چرا جامعه با وعده گفتوگو مجاب نمیشود؟
صداوسیما می توانست مهم ترین ابزار گفتگو در اختیار کسانی باشد که امروز با خشم و ناراحتی، از گفتگو عبور کردند و کف خیابان را برای مطالبات خود انتخاب نمودند. عصر ایران؛ سجاد بهزادی- رئیس قوه قضائیه به تازگی خطاب به منتقدین وضعیت کنونی گفته اند"سؤال، اعتراض، انتقاد یا ابهامی دارید بیایید با هم گفتوگو کنیم".
سخن رئیس دستگاه قضا سخنی صواب است؛ اما پرسش مهم تر این است که چرا بخش مهمی از جامعه کنونی ایران، اساسا از "گفتگو" عبور کرده است و دیگر با وعده گفتگوی سیستم حکم رانی و مسئولان آن مجاب نمی شود؟ در پاسخ به این پرسش چهار مسئله می بایست مورد واکاوی دقیق و شفاف قرار گیرد.
رابرت فراست شاعر آمریکایی می گوید: "نیمی از مردم جهان کسانی هستند که چیزهایی برای گفتن دارند ولی قادر به بیان آن نیستند. و نیم دیگر کسانی که چیزی برای گفتن ندارند، اما همیشه در حال حرف زدن هستند." بخش مهمی از جامعه کنونی ایران، احساس می کند حرف های زیادی برای گفتن دارد اما کمتر شنیده می شود و یا جایی نیست که بدون دغدغه انتقاد ویا اعتراض خود را فریاد بزنند.
گفته می شود صداو سیما بیش از ۳۰ هزار کارمند دارد و درصد کلانی از بودجه مملکت در اختیار این سازمان است. به قول وزیر ارتباطات دولت دوازدهم "مجلس انقلابی این همه برای صداوسیما پول میپاشد و تنها در یک مورد با مصوبه این مجلس ۱۵۰۰ میلیارد تومان معادل ۵۰ درصد بودجه توسعه در وزارت ارتباطات برای فعالیت در فضای مجازی به صداوسیما اختصاص داده شد." این مبلغ غیر از برداشتی است که صداوسیما از صندوق توسعه ملی دارد. صداوسیما می توانست مهم ترین ابزار گفتگو در اختیار کسانی باشد که امروز با خشم و ناراحتی، از گفتگو عبور کردند و کف خیابان را برای مطالبات خود انتخاب نمودند.
دوم: نگرانی از سخن گفتن و ناامیدی از وضعیتمهاتما گاندی رهبر سیاسی و معنوی هند می گوید "اصلی بدیهی وجود دارد که اگر مانع حرف زدن کسی شوی او فریاد خواهد زد، اگر امید به آینده را از کسی بگیری او حال خود را هم به باد میسپارد." بسیاری از مردم ناامید و مضطرب هستند و خود را در آرامش نمی بینند و احساس می کنند بنای گفتگو ودیالوگ آنها با مسئولان بر مبنای عدالت و احترام نیست و امکان مطرح شدن عقاید وجود ندارد و می بایست تنها مطیع بود. از دیدگاه این بخش از جامعه، اگر انتقاد ویا اعتراضی از آنها سر بزند خیلی زود در صف دشمن قرار می گیرند. جامعه وقتی برای سخن گفتن احساس نگرانی داشته باشد، امید به آینده را از دست می دهد.
سوم: حقیقت در پشت غبارهاژان ژاک روسو فیلسوف بزرگ قرن هیجدهم می گوید" گوش ندادن به حقیقت؛ حقیقت را تغییر نمی دهد." نمی توان جامعه را دعوت به گفتگو کرد اما درک درستی از مطالبات جامعه نداشت و ذائقه یک نسل را به رسمیت نشناخت. امروز جامعه ایران با نسلی هم آمیخته شده است که ارزش های رسمی کشور را خیلی راحت به چالش میکشد وحقیقت نزد آنها چیز دیگری است. شرط گفتگو با این نسل مداراست. ما باید خود را مطلق ندانیم و بپذیریم که ممکن است حدی از حقیقت، نزد همان نسلی باشد که به ارزش های رسمی کشور بی اعتناء است.
چهار: گوش ندادنوینستون چرچیل از رهبران برجسته سیاسی جهان و یکی از رهبران مهم قرن بیستم می گوید "شهامت یعنی ایستادن و سخن گفتن. شهامت همچنین یعنی نشستن و گوش دادن." ما نه تنها گفتگو نمی کنیم ، بلکه شنیدن های ما نیز بی کیفیت است. ما سکوت را برای شنیدن فرا نگرفتیم و تحمل سخن مخالف در ما هر روز ضعیف تر می شود. برای اینکه سخن منتقد زودتر تمام شود و به او حمله کنیم بی تاب هستیم و در یک گفتگوی چند دقیقه ای، مدام سخن ها پاره می شود. نمی دانیم که شهامت و قدرت در نشستن و گوش دادن هم هست و نباید فقط رگباری سخن گفت. بگذاریم منتقد ما لب بر شکایت باز کند. اینطور نباشد به قول آن شاعر عاشق پیشه:
آنقدر بوسيدمش تا خسته شد
غرق در بوسۀ پيوسته شد
خواست لب بر شکايت باز کند
لب نهادم برلبش تا بسته شد
===========
سانسور برنامه زنده تلویزیون از عادل فردوسیپور تا حاج محمود کریمیبه تازگی برنامه زنده محمود کریمی درگیر سانسور شد اما این اتفاق پیش از این گریبان عادل فردوسیپور، رضا رشیدپور، احسان علیخانی و شخصیتهای دیگر را هم گرفته بود و همین نشان میدهد تلویزیون ممیزیهای خود را برای همه اعمال میکند و فرقی میان افراد و صحبت آنها قائل نیست.
