حدود یک سال و نیم قبل از فوت امام خمینی، ایشان نامهای برای «گورباچف» فرستادند و به وی درباره از هم پاشیده شدن کمونیسم هشدار دادند. رهبر انقلاب ایران به رئیسجمهور شوروی هشدار داد که در دام غربی-آمریکایی نیفتد و به اسلام نگاه کند. وقتی هم «شواردنادزه» وزیر خارجه شوروی به تهران آمد تا با امام دیدار کند، امام او را به حضور پذیرفتند، اما پیام وی را قبول نکردند و به زبان ساده گفتند که شما پیام مرا درک نکردید؛ و از اتاق خارج شدند. شما درباره این دو اتفاق چه اطلاعاتی و چه نظری دارید؟
نامه آیتالله خمینی به گورباچف، نامهای بسیار مهم بود. من این نامه را نوعی پیشبینی یا حتی پیشگویی میدانم. آیتالله خمینی با نگاه آیندهنگرانه این نامه را منتقل کردند. گورباچف نهایتاً در دام غرب افتاد. او یک ایدئولوژی ماتریالیستی و مادی را با یک ایدئولوژی دیگر مبادله کرد و ما به دام تفکر ماتریالیست غربی افتادیم. در واقع ما دومین تئوری سیاسی یعنی کمونیسم را با اولی یعنی لیبرالیسم معاوضه کردیم. اما این مسیر، بنبست بود. نباید در این مسیر حرکت میکردیم.

امام خمینی پیش از فروپاشی شوروی، نامهای به گورباچف نوشت
و درباره این اتفاق به رئیسجمهور شوروی هشدار داد
کاملاً حق با آیتالله خمینی بود که به ما هشدار بدهند و مانع از حرکت ما در این مسیر شوند. خود من شخصاً دشمن کمونیسم بودم. البته در عین حال دشمن لیبرالیسم هم بودم. به نظر من این نامه امام خمینی، توصیهای معنوی و بسیار حائز اهمیت بود. به احتمال بسیار زیاد، گورباچف هرگز چیزی شبیه به این نامه را دریافت نکرده بود. اگر او پیام این نامه را درک میکرد و میپذیرفت، احتمالاً ما تاریخی متفاوت میداشتیم و وضع ما بسیار بهتر میشد. باید به این سخن امام خمینی گوش میکرد.
باید به نکته بسیار ارزشمند دیگری در این نامه هم اشاره کنم. نامه امام خمینی بسیار اندیشمندانه بود. آیتالله خمینی در این نامه به دو اندیشمند اسلامی اشاره کرده که به نظر من بزرگترین اندیشمندان تاریخ جهان هستند: شیخ شهابالدین یحیی سهروردی و ابنعربی. این دو متفکر، نابغه واقعی بودند. باید آنها را مهمترین متفکران جهان تلقی کرد. اهمیت آنها فقط محدود به جهان اسلام نیست، زیرا نظرات آنها برای همه بشریت ارزشمند است.
من نوشتههای سهروردی و ابنعربی را خواندهام. فکر میکنم آنها همانند آینه هستند. با نگاه عرفانی و معنوی به خدا، خلقت، کائنات، جهان، مردم و جامعه، بنیادهای ایجاد نوع جدیدی از جامعه عادلانه را بنا نهادهاند که مبتنی بر عدالت و عشق و خردورزی است و نه بر رقابت، جنگ، یا هوسهای ماتریالیستی فردمحور.
فکر میکنم نامه مذکور باید بار دیگر منتشر شود تا آنها اصل پیام این نامه را دریافت کنند. دیگر فردی همانند آیتالله خمینی با آن عظمت سیاسی، معنوی و اجتماعی وجود ندارد. عالمان و عقلای ایرانی باید بار دیگر روی این نامه کار کنند، آن را بازآفرینی کنند، و به «پوتین» بفرستند. احتمال اینکه وی پیام این نامه را دریافت کند بسیار بیشتر است، زیرا این نامه با چالشهایی که در حال حاضر با آن مواجه هستیم بسیار منطبق و مرتبط است. ما باید به این نامه بازگردیم و پوتین باید این نامه را در دستور کار خود قرار دهد. این نامه محدود به زمان خودش نیست، بلکه ابدی است. فکر میکنم این نامه میتواند توجه بیشتر و بیشتری را به خود جلب کند. محتوای این سند بسیار ارزشمند است.
سؤال:: شما به عنوان یک متفکر سیاسی چرا به ایران و استانهای مختلف آن نرفتهاید تا با جوانان صحبت کنید و دیدگاههای خودتان را مطرح نمایید؟ ایران و روسیه فاصله بسیار کمی با هم دارند: به اندازه یک پرواز. ما همسایه یکدیگر هستیم. با این حال، من نگران فاصله و شکاف فکری میان دو کشور هستم.
کاملاً حق با شماست. من ایران و فرهنگ و مردم آن را بسیار دوست دارم. حتی درباره هویت ایرانی و هویت تاریخی ایران و فلسفه ایرانی کتاب هم نوشتهام. البته باید بگویم تا کنون چند بار هم به ایران سفر کردهام، با دانشگاه تهران ارتباطهایی داشتهام و سخنرانیهایی هم برای جوانان و دانشجویان ایرانی انجام دادهام. با این حال، شکافی که شما از آن صحبت کردید، واقعاً وجود دارد. فاصله جغرافیایی دو کشور بسیار کم است، اما فاصلههای فرهنگی و تاریخی و اجتماعی وجود دارد که بسیار زیاد است.
دوگین میگوید به فرهنگ و مردم ایران علاقه زیادی داردمتأسفم بگویم که نخبگان ایرانی و نخبگان روس همدیگر را نمیشناسند. در جامعه روسیه از جمله در میان نخبگان این کشور علاقهای به آشنایی با معنویت ایرانی وجود ندارد. باید صادقانه بگویم که جوانان ایرانی نیز علاقه و اشتیاق چندانی به آشنا شدن با روسیه ندارند. مرزهای عمیقی وجود دارد که ما را از هم جدا کرده است.
من تلاش کردهام که این فاصلهها را از بین ببرم. در بیش از بیست سال گذشته، روابط بسیار خوبی با شماری از اندیشمندان ایرانی داشتهام. ملاقاتهای ما بسیار نتیجهبخش بوده است، اما هنوز هم دوستی میان دو کشور آنگونه که باید، وجود ندارد. این وضع تعجبآور است. شاید مشکل ناشی از مسائل هویتی باشد. شاید هم بتوان علتهای دیگری برای این مسئله متصور شد. خود من هم نمیتوانم این مسئله را درک کنم.
ما به فرهنگ ایرانی بسیار احترام میگذاریم. کاری که من در بیست سال گذشته انجام دادهام، دفاع کردن از ایران در داخل روسیه بوده است. من حامی بیقید و شرط مواضع سیاسی ایران هستم به این علت که ایران کشوری بسیار مهم و شریکی بااهمیت ژئوپلتیک برای روسیه است. با وجود این مشترکات فراوان، ارتباط بین مردم دو کشور چندان زیاد نیست. باید بگویم که من در ایرانیها هم نگرش مثبتی درباره روسیه مشاهده نکردهام. البته علایقی وجود دارد، مثلاً اینکه کتاب مرا چاپ میکنند و هرازگاهی از من دعوت میکنند به ایران بروم، اما هیچ روابط پایداری وجود ندارد.
نمیدانم علت این مسئله چیست. روحیات ما بسیار به روحیات ایرانیها نزدیک است. ذهن ایرانیها بر تدبر در خود متمرکز است. این مسئله یکی از ویژگیهای فرهنگ ایرانی است. آنچه برای آنها مهم است، نگاه به درون است. نوعی افق دروننگرانه در آنها وجود دارد. اگر این برداشت من درست باشد، وضع موجود، تقصیر ما روسهاست زیرا ما افق بازتری داریم و باید به سمت ایرانیها بیاییم. ما روابط بازتری با ترکهای ترکیه داریم. تمرکز بر خود در ترکهای ترکیه، کمتر از ایرانیهاست. من ایرانیها را تحسین میکنم، اما به هرحال، علاقه چندانی در ایرانیها درباره روسیه وجود ندارد.
ما بحثها و مناظرههای بسیار جالبی با ایرانیها داشتهایم، اما حلقههای مفقودهای در این زمینه وجود دارد. شاید لازم باشد به دنبال کلیدی باشیم که این در را میان دو کشور باز کند. با باز شدن این در، جریانهای متعدد بسیار مهمی به راه خواهد افتاد که میتواند بسیار تأثیرگذار باشد. من تلاشهای زیادی برای این منظور صورت دادهام. این تلاشها نیز تازگی ندارد. بیست سال در این زمینه تلاش کردهام، اما متأسفانه باید اعتراف کنم به موفقیت چندانی دست نیافتهام.
پاسخ رسانه حيات اعلى: دليلش تاريخ سيصد ساله تعديات روسيه و غارتهايش در ايران است، كه تا جبران نشود و لااقل پذيرفته و اعتذار نشود حل نمي شودگزارش مشرق از سفر متفکر روس به قم
خلاصه كلام فيلسوف روسيه دوگین: طرح علوم طبيعي با جهره ضد ديني خاصيت علوم نيست
بلكه قالبي است كه توسط ملحدين افزوده شده،
فلذا علوم طبيعي بايد نه تنها از قالب جعلي الحادي جدا شود، بلكه بر اساس نگرش ديني ارائه شود
دوگین میگوید اوایل دهه 1980 و پیش از فروپاشی شوروی، شباهت ایدهآلهای روسیه با انقلاب اسلامی را مشاهده کرده و از 30 سال پیش، این نظریه را داشته که روسیه و ایران بالأخره با هم علیه غرب متحد خواهند شد.
گروه بینالملل مشرق- «اوراسیاگرایی» یکی از نظریههای مهم در چارچوب سیاستهای روسیه به شمار میرود و گفته میشود ولادیمیر پوتین هم تا حد زیادی تحت تأثیر آن است. این نظریه مبتنی بر تعلق روسیه به شرق است و بر سنتگرایی، محافظهکاری و مبارزه با مدرنیته، لیبرالیسم، و به طور کلی غرب تأکید دارد. «آلکساندر دوگین» را بزرگترین نظریهپرداز و متفکر اوراسیاگرایی میدانند. وی یکی از شخصیتهای تأثیرگذار در فضای سیاسی روسیه است (گزارش مشرق درباره آلکساندر دوگین را از اینجا بخوانید).
