ماجراي شهادت ماموران ايراني در مزار شريف
بخش اول = اصل ماجراخلاصه:
طالبان مزار شريف را اشغال مي كند مردم شورش كرده و طالبان را بيرون مي كنند وطالبان كشته هاي بسيار مي دهد مردم كنسولگري پاكستان را كه حاميان طالبان بوده اند اشغال و افرادش را اعدام مي كنند يكسال بعد طالبان مزار را اشغال كرده و در اين بين ماموران ايراني در كنسولگري پاكستان هم كشته مي شوند ظاهرا كار اطلاعات پاكستانيها و بوسيله عواملي از طالبان بوده است، وزير خارجه وقت ايران اصرا بر ماندن مامورين در ان شرايط خطير داشته و بعد هم كه كشته مي شوند از مسؤوليت شانه خالي كرده است، سالها خانواده شهدا مورد بي توجهي و بلاتكليفي بوده اندتحلیل شما به عنوان فیلمساز از شهادت دیپلمات ها چیست؟ تحلیلم این است که دولت پاکستان رسما این جریان را هدایت نمی کرد، بلکه افراد تندرویی که در مکان های امنیتی و دولتی پاکستان حضور داشتند، در این ماجرا نقش مستقیم را ایفا کردند. به نظر می رسد نیروهای خود سر دست به چنین اقدامی زدند و به نحوی به قصد انتقامگیری این حرکت را انجام دادند. یک سال قبل از این ماجرا، مزار شریف سقوط می کند و طالبان به شهر حکومت می کند و رفتار های بدی از آنها سر می زند. آن ها به مقدسات مردم مزار شریف - که غالباً هم شیعه هستند - توهین می کنند و مردم این اهانت ها را تحمل نمی کنند و شورش می کنند و طالبان را از شهر بیرون می کنند .
در سال 76 – یکسال قبل از واقعه - کنسولگری ما دچار مشکل نمی شود؟برزیده : در آن مقطع اصلا مشکل خاصی برای کنسولگری ما به وجود نمی آید ولی مردم به سفارتخانه پاکستان حمله می کنند و برای انتقام سرکنسول پاکستان را می کشند. زیرا مردم می دانستند که طالبان به وسیله حکومت پاکستان هدایت می شوند. به طور طبیعی یا غیر طبیعی، جریان تندرویی که در دولت پاکستان وجود داشت به احتمال قوی حمله مردم به سفارت پاکستان را تقصیر ایران انداخت و از همین رو به فکر انتقام از ما افتاد. در سال بعد آنها دوباره به مزار حمله می کنند و به قول خودشان انتقام می گیرند .
در بخش فیلم نامه ما بیشتر به گفت و گوهایمان با آقای شاهسون متکی بودیم ،ایشان تنها شاهد ماجرا بودند همچنین با چند نفر از بچههایی که از قبل در آنجا حضور داشتند گفت و گوهایی را انجام دادیم . شب قبل از شهادت بچه ها ، سر کنسول همه بچه ها را جمع می کند و برای آن ها صحبت میکند و به آن ها می گوید که امشب شب حساسی است و هر کس می خواهد برود ، برود . اگر کسی هم برود مواخذه نخواهد شد ،این دوستی که ما با او صحبت کردیم در آن جمع حضور داشته و خیلی هم شوخ و صمیمی است. ایشان دستش را بلند می کند و جالب است که به همراه سرکنسول به ایران برمی گردند و فردای آن روز بچه ها به شهادت می رسند .شنیدم آقای خرازی به شدت سرکنسول را مواخذه کردند و ظاهرا بدون هماهنگی ایشان این کار را انجام داده بود .
بخش دوم : رويكرد متصديانبرزیده: من معتقدم در امور بین الملل تنها وزیر خارجه تصمیم گیرنده نیست یک مجموعه ای از مسئولان کشور هستند که تصمیم می گیرند.
روند آغاز تحقیقات درباره ماجرای کشته شدن دیپلماتها چگونه شکل گرفت؟
تنها شاهد ماجرای مزار شریف فردی بود به نام شاهسون است که من از طریقی برای اولین بار موفق شدم ایشان را ملاقات کنم. ایشان در آن مقطع در قرنطینه به سر می برند، با حضور یک نیروی امنیتی در مکانی که بودند حاضر شدم.
قرنطینه در واقع اصطلاحی است که من بر اساس تجربیات سینمایی ام به کار می برم و شاید سایر دوستان این اصطلاح را به کار نبرند. زمانی که فردی اطلاعات مهمی را در اختیار دارد، به او اجازه ملاقات و صحبت کردن در مکانهای مختلف داده نمی شود. باید قبل از صحبت کردن، آن فرد تخلیه اطلاعاتی شود تا اطلاعات او طبقه بندی شده و مورد استفاده قرار گیرد. من در چنین فضایی با ایشان صحبت کردم و بعد از این گفت و گو ایشان به مدت یک سال قابل دسترس نبود و دیگر به هیچ وجه ایشان را ندیدم. من از همان زمان احساس کردم که گویی قرار است راجع به این موضوع هیچ گونه حرفی زده نشود.
*به صراحت گفتند راجع به شهادت دیپلمات ها فیلم نسازدر حوزه سینما شما اولین فردی بودید که باشاهسون در فضای قرنطینه صحبت کردید؟برزیده: بله، چون وقتی بعدها با ایشان صحبت کردم، ایشان به من گفتند که این اولین باری است که برای فردی خارج از مجموعه صحبت میکنم. من بعد از یک سال ایشان را برای بار دوم دیدم و دوباره با یکدیگر صحبت هایی را انجام دادیم. بعد از گفتوگو با ایشان برای تکمیل کردن تحقیقاتم به سراغ بعضی از مسئولین رفتم و با آن ها نیز صحبت کردم. یکی از مسئولین آقای بروجردی بود – مسئول یکی از معاونتهای امور خارجه در قسمت آسیای مرکزی (افغانستان) - هنگامی که با ایشان صحبت کردم شکّم به یقین تبدیل شد و ایشان رسماً و به صراحت به من گفتند که راجع به این موضوع اصلا هیچ کار سینمایی نباید انجام شود. دلیلشان این بود: «ما با طالبان ارتباط برقرار میکنیم و بهگونهای آنها را به رسمیت میشناسیم و در این شرایط که ما حکومتی را به رسمیت می شناسیم اصلا خوب نیست که حالا بخواهیم آن را نقد کنیم.»
این گفتوگو ها در چه سالی انجام شد ؟برزیده : در سال 1378. ما به طور گسترده تحقیقاتمان را شروع کردیم و در آن سال به سراغ آقای بروجردی رفتیم. خیلی تمایل داشتند که ما این کار را فراموش کنیم و اصلا ادامه ندهیم. منتها چند انگیزه باعث شد من این کار را به شدت پیگیری کنم. در نهایت هم فیلمنامه آن تهیه شد اما در ساخت آن دچار مشکل شدیم و به مقطعی رسیدیم که من دیگر تمایل به ساخت این فیلم در آن برهه از زمان نداشتم. ظاهراً امر در آن مقطع به گونهای بود که کار به مشکل مواجه شود و ساخته نشود اما باطن آن این است که شاید خواست خدا بود که این فیلم در این زمان تهیه شود. ما نیز بیشتر از هر چیز به همین باطن ماجرا اعتقاد داریم. هدف ما ساخت این فیلم بود که الحمدلله این اتفاق رخ داد.
*در فیلم «مزارشریف» بدون این که پیش زمینهای از طالبان بدهید به سراغ ماجرای شهادت دیپلمات میروید.
