توسط مراقبت » چهارشنبه فبريه 10, 2010 4:32 pm
سؤال: امروزه با پيشرفت علم نجوم و علوم ديگر بعضاً نتايج تحقيقات علمى با سخنان ائمّه (عليهم السلام) متضادّ و يا موافق است و البتّه ما چون به تحمّل مطالب و سخنان ائمّه (عليهم السلام) پى نبرده ايم، (منظور شخص خودم است) نمى توانيم بگوييم كه آيا واقعاً بين آنها تضادّ و يا موافق است. چه بسا آنكه ما فكر مى كنيم تضادّ دارد با هم موافق باشند و آنكه ما فكر مى كنيم با هم موافق اند، متضادّ باشند، حال برخورد ما با اينگونه مسائل چگونه بايد باشد؟ اگر ظاهر دو مطلب با هم متضادّ باشند، چگونه مطلب را توجيه مى كنيم و كلاًّ ديد ما نسبت به مطالب علمى كه كشف شده اند يا به صورت نظريّه اند، چگونه بايد باشد؟ براى مثال يكى از مواردى را كه براى من بوجود آمد را مى گويم. كلمه <السّبت> كه در قرآن مجيد سوره اعراف آيه 168 آمده به معناى قطع است معناى ديگر كه براى اين كلمه آورده اند شنبه است و به اين استدلال مى كنند كه چون خداوند خلقت آسمان و زمين را يك شنبه شروع كرد و 6 روز طول كشيد، و در روز شنبه تمام شد، به شنبه نيز <السّبت> گفته اند. حال آنكه منظور از 6 روز 6 دوره بوده است كه هر كدام ممكن است ميلياردها سال طول كشيده باشد اصلاً همين زمين را حدود 5/4 ميليون سال تخمين مى زنند حال يكى از تحقيقاتى كه در سال 1370 انجام شد اين نكته را نشان مى داد كه ستاره هايى به نام كوازروم وجود داشته اند كه بعد از پيمودن 5/98 در صد فاصله كنونى زمين تا آن ستاره تازه آثارى از بوجود آمدن زمين آمده است تازه زمين روز معيارى است براى سنجش ساعت براى ما كه روى زمين هستيم و وجود شبانه روز فعلى وابسته به وجود زمين و خورشيد است، حال چگونه ما مى توانيم از اين واحد استفاده كنيم در حالى كه زمين در آن روز بر طبق تحقيقات فعلى وجود نداشته است.
جواب:
اوّلا: علم پيشرفتى آنچنان نكرده، بله؛ در باب ابزار آلات و كاربرد آن؛ و امور حمل و نقل و استفاده از استر و الاغ؛ پيشرفت كرده است.
ثانياً: ارزش علم بستگى به نتيجه صحيح و مفيد دارد، و الاّ آنچه كه وسيله تقلّب و دزدى و زيان رساندن به مال و جان و سلامتى و آسايش جسمى و روانى و اخلاقى بشر و يا موجب افساد در محيط زيست و نابودى ساير مخلوقات است؛ هر چند لغتاً علم تعبـير شود؛ ولى با ضد ارزش بودنش؛ علمى نيست كه داشتن يا توسعه آن جاى افتخار باشد، و اين نكته مهم چيزى است كه امروزه براى فرهيختگان ملل مختلف واضح شده است.
ثالثا: اگر ما خداوند تعالى و انبيا و اوصياى الهى (عليهم السلام) را بيسواد ندانيم و به اندازه دانشمندانِ (هر روز تغيير دهنده و باطل كننده نظر ديروزشان) اهل علم بدانيم، و در صورت مسلم شدن تضاد مورد توهم در نقل قول ايشان؛ تازه مى شود دو نظريه مختلف در يك موضوع، مثل بسيارى از مسائل علمى كه در آن دو يا چند نظريّه است و وجود يا شهرت ديگرى از ارزش علمى آن ديگرى نمى كاهد، چرا بايد تفاوت نظر (به فرض) اينها موجب زير سؤال رفتن همه علومشان باشد، ولى تغيير نظر آنها علامت پويايي دانششان؟!
رابعا: با ملاحظه تاريخ علم جديد و نسخ و ابطال پي در پي نظريات؛ كه اعتبار و قطعيت اين علوم را زير سؤال برده است؛ ديگر نمى توان بدانها بيش از يك فرضيه نگريست، چه برسد كه محك رد يا قبول باشند؛ آن هم نسبت به كلام حق تعالى !!!