دیدار آلکساندر دوگین با آیتالله میرباقری
غربیها دوگین را فردی «خطرناک» میدانند و از کنار هیچ فرصتی برای تخریب وجهه او ساده نمیگذرند. این فیلسوف و متفکر روس، چند روزی به دعوت «کنفرانس افق نو» و به همت استاد نادر طالب زاده مهمان ویژه در ایران بود و در تاریخ 21 بهمن سال جاری طی سفری به قم، با آیتالله «سید محمدمهدی میرباقری» رئیس فرهنگستان علوم اسلامی قم و از نظریهپردازان برجسته درباره نسبت میان علم و دین دیدار کرد.
دوگین در این دیدار، درباره ابعاد مذهبی نظریات خود و به خصوص لزوم «دینیسازی علوم طبیعی» در جهان امروز مفصلاً توضیح میدهد، نظریهای که دقیقاً منطبق بر نظریات آیتالله میرباقری است. گروه بینالملل مشرق متن کامل این گفتوگو را در ادامه در اختیار مخاطبین محترم قرار میدهد.
دوگین: من بینهایت خوشحالم که به مقر اصلی مبارزه با مدرنیته آمدهام، چون من زندگی خودم را وقف این مبارزه کردهام. بحث مدرنیته، صرفاً منحصر به یک زمان، یا عصر حاضر نمیشود، بلکه یک ایدئولوژی، فرهنگ، تمدن، سبک زندگی، فلسفه، و سیاستِ به کل اشتباه است. بنابراین برای من، مدرنیته یعنی شیطان. من پیرو عقاید «رنه گنان» [یا «عبدالوحید یحیی»] هستم، فیلسوف فرانسوی که مفصلترین نقدها را درباره مدرنیته ارائه کرده است. به عقیده من، نور و ظلمت یعنی سنت و مدرنیته. این چارچوب فکری من است و من ایران را به خاطر دفاع از سنت و جنگ با مدرنیته تحسین میکنم.
میتوان برای مدرنیته یک مکان را متصور بود و آن غرب است. زمان پیدایش این ایدئولوژی هم در عصر «روشنگری» بود. مدرنیته سپس مانند یک گردباد، به تمام دنیا منتشر شد و توانست دنیا را بگیرد. کشور خود من را هم تحت تأثیر قرار داد. مدرنیزاسیون در روسیه از زمان «پتر کبیر» شروع شد و کمونیسم، نقطه اوج مدرنیته در کشور ما بود. نتیجه این روند، نابودی کامل همه سنتهای مقدس ما بود. تا جایی که من میدانم، همین اتفاقات کم و بیش در ایران هم رخ داده است. با این حال، پس از انقلاب اسلامی، سنت شما یعنی تشیع، توانسته بر غرب و مدرنیته پیروز شود.
وقتی کمونیسم شکست خورد، این به معنای پیروزی سنتهای ما [روسها] نبود، بلکه صرفاً یک شاخه از مدرنیته یعنی لیبرالیسم توانسته بود شاخه دیگر یعنی کمونیسم را شکست دهد. من در جوانی، ضدکمونیسم بودم، اما میدانم که لیبرالیسم حتی از کمونیسم هم بدتر است. الآن، هم با کمونیسم مخالفم و هم با لیبرالیسم و جنگ خودم با مدرنیته را در این مسیر و به سود سنت علیه مدرنیته ادامه میدهم.
با روی کار آمدن پوتین در روسیه، نوعی «تحول» محافظهکارانه رخ داده است، اما نه انقلاب. تحت ریاستجمهوری او برخی جنبههای سنت بازگشتهاند و خود او هم تا اندازهای به سوی سنتگرایی تمایل دارد. من برای همین از پوتین حمایت میکنم و در دهه 1990، مخالف «یلتسین» و «گورباچف» بودم.
میرباقری: دین رسمی آقای پوتین چیست؟دوگین: ارتدوکس روسی. وی تحت تأثیر روحانیون بسیار محافظهکار و سنتگرای روسیه هم هست... در ایران، بازگشت به سنت، بسیار دقیقتر و تعریفشدهتر است. این بازگشت، در صحنه سیاست، کاملاً پذیرفته شده است. بنابراین جامعه مسیحیان ارتدوکس روسیه که من نماینده آنها هستم، با دنبال کردن مسیر ایران و انقلاب اسلامی این کشور، میتواند به سوی موفقیت گام بردارد. شما از ما جلوتر هستید و میتوانید الگویی باشید که ما باید از آن پیروی کنیم.
هدف ما این است که معنویت را بالاتر از مادیگرایی قرار دهیم، و در دفاع از سنت خودمان و برای نابودی مدرنیته بجنگیم. بنابراین باید به این نکته توجه داشته باشیم که ما و شما داریم در یک جبهه واحد در سوریه میجنگیم. این اولین بار است که روسیه با ایرانیها و عراقیها و شیعیان متحد شده است. آنچه من از این مقطع تاریخی میفهمم این است که ما باید همکاریهایمان را یک گام جلوتر ببریم و این اتحاد تاکتیکی را بر اساس اشتراکات ارزشی و سنتی، به یک اتحاد استراتژیک تبدیل کنیم.

دین رسمی پوتین، مسیحیت ارتدوکس روسی است
میرباقری: من تقریباً با تمام آنچه که شما گفتید، موافقم. بر اساس اسلام ناب و آموزههای قرآن، درگیری میان حق و باطل در تاریخ که گاهاً از آن به «درگیری نور و ظلمت» تعبیر میشود، یک درگیری مستمر است. با این وجود، این درگیری در انتها به سود حق و نور به پایان میرسد، تا جایی که قرآن حتی از کل جبهه باطل به عنوان یک «بازدم» صرف نام میبرد. یا در جایی دیگر، این جبهه نسبت به حق، به کف روی آب تعبیر میشود.
در عین حال که دستگاه باطل در نگاه کلان، مانند کف روی آب است، اما قرآن وقتی درباره خود این جبهه توضیح میدهد، آن را ظلمات فراگیر و خطرناکی تعریف میکند که مانند تاریکی در یک دریای مواج و طوفانی است که همه مؤمنان را فرامیگیرد و تنها راه نجات از آن، نور الهی است. اگر یک فرد نتواند از این ظلمات در دنیا نجات پیدا کند، این ظلمات در قیامت هم او را اسیر میکند.
از نظر قرآن و اهلبیت، هر چه که به قیامت نزدیکتر میشویم، بر پیچیدگی این ظلمات هم افزوده میشود. این ظلمات که حجاب دستگاه حق هم هست، چیزی جز ولایت اولیای طاغوت یا پرچمداران مادی نیست. طبق آیات قرآن، دو جریان ولایت وجود دارد: یکی ولایت الله که هدایت از ظلمات به نور است و هدایت مستمری هم هست و تبلور پیدا میکند در ولایت انبیا و اوصیا. دیگری، ولایت طاغوت است که آن هم مستمر است و اولیایش را از نور به ظلمات میبرد.
محور ولایت طاغوت، ابلیس و شیاطین انس هستند. از نظر قرآن، هر پیامبری، شیاطین انس و جن خاص در مقیاس خودش دارد. حتی نام برخی از این شیاطین جن و انسی که در مقابل پیامبران اولوالعظم بودهاند، در منابع دینی ما ذکر شده است که مثلاً مقابل حضرت مسیح (ع)، حضرت موسی (ع)، یا حضرت محمد (ص) کدام شیاطین بودهاند.
بهشت و جهنم هم از همین دو ولایت آغاز میشود. باطن ولایت حق، بهشت است که در عالم آخرت ظهور پیدا میکند. از سوی دیگر، باطن ولایت باطل، جهنم است که آن هم در آخرت محقق میشود. مسیر باطنی بهشت و جهنم، از همین دنیا آغاز میشود. در قالب همین درگیری است که به نظر میرسد ما به نقطه آخرالزمانی نزدیک میشویم.
الآن، ولایت باطل در ایدئولوژی مدرنیته ظهور پیدا کرده است. عمق اصلی این تمدن، اراده اولیای آن است که در قالب ایدئولوژیها، فلسفهها، علوم، تکنیکها، تکنولوژی، محصولات و ساختارهای اجتماعی تبلور پیدا میکند. این مجموعه، ظلمانی است چون تجسم اراده اولیای طاغوت است. به عبارت دیگر، اولیای طاغوت، ارکان جامعه طاغوتی هستند و اولیای حق، ارکان جامعه حقانی.
الآن جریان مادیات و ابلیس در درون جبهه انبیا و ادیان الهی هم یارگیری کرده است. افرادی که درون جبهه انبیا هستند، اما تحت نفوذ شیطان قرار گرفتهاند، تبدیل به سربازان جبهه باطل شدهاند. الآن در دنیای اسلام و مسیحیت و یهودیت، گروهی هستند که طرفدار جریان تجدد و مدرنیته و لیبرالیسم هستند. بنابراین جبههبندی کنونی در دنیا شامل یک جبهه متشکل از شیطان و اولیای طاغوت و طرفداران آنها در ادیان آسمانی است، و جبهه دیگر طرفداران حق.
امام خمینی در بیانات خودشان، طرفداران شیطان در میان جبهه حق را پیروان «اسلام آمریکایی» توصیف میکردند، هرچند که این افراد ممکن است در ظاهر هم ابراز مخالفت با آمریکا و غرب کنند. نمونه بارز این ایدئولوژیها، اسلام سلفی عربستان و اسلام سازشکارانه ترکیه است. هر دوی این جبههها، اسلام آمریکایی هستند.
دوگین به فرهنگ شرقی علاقه دارد و روسیه را «شرقی» میدانددر دنیای مسیحیت هم حتماً همین صفوف هستند، مانند مسیحیت کاتولیک و مسیحیت پروتستان. در یهودیت هم یک عده یهودی هستند و یک عده کلیمی. یهودیها طرفدار مادیات هستند. ما برای کلیمیها به عنوان افراد موحد، احترام قائل هستیم، اما یهودیها موحد نیستند.
در دوره آخرالزمانی، جبههای که ما باید مقابل جبهه باطل تشکیل دهیم، یک جبهه متحد و هماهنگ از طرفداران انبیای الهی است که طرفداران حقیقی باشند، نه تحت تأثیر شیطان. از نظر قرآن، دشمنترین افراد مقابل جبهه ایمان و مؤمنین به نبی اکرم (ص) (یعنی جبهه شیعیان)، یهودیها هستند. از آنطرف، نزدیکترین متحدان به شیعیان، افرادی هستند که خودشان را انصار حضرت مسیح (ع) میدانند. محور این همکاری و همراهی هم راهبان و کشیشان حقیقی هستند.