در واقعه کشته شدن دیپلماتها تعدادی از شهروندان ما به شهادت می رسند. البته بخشی از این اتفاق به رفتار غلط دیپلماسی ما و تحلیل غلط مسئولین وقت بازمی گردد که ما در فیلم صریح و دقیق سراغ این بخش نرفتیم و دلیل مان نیز این بود که نمی خواستیم جریان طالبان که جریانی خشن و بی رحم است، تبرئه شود. ما تا حدی به سراغ این موضوع رفتیم و ایراد اصلی را به خودمان وارد کردیم که باعث تبرئه شدن طالبان نشود. بنابراین ما ناگزیر بیشتر بخش به شهادت رسیدن دیپلمات ها را بیان کردیم، ولی به هر حال در پایان فیلم حسی به ببیننده دست می دهد که قطعا یک حسرتی همراه با این سوال از خود خواهد داشت: چرا مسئولین ما در قبال این ماجرا کاری انجام ندادند؟
دلیل دیگری که در نوشتن این فیلمنامه و ساخت آن وجود داشت؛ باید بدانیم که علاوه بر قیامت، در دنیا نیز باید پاسخگوی اعمالمان باشیم. ممکن است در همان مقطع این امر انجام نشود ولی در نهایت یک برزیده و شاهسواری پیدا می شوند که دست به ساخت و تهیه فیلم «مزارشریف» میزنند و به نوعی بعضی از رفتارهای غلط را افشا میکنند. برای همین ما باید مراقبت کنیم و جوابگو باشیم.
عبدالحسین برزیده ضمن اعلام حضور اللهاداد شاهسون که شخصیت اصلی این فیلم نیز بود، گفت: در سال 77 من مصاحبه آقای شاهسون را از تلویزیون دیدم و ایشان میگفتند که 19 روز در راه بودند تنا به ایران برسند، در آن زمان گمانهزنیهای زیادی در این خصوص مطرح شد، فردای آن روز سیفالله داد با من تماس گرفت و پیشنهاد این سوژه را به من داد و در واقع او کلید اصلی این کار بود.
برزیده ادامه داد: در همان زمان ترتیب مصاحبهای با آقای شاهسون دادیم که ایشان هنوز در قرنطینه بودند، آقای بروجردی هم که در آن زمان مسئولیتی در وزارت امور خارجه داشتند اصرار داشتند که این فیلم نباید ساخته شود، ایشان میگفت قرار است ما طالبان را به رسمیت بشناسیم و نباید حرفی در خصوص واقعه مزارشریف زده شود، من در آن زمان تاسف خوردم که مسئولین تا این حد سلب مسئولیت میکنند، در آن زمان دیپلماسی ما گاف بزرگی داده بود و کسی دوست نداشت راجع به این موضوع حرفی زده شود، یکی از دلایل به طول انجامیدن این پروژه نیز همین موضوع بود.
این کارگردان تصریح کرد: متأسفانه مسئولان در آن زمان در قبال این اتفاق سکوت کردند و خانوادههای شهدا و قربانیان آن حادثه قربانی این سکوت شدند،
در آن دوره و زمانی که این اتفاق افتاد، جمهوری اسلامی ایران داشت وارد جنگی بزرگ میشد و در همین دوره دکتر روحانی دبیر شورای امنیت ملی بود، من میخواهم از ایشان تشکر کنم چرا که ایران را از وقوع جنگی دوباره نجات دادند. جمله کلیدی این فیلم این است که هیچ جنگی به نفع هیچکس نیست اما باید این نکته را هم در نظر گرفت که جنگ برای تعداد معدودی از افراد خیلی منافع دارد.
برزیده ادامه داد: ما بین نقد وزارت امور خارجه و وحشیگریهایی که طالبان در آن مقطع زمانی انجام داد باید یکی را انتخاب میکردیم و تمرکزمان را بر روی آن میگذاشتیم اما در عین حال سعی کردیم که منصفانه برخورد کنیم. میخواهم خواهش کنم از دولتی که هنوز از آن چیزی ندیدم و به وعدههای انتخاباتیاش هنوز عملی نکرده خواهش کنم بداخلاقیهای سالهای گذشته را جبران کند و از مردم ایران و دیپلماتهایی که شهید شدند و خانوادههای آنها عذرخواهی کنند.
17 مرداد سال ۱۳۷۷ و شهادت ۹ نفر از دیپلماتهای ایرانی در مزار شریف پس از گذشت ۱۶ سال، چون رازی سر به مُهر است، اما محمدحسین جعفریان با ساخت مستند «چه کسی ما را کشت؟» تلاش کرده کنکاشی پیرامون این موضوع داشته باشد.
این فیلم در بخش مسابقه ملی و جایزه شهید آوینی هشتمین دوره جشنواره بینالمللی سینماحقیقت پذیرفته شده و از ساعت 18:50 روز نخست جشنواره (یکشنبه 9 آذرماه) در سالن شماره 2 سینما فلسطین روی پرده میرود.
محمدحسین جعفریان کارگردان مستند«چه کسی ما را کشت؟» با اشاره به حادثه 17 مرداد گفت: «در آن روز 9 نفر از دیپلماتهای ایرانی در مزار شریف به شهادت رسیدند. بین این شهدا سردار ناصری از سرداران سپاه و سالهای دفاع مقدس هم بود. ایشان در آن زمان مسؤولیت فرهنگی داشت. این ماجرا 10 سال بعد از آن هم در پردهای از ابهام ماند و هیچ کس حاضر نشد مسؤولیت آن را بر عهده بگیرد. طالبان هم این جنایت را انکار کرد.» وی در ادامه، با اشاره به انگیزه پرداختن به این موضوع توضیح می دهد: «یکی از دلایل من برای پرداختن به این سوژه این بود که خودم در سفارت و در مزار شریف فعالیت میکردم و دو روز پیش از این اتفاق به ایران آمدم. کسانی که در سفارت شهید شدند دوستانم بودند؛ به همین دلیل ترغیب شدم مستندی از این اتفاق بسازم و روشن کنم چه کسی دیپلماتهای ایرانی را به شهادت رسانده است. البته این مستند با محوریت شهید ناصری ساخته شده است؛ چون او شخصیت ویژهای بود.» وی درباره منابع تحقیقاتی خود در مستند «چه کسی ما را کشت؟» عنوان می کند: «با یک نفر از افسران ارشد ارتش پاکستان به نام ژنرال «حمید گل» که رئیس اطلاعات ارتش پاکستان در آن زمان بود مصاحبه و با مسؤولان دولت پاکستان و فرماندهان طالبان دیدار کردیم. همچنین یکی از کسانی که از این ماجرا جان سالم به در برد آقای ا...داد شاهسون بود که پیدایشان کردیم و با خودمان به ساختمان سفارت در مزار شریف بردیم و ایشان نحوه ورود مهاجمان و شهادت دیپلماتها را در همانجا به تصویر کشید.در این مستند حرفهای تازهای برای نخستین بار مطرح میشود تا حقیقت پنهان مانده 16 ساله را روشن کند.»
وی تأکید میکند: ساخت مستند «چه کسی ما را کشت؟» بیش از دو سال زمان برده است و عوامل این مستند سفرهای متعدد و طولانی به پاکستان داشتند و برای جلوی دوربین آمدن بعضی افراد هم به مشکلاتی برخوردند. جعفریان می افزاید: «ما میخواستیم صدای خانواده این شهدا به گوش همه برسد. آنها 16 سال بدون حاشیه سکوت کردند و هیچ مسؤولی در این مدت پاسخگوی شهادت این دیپلماتها نبود.»
روزی که خبرنگاری خبرساز شدمحمد حسین جعفریان در شهريور 1392 گفت وگویی با خبرگزاری دانشجو انجام داده و در خصوص رخدادهای روز گروگانگیری توضیحات مفصلی داده است. جعفریان در فاصله سالهای 75 تا 77 رایزن فرهنگی جمهوری اسلامی در مزار شریف بوده است.
وی گفته است : صبح شانزدهم مرداد ماه 77 هواپیمایی که محمود صارمی هم در آن بود در مزار شریف به زمین نشست و به سرعت دوباره آماده پرواز شد .من به همراه چند تن دیگر با این هواپیما صبح جمعه آمدیم به ایران (مشهد) و صارمی ماند. شماره یکی از مسوولان مهم تصمیم گیرنده را داشتم. با بدبختی پیدایش کردم. توضیح دادم که آنجا چه خبر است و گفتم ممکن است چه اتفاقی بیفتد. یک پرواز آمده بود فرودگاه یا به قول افغانها «میدان هوایی» که در سمت دیگر شهر بود و هنوز از دسترسی طالبان دور مانده بود. بیم آن میرفت طالبان سر برسند و هواپیما را بگیرند.به سرعت به فرودگاه رفتیم. بشنوید از تهران که محمود صارمی که هنوز در بیمارستان بود و ایام نقاهت پس از عمل آپاندیس را میگذراند امر میکنند فوری عازم مزار شریف شود.