مهسا بهادری در خبر آنلاین نوشت: امروز برای همه ما دیدن برنامه زنده از دورترین نقاط دنیا امری عادی شده است و نمیتوانیم تصور کنیم که این پدیده جالب تا آغاز دهه ۱۳۴۰ امری غیرممکن بود و تنها بعد از در مدار قرار گرفتن ماهوارههای مخابراتی به تدریج در زندگی بشر جای خود را باز کرد.در ایران و در زمان ریاست لاریجانی بر صداوسیما اولین برنامههای زنده روی آنتن تلویزیون رفتند، برنامهای که به سبب اتفاقات در لحظه و کنشهای آنی طراوت، جذابیت و حتی حاشیههای بیشتری نسبت به برنامه ضبط شده دارد و دقیقا هم حساسیت بیشتری روی این نوع از برنامهها وجود دارد، اما ماجرا این است که صداو سیما اجازه نمیدهد این جذابیت و کنشهای لحظهای مجریان و مهمانان برای مخاطب بماند و تیغ سانسور را بر میدارد و دائم با ضربههای متنوع بر پیکر برنامهها میزند تا در نهایت برنامهای مانند «نود» را از کنداکتور صداوسیما حذف کند.
به تازگی هم ممیزی به طرز عجیبی گریبان محمود کریمی، مداح معروف را گرفت. در گردهمایی ویژه ولادت پیامبر اکرم (ص) مراسمی در میدان ولیعصر تهران با حضور محمود کریمی برگزار شد و تلویزیون نیز به صورت زنده این مراسم را پوشش داد. این مداح درباره افراد کم حجاب در هیئتها و نزدیک بودن نظرش به سردار سلیمانی صحبت کرد که با استقبال و تشویق تجمعکنندگان در میدان ولیعصر روبهرو شد، اما تلویزیون ناگهان پخش برنامه را قطع کرد! البته این ماجرایی که برای محمود کریمی، اتفاق افتاد، اولینبار نبود، به همین دلیل نگاهی به اتفاقات مشابه این ماجرا انداختیم که در ادامه میخوانید.
تلویزیون به مداحان خود هم رحم نمیکندسانسور در تلویزیون گریبانگیر مداحان تلویزیون حتی به میثم مطیعی هم رحم نکرده است و یکی از برنامههای این مداح را همزمان با ۲۲ بهمن قطع کرد، مداحی که هیچ یک از رویکردهایش ضد جمهوری اسلامی و ضد چهارچوبهای تعریف شده صداوسیما نیست. ماجرا از این قرار است که با راهپیمایی ۲۲ بهمن و در پی پخش شعرخوانی میثم مطیعی در یک اجتماع مردمی، صدای او از آنتن تلویزیون قطع شد و این ماجرا حاشیههای زیادی را به دنبال داشت. میثم مطیعی هم بسیار از حذف اشعارش در پخش زنده تلویزیونی دلخور بود تا جایی که در صفحه شخصی خود در توئیتر چنین واکنش نشان داد:
«حق مردم نه زمینبازی و دستاندازیست.
حق مردم نه چنین صنعت خودروسازیست.
حق مردم…
قطع میشود…
آهنگ پخش میشود…
مجری: بله… میرویم به شهرستانها…
برمیگردند به شعرخوانی مصلیٰ!
اما ابیات مهمی ناشنیده میماند…
خسته نباشید!»
محمدرضا باقری، مجری ویژه برنامه مراسم ۲۲ بهمن در تلویزیون، درباره قطع صدای میثم مطیعی در صفحه شخصی خود چنین توضیح داده است: «تصمیم به قطع شعرخوانی میثم مطیعی در ۲۲ بهمن، تصمیم شخصی یکی از مدیران میانی بوده و دستور پخش ادامه شعرخوانی را دکتر جبلی شخصا صادر کرده است. اینطور که گفته اند، رئیس صداوسیما از قطع برنامه به شدت شاکی شده و با مدیران سیما با تندی برخورد کرده است.»
اکبر عبدی هم سانسور میشوددر ویژه برنامه نوروزی که احسان علیخانی مجری آن بود، شبکه سه سیما میزبان یک والدین یزدی با چهار فرزندش بود و اکبر عبدی هم دربرنامه حضور داشت و سر شوخی را با مهمانان باز کرد و درباره یک موضوعی چندبار طرح موضوع کرد تا اینکه آن بخش از برنامه خیلی ناگهانی متوقف شد و علیخانی ناچار شد برای ادامه برنامه دیگر میزبان اکبر عبدی نباشد.
پرحاشیهترین مجری تلویزیونعادل فردوسیپور همواره یکی از جنجالیترین و پرحاشیهترین مجریان و چهرههای فرهنگی کشور، بوده و هست، کسی که هم بارها پخش زنده برنامهاش متوقف شده، هم چندباری تصمیم به ترک برنامه یا به پایان رساندن زود هنگام آن گرفته است.