شاید از ده سال پیش در ذهن من این مسئله بوده که در مقابل دنیای باطل، صهیونیسم، مسیحیتِ صهیونیست، و اسلام به قرائت یهود، که میان ادیان آسمانی شکاف ایجاد کرده و بسیار هماهنگ دارد کار میکند، ما هم باید میان مثلث تشیع، مسیحیت ناب، و یهودیت اصیل (یعنی طرفداران ادیان ابراهیمی) با مستضعفین جهان، اتحاد ایجاد کنیم. زمینه این همراهی و همدلی باید آرامآرام ایجاد شود.
امام خمینی میگفتند این انقلاب [اسلامی ایران] یک انفجار باطنی در دنیا و سرآغاز ظهور حق و حقیقت در عالم ماست. یک واقعیت هست که همه ادیان آسمانی در آن مشترک هستند، مبنی بر اینکه یکی از اولیای خدا به عنوان ذخیره الهی ظهور پیدا میکند و همه حقایق به وسیله ایشان در عالم ما آشکار میشود، و تجلیات غیب واقع میشود. امام خمینی، انقلاب اسلامی را مقدمه این امر در جهان میدانستند. حوادثی که در این چهار دهه اخیر رخ داده و فضای جامعه جهانی را به تصویر آخرالزمانی روایات ما نزدیک کرده است، گواهی همین مطلب است.
چهار دهه قبل، قطببندیهای دنیا، قطببندیهای مارکسیسم و سرمایهداری بود. با ظهور انقلاب اسلامی و اشغال لانه جاسوسی و فراگیر شدن انقلاب، دوقطبی اسلام و غرب به وجود آمد. بعد از فروپاشی شوروی، این دوقطبی به اسلام مقابل لیبرالدموکراسی تغییر کرد. با اوج گرفتن انقلاب اسلامی، صفبندیهای درون جهان اسلام هم فعال شده و یک طرف اسلام ناب است و طرف دیگر، قرائتی از اسلام است که در خدمت شیطان و به نیابت از غرب هستند، چه در قالب جنگهای خشن و چه ارائه الگویی از اسلام سازشکار در ترکیه.
بنابراین درگیری اصلی در دنیای امروز، میان اسلام واقعی در یک طرف و قرائت انحرافی از اسلام و همچنین نیروهای جبهه غرب و شیطان در طرف دیگر است. این شرایط به طور طبیعی، منجر به یک صفبندی جبهه ایمان و کفر در جهان میشود. ما دقیقاً منتظر چنین چیزی بودهایم؛ اینکه از طرف دنیای مسیحیت اصیل، سفیرهایی اعزام شوند و چراغ سبزهایی نشان داده شود. به نوعی برای رسیدن به اینجا، لحظهشماری میکردیم.
یکی دیگر از انتظارات ما این است که در درون دنیای اسلام هم گرایش به سوی تشیع در قالب یک موج اجتماعی، فعال شود. یکی از تلاشهایی که غرب الآن انجام میدهد، جلوگیری از وقوع همین موج است. یکی از زمینههایش هم دیداری است که میان پاپ و با رهبر کلیسای ارتدوکس روسیه بعد از حدود 1000 سال است. هدف از این دیدار، جلوگیری از اتحاد در جبهه حق بود.
همانطور که ما در اسلام منتظر یک تجزیه واقعی هستیم، در دنیای مسیحیت هم انتظار چنین اتفاقی را میکشیم. این تجزیهها مقدمه یک ترکیب جدید است، ترکیبی که فراتر از اتحادهای سیاسی، بلکه یک اتحاد الهیاتی است. این ماهیت الهیاتی است که به پایداری این اتحاد کمک میکند.
من با اندیشههای اوراسیایی شما آشنایی کامل ندارم، اما این را میدانم که اگر اندیشههای شما ریشه در دین و ابعاد الهی نداشته باشد، پایدار نخواهد بود. دوران آزمون و خطاهای فیلسوفانه به سر آمده است. نمیتوان بار دیگر جامعه جهانی را با این اندیشهها، دچار چالشهای سنگین کرد؛ جامعه جهانی دیگر نمیتواند این چالشها را تحمل کند. محور صفآرایی ما باید حول مکتب انبیا باشد.
بنابراین من یک سؤال جدی از شما دارم که باید بپرسم: آیا مسیحیت اصیل و قرائت درست از آن در غرب، یک اراده جدی برای نزدیکی به اسلام و مکتب تشیع دارد؟ آیا علایمی از این امر دیده میشود؟ یا اینکه این همراهی صرفاً بر محور شرایط سیاسی جهان دارد شکل میگیرد؟دوگین: اولاً من باید بر یک سری نکات، تأکید کنم. من با دیدگاه شما کاملاً موافقم، با تمام خطوط و مشخصات آن. برای یک مسیحی ارتدوکس روس واقعی، موقعیت دقیقاً همانطوری است که شما شرح دادید. مدرنیته، شیطان است. تمدن غرب، سرزمین پدری شیطان است. سنت مسیحیت ما این است که در هنگام غسل تعمید، رو به غرب میایستند و سه بار میگویند که ما شیطان را رد میکنیم. این یعنی، رد کردن غرب.
من با دیدگاه شما درباره لیبرالدموکراسی هم کاملاً موافق هستم. به عقیده من، لیبرالیسم، عصاره شیطان است؛ یک نوع متاایدئولوژی، ایدئولوژی مطلق، و ایدئولوژی الگویی، که در ابعاد فراوانی اشتباه است: سکولاریسم، فردگرایی، مادیگرایی، ترقیطلبی، فناوریگرایی. همه چیز در لیبرالیسم اشتباه است. من خطوط و جبهههای جنگ را میبینم.
ما با مسیحیت ارتدوکس روسیه، روسیه کاملاً معنوی و مسیحی را در مرکز نیروهای حق قرار دادهایم. برای ما یکی از قطبهای آن دو قطبی، که جبهه حق است، شامل مسیحیت واقعی شرقی یا روسی میشود، که در حقیقت مردم ما و کشور ما در وضعیت ایدهآل است، نه وضعیت مدرن کنونی که شبیه به روم است و ما به مسکو «روم سوم» میگوییم. این «روم سوم»، یک آموزه معنوی است، نه فقط یک تشبیه ژورنالیستی.
اگر ما جهان را بعد از سقوط کمونیسم در نظر بگیریم، و در اوج آن، بعد از رسیدن پوتین به ریاستجمهوری، میبینیم که روسیه در این جهت پیش میرود. روسیه واقعی، به سوی این روسیه مفهومی و معنوی نزدیک میشود. در مقابل این روسیه، دقیقاً همان دشمنان [که شما به آنها اشاره کردید] حضور دارند: لیبرالدموکراسی، غرب، و ستون پنجم، یعنی لیبرالهای درون مسیحیت و روسیه.
بنابراین ما تقریباً دو دیدگاه منطبق بر هم یا یک دیدگاه مشترک داریم، با این تفاوت که ما [روسها] در مرکز این دیدگاه، روسیه مقدس مسیحی را گذاشتهایم. ما یک دشمن مشترک داریم، نه فقط در ابعاد سیاسی یا ایدئولوژیک، بلکه متافیزیکی. ما غرب را نه یک رقیب در دنیا، بلکه خودِ دجال میدانیم. این یک عقیده آخرالزمانی و از علامتهای آخرالزمان است. این عقاید در نوشتهها و اسناد دینی ما موجود است: تقابل مسیحیت ارتدوکس واقعی در مقابل لیبرالیسم غرب که آن را «نبرد نهایی» میدانیم.
آنچه مهم است اینکه دقیقاً مانند شما، ما هم اسلام رادیکال عربستان و سلفیگری را ابزار دست غرب میدانیم. ما هم داریم علیه سلفیها و وهابیها میجنگیم. ما درون کشور خودمان، مسلمانهای سنتی داریم و ارتباط بسیار خوبی هم با آنها داریم. این افراد حتی بخشی از جنبش اوراسیاگرایی هم هستند. بنابراین ما نقاط اشتراک بسیار زیادی با هم داریم.

دوگین در برنامه «عصر» شبکه افق و مصاحبه با نادر طالبزاده
من خودم شخصاً تشیع و صوفیگری را مطالعه کردهام و اوایل دهه 1980 پیش از فروپاشی شوروی، شباهتهای ایدهآلهای روسیه با انقلاب اسلامی را مشاهده کردهام. من از قبل از دهه 1990 و روی کار آمدن پوتین، 30 سال پیش، این نظریه را داشتهام که ما بالأخره با هم علیه غرب متحد خواهیم شد. این نظریه را من همزمان با وجود شوروی داشتم، اما آن زمان مطرح کردن این نظریه، دیوانگی بود، چون آن زمان، کمونیستها و لیبرالها قدرت زیادی پیدا کرده بودند. با این حال، من همیشه اعتقاد کامل داشتم که این هویت مسیحی ارتدوکس روسی، بالأخره یک روز پیروز خواهد شد. میدانستم که یک روز میآید که ما با ایران شیعه متحد شویم. امروز تحقق این واقعیت را در سوریه میبینیم.
در دنیای سیاست، دو بعد پراگماتیک و استراتژیک داریم. به نظر من، تقدیر الهی از طریق همین ابعاد پیاده میشود. امروز به نظر میرسد که ما یک اتحاد پراگماتیک داریم. پوتین و مسکو ممکن است فکر کنند این اتحاد، سیاسی و تاکتیکی است، اما اگر شباهتهای معنوی و متافیزیک پشت هویت روسی را در نظر بگیریم، اگر منطق پشت تغییرات و جابهجاییها درون روسیه پس از شوروی را بررسی کنیم، میبینیم که امروز یا فردا، این خطوط پراگماتیک، تعمیق خواهد شد.
در عین حال، باید در نظر داشته باشیم که روسیه امروز، در مرحله گذار قرار دارد؛ یک گذار خوب، از ظلمت به نور. اما هنوز هم سایههای زیادی از آن گذشته هم وجود دارد: سایههایی از کمونیسم ضددینی در نظام آموزش و پرورش، و همینطور هجوم لیبرالها از داخل و خارج که هم از ایران و هم از روسیه متنفر هستند. این افراد در کشور ما نفوذ دارند، اما ما داریم در مسیر درست حرکت میکنیم.