چه کسی ما را کشت؟جعفریان مستند ساز می گوید ؛ من سال گذشته و امسال سرگرم ساخت مستندی با عنوان «چه کسی ما را کشت؟» درباره این شهدا و با محوریت سرشناسترینشان، یعنی شهید «محمد ناصر ناصری» بودم. طالبان بشدت دخالت در این جنایت را رد کردند، اما تا هنوز و پس از 14 سال کسی نمیداند یا میداند و نمیگوید چه کسانی و چرا بچههای ما را این سان ناجوانمردانه شهید کردند؟!
در این ماجرا یکی از دیپلماتها تیر خورد، اما پس از رفتن مهاجمان، خود را به حسینیهای در همسایگی کنسولگری رساند و مخفی شد و قریب یک ماه بعد با از سر گذراندن حوادثی شگفت انگیز خود را به ایران رساند.
پاکستانیها؛ متهمان ردیف اولپس از این فاجعه، پرسشهای بسیاری پدید آمد و تا امروز بی پاسخ مانده است. البته ما در این مستند به جاهایی رسیدیم! نکته اصلی اینجاست که چه کسانی و چرا دستور به ماندن بچهها در شهر، آن هم در اوج جنگ دادند؟ بسیاری نظیر من بی سواد همان موقع میدانستند اگر طالبان به شهر برسند، نیروهای آنها شاید هیچ کاری به ما نداشته باشند. کشتن بچههای ما، جز دردسر، دستاورد دیگری برای دولت نوپای آنان نداشت، اما بسیاری بودند که کینههای تاریخی از ما به دل داشتند که شرح آن در این چند سطر نمیگنجد و اندک هرج و مرجی در شهر، کافی بود تا آدمهایشان را بفرستند سراغ کنسولگری ما و ساکنانش. پاکستانیها یکی از این متهمان درجه یک بودند.
تنها دیپلمات بازمانده آن فاجعه میگوید: فرمانده مهاجمان وقتی ما را به زیرزمین برد، به تلفنی که در اتاق بود اشاره کرد و با لهجه بد فارسی پرسید: با این تلفن میشود به پاکستان هم زنگ زد؟ گفتیم: بله! و او رفت از بالا زنگ بزند. پس از 10 دقیقه همراه چند نفر دیگر آمد و ناگهان همه ما را به رگبار بستند!
جالب این است که مسوولان وقت وزارت خارجه ما که دستور به ماندن بچهها داده بودند، امیدشان به پاکستانیها بود، چون با وزیر خارجه آنها هماهنگ کرده و او قول داده بود بچههای ما آسیب نمیبینند. نظیر قول وزیر خارجه عربستان و گردن زدن 18 زندانی و در آنجا پس از این قول!
دستور کمال خرازی برای ماندن دیپلماتها جعفریان می گوید: طالبان دخالتی در شهادت دیپلماتها نداشت. نگارنده سال گذشته مستند مفصلی در اینباره ساخت، بسیار کسانی را دید و به خود آن ساختمان در مزارشریف رفت و« ا... مدد شاهسون» را نیز با خود بردم تا به دقت صحنه بازسازی شود. ما حتی با «وحیدا... مژده» از سران سابق طالبان مصاحبه کردیم و او هم بشدت دخالت طالبان را تکذیب میکرد. منطقی هم میگفت؛ اجساد دیپلماتها به چه کار میآمدند؟ میشد از آنها بازجویی کرد و اطلاعات مهمی به دست آورد؟ میشد بهعنوان گروگان از آنها برای فشار آوردن به ایران بهره برد. اگر هدف گوشمالی ایران بود، میشد در یک درگیری ساختگی دو سه نفر را زخمی کرده یا به شهادت برساند. آخر کدام عقل سلیم و با چه عایدی و نفعی در طالبان ممکن است رأی به قتلعام دیپلماتها بدهد؟ چرا از میان چندین نمایندگی خارجی در آن تاریخ و در شهر مزارشریف، تنها بر سر بچههای ما چنین بلایی آمد؟
جعفریان ادامه می دهد: یکی از مصاحبه شوندگان من «علاءالدین بروجردی» بود. او تأکید کرد از مدتها پیش خطری که بچههای ما را تهدید میکرده، گزارش داده است. حتی سفیر و چند تن دیگر را به تهران بازگردانده، اما مسؤولان بالا دستی در شورای تأمین و بویژه وزیر خارجه وقت - کمال خرازی- بشدت با این مسأله مخالفت کرده و گفتهاند بچهها باید در آنجا بمانند و آنها هم که به ایران آمدهاند باید برگردند به مزارشریف سرکارشان.
من چند بار از آقای بروجردی که در آن سالها مدت زیادی معاون آسیا و اقیانوسیه وزیرخارجه و درهنگام این فاجعه نیز نماینده ویژه رئیس جمهور در امور افغانستان بودند با تأکید پرسیدم پس شما واقعا نقشی نداشتید؟ پس چهکسی و با چه دلیلی دستور به ماندن بچههای ما داد؟ و ایشان تأکید کرد که(نقل به مضمون) امیدوارم آقای خرازی شجاعت این را داشته باشد و بیاید به مردم بگوید که ساعت 2 شب به من زنگ زدند و گفتند: چرا سفیر و چند نفر از مزارشریف به ایران آمدهاند؟ مگر خونه خاله است که بیایند. بچهها آنجا میمانند؛ آنهایی که آمدهاند هم برگردند افغانستان سرکارشان!
آقای بروجردی میگوید، من چند بار گفتم: آنجا خانه خاله نیست آقای وزیر! ولی افغانستان است و خطراتی دارد و جنگ شدید است و... اما ایشان دستور صریح داد کسی برنمیگردد؛ آنها که آمدهاند هم باید برگردند به مزارشریف. استدلالشان هم این بود که ما با وزیر خارجه پاکستان هماهنگ کردهایم. آنها به ما قول دادهاند که جان دیپلماتهای ما در صورت سقوط شهر به دست طالبان حفظ خواهد شد! پس از این مصاحبه آقای بروجردی، بنده بارها خودم به آقای خرازی زنگ زدم. خواهش کردم جلوی دوربین بیایند و شرح ماوقع کنند و پاسخ ابهامهای آقای بروجردی و علت آن تصمیم شاهکار دیپلماسیشان را هم بدهند.
ایشان اول قبول نکردند.بعد گفتند باید متن صحبتهای آقای بروجردی را پیاده کنید و به من برسانید. سرانجام هم رئیس دفترشان را فرستادند. جوان محجوبی بود. آمد بخشی از مستند و مصاحبه آقای بروجردی را دید. هی گفت: اینجا را حذف کنید! آنجا را در بیارید!گفتم:برادر من! اینجوری که نمیشود. چون ایشان زمانی وزیر بوده، ما که مسؤولیت شرعی نداریم بر تمام اشتباههای آن بزرگوار سرپوش بگذاریم. اگر آقای بروجردی دروغ میگوید، بفرمایید آقای خرازی وقت مصاحبه بدهند و ما خدمتشان برسیم، جواب بدهند و اصل قضیه را تعریف کنند.
رئیس دفتر ایشان شماره تلفن سفارش دهندگان مستند را از من گرفت. ساعت و روز و شبکهای که قرار بود از آنجا پخش شود را هم پرسید و رفت. هفدهم مردادماه تمام خانوادههای شهدای مزارشریف منتظر بودند مستند «چهکسی ما را کشت؟» از تلویزیون و در برنامه «راز» پخش شود که طی یک حرکت خودجوش نه تنها نشد، بلکه در آن شب حرف زدن از مزارشریف و هرآنچه به افغانستان و هفدهم مرداد ربط داشت، ممنوع شد!
تا هنوز هم پاسخی از جناب خرازی برای مصاحبه نگرفتهایم که نگرفتهایم.