آخرین مواردی که برای این مجری رخ داد این بود که عادل فردوسیپور در سال ۹۷ و در روز برگزاری فینال از زمان محدود سفر رئیس فیفا به تهران این فرصت را پیدا کرده بود تا گفتوگویی صریح با اینفانتینو درباره موضوعات مختلف از جمله مسئله تغییرات در قوانین، بحث بازنشستگی و تغییر اعضای فدراسیون داشته باشد.۴ سال پیش در چنین روزهایی فردوسیپور میخواست با انتشار این مصاحبه مسئله قانون بازنشستگی را وارد راهی تازه کند، اما اجازه پخش آن را نگرفت.
رسانههای مجازی خبر از عدم پخش برنامه نود در تاریخ ۱۲ مهر ۱۳۹۷ به دلیل پخش مستقیم بازی ملی اسپانیا و انگلیس دادند. اما برخی از رسانهها نسبت به اختلاف عادل فردوسی پور و علی فروغی، مدیریت شبکه سه، گمانهزنیهایی را مطرح کردند.
شواهد حاکی از پخش شدن این برنامه در تاریخ ۳۰ مهر ۱۳۹۷ بود و همگان انتظار داشتند که این برنامه در ساعت مناسب خود پخش شود اما صدور اطلاعیهای از سوی سرپرست روابط عمومی شبکه سوم سازمان صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران با این شرح «با عنایت به رفتار غیر حرفهای تهیه کننده و مجری برنامه نود در عدم پخش این برنامه بعد از بازی انگلیس-اسپانیا در دوشنبه گذشته و همچنین استمرار رفتار خارج از عرف ایشان در مصاحبه خلاف ابلاغ گروه ورزش، برنامه مذکور این هفته پخش نخواهد شد.» دلالت بر این موضوع داشت که این برنامه هفته بعد از آن نیز پخش نخواهد شد.
حتی در یکی از برنامهها نیز عادل فردوسیپور خودش برنامهاش را نیم ساعت زودتر ترک کرد و دلیل را اینگونه اعلام کرد که دائم با مسئولین پخش در حال بحث کردن برای گرفتن زمان است و به همین دلیل برنامهاش را نیم ساعت زودتر به اتمام رساند.
رشیدپور و برنامهای نیمه کارههرچند، فقط عادل فردوسیپور نبود که برنامهاش را نیمهکاره رها کرد بلکه رضا رشیدپور نیز یکبار این کار را انجام داد، ماجرا باز میگردد به ۱۸ اردیبهشت ۱۳۹۷، رضا رشیدپور در برنامهاش یک دوربین مخفی برای گرفتن وام و حواله از بانک مرکزی تهیه کرده بود که چندبار خواست این فیلم را پخش کند اما هربار عوامل پشت صحنه به یک بهانه مانع از انجام این کار شدند تاجایی که رشیدپور زنده و با زبان طنز روی آنتن گفت آقا پخش کنید، هرچه بادا باد، اما باز هم موفق به انجام کاری که مدنظرش بود نشد. به همین دلیل هم برنامه را ترک کرد و یکی دیگر از مجریان به جای او خداحافظی کرد.
البته ماجرا، پرداختن به مجریانی که برنامه خود را ترک کردهاند نیست، به همین دلیل گریزی میزنیم به برنامه «شب شیشهای» رضا رشیدپور؛ که در اواخر دهه ۸۰ میزبان سیروس گرجستانی بود. این برنامه در میان صحبتهای سیروس گرجستانی به صورت ناگهانی به پایان رسید. در آن برنامه مرحوم گرجستانی در حال صحبت درباره خاطرهای از مایکل جکسون بود که به صورت ناگهانی رشیدپور حرف او را قطع و ادامه تعریف کردن خاطره گرجستانی را به بهانه اتمام زمان، به برنامهای دیگر موکول کرد. به احتمال قوی به علت تعریف این هنرمند از مایکل جکسون، خواننده آمریکایی، کارگردان، تصمیم به پایان دادن به برنامه و قطع صحبتهای او گرفت.
منتقدی که زیر تیغ سانسور رفتعلی درستکار، منتقد سینما و تلویزیون، روزگاری اجرای برنامههای تلویزیونی را هم برعهده داشت. یکی از این برنامهها، «این شبها» بود، یکبار فردی در پیامی دین، اسلام و عاشورا را محل به سخره گرفتن انسان ها و راهکاری برای پیشبرد اهداف دانسته بود و درستکار نیز در برنامه «این شبها» که در سال ۱۳۹۵ و از شبکه چهارسیما پخش میشد این پیام را قرائت کرد. درستکار پس از خواندن این پیام، شروع به توضیح درباره دلالان دین و افرادی که از اسلام برای پیشبرد اهداف خودشان استفاده میکنند توضیح داد و آنها را مورد نکوهش قرار داد و این افراد را کاسبگران دین دانست. این برنامه که به صورت زنده پخش میشد همان لحظه با سانسور درگیر نشد اما از فردای آن شب کسی دیگر برنامه «این شبها» و علی درستکار را روی آنتن تلویزیون ندید.
«فرمول یک» و فرمول عجیب تلویزیونعلی ضیا ویژه برنامه «فرمول یک» را برای نوروز روی آنتن شبکه یک سیما برده بود و امیرحسین رستمی نیز پس از سالها در برنامه زنده حاضر شد و شروع کرد به انتقاد کردن درباره وضعیت معیشت مردم، این نقد تقریبا ۷ دقیقه ادامه داشت تا اینکه علی ضیا ناچار شد که به بهانه دیدن یک آیتم صحبتهای رستمی را متوقف کند و بعد از آن نیز رستمی دیگر در برنامه حاضر نشد.