آنچه به عقیده من اهمیت زیادی دارد این است که یک پل میان متفکرین مذهبی ایران و حلقههای سنتگرای روسیه بسازیم. این پل میتواند صرفنظر از وضعیت سیاسی، روابط میان دو کشور را شکل دهد. وضعیت سیاسی ممکن است تغییر کند. الآن ما در یک جبهه سیاسی هستیم، ممکن است فردا اینگونه نباشد. اما آنچه مهم است و پیامی که من میخواهم به شما بدهم، این است که ما نمایندگان مسیحیت ارتدوکس روسیه، همیشه در جبهه شما خواهیم بود، چون جنگ شما، جنگ ماست و ما رهبری این جنگ را در درون روسیه و خارج از آن به عهده داریم. ما لیبرالهایی درون روسیه داریم، شیطانپرست داریم، کافر داریم، غربگرا داریم؛ همه اینها در خواص روسیه هستند.
مردم ما مردم عاقلی هستند، اما خواص ما، گناهکار [و بیایمان] هستند: چه کمونیست باشند و چه لیبرال. اقلیتی در خواص روسیه، محافظهکار هستند، اما اکثر محافظهکارها در میان مردم هستند. این خواص، رابطه مردم با رهبر ما یعنی پوتین را سد میکنند. گروه ما، یعنی اوراسیاگراها، و مسیحیهای سنتگرا تلاش میکند این سدها را بشکند و امکان رابطه مستقیم رهبر ما با مردم را فراهم کند. این استراتژی بلندمدت ما و گرایش ماست.
ما در روسیه نمیتوانیم بگوییم که این اهداف، مانند آنچه در ایران شاهد هستیم، محقق شده است. ما همچنان در حال جنگ هستیم. نیمی از پوتین هم طرفدار ماست، در حالی که نیم دیگرش با طرف مقابل ماست. «جهاد کبیر»ی [میان ابعاد خیر و شر وجودی رئیسجمهور روسیه] در حال حاضر درون پوتین در جریان است و ما از بیرون، از طرف حق و نور در او حمایت میکنیم. این تفاوت در رهبری میان ایران و روسیه وجود دارد، همانطور که شباهتهای زیادی میان دو کشور هست.
میرباقری: من فکر میکنم، این ارتباط، یک ارتباط باطنی است که میان طرفداران ادیان الهی ایجاد میشود. نقطه ظهور این ارتباط هم در دنیا واقع شده است. حوادث سیاسی هم در راه هست، مثلاً ممکن است در تداوم قدرت در روسیه و یا ایران یک اتفاقاتی بیفتد. ما نباید نگران این تداوم قدرت باشیم. این ارتباط، فراتر از سطح نظامهای سیاسی است. حتی اگر اتفاقات سیاسی میان دو کشور هم رخ بدهد، باز هم در این ارتباط بنیادین، تغییری ایجاد نخواهد شد.
اگر برای انسان در جامعه، لایههایی قائل باشیم، این رابطه را باید در لایههای عمیقتر تعریف کنیم. ضمناً نباید نگران شکل نهایی این رابطه باشیم، مثلاً اینکه بالأخره تشیع باید محور قرار بگیرد یا مسیحیت ارتدوکس، چون این مسئله را اتفاقات بزرگ آخرالزمانی رقم خواهد زد و از افق برنامهریزی ما خارج است. این مسئله نباید تبدیل به عامل نزاع میان ما شود، چون از حوزه اختیار ما خارج است.دوگین: اگر ما نظریههای متافیزیک را با ژئوپلتیک تلفیق کنیم، به نتایج بسیار جالبی خواهیم رسید. اگر قرار شود ایران و روسیه با همکاری یکدیگر، از اوراسیای شمالی تا خاورمیانه شامل آسیای میانه و قفقاز، خیر و شر را تعریف کنند، متوجه خواهیم شد که چه اندازه نقاط اشتراک با یکدیگر داریم. هیچ دلیل، نشانه، ظرفیت، و سابقه تاریخی برای هرگونه حمله روسیه به ایران وجود ندارد. همچنین هیچ دلیل نظری یا کاربردی واقعگرایانه یا ایدهآلگرایانهای هم وجود ندارد که ایران بخواهد به روسیه حمله کند.
اگر دو کشور با همکاری هم یک منطقه امن را برای منافع خود ایجاد کنند، میتوانند نقشهای متقابل داشته باشند، چون روسیه همواره برای دسترسی به آبهای گرم تلاش کرده و حتی جنگیده است. ایران هم میخواهد در آسیای مرکزی و قفقاز نفوذ پیدا کند. ما قبلاً برای یکدیگر مانع به حساب میآمدیم، چون دو امپراتوری بزرگ بودیم، اما اگر الآن با همکاری عملی با یکدیگر، مقابل دشمنانمان بایستیم، میتوانیم کمک زیادی به یکدیگر کنیم. یک اتحاد استراتژیک در سطح معنوی، میتواند با یک اتحاد در سطح ژئوپلتیک به شدت تقویت شود.
ما به نوبه خودمان اسلام سلفی رادیکال را در آسیای میانه و قفقاز و روسیه یک چالش میدانیم. شما هم میدانید که این [قرائت از] اسلام، دشمن اسلام شیعی است. بنابراین ما به کمک ایران شیعی میتوانیم بر اسلام سلفی غلبه کنیم. همچنین میتوانیم در افغانستان با هم همکاری کنیم. ما نمیتوانیم و نمیخواهیم به افغانستان حمله کنیم. یک بار این کار را امتحان کردیم و قیمتش، فروپاشی شوروی بود.
در عین حال، ما نمیخواهیم آمریکاییها آنجا باشند، همانطور که شما هم این را نمیخواهید. ما نمیخواهیم سلفیها و عربستانیها آنجا باشند. شما هم همین را میخواهید. ما و شما هر کدام مقداری نفوذ در افغانستان داریم. این حوزه نفوذ در بعضی جاها مشترک است و در بعضی جاها متفاوت. این مسئله در سراسر خاورمیانه دیده میشود. ما هم از حوثیها در یمن، اسد در سوریه، شیعیان در عراق مقابل داعش، و اکثریت شیعیان در بحرین حمایت میکنیم.
ما نقاط اشتراک زیادی با هم داریم. همه در دنیا یا حتی در ایران، مواضع روسیه را درک نمیکنند، اما اگر این مواضع را توضیح بدهیم، در قالب کنفرانسها و بحثهای استراتژیک و در چارچوب دوستی، زمینههای این همکاری فراهم میشود و میتوانیم تضادهای ثانویه را برطرف کنیم. شما این کار را در ایران میتوانید انجام دهید، چون در کشور شما، نیروی معنویت، محوریت دارد. از سوی دیگر، گروه ما اوراسیاگراها در دایرههای نظامی نفوذ دارد و میتوانیم از این طریق، این رابطه را پیش ببریم.
بگذارید یک مثال برایتان بزنم: مدتی پیش، آقای ولایتی به مسکو آمد. مؤسسه مهمی که این سفر را برنامهریزی کرده بود، مرکز مطالعات استراتژیک روسیه در دولت پوتین بود. رئیس این مؤسسه مثل خود من، مسیحی ارتدوکس بنیادگراست. وی دوست بسیار خوب من است و ما با یکدیگر برنامه سفر آقای ولایتی را به گونهای مدیریت کردیم که اگرچه برنامهای از ابتدا نبود، اما پوتین بتواند با آقای ولایتی دیدار کند.
بنابراین وقتی ما آگاهانه عمل میکنیم و اهداف بالاتری داریم، چه بهتر که گامهای عملی هم برداریم. به عنوان مثال، اگر آقای ولایتی را مؤسسات دیگری در روسیه دعوت میکردند که تحت کنترل لیبرالها بودند، چنانکه این احتمال کاملاً وجود داشت، نتیجه این سفر هم کاملاً متفاوت میشد. این یعنی وقتی ارتباط و نزدیکی معنوی و ایدئولوژیک میان ما وجود دارد، میتوانیم گامهای بسیار مؤثری برداریم و این اتحاد معنوی را به یک واقعیت ملموس و عملی تبدیل کنیم.
در اینجا یک مسئله بسیار مهم وجود دارد: وضعیت سیاسی ممکن است تغییر کند. ممکن است روابط میان دو کشور تنزل پیدا کند. ما باید صبور باشیم و با هم همکاری بلندمدت داشته باشیم. یک راه دیگر برای گرفتن نتایج مثبت و انجام مأموریتمان این است که درگیر این سیاسیبازیهای جزئی نشویم. ما داریم سیاستهای بزرگی را پیگیری میکنیم که باید معنوی، دینی، و آخرالزمانی باشد.
میرباقری: من تشکر میکنم از صحبتهایی که شما کردید. همانطور که گفتید، نقاط مشترک زیادی وجود دارد. ما به همین نکته هم باید دقت کنیم: محور برنامهریزیهای ما باید اتحاد متافیزیکی ما باشد. اگر هم در مسائل ژئوپلتیک با هم همکاری میکنیم، محور این همکاری باید همان اتحاد متافیزیکی باشد. بنابراین بیش از آنکه تأکید کنیم چه چیزهایی را نمیخواهیم و دشمن مشترک ما چیست، مانند اسلام سلفی، باید تأکید کنیم که چه چیزهایی را میخواهیم و نقطه اشتراکمان چیست.دوگین: دقیقاً همینطور است. هر کس، در حرف زدنش بدون آنکه بداند، در واقع آن چیزی را میگوید که به دنبالش است. اگر ما بر اختلافها تأکید کنیم، یعنی به طور پنهانی و ناخودآگاه، تمایل داریم که این اختلافها وجود داشته باشد. بنابراین ما باید صحبتها و اعمال خودمان را بر مبنای توحید مطرح کنیم. تأکید کنیم که چه چیزی ما را متحد میکند، نه اینکه چه اختلافنظرهایی با هم داریم.
میرباقری: نظر شما درباره جایگزینی دولتها در ایران چیست؟ از دولت سازندگی به بعد، تا دولت آقای احمدینژاد که کاملاً یک دولت رادیکال از این سمت است.دوگین: من نمیتوانم ماهیت واقعی این تغییرها را از بیرون [از ایران] تشخیص بدهم. اما خود من شخصاً احمدینژاد را دوست دارم، به خاطر محافظهکار بودن و ضدغربی بودنش. اکثر اقدامات او در صحنه بینالمللی هم به نظر من، درست و بجا بودند. من زمانی که او رئیسجمهور بود، به سفیر ایران در مسکو پیشنهاد دادم که یک کتاب درباره احمدینژاد بنویسند. مصاحبهای طولانی با او بکنند و در انتها هم یک سری نتایج ژئوپلتیک و سیاسی به آن اضافه کنند.
