








نباتيست ساق دار قريب به زرعى و شاخهاى او باريك و برگش ريزه
و گلش مثل شبت چتر دار و زرد و سفيد و مايل به كبودى نيز می باشد
و ثقيل الرايحه و با عطريه و با نبات او اندك چسبندگى و در كوه و صحراى سايه دار می رويد
و او غير قیصوم است چه قيصوم شبيه است به افسنتين
و اكثر يك ساق از يك ريشه می رويد و بي شاخ و زياده بر شبريست
و برگش شبيه به برگ ساق زنبق و از آن بسيار ريزه تر و با چسبندگى قليل و
گلش زرد و سفيد میباشد و با عطريه قوى بي ثقل رايحه .و اكثر اطبا و عشابين مشوّش ذكر كردهاند
و هر دو را يك چيز دانستهاند و بعضى دو چيز دانستهاند بعضى از صفات قيصوم را در برنجاسف
و صفات او را در قيصوم مذكور ساخته اند .
کتاب تحفه حکیم مومن-طبع قدیم-ص45 متن مخزن الادويه مراجعه شد و مطالب آن موافق تحفه بودگیاهی است علفی، به ارتفاع 80 ر 0 تا 5 ر1 متر و دارای طعم تلخ و بوی قوی
ریشه دراز به قطر یک سانتیمتر و ساقه ای راست و استوانه ای شکل، به رنگ سبز نقره ای، گاهی مایل به قرمز و پوشیده از تارهای ظریف و مایل به سفید دارد.
برگهای آن دارای بریدگی های عمیق و تقسیمات نامساوی و منتهی به نوک تیز به پهنای 3 تا 6 میلیمتر است
از مشخصات آن این است که سطح فوقانی پهنک آن سبز رنگ ولی سطح تحتانی آن مایل به سفید پنبه ای است و این خود در تشکیل گیاه کمک موثر می نماید.
کاپیتولهای کوچک و متعدد آن که در فاصله ماههای تیر و شهریور ظاهر می گردد، شامل گلهایی به رنگ زرد مایل به قرمز محصور
در انولو کری مرکب از براکته های پوشیده از تارهای سفید پنبه ای است. گل های میانی کاپیتولها عموما نر –ماده ولی گل های کناری،ماده است.
میوه اش فندقه، استوانه ای شکل، صاف و منتهی به یک برجستگی مسطح در ناحیه راس است.
برگهای این گیاه را معمولا قبل از گل دادن سرشاخه گلدار آن را در فاصله ماه های تیر و مرداد ولی ریشه ریزیوم آنرا در پاییز چیده به دقت خشک می نمایند.
گونه دیگر:ARTEMISIA PERSICA BOISSگیاهی پرشاخه با قاعده چوبی پوشیده از تارهای سفید رنگ و به ارتفاع 90% تا 1/20 متراست.
برگهای عاری از دمبرگ یا داری دمبرگ کوتاه و پهنک منقسم به قطعات کوچک و باریک دارد.
کاپیتولهای کوچک متعدد تقریبا کروی و به قطر 4 میلیمتر است. در تبت، افغانستان و غالب نواحی ایران پراکندگی وسیع دارد.
از سر شاخه های گلدار و یا کلیه قسمت های گیاه به عنوان تب برو ضد کرم استفاده درمانی به عمل میاید.
كتاب گياهان دارويي دكتر علي زرگري جلد سوم ص 97-100