با این دسته بندی که نوشته شد تنها برنامههای مهران مدیری و رامبد جوان زیر تیغ سانسور نرفتند و دلیلش هم این است که برنامه آنها زنده روی آنتن نمیرفت، طبیعتا تعداد برنامههایی که حین پخش زنده ناگهان متوقف شدند بسیار بیشتر از این تعدادی است که اینجا نوشته شده اما این موارد مباحثی است که در خاطر همگان مانده و بازتابهای گستردهای هم داشته است. حالا نکته ماجرا اینکه اگر قرار است در برنامهای آزادی بیان وجود نداشته باشد و یا مبحثی هم مطرح میشود تلویزیون اجازه نمایش آن را نداشته باشد، چرا صداوسیما هزینه چندبرابری میکند و برنامه زنده میسازد؟
==============
چرا کار به "خیابان" می کشد؟ "جنگ روایت ها" ؛ از سگ کشی بهرام بیضایی تا حوادث اخیر ایران / رسانه ها را آزاد بگذاریداگر همین امروز رسانه های داخلی مجاز شوند که حوادث زاهدان و سنندج و اردبیل و بقیه نقاط را از منظر غیر حکومتی بیان کنند و واقعیت را ولو به ضرر مامور نیروی انتظامی فلان شهرستان، روایت کنند، آیا دکان رسانه های خارجی تخته نمی شود؟
عصر ایران ؛ جعفر محمدی - 1. فیلم سگکشی، از فیلم های تاثیرگذار بهرام بیضایی است که در سال ۱۳۸۰ اکران شد. فیلم داستان زنی است که همسرش به جرم کلاهبرداری در زندان است و کل فیلم داستان دو روایت متفاوت است:
در روایت نخست، مردی کلاهبردار قرار دارد که شاکیان او را به زندان انداختهاند و روایت دوم، روایت مردی است بیگناه که شریکش او را فریفته و به ناحق به زندان افتاده است. همسر این مرد، با هنرنمایی مژده شمسایی، روایت دوم را باور کرده و همسرش را به چشم یک قربانی مینگرد و تلاش میکند این روایت را به شاکیها قبولانده و از آنها رضایت بگیرد. زن چنان به همسرش "اعتماد" دارد، که حاضر نیست لحظهای به این روایت شک کند و به لطایف الحیلی، چکها را از شاکیان میگیرد، ولی در پایان متوجه میشود که روایت دروغ را باور کرده بود.
2. برای مخاطب سؤال پیش میاد که چطور چنین زن قدرتمندی، بدین سادگی فریفته میشود؟ جواب فقط یک کلمه است: اعتماد.
هیچ داستانی در زندگی تماماً منطقی نیست و "حفرههایی" غیرمنطقی دارد. اگر به زندگی خود نیز نگاه کنید، شاهد خواهید بود که بسیاری از اتفاقات زندگیتان، نقاط غیرمنطقی فراوانی وجود دارد. وقتی این روایتها را برای دیگری تعریف میکنید، شنونده تنها با "اعتماد" به شما این داستان رو باور میکند و اگر عنصر اعتماد از بین رود، او با شک به روایت شما نگاه میکند.
3. در مورد وقایعی که این روزها رخ میدهد هم شما حداقل با دو روایت روبرو هستید: روایت حکومتی و روایت غیرحکومتی. هر دو روایت هم حفرههایی دارد که داستان را غیرقابل باور میکند، ولی مساله این است که آیا شما به راوی "اعتماد" دارید تا با این اعتماد این حفره ها رو پر کنید و یا خیر؟ (نوشته ای از علی آردم)
"جنگ روایت ها" عنوان دقیقی است که نویسنده یادداشت - که بخشی از آن را خواندید - بر آن نهاده است و آنچه در عمل می بینیم این است که جمهوری اسلامی در این جنگ با چالش های بسیار جدی و حیاتی مواجه است. یک علت مهم اش نیز نوع نگاهی است که در سپهر قدرت، به رسانه وجود دارد.
بسیاری از مسوولان جمهوری اسلامی، هنوز در فضای دهه 1360 و اوایل 1370 سیر می کنند؛ زمانی که نبض اصلی اطلاع رسانی در کشور در دست دو شبکه تلویزیونی، چند کانال معدود رادیویی و چند روزنامه انگشت شمار حکومتی بود: کیهان، اطلاعات، جمهوری اسلامی و رسالت.
رادیو بی بی سی نیز به عنوان مهم ترین رسانه خارجی آن سال ها، برد چندانی در میان عامه مردم نداشت و مردم، با اعتماد نسبی که به رسانه های داخلی داشتند، نیازهای خبری و تحلیلی شان را از منابع داخلی تامین می کردند. اعتبار رسانه ای در داخل به حدی بود که اگر کسی می خواست آنچه می گوید را مستند کند و بباوراند، می گفت: خودم در روزنامه خواندم یا دیشب تلویزیون می گفت.
اینک اما خبری از آن مرجعیت رسانه ای داخلی نیست و اغلب مردم برای آن که بدانند در شهر و کشور خودشان چه خبر است به جای مراجعه به رسانه های شهر و کشور خودشان، به رسانه های "آن ور آبی" مراجعه می کنند، حال فرقی ندارد که یک شبکه معظم تلویزیونی باشد یا یک کانال شخصی که بدون محدودیت های داخلی در جایی جز ایران به روز می شود.