خود من یک کتاب درباره رئیسجمهور قزاقستان نوشتم و با او مصاحبهای هم درباره اوراسیاگرایی کردم. این کتاب در قزاقستان و ترکیه و روسیه بسیار مورد استقبال قرار گرفت. بنابراین فکر میکردم نوشت کتابی مشابه درباره احمدینژاد هم میتواند گامی عملی برای آشنا کردن مردم روسیه با فرهنگ و سیاستهای ایران باشد. من خودم شخصاً احمدینژاد را دوست دارم، چون لیبرالها در روسیه از او متنفر هستند. البته به نظر من، «رهبر» بصیرت بیشتری دارد.
میرباقری: تفسیر شما از این روند تغییر دولتها در ایران چیست؟ بعد از دولت سازندگی، یک دولت اصلاحات روی کار آمد و قاعدتاً بعد از آن، باید یک دولت کاملاً آمریکایی در ایران روی کار میآمد، اما میبینیم که دولت احمدینژاد با آن رویکردهای محافظهکارانه و سنتگرایانه تشکیل میشود. روسها بر اساس تعریف و برداشتی که از انقلابها دارند، تصور میکنند که روند به این صورت است که سازندگی، اصلاحات و بعد هم انقلاب است.
دوگین اصلیترین متفکر کنونی جنبش اوراسیاگرایی در روسیه است
حتی خود ما هم پیشبینی نمیکردیم که مثلاً بعد از آقای خاتمی، فردی بهتر از «ابراهیم یزدی» روی کار بیاید. اما این روند کاملاً برگشت و یک فرد کاملاً سنتی و انقلابی و همراه با قرائت امام روی کار آمد. این از نظر شما چه معنایی میدهد؟ آیا معنایش این نیست که در پشت ظاهر جامعه ایران، یک معنای باطنی و جدیتر در جریان است؟ من فکر میکنم بر همین اساس است که ما باید بر لایههای عمیقتر جامعه تمرکز کنیم و ارتباط دو کشور را در این سطوح برقرار کنیم.دوگین: من هم کاملاً موافقم که تغییر نمایندهها [رؤسای دولتها] به اندازه حفظ رهبری معنوی «رهبر» اهمیت ندارد. در عین حال، معتقدم که این تغییرات، بر خلاف خواسته لیبرالهاست. هرچه در ایران قدم به سوی غرب برداشته شود، برای این کشور بدتر است. در سوی دیگر، هرچه بر هویت مستقل ایرانیها تأکید شود، به سود خود آنهاست.
یک نکته بسیار مهم در اینجا وجود دارد: تأکید ما بر گسترش روابط روسیه و ایران به این خاطر نیست که ما میخواهیم نفوذ روسیه در ایران بیشتر شود، بلکه به این خاطر است که میخواهیم تأثیر ایران در ایران بیشتر شود. به نظر میرسد که تا کنون، محافظهکارترین و قویترین رئیسجمهور ایران در بحث بازگشت به هویت مستقل، احمدینژاد بوده است، چون او به طور علنی با غرب مخالفت میکرد و همین که ایران در آن زمان تحت تحریم قرار میگرفت، نشان میدهد که راه احمدینژاد، راه درستی بوده است.
با این حال، درباره دیدار رهبر کلیسای روسیه با پاپ، یک استراتژی خاص وجود داشت. در این دیدار رهبر کلیسای ارتدوکس روسیه توانست در ظاهر با جریان کلی دنیا همراه شود و گامهایی به سوی غرب بردارد، اما با این هدف که نفوذ خود را در این کشورها افزایش دهد و به ایران کمک کند. مهمترین نکته در اینجا، تقسیمبندی است. اگر شما لایههای عمیقتری را داشته باشید، میتوانید چنین آزمایشهایی هم با سنتگراها و غربگراها انجام بدهید. این کار در وضعیت کنونی ما بسیار مهم است. مثلاً اینکه «روحانی» تحت کنترل رهبر الآن میتواند نماینده جریان فکری خودش باشد.
بگذارید یک نکته جالب را برای شما بگویم. پوتین در روسیه، زمانی رهبر تلقی میشد که نخستوزیر بود. ما هم «روحانی» خودمان را داشتیم: «مدودف» که غربگرا و لیبرال بود. مدودف از روسها متنفر بود و به نظر میرسید بیشتر به یهودیها شباهت دارد. با این حال، پوتین پشت سرش بود و تمام این مدت، ما داشتیم یک استراتژی پیاده میکردیم. پوتین ظاهراً به عنوان نخستوزیر اختیارات سیاسی نداشت، چون در نظام حکومتی روسیه، رئیسجمهور شخص اول کشور است، اما پوتین توانست مانند یک رهبر روحانی و معنوی، مدودف را به عنوان یک نوزاد یا کودک، بزرگ کند.
میرباقری: پوتین چند سال دیگر میتواند در روسیه حکومت کند؟ آیا محدودیتهای قانونی در اینباره وجود دارد؟دو سال دیگر در این دوره ریاستجمهوری و شش سال دیگر هم در دوره بعد. فکر میکنم بعد از این هشت سال هم او برای همیشه رئیسجمهور روسیه خواهد شد، چون خواص اطراف او، همه لیبرالهایی هستند که اگر روی کار بیایند، بلافاصله روسیه را نابود خواهند کرد، مانند مدودف و سایر افراد در حکومت کنونی. بنابراین پوتین نمیتواند قدرت را در روسیه به فرد دیگری بسپارد، بلکه مجبور است خودش تا انتها قدرت را به دست داشته باشد.
این نقطهضعف دولت روسیه است. همه گرایشهای خوب در دنیای سیاست این کشور الآن حول پوتین وجود دارد، در حالی که خود پوتین نه شخصی مذهبی است و نه کسی است که به ایدئولوژی خاصی اعتقاد داشته باشد، بلکه بر اساس غریزه و تفکرات آنی تصمیم میگیرد. البته غریزه او، روسی است و این یعنی غریزه درستی دارد، اما به هر حال، محدودیتهای خودش را هم دارد.
میرباقری: غیر از کتاب مقدس که انجیل است، چه حجمی از نوشتهها و اسناد دینی دیگر در مسیحیت ارتدوکس روسیه وجود دارد؟ دوگین: ما کتب دیگری را داریم که از آنها با عنوان «میراث پدران مقدس» یاد میکنیم. اینها درباره کتاب مقدس و نوشتههای حواریون توضیح میدهند. این کتابها بخش مهمی از سنت ماست. بیشترین تفاوت میان ارتدوکسها و کاتولیکها هم همینجاست. آنچه که آنها به عنوان میراث پدران مقدس پذیرفتهاند، بسیار متفاوت از کتبی است که ما الآن داریم. تأویلهای مختلفی وجود دارد و مسیحیت از این جهت به اسلام و تفاوتهای شیعه و سنی در آن، شبیه است. تأویل ارتدوکس بسیار روحانی و معنوی است و به «عرفان» نزدیک است. این در حالی است که تأویل غربیها از انجیل و کتب دیگر دینی، بر اساس عقل و منطق شکل گرفته است.
البته تفاوتهای سیاسی هم میان ارتدوکسها و کاتولیکها وجود دارد، چون ارتدوکس یک نظریه بسیار مهم دارد: نظریه «کاتخون». «کاتخون» (Katechon) یک کلمه یونانی است به معنای «کسی یا چیزی که [رهبری یا زعامت را] به عهده دارد» و اجازه نمیدهد شیطان به جهان وارد شود. کاتخون مانعی مقابل شیطان است. این عبارت در مسیحیت ارتدوکس به عنوان «امپراتوری مقدس مسیحی» تفسیر شد. این امپراتوری یک دولت سیاسی نیست، بلکه یک دولت معنوی-سیاسی است. بنابراین یک امپراتوری وجود دارد، اما این امپراتوری پادشاهان زیادی ممکن است داشته باشد.
گفته میشود که این کاتخون را میبرند و بعد از آنکه او را بردند، نیروهای شیطانی دنیا را فرامیگیرند. آنوقت، کاتخون برمیگردد. از نظر ما، این مسئله به قدرت سیاسی کلیسای ارتدوکس برمیگردد، چراکه کاتخون هم رهبر است و هم راهنمای معنوی است. این اعتقادات شباهت زیادی به اعتقادات شیعیان دارد.
میرباقری: آیا از نظر شما این پیشبینی بازگشت قدرت به کلیسای ارتدوکس اکنون محقق شده است؟دوگین: نخیر. این یک روند است که دارد طی میشود. مدرنیتهگراها این اعتقاد به کاتخون را رد میکنند. کاتخون محور اصلی سنت ماست، اما بعد از «پتر کبیر»، این اعتقاد در جامعه به حاشیه رانده شد. الآن این اعتقاد دارد به جامعه برمیگردد، اعتقادی که یکی از سنتیترین و محافظهکارترین خطوط فکری در کلیسای ارتدوکس روسیه محسوب میشود. ما یک سایت اینترنتی و یک گروه تحلیلی هم با نام کاتخون داریم.
میرباقری: آیا کاتخون یک شخص است یا یک نماد و مفهوم؟دوگین: کاتخون یک «کار» است؛ نماینده یک فضای سیاسی تحت کنترل کلیسای ارتدوکس روسیه. این مفهوم، فقط دینی نیست، بلکه تغییر حکومت از امپراتوری بیزانس به حکومت روسیه را شامل میشود. به همین دلیل است که ما به مسکو میگوییم «روم سوم». ظهور دوباره کاتخون همچنین نشاندهنده پایان تاریخ و آخرالزمان است.
توضيح رسانه حيات اعلى: در منابع و متون ديني مسيحي همانطور كه در بالا خود دوگين نقل مي كند كاتخون يك شخص و يك شخصيت است و اين تحريف دوگين است كه آنرا به كار تفسير مي كند، در تعبير اصلي غير تحريف شده بر نماينده خداوند روي زمين كه اداره كننده امور جهان است تطبيق مي شود، اما در تفسير دوگين انحراف از معناي اصلي مي شودمیرباقری: ارتباط میان تشیع و مسیحیت واقعی و ارتدوکس باید در سطح عالمان پیگیری شود؛ یعنی از سطح سیاستمداران و سیاست بالاتر برود. در قرآن هم از علما و زاهدان مسیحی با عنوان «قسیسین و رهبان» تعبیر شده است و تشیع باید با مسیحیت در این سطح ارتباط برقرار کند. مثلاً اگر یکی از کشیشان اصیل مسیحی میآمد در قم و با آیتالله بهجت دیدار میکرد (دیدار معنوی، و نه فقط ظاهری)، این دیدار میتوانست خیلی تأثیرگذار باشد.