بخش سوم: ظلم به خانواده شهداي ماموران ايران در مزار شريف*مظلومتر از شهدای دیپلمات، خانوادههایشان هستندعامل دیگری که انگیزه و علاقه من را برای ساخت و به سرانجام رساندن این کار بیشتر میکرد تماسهایی بود که از طرف خانواده شهدای مزار شریف با من گرفته می شد. به نظر من مظلومتر از شهدای مزار شریف خانوادههای آن ها هستند. یکی از همسران همین شهدا تعریف می کرد: «همیشه در استرس به سر میبردیم، مدتها به ما گفتند که دیپلماتها زنده هستند و اسیر شدهاند، بعد اعلام شد که شهید شدهاند و در نهایت نیز جنازههای آنها را آوردند.» ایشان میگفت: «من وقتی کمربند شوهرم را باز کردم، دقیقاً معلوم بود که یکی از همکارانش وقتی شهید شده، سرش بر روی کمربند شوهر من افتاده بود. زیرا موهایش به کمربند خونی شوهرم چسبیده بود و من این موها را جدا کردم.»
اما به جای اینکه از این خانوادهها تجلیل شود، حتی یک عذر خواهی ساده نیز از آن ها نشده و گاهاً مورد بی مهری نیز قرار گرفته اند. دلیلش این بود که نمی خواستند اصلاً راجع به این موضوع حرفی زده شود. به نظر من این یک ظلم مضاعف است. اولین ظلم را به این خانوادهها، طالبان کرد و ظلم بعدی نیز این بود که اصلاً حاضر نشدند این موضوع را باز کنند و اگر در این میان کسی مقصر است عذر خواهی کند.
هفته نامه ندای جوان در پرونده ای ویژه به بررسی وضعیت 10دیپلمات کشورمان که 8نفرشان در حادثه 17مرداد 77 در سرکنسولگری جمهوری اسلامی ایران در مزارشریف مظلومانه به درجه رفیع شهادت نائل آمدند پرداخته.
حرف های شنیدنی پسر17سال پس از مفقود شدن پدر دیپلماتش/نظرات مسولین و کارشناسان وقت
ابتدا گفت و گوی علی دهقان با فرزند یکی از دیپلمات ها که قریب به17سال است مفقود شده و در پایان اظهارات مسولین و کارشناسان وقت پیرامون این موضوع را مرور می کنیم.
17 سال پیش در روز 17 مرداد ماه 1377، جمعی از دیپلمات های ارزشمند کشورمان در سرکنسولگری جمهوری اسلامی ایران در مزارشریف مظلومانه به درجه رفیع شهادت نائل آمدند.
اسامی شهدای ایرانی که در فاجعه حمله به کنسولگری ایران در مزار شریف به شهادت رسیدند و اجساد آن ها پیدا شد به این شرح است: 1- شهید ناصر ریگی (سرپرست)، 2- شهید سردار محمد ناصر ناصری (کارشناس امور فرهنگی)، 3- شهید کریم حیدریان (کارشناس امور کنسولی)، 4- شهید محمد علی قیاسی (کارشناس امور کنسولی)، 5- شهید رشید پاریا وفلاح (کارشناس امور کنسولی)، 6- شهید نورالله نوروزی (کارشناس امور کنسولی)، 7- شهید حیدر علی باقری (کارمند فنی) و 8- شهید محمود صارمی (خبرنگار خبرگزاری جمهوری اسلامی). در این میان دو دیپلمات ایرانی دیگر نیز در کنسولگری ایران در مزار شریف حضور داشتند و هر دو نیز زخمی شدند، یکی از آن ها، آقای الله داد شاهسون بود، که خود را از محلکه نجات داد و با پشت سر گذاشتن مشکلات فراوان به ایران برگشت. دیگری آقای مجید نوری نیارکی (مسئول امور مالی) بود، که هنوز بعد از گذشت 17 سال، اثری از ایشان در دست نیست و خانواده شان امیدوار هستند که زنده باشد و بلاخره روزی به خانه بازگردد.
پیرامون این واقعه دردناک، فیلمی به نام مزارشریف، به کارگردانی عبدالحسن برزیده، براساس خاطرات الله داد شاهسون ساخته شد و همین روزها اکران خواهد شد. بر این اساس هفته نامه ندای جوان، مصاحبه ای را با فرزند دیپلمات مفقود الاثر، آقای محمد نوری نیارکی انجام داد است.
س: در زمان وقوع حادثه، چه کسی سفیر ایران در افغانستان بود و افراد مسئول در وزارت امور خارجه چه کسانی بودند؟
نوری نیارکی: در آن زمان سفیر ایران در افغانستان آقای حدادی و نماینده ویژه رئیس جمهور در امور افغانستان آقای بروجردی و وزیر امور خارجه نیز، آقای خرازی بودند.
س: چرا سفیر ایران، سفارت خانه را ترک کرد ولی بقیه افراد در سفارت خانه ماندند؟
نوری نیارکی: آقای حدادی به احتمال زیاد احساس خطر کرد و مراتب را با تهران در میان گذاشته ولی دستور مافوقش ماندن بود و ایشان بدون اجازه از مقام مافوق، از سفارت خانه خارج شد. در صورتی که اگر افراد بالا دستی تصمیم گیرنده بودند، دستور ترک محل را برای همه افراد حاضر در کنسولگری صادر می کردند.
س: چه پیگیری و برخوردی با مقصرین این حادثه در وزارت خارجه شد؟
نوری نیارکی: مشکل ما و خانواده شهدای دیپلمات، دقیقا همین است که بعد از وقوع آن واقعه، هیچ فرد، گروهی یا وزارت خانه، در داخل کشور یا کشور افغانستان و پاکستان، مسئولیت وقوع این حادثه را قبول نکرده است. هیچ کس پاسخ گوی علت این اتفاق نیست و هر کدام، تقصیر را گردن دیگری می اندازد
س: در رابطه با این حادثه، فیلمی به نام مزارشریف به کارگردانی عبدالحسن برزیده ساخته شد، که همین روزها اکران می شود. در این فیلم مسئولیت را به عهده گروهی خاص می اندازد. نظر شما در این رابطه چیست؟
نوری نیارکی: اول جا دارد تشکر کنم از عوامل فیلم، که باعث شدند ما اجازه پیدا کنیم در این راستا صحبت کنیم. اما برخلاف چیزی که در انتهای فیلم مزارشریف گفته می شود، هنوز هم طالبان مسئولیت ترور در کنسولگری ایران واقع در مزار شریف را به گردن نگرفته است و این مسئله جای تامل دارد.
س: فکر می کنید پدرتان شهید شد یا احتمال می دهید که هنوز زنده باشد و در اسارت به سر برد؟
نوری نیارکی: با توجه به اینکه، تنها فردی که در آن کنسولگری بود و توانسته خود را زنده به ایران برساند آقای شاهسون بود، حرف ایشان تنها منبع ما در این زمینه است. ایشان بعد از برگشتشان به ایران، خبری مبنی بر زنده بودن پدرم، در زمانی که می خواستند سرکنسولگری را ترک کنند دادند و ما هنوز هیچ جنازه ای از پدرم دریافت نکرده ایم و احتمال هر اتفاقی را می دهیم.
س: خبر حادثه مزارشریف را چه کسی به شما داد؟
نوری نیارکی: تا حدود چهل روز بعد از حادثه، طالبان خبر از اسارت این عزیزان می داد و به مسئولین قول داده بودند، که هرچه سریعتر آنها را برگردانند. بعد از این چهل روز، ناگهان از اخبار سراسری ساعت 9 شب اعلام کردند که، انالله و انا الیه راجعون و خبر کشته شدن این عزیزان را اعلام کردند. چند روز بعد هم، جنازه هاشون رو در دو نوبت آوردند. با توجه به اینکه در این چهل روز، شهدا در گور دسته جمعی، پشت کنسولگری مدفون بودند، اجساد به سختی قابل شناسایی بود. به هر حال همه ی خانواده ها توانستند شهدایشان را شناسایی کنند. برای ما هم جنازه ای آوردند و اصرار داشتند که پدرم هست، اما ما قبول نمی کردیم، تا اینکه بعد از مدتی با آزمایش دی ان ای، مشخص شد این جنازه متعلق به پدرم نیست و ما همچنان از وضعیت ایشان بی خبر هستیم. لازم به ذکر است که از بقیه جنازه ها آزمایش دی ان ای گرفته نشد.