علت اش نیز از حیز انتفاع انداختن رسانه است. کارکرد اصلی "رسانه" (Medium و جمعش Media) با توجه به کلمه هایی که به دقت هم در انگلیسی و هم در فارسی برای آن انتخاب شده، واسطه گری و رساندن است و مهم ترین عرصه این رسانایی هم، رساندن پیام حکومت به مردم و پیام مردم به حکومت است. مادام که این رسانایی، دو سویه باشد، با "رسانه" به معنای واقعی کلمه مواجه هستیم. یعنی رسانه همان طور که حرف حاکمان را به مردم می رساند، بدون لکنت زبان قادر باشد حرف مردم را نیز به حاکمان منتقل کند.
وقتی چنین ارتباط دو سویه ای برقرار باشد و مردم صدا و پیام خود به حاکمان را در رسانه بشنوند و ببینند به آن اعتماد می کنند. اما آنگاه که رسانه از خیابان دو طرفه به اتوبان یکطرفه ای تبدیل شود که فقط صدای حاکمان در آن شنیده می شود دیگر نامش رسانه نیست و "تریبون" است و دو اتفاق می افتد:
الف - مردم برای شنیدن صدای خودشان سراغ رسانه هایی که تحت کنترل یا اعمال فشار حاکمیت نیستند می روند. این رسانه ها در غیاب نقش آفرینی رسانه های داخلی، می کوشند بازتاب دهنده صدای مردم باشند تا اعتماد آنها را به دست آورند. چنین رسانه هایی ناگزیر در بیرون مرزها هستند و قاعدتاً پیگیر اهداف اسپانسرهایشان. با این حال، بسیاری از مردم، می کوشند حفره هایی غیر منطقی آنها را نادیده بگیرند و به همین که صدایشان را در آن می شنوند راضی باشند.
ب - از آنجا که پژواک صدای مردم در رسانه های خارجی، ناقص و همراه با انگ های سیاسی است و در داخل نیز رسانه ها یا نمی خواهند یا نمی توانند صدای واقعی مردم باشند و احزاب و نمایندگان در خوری هم ندارند و نیز حاکمان وقعی به صدای بازتاب داده شوده در رسانه های خارجی نمی نهند، خود مردم برای رساندن صدایشان به حاکمان در داخل کشور، می کوشند مستقیماً با حاکمان حرف بزنند و اینجاست که "خیابان" جای رسانه را می گیرد و مواجهه مردم و حاکمان، رو در رو می شود.
مثالی درباره نقش رسانه می زنند و می گویند رسانه مانند مفصل نرمی است میان دو استخوان سخت حاکمان و مردم و باعث می شود روابط شان منعطف شود و هر دو کارایی داشته باشند. وقتی عامل رسانه حذف شود و تقابل استخوان ها بی واسطه شود، درد و خشونت آغاز می شود و ای بسا به از کار افتادن آن اندام بینجامد. وقتی کار به خیابان می رسد، دقیقا چنین اتفاقی رخ می دهد و گفت و گوی رسانه ای که حتی در عیان ترین و بی سانسورترین اش، چون در قالب واژه می آید، نرم است، جای خود را به سختی می دهد.
چه باید کرد؟
"احیای رسانه" در ایران یکی از فوری ترین کارهایی است که باید انجام شود. این کار نه تنها بودجه ای نیاز ندارد بلکه به صرفه جویی بودجه ای هم می انجامد چرا که یکی از عناصر مهم این "احیا"، نعطیلی تریبون های متعددی است که نهادهای مختلف حکومت درست کرده اند و برغم هزینه های نجومی، خروجی شان شده است تشدید جو بی اعتمادی مردم ؛ نه تنها بی اعتمادی که بسیار دیده شده است این قبیل رسانه ها با درشت گویی های خود، مردم را بیش از پیش عصبی کرده و شورانده اند.
اساساً یکی از چالش های جمهوری اسلامی در جنگ روایت ها این است که مسوولان فکر می کنند اگر مدام شبکه تلویزیونی و ماهواره ای و خبرگزاری و روزنامه و سایت راه اندازی کنند، دست بالا را خواهند داشت و این اشتباه مهلکی است که در دهه های اخیر مرتکب شده اند و هزاران میلیارد تومان بودجه کشور را رسماً هدر داده اند.
معنای احیای واقعی رسانه به منظور داشتن دست بالا در جنگ روایت ها، این است که رسانه را به معنای واقعی کلمه در تهیه خبر و گزارش و انتشار آن و بازنشر بی سانسور صدای مردم آزاد بگذارند. به تظاهرات متعددی که در کشورهای اروپایی و آمریکایی برگزار می شود نگاه کنید: خبرنگاران با جلیقه های مخصوص خودشان در چند قدمی پلیس و معترضان و گاه در میانه آشوب و اغتشاش، در حال تهیه فیلم و عکس و گزارش هستند و پلیس هم کاری به کارشان ندارد. حال بگویید دیدن چنین صحنه ای در ناآرامی های ایران میسر است و خبرنگار و دوربین اش سالم به دفتر نشریه بر می گردند؟!
یا دیدهاید که خبرنگاران داخل کشور مجاز باشند برای تهیه گزارش بی طرفانه از آنچه در دانشگاه شریف و زاهدان، سنندج، اردبیل و شهرهای دیگر رخ داد آزادانه به این مناطق بروند و با هر که خواستند گفت و گو کنند و نتیجه را حتی اگر خلاف روایت رسمی باشد بی سانسور برای مردم گزارش کنند؟ (چه بسا گزارش های واقعی، تایید کننده حرف های مسوولان باشد). نه که ندیده اید و تنها افرادی که "می توان" در این مناطق صدای آنها را بازتاب داد حداکثر استاندار و امام جمعه و رئیس شورای تامین استان و نظایر این ها است (همان یک سویه بودن جریان اطلاعات).