عقاید آخرالزمانی دوگین تا اندازهای به عقاید شیعه نزدیک است
دوگین: به نظر من یک راه مؤثر این است که متون غربی را که در انتقاد و مخالفت با مدرنیتهگرایی نوشته شدهاند، ترجمه کنیم. من با جوانان ایرانی صحبت کردهام و متوجه شدهام که اگرچه شیعه هستند و در اعتقاد و عمل به دین خودشان بسیار مستحکم هستند، اما به فیلسوفان مدرن، پستمدرن و اثباتگرا [پازیتیویست] علاقه دارند. در این میان، متون ضدمدرنیته غربی از قلم افتادهاند.
قطعاً یک حلقه با اعتقادات کامل و درونی شیعیان باید وجود داشته باشد، اما حلقه بعدی باید کمتر سنتگرا و در عین حال، ضدمدرنیته باشد. این حلقه صددرصد حقیقی نیست، اما به هر حال چون ضدغربی است، رگههایی از حقیقت را در خود دارد. تنها حلقه آخر است که میتواند هر فلسفه غربی را شامل شود و آن هم برداشتی که باید توسط این حلقه میانی تفسیر شده باشد.
من خودم یک فیلسوف و متفکر هستم و به شما میگویم امکان ندارد که شما یک مسیحی بنیادگرا باشید و با این نوع تفکر، فلسفه مدرن را مطالعه کنید. غیرممکن است. چنین فردی، هیچ چیزی از فلسفه مدرن نخواهد فهمید. این کار تأثیر مخرب و فاجعهباری بر فرد خواهد گذاشت. هم جنبه و هویت سنتگرای او را نابود میکند و هم درکی اشتباه از فلسفه مدرن را به او خواهد داد.
من در روسیه کتابهای «رنه گنان» و «مارتین هایدگر» و فیلسوفان دیگر را ترجمه کردهام تا به روسها نشان دهم که در غرب هم اندیشمندان ضدغربی حضور دارند. در خودِ مدرنیته هم افرادی ضدمدرنیته هستند. واقعیت این است که متون مدرنیته را باید با چشمهای غربی ضدمدرنیته خواند. در عین حال، در مرکز این خوانشها باید طرز تفکر مسیحیت سنتگرای ارتدوکس باشد. این حلقههای بیرونی که درباره آنها توضیح دادم، نقش قلعه دفاعی را بازی خواهند کرد.
به عنوان مثال، هایدگر یک ضدمدرنیته است، در حالی که «کارل پوپر» یک مدرنیتهگرای لیبرال است. بنابراین آنچه که گفتیم، یک حلقه شیعه باید در ایران وجود داشته باشد، یک حلقه هایدگری و یک حلقه دیگر که بتواند پوپر را بخواند، اما با کمک حلقه هایدگری. شاید بتوان اینگونه گفت که یک حلقه باید تشیع خالص باشد، یک حلقه مانند ملاصدرا و سهروردی و ابنعربی، و یک حلقه دیگر مانند «هانری کوربن» و هایدگر. این حلقهها میتواند با خواندن ادبیات ضدغربی از زبان غربیها، ایران را به قلعهای مقابل خود غربیها مجهز کند.
میرباقری: متأسفانه طرفداران غرب در ایران، مانند کشورهای دیگر، اجازه نمیدهند که حتی تفکرات پستمدرنها در ایران ترجمه شود. همین چند سال قبل، یکی از جامعهشناسان ضدآمریکا به ایران آمده بود، اما به او گفته بودند که اینجا علیه آمریکا حرفی نزند، چون موازنه قدرت را علیه طرفداران غرب در ایران، تغییر میدهد. پیشنهاد شما، راه بسیار خوبی است و البته همین الآن هم دارد اتفاق میافتد. ماهنامهای به نام «سیاحت غرب» الآن حدود 13 سال است که دارد منتشر میشود و مطالب آن چیزی نیست جز مقالههای غربیها که در انتقاد از غرب نوشته شده است.دوگین: چه کار فوقالعادهای! مثلاً اگر در مورد سیاست مطالبی مینویسید، یک نویسنده هست که باید در کار شما مرکزیت داشته باشد: «کارل اشمیت» متفکر آلمانی که اگرچه غربی است، اما ضدلیبرال و بسیار مهم است. ما او را در روسیه به مردم معرفی کردیم و این کارمان بسیار تأثیرگذار بود. بنابراین من فکر میکنم مطالعه فلسفه غرب در ایران باید با مطالعه کارهای «کارل اشمیت» آغاز شود. افراد دیگری هم هستند، اما اشمیت محوریترین آنهاست.
در جامعهشناسی باید با «لویی دومون» فرانسوی آشنا شوید. من وقتی در هند بودم، متوجه شدم که «دومون» به عنوان یک جامعهشناس محافظهکار، پایهگذار جامعهشناسی هندی بوده است؛ جامعهشناسی درست و واقعی، نه جامعهشناسی مدنظر لیبرالها. بنابراین باید با نویسندگانی آشنا شویم که اگرچه دقیقاً منطبق بر اعتقادات ما نیستند، اما شبیه به ما هستند. شناخت و استفاده از این افراد در جنگ آموزشی علیه مدرنیته بسیار مهم است. باید قائل به یک سلسله مراتب باشیم و در آن مثلاً هایدگر را بالاتر از پوپر قرار دهیم.
دوگین معتقد است بنیان علوم سکولار و مدرن باید تغییر کند
میرباقری: ما در سنت دینی خودمان، نوشتهها و آموزههای ضدغربی بسیار زیادی داریم، اما متأسفانه درگیر تفسیرهای مختلف از این آموزهها شدهایم. در عین حال، بهرهگیری از نویسندگان ضدغربی در غرب هم یکی از مهمترین کارهایی است که باید حتماً انجام شود.دوگین: مثالهای زیادی میتوان زد که نشان میدهد برداشت و تفسیر چه اندازه مهم است. در متون مقدس، «انسان» مطرح شده است. اما انسان چیست؟ انسانشناسی لیبرال میگوید انسان، «فرد» است: یک موجودیت مستقل، خودکفا، متفکر و بیولوژیک. اما در سنت ما مسیحیها، انسان یکی از مخلوقات خداوند است که نفس، روح و جسم دارد. و قلب و عشق و علم.
انسان در عقاید ما «فرد» نیست، چون نمیتواند بدون جامعه، خدا، اعتقاد، و کلیسا زندگی کند. کلیسا برای ما صرفاً یک ساختمان نیست، بلکه چیزی شبیه به «امت» [در معنای جامع اسلامی] است، «اجتماعی از افراد باایمان و معتقد». کلیسا نسبت به «فرد»، تقدم دارد. این اجتماع است که «انسان» است. «فرد»ها تنها، بخشهایی هستند که این انسان و اجتماع را تشکیل میدهند. بنابراین «فرد» کفایت نمیکند و «انسان» نیست. «انسان» چیزی است که «فرد» باید آن را به وجود بیاورد تا بتواند مخلوق کاملی برای خداوند باشد.
این در حالی است که اگر بخواهید فلسفه امروزی مسیحیان درباره خلقت را بپذیرید، باید عبارتهایی مانند حقوق بشر را به کار ببرید، چون ماهیت «انسان» از نظر لیبرالها با سنتگراها کاملاً متفاوت است. تا جایی که من میدانم، انسانشناسی اسلامی هم با انسانشناسی مدرن، کاملاً متفاوت است. بنابراین وقتی ما متون مقدس را میخوانیم، برداشت و تفسیر بسیار مهم است. بدون تفسیر، نمیتوانیم معنای این متون را درک کنیم.
میرباقری: انسانشناسی اسلامی بسیار شبیه به همین توصیفی است که شما ارائه دادید. اما یک سؤال باید بپرسم و آن اینکه شما چه اندازه تلاش کردهاید تا این نوع انسانشناسی دینی، تبدیل به یک دانش انسانشناسی در حوزه علوم انسانی شود؟خیلی جالب است. در ابتدا، تمام انسانشناسی مدرن، مسیحی بود. اولین انحراف از این تفسیر، توسط کلیسای کاتولیک ایجاد شد. کلیسای غرب تلاشی را برای تأکید بر جنبههای «فردی» انسان آغاز کرد. کلیسای پروتستان، یک گام از این هم فراتر گذاشت و بیشتر بر جنبههای فردی انسان تأکید کرد تا جایی که کلیسا و «اجتماع مؤمنین» را از انسان جدا کرد. نهایتاً [مفهوم] «خدا» را هم از بین بردند و الآن میبینیم که انسانشناسی عملاً سکولار است.
انسانشناسی ارتدوکس هرگز این راه را نرفت. ما از همان ابتدا، انسان را به گونهای تعریف کردیم که کلیسای اولیه توصیف کرده بود: بخشی از کلیسا و اجتماع مؤمنان، و موجودیتی که توسط خداوند خلق شده و با کمک خداست که میتواند خودش را بسازد. شما میتوانید یک خط مستقیم رسم کنید که از مدرنیته غربی، کلیسای کاتولیک، کلیسای پروتستان، و سکولارها عبور کند. متأسفانه اینها توانستند نه تنها به درک اصیل ما [از مفهوم انسان] حمله کنند، بلکه بدون آنکه ما خبردار شویم، در آن نفوذ کنند. اکنون ما باید انسانشناسی خود را خالصسازی کنیم.
میرباقری: بنابراین جبهه جنگ ما الآن یک گام جلوتر است، چون آنها توانستهاند تفسیر خودشان از انسان را وارد مباحث انسانشناسی کاربردی کنند. اگر ما نتوانیم همین کار را با انسانشناسی سنتی خودمان بکنیم، عملاً نسخههایی که برای حل بحرانهای اجتماعی مینویسیم، بر اساس همان انسانشناسی غربی و سکولار خواهد بود.

عکس یادگاری دوگین در سفر به ایران
دوگین: دقیقاً همینطور است. من هم معتقدم ما در یک میدان جنگ هستیم؛ جنگ روانشناسی.
