زندانهايي كه دوربينشان هك نشده است:
شهاب الدین حائری شیرازی (فرزند امام جمعه سابق شيراز) اين مقدمه را نوشته است:
امام علي عليه السلام : مَنْ ظَلَمَ عِبادَ اللّهِ كانَ اللّهُ خَصْمَهُ دُونَ عِبادِهِ.
"آن كه بر بندگان خدا ستم كند خدا به جانشینى بندگانش انتقام از او خواهد گرفت."با پخش شدن فیلم های هک شده دوربین های اوین، فضایی برای دادخواهی از مظالم زندانها فراهم شده است
بجاست جناب اقای اژه ای از مردم بخواهد شکایات خود را به دستگاه قضا تسلیم کنند و از انرژی مردم برای اصلاح قضا سود جوید.
متن زیر بخشی از دادخواهی اقای رضا احمدی شاگرد ایت الله منتظری است که فی الحال مسئول روابط عمومی ....و در قم مشغول به کارند،
افرادی که ایشان را می شناسند شهادت به صداقت وی می دهند.
نکته اخر اینکه جمهوری اسلامی اگر به دنبال بقاء هم هست باید از فضای مجازی محافظت کند که چنین غده های سرطانی را در بدن نظام سونوگرافی کرده نشان می دهد:
اقای رضا احمدی شاگرد ایت الله منتظری نوشته است
چند روز بعد در30/ مهر /1373، به خانه ما ریختند، پس ازچند ساعت بازرسی مرا به اتهام فعالیت علیه نظام بازداشت کردند و همزمان آقایان سید ناصر کافی موسوی و آقای غلامرضا حجتی نیز بازداشت شدند.
باز جویی های بسیار مفصلی در قم و تهران صورت گرفت که خود مثنوی هفتادمن بود.
پس از پنج ماه بی خبری از خانواده و فشارهای جسمی و روحی،
پرونده به دادگاه ارسال شد در بازجویها حکم مرا به من ابلاغ کردند.
در جلسه دادگاه قاضی حکم به سه سال زندان تبعیدی و پنج سال تبعید را صریح اعلام کرد.
در 8 فرودین 1374 مرا از زندان قم به زندان کرمان تبعید کردند. دادسرای ویژه روحانیت کرمان مرا به زندان مواد مخدر تحویل دادند.
پس از افشای فیلم بازجویی های قتل های زنجیره ای در سال 1379 که حکایت برخورد فجيع بازجوهای انقلابی بود.
برای دومین بار با هک شدن دوربینهای مدار بسته ی زندان اوین؛ گوشه ای از حکایتها رفتار با زندانیهای آشکار شد؛
در این فضا فرصتی پیش آمد تا من هم اشاره ای هر چند کوتاه، گوشه ای از زندانهای دهه هفتاد خودم را بازگو نمایم تا زمینه اصلاح این رفتارها، فراهم آید
پس از تبعبد به کرمان، تحویل زندان مواد مخدر شدم.
در بدو ورود افسر نگهبانی که مرا پذیرش کرد، بسیار تعجب نمود.
سربازی که ساک پر از کتاب مرا بازرسی میکرد، پرسید تو را چرا اینجا آورده اند؟
سرباز دیگر آمد گفت: همه لباسهایت را بیرون بیاور و لخت شو. پیراهن و شلوارم را در آوردم، گفت: شورتت را هم در بیاور، و ده مرتبه بلند و پاشو کن.
به او اعتراض کردم گفت: این قانون و مقرارت اینجاست ، باید همه برهنه شوند.
افسرنگهبان از دیدن من متأثر شده بود،
به سرباز گفت: ایشان را به اتاق سه ببر که بهتر است.
وارد اتاق که شدم، چشمم جایی را نمی دید.چون لامپی نداشت. سرباز درب را بست. نوری از سوراخ بالای درب به چشم میخورد. دم درب نشستم.
زندانی ها دورم را گرفتند، چشمم به تاریکی عادت کرد، اتاق قدیمی طاق چشمه ای نمور بود،
وقتی گفتم مرا از قم به اینجا تبعید کرده اند، پرسیدند مگر آخوندها هم معترض هستند.
یکی از زندانیها که مسن تر بود گفت: اینها طرفداران منتظری هستند.
بوی بدی می آمد. دهنم خشک شده بود، ظرف سفید رنگی کنار درب قرار داشت، پرسیدم این ظرف آب خوردن است؟ همه با خنده جواب دادند این شاش (ادرار) است.
در کنار آن سطل قرمز رنگ هم برای مدفوع بود.
در این اتاق 15 متری، سی نفر بودیم، هر روز سه وعده ، نیم ساعته هوا خوری و دستشوی میدادند.
هر نفر 55 ثانیه حق توالت داشتند،
وقتی درب اتاق باز می شد، همه پشت درب توالت صف می کشیدند.
مجموعا هر روز حدود سه دقیقه حق دستشویی داشتیم.
با توجه به اینکه بعضی از زندانیان هم اتاقی در حال ترک اعتیاد بودند، دچار اسهال و استفراغ میشدند،
وقتی که به توالت میرفتند، نمیدانستند چکار میکنند. برای وارد شدن به توالت باید پاچه های شلواررا بالا کشید، چون اطراف سنگ توالت پر از مدفوع بود. صابون و مایع دستشویی در اینجا ممنوع بود.
اگر کسی بیشتر نیاز به دستشتویی داشت، ظرف سفید رنگی در اتاق هست که مخصوص ادرار بود، آنجا کارش را می کرد.
کسانی که در حال ترک بودند، معمولا دچار اسهال و استفراغ میشدند. درب اتاق را باز نمیکردند
یا باید در شلوار خود را خراب میکردند یا روی سطل کنار درب در مقابل چشم همه مدفوع میکردند،
زندانیان دیگر از چنین صحنه های چندش آور، چه حالی پیدا میکردند؟
نهار و شام در چند تا سینی میریختند و باید بدون قاشق با همان دستی که هفته ها رنگ صابون و مایع را ندیده بود، میخوردند.
و بعصی هم که اصلا دست نمی شستند
اگر هم غذا نمی خوردیم ، گرسنه میماندیم.
زندانیهایی که در حال ترک بودند بی اختیار، وسط سینی غدا، یا کنار آن استفراغ میکردند.
برای نوشیدن آب هم لیوان نبود، پارچ کثیف قرمز رنگی بود که همه آن را سر میکشیدند.
من از آن پارچ آب نمی نوشیدم، تا وقت هوا خوری از شیر روشویی توالت آب بنوشم.