این قصه البته سر دراز دارد؛ ماجرای قتل ستار بهشتی که یادتان است؟ چقدر کوشیدند لاپوشانی کنند و رسانه ها را منع کردند و نهایتا هم معلوم شد که ستار بهشتی به مرگ طبیعی از دنیا نرفته و دو سال بعد، برای مامور پرونده اش سه سال حبس و دو سال تبعید و 74 ضربه شلاق بریدند. چه می شد از همان اول رسانه ها اجازه ورود پیدا می کردند و بدون این که هزینه ای از صندوق "سرمایه اجتماعی پلیس" خرج شود، همان اول واقعیت را توسط رسانه های داخلی بیان می کردند؟ حتماً باید قبل از محکومیت یک مامور خاطی، حیثییت پلیس کشور را هزینه می کردند و به بی اعتباری رسانه های داخلی می افزودند؟!
مثال های مختلف دیگری می توان آورد که اگر پای رسانه های داخلی را از ورود به آن عرصه ها قطع نمی کردند، رسانه های خارجی نمی توانستند میدانداری کنند؛ از ماجرای زهرا کاظمی و ندا آقا سلطان و انتخابات پرحاشیه 88 بگیرید تا ناآرامی های 96 و سقوط هواپیمای اوکراینی و امروز هم حوادث تلخ یک ماه اخیر که دل هر ایرانی را به درد آورده است. اگر جمهوری اسلامی می خواهد در "جنگ روایت ها" دست بالا را داشته باشد باید "استراتژی جلب مجدد اعتماد" را به طور جدی دنبال کند.
اتفاقاً حوادث کنونی، زمینه خوبی برای احیای این اعتماد است که از رهگذر احیای رسانه حاصل می شود. اگر همین امروز به رسانه های داخلی بگویند آزادند تصاویر ناآرامی ها و شعاردهی ها و دیوارنویسی ها را منتشر کنید، آیا دیگر نیازی می ماند که برای مطلع شدن از این ها، با انواع فیلتر شکن به سراغ رسانه های خارجی رفت؟
اگر همین امروز رسانه های داخلی مجاز شوند که حوادث زاهدان و سنندج و اردبیل و بقیه نقاط را از منظر غیر حکومتی بیان کنند و مثلاً با خانواده های قربانیان گفت و گو کنند و واقعیت را ولو آن که به ضرر مثلاً مامور نیروی انتظامی فلان شهرستان باشد روایت کنند، آیا دکان رسانه های خارجی تخته نمی شود؟
ممکن است گفته شود اگر اینگونه باشد چه فرقی است میان رسانه های داخلی و خارجی؟ اتفاقا همین پرسش، تایید کننده پیشنهاد حاضر است. چون اعترافی است به این که برغم بستن فضای داخلی رسانه ها، مردم در جریان شعارها و شلوغی ها هستند و اصل مطلع بودن فرقی نکرده است. حال باید پرسید وقتی فضای داخلی را می بندید و مردم همچنان مطلع هستند، لااقل نبندید که مردم از نگاه دقیق تر و دلسوزانه داخلی مطلع شوند نه از منظر رسانه های بریتانیایی و سعودی و آمریکایی که طبیعی است پیگیر منافع ممالک خودشان باشند.
اصلاً می خواهد بعدش چه اتفاقی بیفتد؟ فکر می کنید اگر یک رسانه داخلی برود و تحقیق کند و به این نتیجه برسد که فلان دختر خودکشی نکرده بلکه به قتل رسیده، نظام سرنگون می شود؟ مگر همین الان آن ور آبی ها همین را نمی گویند؟ نظام هم سرنگون شده است؟ اتفاقاً خوبی اش این است که اگر در تحقیقات رسانه ای مستقل ، حرف مسوولان ثابت شد، تلاش خارجی ها خنثی می شود و اگر خطای مسوولان به اثبات رسید، با مجازات فوری مسوولان خاطی، اعتماد به نظام تقویت می شود.
هر پرونده ای که این گونه و با حضور واقعاً آزاد رسانه های داخلی به سرانجام برسد، یک سکه اعتماد به قلک سرمایه اجتماعی جمهوری اسلامی انداخته می شود و بعد از مدتی، خواهید دید که در جنگ روایت ها، دیگر آن طرفی ها دست بالا را ندارند.
اما اگر همچنان فضای بسته رسانه ای ادامه یابد، مدام از این قلک شکسته شده سکه کم خواهد شد و رفته رفته حتی حامیان نظام هم به روایت های نظام شک خواهند کرد؛ و صادقانه بگویید مگر دستکم در یک و نیم دهه گذشته، چنین روندی طی نشده است؟!
آقایان و خانم های مسؤول!
رسانه ها را آزاد بگذارید و کاری به کارشان نداشته باشد، حتی اگر اشتباه کنند و حتی اگر بین شان افرادی بخواهند سوء استفاده کنند. کمی صبور باشید و بدانید که در گذر زمان، سره از ناسره شناخته خواهد شد و مردم به رسانه های راستگو اعتماد خواهند کرد و حتی در پی خبرهایی که مسوولان از آنها خوششان نمی آید، سرمایه اعتماد شکل خواهد گرفت، چرا که وقتی مسوولان بدانند رسانه ها بدون ترس و عقوبت، بر آنها نظارت دارند، کمتر جرأت خطا خواهند داشت.