میرباقری: انسانشناسی ما باید تبدیل به علوم کاربردی شود. همانطور که شما سوخت فسیلی را استخراج و سپس تبدیل به موادی میکنید که قابلاستفاده باشد، مفاهیم بنیادین هم باید فرآوری و تبدیل به مفاهیمی شوند که عملیاتی باشد و بتوان با آنها مسائل جاری جامعه را حل کرد. ما در ایران افرادی را داریم که انسانشناسی آنها کاملاً اسلامی و مبتنی بر قرآن و نهجالبلاغه است، اما وقتی به محل کارشان میروند، قرآن و نهجالبلاغه را زیر میز میگذارند و کتاب «فریدمن» را میگذارند روی میز.دوگین: دقیقاً. مهمترین نکته، همین است. ما داریم با نظریههای دینی در دنیایی زندگی میکنیم که به سرقت رفته است، چراکه درک ما از واقعیت کاملاً بر اساس مفهوم ضددین و مدرنیست از فیزیک مبتنی است که در حقیقت یک نوع ضدفیزیک و ضدهنجار است. هر قانون فیزیکی که ما میشناسیم، ریشههای ضدسنتی دارد. اگر ما به منشأ علوم مدرن یعنی علوم طبیعی نگاه کنیم، میبینیم که یک شیطانپرستیِ نظاممند است. ما نمیتوانیم دیندار باشیم، اما در عین حال در جهانی زندگی کنیم که شیطانی است.
من اولین تز دکترایم را به این علوم طبیعی اختصاص دادم و اینکه چگونه مدرنیته، جهان مدرن را بنا نهاده است و علوم مقدس را از بین برده است. این یعنی همه قوانین فیزیک، درست نیستند. من معتقد به بازسازی فیزیک مسیحی هستم. به همان اندازه هم مطمئن هستم که باید یک فیزیک شیعه هم وجود داشته باشد. صرفاً اخلاقیات سیاسی مهم نیست، اگرچه که این هم خیلی مهم است، اما در کنار این اخلاقیات سیاسی، باید درک ما از جهان هم اصلاح شود. ما عوالم مختلفی داریم که هر کدام قوانین خودشان را دارند. مثلاً عالم مثال، عالم جبروت و عالم ملکوت. اینها تنها متافیزیکی و معنوی نیستند، بلکه واقعیت محض هستند. اگر اینها را تکذیب کنیم، عملاً در خدمت شیطان خواهیم بود.
میرباقری: اساس و پایگاه مشروعیت غرب در دنیا، الآن علوم سکولار آن است. یک دروغ بزرگ به بشریت گفتهاند. گفتهاند که ایدئولوژی، جهانی نیست، اما عالم جهانی است. در واقع علم را جایگزین دین کردهاند.دوگین: دقیقاً همینطور است. دین دجال، علوم طبیعی، و ایدئولوژی لیبرال، یکی هستند. میگویند اینها پدیدههایی هستند که خودشان، شاهد و اثبات خودشان هستند. اما همه اینها ساختگی و دروغ است و در واقع وارونه ساختن حقیقت است.
میرباقری: آیا تا کنون تلاش کردهاید تا نوعی عقلانیت و علوم بر اساس الهیات و متافیزیک ارتدوکس ایجاد کنید؟دوگین: این کار، نیاز به تلاش بسیار زیادی دارد. من در یک دبیرستان و دانشگاه کار میکنم. بیش از 20 کتابچه هم برای دانشآموزان و دانشجویان در زمینه سیاستشناسی، جامعهشناسی، سیاستهای جنسیتی، تاریخ، و ژئوپلتیک نوشتهام که همه بر اساس این انسانشناسی مسیحی است.
با این حال، این تنها بخشی از کار است، چون باید گامهای بعدی هم برداشته شود. به عنوان مثال، من یک کتابچه کوچکتر دارم به نام «جامعهشناسی عالم ملکوت». این کتابچه بر اساس نظریات «[هانری] کوربن»، سهروردی، و ابنعربی است، که اینها را در جامعهشناسی کاربردی استفاده کردهام. اگر شما کوربن را نشناسید، نمیفهمید که وی پشت پرده بوده است، چون نظریات او یک جامعهشناسی متدلوژیک است.
من به کتابچه خودم جامعهشناسی ساختاری میگویم. در این کتابچه هیچ اشاره مستقیمی به کوربن یا ابنعربی نشده است، اما اساس آن، قدرت روح انسان در ایجاد بخشهایی از معناها[ی جهان و قوانین آن]، ساختارها، عوالم، و نظامها است. بنابراین جامعهشناسی عالم ملکوت، مبتنی بر به کار بردن مستقیم برخی اصول متافیزیک در زندگی عملی برای مطالعه جامعه، رفتار، روابط میان دو جنس، سیاست و نهایتاً هنر است.
بنابراین همه فکر میکنند عالم ملکوت، کار اصلیاش ایجاد هنر است. البته هنر خیلی مهم است، اما عالم ملکوت به اقتصاد و فیزیک هم ارتباط دارد، چون انواع مختلفی از رژیمهای عالم ملکوت وجود دارد که هر کدام تصویر متفاوتی از دنیا و نظامهای متفاوت اقتصادی ایجاد میکند. همین مسئله درباره فلسفه سیاسی و قانون هم همینگونه است. من همه اینها را بر اساس یک انسانشناسی خاص توضیح دادهام که همان انسانشناسی معنوی است. با این حال، هنوز حوزههای زیادی وجود دارد و کارهای زیادی باید انجام شود.
میرباقری: آیا منطق و روشی هم برای این کار ابداع و طراحی کردهاید، یا صرفاً کاری بوده که خودتان انجام دادهاید؟ آیا اگر کسی بعد از شما بخواهد علوم انسانشناسی مسیحی را به علوم طبیعی تبدیل کند، میتواند به روش شما دسترسی داشته باشد؟دوگین: بله. البته نوشتههای من در اینباره همه به روسی است، اما این متدلوژی کاملاً طراحی شده است. میتوان از آن برای سایر سنتها و سایر زمینههای علوم استفاده کرد. من حتی بخشهایی از نظریات هایدگر را گسترش دادهام و آنها را در زمینههایی پیاده کردهام که خود هایدگر هرگز به آنها ورود نکرده بود. به عنوان مثال، نظریه «دازاین» را گرفتهام و آن را در حوزه سیاست به کار بردهام.
من کتابی درباره سیاست اگزیستانسیالیست نوشتهام که بر مبنای فرد یا طبقه یا ملت نیست، بلکه بر اساس «دازاین» است. به این ترتیب، نوع جدیدی از سیاست ایجاد میشود که بسیار به سنت نزدیک است، چون عناصر اصیل معنویت و ابدیت در آن دخیل است. «دازاین» یعنی وجود در مقابل مرگ و آگاهی همیشگی از مرگ است. وقتی یک نفر خود را مقابل مرگ ببیند، رفتارش متفاوت میشود. سیاست هم باید بر اساس همین مواجهه با مرگ باشد. در این صورت، سیاست، واقعی و صادقانه خواهد شد و مصداق قضاوت درباره روح فرد میشود. به نوعی همان تقوا را شامل میشود.
میرباقری: این روش برای تبدیل مفاهیم اساسی مانند انسانشناسی به نظریههای میدانی مانند نظریات درباره سیاست و اقتصاد، اگر تدریس و تعلیم شود، امکان اینکه تعمیم شود و گسترش پیدا کند، زیاد است. ما در ایران الآن به شدت دنبال چنین چیزی هستیم. باید این نوشتهها را به فارسی ترجمه کنیم. این روشها اگر منطقی نشود و دیگران آن را فرانگیرند، قابلتکثیر نخواهد بود و در حد شخصی باقی میماند، چون صرفاً یک سری دریافتهای شخصی و مهارت فردی است. اما اگر اینها روشمند و سپس تعلیم و تکثیر شود، بسیار ارزشمند خواهد بود.دوگین: من یک کتابچه دارم که اختصاص به روابط بینالملل دارد و در آن درباره علوم غربیِ روابط بینالملل و تمام رویکردهای مختلف در این زمینه توضیح دادهام. این کتابچه میتواند توسط تمام افرادی مورد استفاده قرار بگیرد که میخواهند در این زمینه تدریس کنند. استفاده از این کتابچهها از آن جهت اهمیت دارد که همه مطالب آن، از دیدگاه ما مبتنی بر جهان چندقطبی نوشته شده است.
من اولاً همه این رویکردها را توضیح دادهام. به این ترتیب، این کتابچهها میتواند وارد نظام آموزشی هر دانشگاهی در هر کشوری شود. در عین حال، در همان کتابچه، مقابل هر رویکرد، یک جایگزین هم ارائه شده که با همان واژگان موجود در روابط بینالملل توضیح داده شده است. از این طریق، دانشجویان میتوانند همه این رویکردها را بشناسند و با ادبیات روابط بینالملل آشنا شوند و همزمان، جایگزینهای آنها را هم بشناسند.
نتيجه:
1- اينكه روسيه از ماديت و غرب فاصله گرفته و به شرق و معنويت نزديك شود، يك مصلحت است براى روسيه و يك منفعت است براى همسايگاني مثل ايران، و اين وجه اشتراك با انديشه دوگين است
2- از فوايد تحقيقات دوگین نشان دادن خيلي جاله جوله ها به غربزده هاى داخلي از زبان شخصيتهاى غربي است، خصوصا موضوع نسخه غربي علوم نسخه الحادي است كه الحادي بودنش جزو ماهيت علوم نيست، و بايد از اين تحريف پيراسته شود.
3- عيب تفكر دوگين؛ عدم برائت از اقدامات استالين و يك قرن رفتار ضد اسلام و مسلمانان حكومتهاى روس در داخل و خارج بوده است. همچنين دوگين بايد اصلاح كند اينكه اوراسياگرايي از امپراتوري جديد روسيه با هضم اسلام و مسلمين سر در بياورد، همپيماني مطلبي غير از امپراتوري و رهبري روسيه استالکساندر دوگین:
ارتباط با غرب اقدام به خودکشی و خیانت به انقلاب است/ انتخاب «پوتین» برای ریاست جمهوری در روسیه شبیه یک انقلاب بودبود
الکساندر دوگین آمریکا را تجسم حرکت شیطانی دانست که مسلمانها به آن دجال و مسیحی ها به آن آنتیکرایست میگویند. او گفت مهم نیست که بعد از این چه کسی تحریم بشود، روسیه یا ایران، آنچه امروز مهم است ایجاد اتحاد سیاسی و معنوی بین مردم است چون عدالت را می خواهیم و قدرت حقیقی مختص خداست…
به گزارش مشرق به نقل از ندای اصفهان، عصر امروز جلسه سخنرانی الکساندر گلییویچ دوگین مشاور رئیس جمهور روسیه در خانه بیداری اسلامی اصفهان و به همت مجمع اصولگرایان، کانون اندیشه و تمدن اسلامی، مجمع اندیشه امام و مجموعه فرهنگی بینش مطهر و جمعیت وفاداران انقلاب اسلامی برگزار شد. قبل ازشروع این جلسه الکساندر دوگین از خانه مشروطه اصفهان بازدید کرد و به کسب اطلاعات در مورد مشروطه ایران و بزرگان آن پرداخت.