س: چند روز پیش خانواده دیپلمات های شهید و خانواده شما، با رئیس جمهور دیداری داشتید. در این دیدار چه صحبت های به میان آمد؟
نوری نیارکی: رئیس جمهور در این دیدار به موضوعاتی پیرامون تروریست اشاره کردند و گفتند این اتفاق یکی از تلخ ترین اتفاقات تاریخ دیپلماسی ایران بود. همچنین خانواده های دیپلمات ها، ضمن احترام به شهید صارمی، درخواست کردند نام روز 17 مرداد، از روز خبرنگار به روز دیپلمات تغییر کند. در این رابطه نیز، من نامه ای به رئیس جمهور محترم زدم و خواستار پیگیری مجدد جهت مشخص شدن عاملین این حادثه شدم.
درادامه نظرات قابل تامل کارشناسان و مسولین وقت:
وحيد مژده، کارشناس امور سیاسی افغانستان: شهادت ديپلمات ها و خبرنگار ايراني، به زعم گروهی در طالبان، افكندن دامي براي ايران و كشاندن اين كشور در جنگي ناخواسته بود، كه اگر رخ مي داد، بايد سال ها در آن مصروف ميماند. در آن وقت با تعدادي از مسئولان طالبان در مورد كشته شدن ديپلمات هاي ايراني گفت و گو كردم، آنان نیز خواهان پيگيري اين مسئله بودند كه بايد مشخص شود چه كساني در پشت اين رويداد (شهادت ديپلمات هاي ايراني) قرار دارد. بعد از مدتي اعلام کردند که، يكي از فرماندهان طالبان به نام ملادوست محمد با افرادش كه در ميان آنان تعدادي از افراد پاكستاني نيز وجود داشتند، دست به كشتار اين ديپلمات ها زده بودند. همه شواهد موجود دال بر اين که افراد به صورت خودسر دست به چنين اعمالي (شهادت ديپلمات هاي ايراني) نبرده بودند و دست هاي قدرتمند پشت پرده، اين روند را رهبري ميكرد. شخص ملادوست محمد نيز در جنگ مزارشريف با تعدادي از افراد خود كشته شد و قضيه تا امروز پوشيده ماند و كسي ندانست كه بعد از آن چه گذشت. بعد از حادثه کنسولگری ایران، انفجاری در شهر قندهار، در نزديكي خانه ملا عمر، سركرده طالبان رخ داد. این حادثه نيز، از اين دست برنامه هاي از پيش طراحي شده عليه ايران بود. در اين انفجار دو برادر و يك همسر ملاعمر جان باختند و بعدها همان حلقه هاي پاكستاني اسنادي را در اختيار طالبان گذاشتند كه اين كار توسط ايراني ها انجام شده است. اين تلاش ها از سوي برخي منابع پاكستاني مستقر در طالبان صورت ميگرفت تا رابطه طالبان فقط و فقط با پاكستان باشد و كشورهاي ديگر در اين روند شريك نباشند. (خبرگزاری ایرنا)
وكيل احمد متوكل (وزير خارجه سابق دوران طالبان) نيز در آن زمان گفت: كساني كه دست به اين عمل زدند در صف ما بودند، اما از ما نبودند.
محمد حسین جعفریان کارگردان مستند، «چه کسی ما را کشت؟»: برای ساخت مستند در مورد حادثه مزارشریف، با ژنرال «حمید گل»، رئیس اطلاعات ارتش پاکستان در آن زمان و مسئولان دولت پاکستان و فرماندهان طالبان دیدار کردم. همچنین یکی از کسانی که از این ماجرا جان سالم به در برد، آقای الله داد شاهسون بود، که با هم به ساختمان سفارت در مزارشریف رفتیم و نحوه ورود مهاجمان و شهادت دیپلمات ها را، در همان جا به تصویر کشیدم. در این مستند به جاهایی رسیدیم! نکته اصلی اینجاست که چه کسانی و چرا دستور به ماندن بچهها در شهر، آن هم در اوج جنگ را دادند؟
بسیاری نظیر من بی سواد همان موقع هم تصورمان این بود که اگر طالبان به شهر برسند، نیروهای آنها شاید هیچ کاری به ما نداشته باشند و کشتن بچه های ما، جز دردسر، دستاورد دیگری برای دولت نوپای آنان نداشت باشد، اما در کنار آن می دانستیم بسیاری بودند که کینه های تاریخی از ما به دل داشتند که شرح آن در این چند سطر نمیگنجد و اندک هرج و مرجی در شهر، کافی بود تا آدمهایشان را بفرستند سراغ کنسولگری ما و ساکنانش. پاکستانی ها یکی از این متهمان درجه یک بودند.
جعفریان: نتیجه تحقیقات و مستند های من این بود که نمی توانست این کار را طالبان انجام داده باشد. زیرا اجساد دیپلمات ها به چه کارشان میآمد؟ می توانستند آنها را اسیر کرد و بازجویی کنند و اطلاعات مهمی به دست آورد؟ می توانستند به عنوان گروگان از آنها برای فشار آوردن به ایران بهره ببرند. اگر هدف گوشمالی ایران بود، می شد در یک درگیری ساختگی دو سه نفر را زخمی کرده یا به شهادت برساند. آخر کدام عقل سلیم و با چه عایدی و نفعی در طالبان ممکن است رأی به قتل عام دیپلمات ها بدهد؟ چرا از میان چندین نمایندگی خارجی در آن تاریخ و در شهر مزارشریف، تنها بر سر بچه های ما چنین بلایی آمد؟
لازم به ذکر است محمد حسین جعفریان، در فاصله سالهای 75 تا 77 رایزن فرهنگی جمهوری اسلامی در مزارشریف بوده و صبح شانزدهم مرداد ماه 77 با هواپیمایی که محمود صارمی با آن به مزارشریف آمد، به همراه چند تن دیگر به ایران (مشهد) بر می گردد.
محمد حسین جعفریان در رابطه با یک روز قبل از حادثه می گوید: شماره یکی از مسئولان مهم تصمیم گیرنده را داشتم. با بدبختی پیدایش کردم. توضیح دادم که آنجا چه خبر است و گفتم ممکن است چه اتفاقی بیفتد. یک پرواز آمده بود فرودگاه، بیم آن می رفت طالبان سر برسند و هواپیما را بگیرند. به سرعت به فرودگاه رفتیم. محمود صارمی نیز مستقیما از روی تخت بیمارستان با این هواپیما به مزارشریف فرستاده بودند. (ایام نقاهت پس از عمل آپاندیس را میگذراند ولی با دستور فوری، عازم مزار شریف شده بود)
الله داد شاهسون، دیپلمات نجات یافته از آن فاجعه: فرمانده مهاجمان وقتی ما را به زیر زمین برد، به تلفنی که در اتاق بود اشاره کرد و با لهجه بد فارسی پرسید، با این تلفن می شود به پاکستان هم زنگ زد؟ گفتیم بله و او رفت از بالا زنگ بزند. پس از 10 دقیقه همراه چند نفر دیگر آمد و ناگهان همه ما را به رگبار بستند. جالب این است که مسئولان وقت وزارت خارجه ما که دستور به ماندن بچه ها داده بودند، امیدشان به پاکستانی ها بود، چون با وزیر خارجه آنها هماهنگ کرده بودند و او قول داده بود بچه های ما آسیب نمی بینند. نظیر قول وزیر خارجه عربستان و گردن زدن 18 زندانی.
علاءالدین بروجردی، نماینده ویژه رئیس جمهور در امور افغانستان در زمان وقوع حادثه: از مدت ها قبل از حادثه، خطری که بچه های ما را تهدید میکرد را گزارش داده بودم. حتی سفیر و چند تن دیگر را به تهران بازگرداندم، اما مسئولان بالا دستی در شورای تأمین و به ویژه وزیر خارجه وقت -کمال خرازی- بشدت با این مسأله مخالفت کرده و گفتند بچهها باید در آنجا بمانند و آنها هم که به ایران آمده اند باید برگردند به مزارشریف سرکارشان.