«زدن تیر خلاص به پیکر نیمه جان "اعتمادعمومی" با ادامه محدودیت های رسانه ای و به جان خریدن تبعات دردناک و غیر قابل جبران آن و باختن همیشگی در جنگ روایت ها» یا «احیای اعتماد عمومی با آزادی واقعی رسانه»؟ انتخاب با شماست.
============
اولا اين وعده ها توخالى و دروغينی است كه وقت حاكميت شعار مرگ می شنود آنرا به حيله مطرح می كند و كمی اوضاع را بتواند كنترل كند فورا حرف داغ و درفش و اتهام گشاد تشويش اذهان عمومى و زير سؤال بردن اعتماد مردم به ارگانهاى حاكميتی ووو را مطرح می كند. در برنامه پريشب تلويزيون؛ كميسيون مجلس براى بررسی مهسا مثال مى زد كه در امريكا كسی كه كار پليس را زير سؤال برده 970 مليون دلار جريمه كرده اند ووو
ثانيا: حاكميت حتى شنيدن سؤالات و نقدها از مسؤولان و نمايندگان مجلس را ولو حرف توخالی و قرص مسكن فضاى جامعه باشد تحمل نمى كند و هنوز امور كاملا مستقر نشده شكايت پليس از چهار نماينده مجلس به جريان افتاده است.
ثالثا: سوابق حذف كلی منتقدين حتى از شخصيتهاى حاكميت در رده هاى عالى = قائم مقام رهبرى؛ تا رئيس خبرگان رهبری و رئيس تشخيص مصلحت نظام تا رئيس جمهور و نخست وزير و وزير ووو همه تجاربی عينی و مشهود است بر برنتابيدن انتقاد حتى در مراسلات و يا اظهارات خصوصي يا عمومى چه برسد علنى مثل تجمع جلوی مجلس و آرام ساكت نشستن براى كارگران معدن كه حقوق ششماه را دريافت نكرده اند چه برسد اعتراض كف خيابان و لو با سكوت باشد مثل تجمع سبزيها در 88 و همه فتنه خوانده شده و به دشمن بودن تعبير شده است.
رابعا: در حاليكه صداوسیما می توانست مهم ترین ابزار گفتگو در اختیار کسانی باشد که امروز با خشم و ناراحتی، از گفتگو عبور کردند و کف خیابان را برای مطالبات خود انتخاب نمودند.
خامسا: اختصاص اماكن براى بيان اعتقادات و اظهار نظرهاى منتقدين و حتى مخالفين كه مصون از جوسازی حاكميت به خطاب دشمن دشمن و فتنه فتنه و يا اتهام زنى قضايى به تشويش اذهان عمومى يا زير سؤال بردن ارگانهاى حاكميت و تعبير به اهانت به مقدسات و هرگونه تعقيب قضايى يا عواقب سوء اجتماعی و امنيتی و محفوظ از تجاوز لباس شخصيها و جوسازی رسانه اى عليه منتقدان اگر از روی ترس اشتداد فضا نيست و حيله بازی نيست اين موانع را رفع و شرايط را فراهم كنيد.
الا لعنة الله على القوم الظالمين
مردم هنوز يادشان نرفته با كمتر از اين محدوديتها و جوسازيها در سالهاى 56 و 57 چه بازخوردي در مردم داشت و همين ملت انقلابي هم شعار مرگ بر حاكميت دادن و هم بانكها و كيوسكها ووو را به آتش كشيدند و هم بي بي سي اخبارشان را نقل مي كرد
و هيچوقت در طول تاريخ انقلاب (شعار عليه حاكميت و پليس و تخريب اموال عمومى و پوشش بي بي سي) تقبيخ نشد = طبيعي است نظيرش تكرار شود اگر وضعيت واقعا اصلاح نشود
اين رويكرد دوگانه حاكميت كه اين رويكردها را براى سمت خودش بپذيرد و تجليل كند اما در نقد خودش تقبيح كند براى نسل جديد مفهوم نيست چرا کار به "خیابان" می کشد؟ "جنگ روایت ها" / رسانه ها را آزاد بگذارید
بسیاری از مسوولان جمهوری اسلامی، هنوز در فضای دهه 1360 و اوایل 1370 سیر می کنند؛ زمانی که نبض اصلی اطلاع رسانی در کشور در دست دو شبکه تلویزیونی، چند کانال معدود رادیویی و چند روزنامه انگشت شمار حکومتی بود: کیهان، اطلاعات، جمهوری اسلامی و رسالت.
اینک اما خبری از آن مرجعیت رسانه ای داخلی نیست و اغلب مردم برای آن که بدانند در شهر و کشور خودشان چه خبر است به جای مراجعه به رسانه های شهر و کشور خودشان، به رسانه های "آن ور آبی" مراجعه می کنند، حال فرقی ندارد که یک شبکه معظم تلویزیونی باشد یا یک کانال شخصی که بدون محدودیت های داخلی در جایی جز ایران به روز می شود.
علت اش نیز از حیز انتفاع انداختن رسانه است. کارکرد اصلی "رسانه" (Medium و جمعش Media) با توجه به کلمه هایی که به دقت هم در انگلیسی و هم در فارسی برای آن انتخاب شده، واسطه گری و رساندن است و مهم ترین عرصه این رسانایی هم، رساندن پیام حکومت به مردم و پیام مردم به حکومت است. مادام که این رسانایی، دو سویه باشد، با "رسانه" به معنای واقعی کلمه مواجه هستیم. یعنی رسانه همان طور که حرف حاکمان را به مردم می رساند، بدون لکنت زبان قادر باشد حرف مردم را نیز به حاکمان منتقل کند.
