


به تاى آخر و به كاف اسم صمغ بعضى از اشجار بلاد هراتست
و از جنس شبنم مانند ترنجبين است
و بهترين او سفيد و شيرين و حبها بزرگ است
كه چون در دهن نگاهدارند كام و زبان را سرد كند
و مغشوش و مصنوع از آرد جو را اين صفت نيست
کتاب تحفه حکیم مومن-طبع قدیم ص -169-170متن مخزن الادويه مراجعه شد و مطالب آن موافق تحفه بود با اين اضافات:و آن درخت به قدر دو سه قامت بلند مى شود و چوب آن خالدار زرد و سفيد و اندك ثقيل الوزن است
و از آن عصا مى سازند و كمياب و قيمتى است جهت آنكه چوب آن اكثر كجواج مى باشد
و تحقيق آنست كه آن از قبيل صمغ است كه از گرههاى آن درخت برمى آيد و منعقد مى گردد
و از قبيل طل يعنى شبنم نيست و اسم آن نيز دلالت بر آن مى كند
جهت آنكه گفته اند كه خشت به لغت اهل آن نواح به معنى صمغ است
و بعد اضافه و تركيب كشيرو يا كبيرو بدان و حذف كاف از اول كشيرو و كبيرو و اسقاط
واو از اول و خشت و آخر كشيرو يا كبيرو براى تخفيف شيرخشت و بيرخشت گرديد
و نيز آن را به فارسى شيرخشك مى نامند يعنى لبن منجمد و مجفف پس لبن كه به فارسى شير نامند
غير طل است كه شبنم باشد
و شيرينى طعم آن شيرينى خاص است وراى شيرينى شكر و عسل و مغشوش و مصنوع از آرد جو و شكر را اين صفت نيست
و نصارى در اين اوقات از بلاد ايتاليان بسيار مى آورند و مى گويند در آنجا بسيار به هم مى رسد
و از قبيل شبنم است و از آنچه بر شاخهاى اشجار و سنگهاى پاكيزه افتاده و يا در چادرى و يا غير آن با احتياط اخذ نموده اند
سفيد خالص مى باشد و آنچه بر زمين ريخته مخلوط به خاك و مايل به تيرگى است
و اين نوع مطلقاً دهان را خوب سرد نمى گرداند و زود در آب گداخته نمىگردد
مانند شيرخشت خراسانى امّا در قوّت اسهال قريب بدان است
بدين قسم كه چون علفها را بريدند ضابطه است كه بيخ آن را آتش مىزنند
بعد از آن از بيخ آنها رطوبتى جوشيده برمىآيد و مانند دانه نقلى سفيد بسته مىگردد
و آن دانه نقل در جميع اوصاف مانند شيرخشت است و آن را به زبان مردم آنجا هرلالو و به فرنگى مانه نامند
و حكيم مير عبد الحميد نوشته كه من خود تجربه نمودم مانند شيرخشت است.
کتاب مخزن الادویه طبع قدیم ص 506