بخش چهارم: مواضع در برابر اين فيلمبرزیده: امیدوارم این اتفاق نیافتد چون سازنده های این اثر من ، آقای شاهسواری و حوزه هنری به دنبال این نبودیم . من به شخصه به این امر که مردم کشورم همدیگر را دوست داشته باشند و به یکدیگر نزدیک شوند برایم مهم است . محور این نگاه به این سو است که مردم ما در واقعه مزارشریف قربانی شدند. من متاسفانه به دلایلی که نام آن ها را ظلم و جفا می نامم - که بخشی از آن هم از سوی رسانه های مثل فارس صورت گرفت - منتسب می شوم به جریان اصلاح طلب. جالب است که واقعه ای که در فیلم روایت می شود در زمان دولت اصلاحات رخ داده است یعنی اگر من اعتقاد دارم که جزء جریان اصلاحات هستم و هوادار هستم موضوعی که به آن پرداختم نشان می دهد که مسئله ام این نبوده است.اگر در دوره آقای احمدی نژاد فیلم را می ساختم می گفتند قصد داشته به این دولت نزدیک شود. وقتی در ابتدای عرایضم گفتم بعضی چیزها دست ما نبود و خداوند گذاشت که امروز رخ دهد.
ما باید اجازه بدهیم و کمک کنیم مردم مطالباتشان را بگویند و البته مسئولین هم می توانند پاسخ بدهند. اما این که اجازه ندهیم یا مخفی کنیم یا شاید فکر کنیم منافع ملی است و... در چند سال پیش همین موضوع فیلم را می خواستیم مطرح کنیم می گفتنند مملکت به هم می ریزد اما هیچ اتفاقی رخ نمی دهد. راجع به اشکالات و کاستی ها و مشکلات هم حرف بزنیم و به هم اعتماد کنیم. به طور مثال وقتی فارس به من حمله کرده اما بعدش می آید و می گوید بیایید با هم صحبت کنیم چون این بچه ها هم مسلمان هستند . خیلی ها به من گفتند فارس نرو که متهم می شوی و.... من گفتم براساس اعتقاد حرکت می کنم با مردم باید خوب رفتار کرد این مردم در هرکجا هستند. مردمی که می آیند اگر قصوری بوده عذرخواهی می کنیم و حاضریم با هم صحبت کنیم من وظیفه دارم طبق اعتقادام، اعتماد کنم و رفاقت کنم .
بخش پنجم: سرانجام انها كه كمك كردند براى نجات تنها بازماندهگفتگو با احمد نادری یکی از ناجیان دیپلمات ایرانی به بهانه اکران فیلم «مزار شریف»؛
ناگفتههای شاهد عینیفیلم سینمایی«مزار شریف» چهارمین ساخته عبدالحسن برزیده از ١٨شهریور در سینماهای کشور شروع به اکران کرده است. این فیلم ماجرای حمله طالبان به کنسولگری ایران و کشتار دیپلماتهای ایرانی را در ١٧مرداد ١٣٧٧ در شهر مزار شریف، طبق روایت تنها شاهد ماجرا به تصویر میکشد.
فیلم «مزار شریف» در بخش مسابقه سی و سومین جشنواره فیلم فجر حضور داشت و سیمرغ بلورین بهترین موسیقی متن و دیپلم افتخار بهترین جلوههای ویژه میدانی و بصری را دریافت کرد. این فیلم در بخشهای بهترین فیلم، بهترین کارگردانی، بهترین نقش اول مرد(حسین یاری)، بهترین صدابرداری، بهترین صداگذاری و بهترین چهرهپردازی نامزد دریافت سیمرغ بلورین سی و سومین جشنواره فیلم فجر شد.در ادامه گفتگو با احمد نادری را میخوانید که به گفته ا... مدد شاهسون، احمد و خانوادهاش عامل نجات او هستند. این گفتگو اگر چه به بهانه اکران فیلم مزار شریف منتشر میشود اما روایت نجات شاهسون از زبان احمد لطف دیگری دارد.
•••
سید احمد نادری فرزند سیدیحیی از همسایگان سفارت و پسرخواهر راننده نظامی سفارت، سیدجعفر حسینی است. پدر وی از سادات موسوینسب و مادرش سید حسینی است.
زمانی که کشتار دیپلماتهای ایرانی در افغانستان رخ داد تنها باز مانده این ماجرا (ا... مدد شاهسون) به حسینیه سید جعفر، راننده نظامی سفارت پناه آورده و به مدت سه روز در حسینیه میماند. احمد، خواهرزاده سید و اولین کسی بود که بعد از سیدجعفر از آن ماجرا و حضور شاهسون در حسینیه باخبر میشود.
احمد و سیدجعفر به همراه خانوادهاش به شاهسون کمک کرده، مراقب او بوده و او را تا مرز ایران همراهی میکنند. در آنجا به علت اینکه طالبان، مزار شریف و شهرهای دیگر افغانستان را تصرف کرده بود، جایی برای ماندن سید و خانوادهاش و احمد که مذهب شیعه داشتند نبود، ازاینرو از مسیری دیگر به شاهسون ملحق و وارد مرز ایران شدند. در حال حاضر حدود ١٨سال از این ماجرا میگذرد و احمد و خانواده داییاش در مشهد زندگی میکنند.
ا... مدد شاهسون(تنها دیپلمات بازمانده حادثه سفارت ایران در افغانستان) عامل اصلی نجات خود را کمک خانواده احمد و سید میداند و از اینکه دولت و مسئولان نهتنها وی را رها کرده، بلکه کمکی نیز به خانواده سید و احمد که باعث نجات وی شدند نکردند، بسیار ناراحت است و خود را زیر دِین آنها میداند. به دنبال همین قضیه و به بهانه اکران فیلم مزار شریف که روایتگر داستان کشتار دیپلماتهای ایرانی در مزار شریف است، این بار از زاویه دیگر و از نگاه احمد که یکی از افرادی بود که باعث نجات یک دیپلمات ایرانی شد به این حادثه مینگریم.
حمله اول به مزارشریف چگونه و از چه طریقی انجام شد؟
حمله اول طالبان به مزارشریف با توپ و تفنگ انجام نشد. در آن زمان اختلافاتی بین ژنرال ملک و ژنرال دوستم بود. طالبان با هماهنگی نیروهای ملک از هرات امور را پیگیری کرده و از میمنه و خط فاریاب به سمت شبرقان آمدند. سپس ژنرال دوستم فرار کرد و با تعدادی از فرماندهانش به سمت ترکیه رفت، اما در نهایت سقوط کرد.
همه استانهای شمال افغانستان نیز سقوط کردند. فضا بسیار ناامن شده بود و هر دو جبهه طالبان و جبهه متحد نگران بروز درگیری بین خود بودند. دفعه اول یکی از نیروهای حزب وحدت به تلویزیون آمد و گفت: «من اولین حمله را به طالبان انجام داده و از ساختمان مخابرات به ماشین طالبان شلیک کردم.» در آن زمان بهطور مخفیانه پروتکلی بین استاد محقق، ملک و استاد عطا نوشته و امضا شد.
این قرارداد مبنی بر این بود که یکباره به طالبان حمله و جنگ را آغاز و سپس آنجا را از نیروهای طالبان پاکسازی کنند. بنابراین در یک عملیات از پشت، راه طالبان را میبندند. باتوجه به اینکه طالبان گروهی بودند که از مناطق جنوبی و پاکستان آمده بودند و به جغرافیای بلخ آشنایی نداشتند، توانایی مقابله نداشته و محاصره شدند.
اشتباه طالبان این بود که باوجود همکاری با نیروهای افغان، آنها را خلع صلاح نکرده بود و همین قضیه به ضرر آنها تمام شد.
علت اختلاف ژنرال دوستم و ژنرال ملک و فرار ژنرال دوستم چه بود؟در آن زمان و قبل از حمله اول طالبان، بخشی از جبهه متحدان تحت تسلط ازبکها بود که توسط دو فرمانده اصلی آنها، ژنرال دوستم و ژنرال ملک فرماندهی میشد. رسول پهلوان برادر ملک و از وی بسیار جنگجوتر و در عین حال بیرحمتر بود. ملک تحصیل کرده و رسول پهلوان بیسواد و نادان بود.