در مورد وقایعی که این روزها رخ میدهد هم شما حداقل با دو روایت روبرو هستید: روایت حکومتی و روایت غیرحکومتی. هر دو روایت هم حفرههایی دارد که داستان را غیرقابل باور میکند، آیا دیدهاید که خبرنگاران داخل کشور مجاز باشند برای تهیه گزارش بی طرفانه از آنچه در دانشگاه شریف و زاهدان، سنندج، اردبیل و شهرهای دیگر رخ داد آزادانه به این مناطق بروند و با هر که خواستند گفت و گو کنند و نتیجه را حتی اگر خلاف روایت رسمی باشد بی سانسور برای مردم گزارش کنند؟ (چه بسا گزارش های واقعی، تایید کننده حرف های مسوولان باشد). نه که ندیده اید و تنها افرادی که "می توان" در این مناطق صدای آنها را بازتاب داد حداکثر استاندار و امام جمعه و رئیس شورای تامین استان و نظایر این ها است.
[b]الان خبرنگار شبكه العالم ايران از جلوی مسجد الاقصى در فلسطين و چسبيده به ماموران عربی اسرائيلی گزارش تلويزيونی عليه صهيونيستها می دهد و هر روز هم تكرار می شود لااقل بقدر صهيونيستها جنبه داشته باشيد ولو موردی اساساً یکی از چالش های جمهوری اسلامی در جنگ روایت ها این است که مسوولان فکر می کنند اگر مدام شبکه تلویزیونی و ماهواره ای و خبرگزاری و روزنامه و سایت راه اندازی کنند، دست بالا را خواهند داشت و این اشتباه مهلکی است که در دهه های اخیر مرتکب شده اند و هزاران میلیارد تومان بودجه کشور را رسماً هدر داده اند.
معنای احیای واقعی رسانه به منظور داشتن دست بالا در جنگ روایت ها، این است که رسانه را به معنای واقعی کلمه در تهیه خبر و گزارش و انتشار آن و بازنشر بی سانسور صدای مردم آزاد بگذارند. به تظاهرات متعددی که در کشورهای اروپایی و آمریکایی برگزار می شود نگاه کنید: خبرنگاران با جلیقه های مخصوص خودشان در چند قدمی پلیس و معترضان و گاه در میانه آشوب و اغتشاش، در حال تهیه فیلم و عکس و گزارش هستند و پلیس هم کاری به کارشان ندارد. حال بگویید دیدن چنین صحنه ای در ناآرامی های ایران میسر است و خبرنگار و دوربین اش سالم به دفتر نشریه بر می گردند؟!
این قصه البته سر دراز دارد؛ ماجرای قتل ستار بهشتی که یادتان است؟ چقدر کوشیدند لاپوشانی کنند و رسانه ها را منع کردند و نهایتا هم معلوم شد که ستار بهشتی به مرگ طبیعی از دنیا نرفته و دو سال بعد، برای مامور پرونده اش سه سال حبس و دو سال تبعید و 74 ضربه شلاق بریدند. چه می شد از همان اول رسانه ها اجازه ورود پیدا می کردند و بدون این که هزینه ای از صندوق "سرمایه اجتماعی پلیس" خرج شود، همان اول واقعیت را توسط رسانه های داخلی بیان می کردند؟
حتماً باید قبل از محکومیت یک مامور خاطی، حیثییت پلیس کشور را هزینه می کردند و به بی اعتباری رسانه های داخلی می افزودند؟!
مثال های مختلف دیگری می توان آورد که اگر پای رسانه های داخلی را از ورود به آن عرصه ها قطع نمی کردند، رسانه های خارجی نمی توانستند میدانداری کنند؛ از ماجرای زهرا کاظمی و ندا آقا سلطان و انتخابات پرحاشیه 88 بگیرید تا ناآرامی های 96 و سقوط هواپیمای اوکراینی و امروز هم حوادث تلخ یک ماه اخیر که دل هر ایرانی را به درد آورده است.
آقایان و خانم های مسؤول!
رسانه ها را آزاد بگذارید و کاری به کارشان نداشته باشد، حتی اگر اشتباه کنند و حتی اگر بین شان افرادی بخواهند سوء استفاده کنند. کمی صبور باشید و بدانید که در گذر زمان، سره از ناسره شناخته خواهد شد و مردم به رسانه های راستگو اعتماد خواهند کرد و حتی در پی خبرهایی که مسوولان از آنها خوششان نمی آید، سرمایه اعتماد شکل خواهد گرفت، چرا که وقتی مسوولان بدانند رسانه ها بدون ترس و عقوبت، بر آنها نظارت دارند، کمتر جرأت خطا خواهند داشت. «زدن تیر خلاص به پیکر نیمه جان "اعتمادعمومی" با ادامه محدودیت های رسانه ای و به جان خریدن تبعات دردناک و غیر قابل جبران آن و باختن همیشگی در جنگ روایت ها» یا «احیای اعتماد عمومی با آزادی واقعی رسانه»؟ انتخاب با شماست.===========
لینک خبر:
https://www.asriran.com/fa/news/862274/ ... 9%88%D8%AFhttps://www.asriran.com/fa/news/862354/ ... 9%85%DB%8Chttps://www.asriran.com/fa/news/862318/ ... B%8C%D8%AF