در این سخنرانی نادر طالب زاده مثل همیشه دوگین را همراهی میکرد و در ابتدای جلسه گفت: افق نو محفل جدیدی است که من در آن ۴۰یا ۵۰ نفر از دانشمندان غربی را به ایران آورده ام و این وظیفه وزارت خارجه است و در این مورد کم کاری مفرط وجود دارد حتی بعضی از این افراد درحال خفه شدن هستند چون گاهی بزرگان کشورشان به آنها این اجازه را نمیدهند.
طالب زاده به نوع آشنایی خودش با دوگین اشاره کرد و گفت این آشنایی از طریق یک وبسایت شروع شد و مطلبی که منتشر شد و بارها و بارها ترجمه شد و نهایتا منجر به آشنایی ما شد و در آخرین گردهمایی که در ایران داشتیم عده زیادی از متفکران ایرانی به دعوت ایشان حضور داشتند.
وی گفت این دومین حضور ایشان است که به همت آقای شهیدی که یکی از همکاران ما در صدا و سیما بودند اتفاق افتاد و آقای دوگین پس فردا به مسکو برمی گردند ولی نکته مهم این است که دشمن اینجا را خواهد پایید و این یک محفل عقیدتی است که حتی از دیدار دو رئیس جمهور نیز مهم تر است.
دکترین سیاسی باید دینی باشد
در ادامه الکساندر دوگین به سخنرانی پرداخت و گفت دوستان من به من گفتند که اگر تا به حال اصفهان را ندیده ای یعنی اصلا تا به حال ایران را ندیده ای و وقتی این شهر زیبا را دیدم متوجه شدم که واقعا مرکز ایران است.
او گفت من تا به حال کتاب های زیادی نوشته ام که دو عدد از آن ها به فارسی ترجمه شده است و مهمترین کتاب من «نظریه چهارم سیاسی» است که در مورد اجتماعی بودن جامعه روسیه است.

وی گفت من مطمئن هستم که سوالات سیاسی و مذهبی از یک جنس هستند و هر سوال دینی سیاسی است و هر سوال سیاسی دینی است و چون خداوند رب العالمین و حاکم دنیاست و به عنوان فرمانروای جهان است و همه چیز به او برمی گردد و فرمانرواهای زمینی اگر از فرمان های خدا پیروی بکنند یک فرمانروای واقعی هستند و اگر بخواهند خلاف عمل کنند درست نیست. پس هر دکترین سیاسی باید دینی باشد و هست و هر دکترین دینی هم دارای ابعاد سیاسی است.
دوگین اتحاد در داخل و بیرون انقلاب را مهم دانست و گفت انقلاب اسلامی ایران در واقع برخلاف محمدرضا شاه بود چون از دیدگاه دینی و هسته ای، عمیق و قابل قبول بود. شاه ایران یک دست نشانده بود و شیطان بزرگ بیرون ایران بود و این دقیقا نشان میدهد که چرا امام خمینی امریکا را هدف قرار داد. دلیل سیاسی یا مربوط به تمدن نبود، دلیل مذهب و دین بود و تمدن های غربی ناسیونالیست هستند، به قدرت خدا پایبند نیستند و این قضیه را رد می کنند. پس برای دفاع و حفظ روحیه انقلابی ایران نباید همیشه بعد معنویت را نگه داریم که نمونه های زیادی در موزه ای که دیدیم وجود داشت.
سیاست و معنویتاو گفت بعضی از رهبرانی که دیدیم بُعد معنویت را داشتند. آنها بسیار قدرتمند بودند و بین سیاست و معنویت، معنویت را انتخاب کردند و حتی خودشان را هم در این راه قربانی کردند و به دلیل همین عدم وجود نگرش های سیاسی است که این مباحث دینی تحت الشعاع قرار می گیرد.
وی متذکر شد این انقلاب نباید متوقف شود وگرنه عدالت از بین می رود و ما مفهوم عدالت را از دست می دهیم و اگر توجه کافی نداشته باشیم به این رابطه بین قدرت و خداوند حتی صلاحیت این موضوع هم از بین خواهد رفت و اگر بخواهیم که با شیطان بزرگ رابطه داشته باشیم به اصل انقلاب خیانت کرده ایم. به عنوان مثال زمانی که ما تحت تحریم بودیم به لحاظ مالی شرایط سختی داشتیم ولی به لحاظ روحی و معنوی این یک پیروزی بود.
او در ادامه تصریح کرد شما ممکن است که روسیه را متهم کنید که او هم از این تحریم ها حمایت کرده است و این یک اتهام بجا است و حالا روسیه هم تحت همین تحریم ها هست و ایران دیگر نیست و این صلاحیت ها را نشان میدهد. هر قدمی که برای برقرای رابطه با غرب برداشته شود یک اقدام به خودکشی است و یک خیانت به انقلاب است و خیانت به هویت مسیحیت ارتودوکس روسیه نیز هست و این دیدگاه کلی من در مورد شرایط کلی انقلاب اسلامی است.
مقابله با غربود در ادامه گفت نکته دوم اینکه روسیه به خوبی ایران با غرب مقابله نمی کند. هویت ارتودوکس از امریکا و مدرنیته متنفر است ولی دو مورد ناخوشی تاریخی داریم، ماتریالیست کومونیست و ضدخدایی و بدتر از آن لیبرالیسم که بعد از فروپاشی و در دهه نود پیش آمد و این دو دیدگاه هردو بر ضد هویت ارتودوکس است و این دیدگاه های سیاسی و فرهنگی روس هردو این موارد را رد میکند.
زمانی که پوتین رئیس جمهور روسیه شد اولین بار بود که یک قدرت با صلاحیت خودش وارد شد. انقلاب شد ولی نه مثل شما، تکامل بود، در واقع در یک مسیر صحیح و در طول زمان انجام شد و با وارد شدنش نفوذ شیطان بزرگ را نابود کرد و ظرفیت و نفوذ آنها را محدودتر کرد و آنها مسئول هر قدم ضد ایرانی بودند که برداشته شد. شیطان همان بود شاه و لیبرال های روسیه به دنبال جنگ و خشونت بودند، هویت ماسون های قاجار همه از یک منشاء بودند و این شورش و انقلاب فراماسونری زمین بر علیه بهشت و خدا بود و امریکا یک تجسم از این حرکت شیطانی است که مسلمانها به آن دجال و مسیحی ها به آن آنتی کرایست میگویند و مهم نیست که بعد از این چه کسی تحریم بشود، روسیه یا ایران، آنچه امروز مهم است ایجاد اتحاد سیاسی و معنوی بین مردم است چون عدالت را می خواهیم و قدرت حقیقی مختص خداست و شاید گفته بشود که چرا قانون اساسی اینجا نیست چون الآن می بینیم که ولایت فقیه هست و این اصل و اساس مشروطیت است.
قدرت مخصوص خداستدوگین افزود ما به چنین دیدگاهی در روسیه نیاز داریم، نیاز داریم که بفهمیم که قدرت مخصوص خداست و مشروطیت ما امروز مثل زمان قاجار شماست و ما باید هویت اصلی و عمیق هر کشور را کشف کنیم. و این اتحاد مشترک نباید فقط براساس منافع ملی باشد بلکه باید بر اساس صلاحیت مشروع قدرت باشد که از خدا گرفته می شود و بر اساس دشمن مشترک یعنی غرب.
مشاور رئیس جمهور روسیه گفت به طور مثال من تحت تحریم امریکا هستم فقط به خاطر تفکراتم و نه به خاطر کارهای اقتصادی و نظامی، فقط تفکراتم و دلیل آن این است که من توانسته ام حقیقت دشمن را نشان دهم پس این تحریم علیه ایده ها و فلسفه و اعتقاد به خداست.
وی در تشریح نظریه چهارم سیاسی خود گفت نظریه چهارم سیاسی در ضدیت با غرب است و اولین نظریه، لیبرالیسم است که اولین و آخرین است، قبل از بقیه به وجود آمده و هنوز هم پابرجاست که در واقع هویت شیطان است و اساس بی خدایی و استعمار گری را ترویج میکند.
وی نظریه دوم را کمونیسم دانست و گفت کمونیسم در واقع بعد خوب لیبرالیسم است و در اینجا خدا، پیشرفت است و نظریه سوم نیز ناسیونالیسم است که بهتر از کمونیسم است ولی دیدگاه ضعیفی دارد چرا که ناسیونالیسم در واقع ماتریالیسم است و مربوط به مادی گرایی است و معنویت را در نطر نمی گیرد و مفهوم بورژوازی دارد.
بدترین نظریهاو گفت بدترین نظریه اولین نظریه است و به نسبت دوتای دیگر بهتر هستند ولی از نطر ما رد می شوند چون به عنوان راه چاره ای برای لیبرالیسم هستند و مخلوق غرب و مدرنیسم و حالا ما باید یک چیزی غیر از لیبرالیسم داشته باشیم و این ما را بر آن داشت تا نظریه چهارم سیاسی را مطرح کنیم که یک دعوتنامه برای ارایه راه حل است که نه لیبرالیسم باشیم نه کمونیسم و نه ناسونالیسم. این در واقع یک اسم کلی است که وقتی که به ایران می آییم می بینیم که شما نظریه چهارم سیاسی را دارید و آن ولایت فقیه است که یک راه چاره است و ما در روسیه این نظریه چهارم را بر اساس مذهب ارتودوکس، تجربیات روسی فرهنگ روسی خواهیم داشت و دیگر تمدن ها نیز باید نظریه چهارم خودشان را کشف کنند نه به شکل ایرانی که به شکلی که متناسب با شرایط خودشان باشند.
دوگین عنوان کرد هویت پوتین را در نظر بگیرید، پوتین نماینده ارتودوکس و شناسه آن است اما این دکترین و یک تصمیم گیری سریع نیست و بیشتر غریزی است؛ او ماسون نیست، صهیونیست نیست، او روس است و حس روس بودن را انتقال می دهد و نه فقط فکری بلکه به لحاظ احساسی هم همینطور است و در کنار آن دارای ویژگی های لیبرالی هم هست ولی لیبرال هم از او متنفر هستند. او کمونیست نیست و ناسونالیست هم نیست چون او برضد ناسیونالیست روسی است و ناسیونالیست های روسیه بر ضد روسیه عمل میکنند و سعی می کنند که ایالاتشان را بر ضد برخی گروه های مذهبی بشورانند ولی پوتین به سمت نظریه چهارم سیاسی قدم برمی دارد.