باتوجه به اینکه رسول پهلوان یکی از فرماندهان خطرناک دوستم بود و بعضی مواقع از او اطاعت نمیکرد و خودسرانه کاری را انجام میداد، ژنرال دوستم هم میخواست او را از سر راه بردارد. سپس رسول پهلوان به جبهه خیانت کرده و به طالبان اجازه ورود داد. چند ماه بعد، رسول پهلوان ترور شد اما اینکه توسط چه کسی به قتل رسید، معلوم نشد.
حدود ۴ الی ۵ ماه بعد از این ماجرا، ملک در تلویزیون مصاحبه و اعلام کرد که با احمد شهید مسعود هماهنگی کرده و میخواهند حکومت را از دست دوستم فاسد گرفته و خودشان به دست گیرند زیرا ملک، دوستم را در قتل برادرش مقصر میدانست و معتقد بود که او توطئه کرده و رسول پهلوان را کشته است. ازاینرو ملک حزب ملی دیگری تشکیل داد و در حمله اول طالبان با آنها همکاری کرد.
از روزی که طالبان وارد مزارشریف شد برایمان بیشتر حرف بزنید. دقیقا چه اتفاقی رخ داد؟بار اول نیروهای حزب وحدت و طالبان حدود سه روز با هم درگیری داشتند. درنهایت از بین ١٠هزار نفری که نیروهای طالبان بودند فقط حدود یک الی دوهزار نفر زنده مانده و برگشتند. بنابراین آنها کینه گرفته و حدود یک سال بعد دوباره به مزارشریف حمله کردند. از ساعت١٠:٣٠ صدای بمب و آرپیجی میآمد. سپس آنها حدود ساعت ١١ ظهر بود که وارد شدند و هر یک ساعت، بمب میزدند.
طالبان از طیف اهل سنت بسیار تندرو بودند، بنابراین بهطور دائم شیعهها را اذیت میکردند. آنها سینهزنی و اذان را در بیرون از حسینیه و مسجد ممنوع کرده بودند. خانواده ما با هیچ حزبی ارتباط نداشته و ترسی نداشتیم، اما تنها نگرانی ما به علت شیعهبودنمان و وجود پرچم حسینیه بود زیرا از پرچم مذهب اعتقادی ما مشخص بود. به همین علت از آمدن آنها میترسیدیم.
آقای شاهسون بعد از اینکه با گلوله زخمی شدند به حسینیه شما پناه آوردند. از بدو ورود آقای شاهسون به حسینیه برایمان بگویید؟زمانی که آقای شاهسون به داخل حسینیه آمد، بهدلیل تیری که به پایش اصابت کرده بود، رنگ از رخش پریده بود. روی پله نشست و تقاضای آب کرد.
روزهای اول، دایی تصمیم داشت که ایشان را به شیعههای نظامی که مورد اعتماد بوده و بر مسیرها اشراف داشتند بسپارد تا با هلیکوپتر فرار کند اما میترسید اتفاقی برای ایشان بیفتد و اینکار را انجام نداد.
آقای شاهسون آن روزها ترس آن را داشت که یکی از ما با کسی حرفی بزنیم و مخفیگاه او را فاش کنیم. در حالی که من نهتنها از اینکه درباره شرایط خود با کسی صحبت نکرده و میترسیدم، جرئت صحبت درباره شرایط ایشان را نیز نداشتم.
در این مدت حس بیاعتمادی آقای شاهسون را درباره خانواده ما حس میکردم تا اینکه بعد از گذشت ١٩روز که با هم بودیم، روزی در گفتگویی که با هم داشتیم متوجه شدم که ایشان احساس امنیت و اعتماد به ما پیدا کرده است.
در طول این مدت که فرار کردیم و در راه بودیم، به علت آنکه چهره ما بیشتر شبیه اهل سنتهای هزاره بود و به شیعهها نمیخورد، نجات پیدا کردیم و از مسیر میگذشتیم. در زمانی که آقای شاهسون در بین مسیر از ما جدا شد تا ادامه راه را برود و خودش را به مرز ایران برساند، لحظه خداحافظی همه مردها را در آغوش گرفت و گریست و به من گفت: «احمد دیدار به قیامت!» زیرا امیدی به زندهماندن در آن شرایط نبود. قهرمان این ماجرا از نظر من بعد از آقای شاهسون، داییام بود زیرا در این راه بسیار کمک کرده و ایشان را همراهی کرد.
دایی من معلم و مسلط به زبان پشتو بود. بنابراین در طول سپریکردن مسیر به سمت هرات، در شرایطی که خطری تهدیدمان میکرد، همچون شبرقان و فاریاب نامهای مینوشت مبنی براینکه « ما یک گروه مهاجر هستیم که از کابل به علت جنگ فرار کرده و به مزار آمدهایم و الان میخواهیم به جایگاه و زندگی خود برگردیم.
شخص کر و لالی نیز که برادرم است ما را همراهی میکند» و آن را به مسئولان آنجا میداد تا در طول راه توسط طالبان اذیت نشویم. البته منظورش از شخص کر و لال آقای شاهسون بود که قرار بود نقش آدم کر و لال را بازی کند.
بعد از آنکه شما هم به همراه آقای شاهسون به ایران آمدید، چه شد؟روزهای اولی که وارد ایران شدیم، داییام تقاضای پناهندگی و صدور کارت مهاجرت کرد. یکی از مسئولان وزارت امور خارجه که یک روحانی بود، به داییام گفت که فقط شخص خودت بهدلیل آنکه راننده سفارت هستی میتوانی کارت بگیری اما درباره خانوادهات امکانپذیر نیست.
دایی بعد از شنیدن این حرف عکسالعمل نشان داده و روبه او گفت: « شما خودتون مسلمونید ما خانواده سید سادات هستیم و به عشق امام ایشان را همراهی کردیم.» درظاهر آن مسئول تحت تاثیر این حرف برای دایی و خانوادهاش کارت مهاجرت صادر میکند. اما برای من این کار را انجام ندادند.
حتی چند دفعه آقای شاهسون مرا به سپاه برد و در آنجا برای من برگه تردد ٣٠روزه صادر کردند اما گفتند بهدلیل اینکه مجردی اجازه نداریم که برایت کارت شناسایی صادر کنیم، هر زمان متاهل شدی باید دوباره مراجعه کنی.
اما این ماجرا را پیگیری نکردند تا اینکه من، بهجای اینکه هرروز به خانه دایی و خاله رفته یا معتاد شوم، اتاقی گرفته، ازدواج کرده و تشکیل خانواده دادم. بنابراین دور از پدر و مادر و اعضای خانواده و از زیر صفر زندگی را شروع کردم. من ۴ سال مداوم تلویزیون و ۵ سال مداوم یخچال نداشتم. کار کرده و بهتدریج سروسامانی به زندگیام دادم. در حال حاضر نیز صاحب ٣فرزند دختر و یک پسر هستم.
از شرایط کنونی زندگیات تعریف کن...١٨سال است که در ایران زندگی میکنم و اعضای خانوادهام را ندیدهام. به دلیل فقر، نداشتن مدارک اقامتی لازم و هزینههای زیادی که برای رفتن به مزارشریف لازم است، نتوانستم سفر کنم و خانوادهام را ببینم.
این در حالی است که مادرم ناراحتی قلبی دارد و دکترهای افغانستان نتوانستند به او کمک کنند. پدرم از من خواست که ویزایی برای مادرم تهیه و او را به ایران بیاوریم تا توسط دکترهای اینجا عمل شود اما من توانایی مالی انجام این کار را هم ندارم.
در حال حاضر در یک خانه ۴۵متری در گلشهر زندگی میکنم. هر روز صبح که از خانه خارج میشوم دعا میخوانم تا مبادا دوباره نیروهای نظامی مرا دستگیر نکنند.
اکنون نیز دختر کوچکم «زهرا» زمانی که به دنیا آمد، دکتر وجود شکاف کام و بیماری قلبی را در وی تشخیص داد. حدود سه هفته پیش دکتر گفت ۵مشکل در قلبش دارد که باید عمل قلب باز شود. بنابراین از آنجایی که خرج این عمل بالای ٢٠میلیون تومان است و من قادر به پرداخت آن نیستم، دست به دامن چند فرد خیر شدیم تا برای عمل دخترم به من کمک کنند.
