بقعه جناب بي بي زبيده

مدير انجمن: مزارات

بقعه جناب بي بي زبيده

پستتوسط pejuhesh232 » جمعه اکتبر 12, 2012 9:30 pm

بسم الله الرحمان الرحيم
pejuhesh232
 
پست ها : 8783
تاريخ عضويت: سه شنبه دسامبر 07, 2010 11:22 pm

Re: بقعه جناب بي بي زبيده

پستتوسط pejuhesh232 » جمعه اکتبر 12, 2012 9:37 pm

بقعه جناب بي بي زبيده = دختر گرامي امام حسين عليه السلام


Image
Image

آورده اند كه تا زماني كه حضرت امام حسين عليه السلام و فرزندان و برادرزادگان و عم زادگان را در كربلا شهيد كردند
پيش از ان حضرت امام حسن عليه السلام برادر خويش حضرت امام حسين عليه السلام را وصيت چنين كرده بود كه:

دختر خود زبيده خاتون را به عقد فرزندم قاسم عليه السلام در اوري، اما حضرت امام حسين عليه السلام را مقصود چنين
بود كه چون به كوفه رسد شاهزاده قاسم را والي سازد و چون يزيد بن معاويه (لعنة الله علیهما)
كينه حضرت امام حسين عليه السلام را در درل گرفت و لشكري بي اندازه جمع كرد
به جنك حضرت امام حسين عليه السلام فرستاد و سر راه حضرت را بكرفتند و نگذاشتند كه به كوفه رود.

القصه چون اهل بيت پيامبر (صلي الله عليه و اله) را در كربلا شهيد كردند نوبت به قاسم بن الحسن عليهما السلام رسيد
حضرت امام حسين عليه السلام، قاسم را در برگرفت و گفت: اي نور ديده عم.
تو از برادرم امام حسن مجتبي به يادگار مانده اي و برادرم مرا وصيت كرده كه دختر خود زبيده خاتون را به عقد تو در اورم.

Image
Image

اي جان عم؛ زماني باش تا برويم و وصيت پدرت را به جاي اوريم تا فرداي قيامت شكايت پيش جدت نكني.
انگاه قاسم بن الحسن عليهما السلام گفت: اي عم بزرگوار، امروز نه روز عروسي است و نه جاي دامادي؛
زيرا كه امروز روز سربازي است نه جاي دلنوازي؛ امروز روز فراغ است نه روز وصال؛
امروز روز سفر است نه روز حضر!
اي يادگار علي مرتضى و حسن مجتبى عليهما السلام؛ امروز روزي است كه فراغ تو جويم و به وصال جد و پدرم روم.
خاطر مباركت را جمع دار و محنت دامادي بر من روا مدار كه دامادي من به قيامت افتاده است.

حضرت امام حسين عليه السلام جون كه كلمات جانسوز و دلكداز شاهزاده بشنيد،
اب در ديده بكردانيد و زار زار بكريست جنانكه پرده كيان سرادق عصمت و طهارت عليهم السلام به جاي اشك خون باريد
بعد از ان حضرت امام حسين عليه السلام كفت: اي قاسم، صابر باش تا وصيت بدرت را به جاي اورم.

في الحال حضرت امام حسين عليه السلام رفت و زبيده خاتون زینت عروسان داده، دست وي را گرفته و به دست قاسم داد
و گفت: اي قاسم؛ اگر رضاي من خواهي امروز با عروس باش كه تو را رخصت جنگ نيست
و نمي گذارم كه به جنگ روي. شاهزاده قاسم قول عم بزركوار خود را قبول نمود؛ و به قول اكثر راويان
با زبيده خاتون خلوت نموده و به تقدير خداي تعالى نطفه در رحم قرار كرفت.


Image
Image

چون حضرت امام حسين عليه السلام را با اولاد و اصحاب او شهيد كردند؛ جناب شهر بانو (همسر كرامي امام حسين عليه السلام)
با جناب زبيده خاتون، اسب حضرت عليه السلام را سوار شدند و روي به ولايت ري نهادند
و آن اسب "ميمونه" نام داشت.

Image
Image
Image
Image

در روايت ديگري امده است:
هر گاه مخالفان در عقب شهربانو و زبيده خاتون مي امدند تا ايشان را بازگردانند؛ اسب ايشان
به قدرت خداي تعالى مي پريد به مثال مرغ، و چون مخالفان دور می افتادند، از هوا فرود مي امدند و به راه روان مي شدند
تا به ولايت ري افتادند؛ چون به شهر ري رسيدند، در حوالي شهر ري غاري بود؛ جناب شهر بانو و زبيده خاتون
روي بدان غار نهادند؛ جون نزديك به ان غار رسيدند، جناب شهربانو بناليد و كفت:

الها، ملكا، پروردكارا!
تو ميداني كه بعد از حضرت امام حسين عليه السلام ديگر زندگي نمي خواهم، توقع و استدعا به كرم عميم تو دارم
تا انكه چشم مخالفان بر من نيفتد و مرا در ميان اين غار جاي ده، در ان ساعت غار شكافته شد و دري پيدا شد
انگاه شهر بانو خواست كه به غار رود؛ زبيده خاتون دامن مادر بگرفت و كفت:
اي مادر؛ مرا به كه مي گذاري! اخر رحم! ماردي و دختري به كجا رفت!

گفت: اي جان مار؛ تو امانت دار قاسم هستي، تو را رخصت نيست كه همراه من بيايي
انگاه شهربانو دختر خود را در كنار كرفت و زار زار گريست و هر دو يكديگر را وداع كردند
و گفت: اي دختر؛ به رضاي خدا راضي باش كه تو را زني خدمت مي كند همچو مادري مهربان
و انگاه شهربانو متوجه غار شد و زبيده خاتون تنها ماند.

Image
Image

ادرس: شهر ري - خيابان فدائيان اسلام - خيابان ديلمان شمالي - زیارتگاه جناب بي بي زبيده
pejuhesh232
 
پست ها : 8783
تاريخ عضويت: سه شنبه دسامبر 07, 2010 11:22 pm


بازگشت به استان تهران


Aelaa.Net