أمّا موضوع مورد سؤال:
اوّلا: اينكه پاى ادعاى بشر فعلى براى بيان قطعى (اينكه بوجود آمدن فلان ستاره چه مقدار زمان احتياج داشته است) لنگ است، و آنچه نقل شد يك فرضيّه احتمالى بيشتر نيست، و در خود مجامع علمى هم در حدّ يك حرف مطرح است، و اين ميان عامّه مردم و عوام ايشان است كه آن احتمالات متغيّر و فرضيّات متبدل را از وحى منزل بالاتر مى دانند.
ثانيا: از اين گذشته سير تدريجى وقوعي امكاني؛ أمرى است سواى سير ارادى تكوينى الهى ؛ لذا مانعى ندارد كه نه تنها در شش روز؛ بلكه شش ساعت و يا حتى در آنى ؛ حق متعال تمام عوالم تكوين را خلق نمايد، كما اينكه براى رويش يك گياه و به ميوه نشستن زمانى لازم است، ولى از اولياى الهى و يا حتى افراد عادّى تمرين يافته؛ در آنى چوب خشكى را يا بذري را به ثمر رسانده اند، و امروزه در علوم بسيار جديد [كه دانش فردا نامش مى نهند و هوشمندان از نوابغ علمى ، (با مشغول كردن كودكان دانش به علوم باصطلاح جديد) خود با پيگيرى دست نوشته هاى قرون گذشته و پي جويي دانايان حاضر؛ دنبال بررسي و بدست آوردن آن هستند]، امكان اين امر مطرح شده؛ و بلكه تا اندازه اى آن هم را تجربه كرده اند. خلاصه اينكه به فرمايش قرآن كريم: و ما أوتيتم من العلم الاّ قليلاً.
ثالثا: اينكه روز وشب تعبير متشابهى است بين مقياس بشرى و متداول فعلى ؛ و بين مقياس الهى و متداول در سخن حق، لذا لازم نيست هر دو يك مقدار باشند يا اصلا هردو از مقوله مقدار باشند؛ اين روز در مقياس بشرى اگر چه با طلوع و غروب خورشيد محدد است؛ ولى آن روز تكوينى الهى تعبيرى است مناسب أمر خلقت و قدرت او، و بطور نمادين از آن به روز مصطلح بشرى تعبير شده است، مانند روز قيامت كه به تعبير قران شريف: يوم كان مقداره خمسين الف سنة ممّا تعدّون؛ كه به هر دوى اينها روز تعبير مى شود، ولى ميان آن دو 50000×360 سال تفاوت است، و در آيه شريفه قيد نفرموده: ستة أيام ممّا تعدّون؛ تا جاى سؤال و توهم تعارض باشد، بلكه با توجه به نظير آن در آيه قيامت چه بسا ظاهر اين باشد كه يوم مذكور در باب خلقت هم بر اساس مقياس الهى است.
رابعا: قواعد اوليه خطابه و گفتگو اقتضا دارد كه به زبان مخاطب سخن بگويند، و تعابير مأنوس با ذهن او را بكار برند، لذا براى گفتن مقدار زمان؛ مطابق زبان عموم مردم گذشته و امروز؛ و بر پايه مقياس متداول بين ايشان تعبير شده است، و لازم نيست مقاييس و اندازه هاى متداول امروزى در باب اختر فيزيك مدّ نظر باشد.
خامسًا: اين بشر محدود و ناتوان است كه براى تصور زمان؛ احتياج دارد به وجود زمين و خورشيد و گردش آن و قدرت محاسبه و.. تا بتواند زمان را اندازه بگيرد؛ ولى خداى عظيم خبير؛ محيط و آگاه به زمان است؛ و بدون احتياج به اينها؛ بر اندازه گيرى زمان؛ قبل از خلق خورشيد و زمين؛ قادر و تواناست.
سادسًا: نكته ديگرى است كه بر اساس مبحث طيّ زمان در اينجا مطرح است كه به آن فقط اشاره اى مي كنم و از شرح آن مي گذرم؛ و آن: امكان وقوع أمر خلقت؛ بر اساس هر دو مقياس الهى و بشرى ؛ آن هم بطور همزمان و بدون هيچ تعارضي. [شماره ثبت: (867) منبع: المسائل الإصفهانية]