باوجود اینکه چنین خدمتی به نظام مقدس جمهوری اسلامی کردم، اما دولت هیچ کمکی به من نکرد. با توجه به شرایط سختی که دارم اگر بتوانم از سهمیه ساداتم در این کشور استفاده کنم، میتوانم حیات دختر کوچکم را نجات دهم.
بخش ششم: گزارش جان بدر برده قبل فاجعهنوبت به اصل بحث برنامه راز میرسد، حادثه کنسولگری ایران در مزار شریف و بحث مستند «چه کسی ما را کشت؟» است که خیلی بیشتر از مستند «مسافران ملکوت» به ریشهیابی این حادثه پرداخته است.
جعفریان از ساخته شدن این مستند درباره شهید محمدناصر ناصری میگوید فردی که در بیرجند به دنیا آمد و در دهه 60 از مرزهای ایران به افغانستان میرود و در کنار مجاهدان افغانی و برای آرمانش با روسها و شوروی میجنگد.
در این بین مباحثی درباره این مستند با جعفریان مطرح میشود مباحثی تخصصی درباره مستند بازسازی و از این قبیل مطالب واقعا که از این لحاظ برنامه راز در عین مطرح کردن مباحث مهم به نوعی کلاس مستندسازی نیز هست و برخی برنامههایش سوژههای مستند خوبی را در اختیار میگذارد حتی برخی از آنها پژوهشهای آماده برای مستند شدن است.
سوالهای بسیاری مطرح میشود، «چرا این جنایت، جنایت بینالمللی تلقی نشده»، «چرا کمیته حقیقتیاب تاسیس نشد» و ... برای همین اللهمدد شاهسون فردی که تنها بازمانده آن حادثه است معرفی میشود و پس از یک پلیبک به روی آنتن میآید.
* ارتباط داخلی با اسکایپ برای نخستین بار در صداوسیماجالب اینجاست که اللهمدد شاهسون نه از طریق ارتباط زنده با مرکز خراسان رضوی روی آنتن آمده بلکه برای اولین بار در تاریخ صداوسیما یک ارتباط داخلی از طریق اسکایپ برقرار میشود.
شاهسون کسی است که من را یاد فیلمهایی چون «نجات سرباز رایان» میاندازد یا به یاد فیلم «تا جایی که پاهایم توان رفتن داشت» که به فرار یک سرباز آلمان نازی از زندانهای استالین میپردازد.
شاهسون نیز پس از حادثه مزارشریف با پای تیر خورده 31 روز پیاده روی کرده است و به وضعی شگفتانگیز خود را به ایران رسانده است اما الان در خراسان در حال دامداری و کشاورزی است.
او میآید و میگوید که قرار بوده آقای برزیده در این باره فیلم بسازد آن هم حول و حوش 15 سال پیش اما تلاشهای او به ثمر نرسیده است.
شاهسون میگوید که 15 سال است که او را رها کردهاند و نهایت بیاحترامی به او شده است و به مسئله حمله به کنسولگری مزارشریف بیعنایتی شده است.
وی میافزاید: نمی دانم چرا مرا رها کردند و در سالگرد مزارشریف و دیدار با مقام معظم رهبری دعوت نکردند. این نهایت بی احترامی به من بود و برای من و خانواده ام سخت تمام شد.
شاهسون در پاسخ به سوال جعفریان که چرا در شهری که تبدیل به خط مقدم جبهه شده است ماندید، گفت: تصور نکنید از این قضایا بیاطلاع بودیم و خودم از یک ماه قبل پیش بینی این خطر را داشتم و حتی دوستانم فکر میکردند ترسیدهام که نامه میزنم اما قبلا اطلاع داده بودم باید سفارت را منتقل کنیم اما وقتی به ما دستور می دهند که باید بمانیم، چارهای جز ماندن نداشتیم.
ارتباط به پایان میرسد چند پلیبک مانده و هزاران هر نگفته در دل جعفریان است اما دو پلیبک پخش میشود یکی از دیدار مقام معظم رهبری با خانواده شهید ناصری و دیگری از سخنان آقای بروجردی درباره چرایی باقیماندن دیپلماتها در مزار شریف.
با شوخی و جدی طالبزاده سعی میکند از وقت بهترین استفاده را بکند جعفریان هم سخنان پایانیاش را به نقش پاکستان در این حادثه و سخنان ولیالله مژده که آخرین پلیبک پخش شده است اختصاص میدهد و برنامه تمام میشود.
* نحوه نامناسب دادن خبر شهادت دیپلماتهای ایرانی به خانوادههایشانجعفریان از اینکه من به عنوان خبرنگار فارس هستم میخواهد که ناگفتههایش که نتوانسته در راز بگوید و وقت کم آمده است را بشنوم قرار مصاحبهای مقرر میشود و با او تماس میگیرم.
جعفریان نکات بسیاری دارد و میگوید: در شمار کوتاهیهایی که میشود دربارهاش حرف زد که وزارتخارجه در قبال دیپلماتها انجام داد یکی نحوه خبررسانی شهادت این افراد به خانوادههاست.
وی میافزاید: اگر برگردیم به سال 77 وقتی خبر اشغال شهر مزار شریف مخابره شد هیچ حرفی از شهادت بچهها زده نشد و خانوادهها کوچکترین احتمالی نمیدادند چون بارها شده بود کابل را گرفته بودند هیچ وقت به کشتار منجر نشده بود یکی از فرماندهان طالبان همان زمان با بیبیسی صحبت کرد که از فرماندهان آن جبهه و 10-15 نیروی عمل کنند بودند که شهر را فتح کردند؛ او میگفت ما کنسولگری ایران را که گرفتیم خالی بود و کسی آنجا نبود و اگر آقایان بیرون رفتند مسئولیتشان با خودشان است لذا خانوادهها امیدوار بودند بچهها بروند بانیان و از آنجا برگردند اما 10-20 روز گذشته و خبری نیازمند بویژه که هر روز یک خبری میآمد یکبار میگفتند دیپلماتها قندهار هستند، یکبار میگفتند آنها را بردند پاکستان و مذاکرات دارد انجام میشود که برش گردانند و حرفی از شهادت نبود.
جعفریان با اشاره به چگونگی انتشار خبر شهادت این افراد ادامه داد: برادر شهید ناصری میگفت یکماه گذشته بود و ما مداوم اخبار را پیگیری میکردیم یک شب سفره انداخته بودیم اخبار پخش میشد گفتیم ببینیم خبر جدیدی میگوید یا نه که یهو خبری گفت که متوجه شهادت پدر شدیم و حال شما سر سفره ببینید چه اتفاقی افتاد همسر شهید غش کرد افتاد تو سفره، فرزند شهید جیغ کشید و شروع کرد به گریه؛ حالا وقتی وزارتخارجهای که چنین حساسیت دارد که برای مرگ مادر رئیس جمهور سیرالئون پیام تسلیت میفرستد چطور عرضه نداشتند 9 تا تلفن به این 9 خانواده بزنند و اینها را آماده کنند و ناگهان خبر را از تلویزیون نشنوند؛ تصور کنید چه وضعی در آن خانواده پیش میآید؟
* چرایی ماندن دیپلماتهای ایرانی در مزار شریفجعفریان نکته دیگر را اینگونه تشریح کرد: هیچ کس سر در نیاورد دوستان وزارتخارجه اعم از آقای بروجردی یا آقای خرازی چگونه به این تصمیم رسیدند که اینها در مزارشریف بمانند؟ فرض که پاکستانیهم امنیت این افراد را تامین کردند چه لزومی داشت که این افراد در مزار شریف بمانند ما وقتی طالبان را به رسمیت نمیشناسیم و طالبان دارد شهر را میگیرد کنسولگری که نمیتواند کار کنسولی انجام دهد طالبان را هم که به رسمیت نمیشناسیم لذا باید سفارت را تعطیل کنیم اما چرا دیپلماتها ماندند آنجا؟ کسی پاسخگو نیست.
وی افزود: نکته دیگر اینکه حتی اگر جان این افراد تامین شده بود و برای این امر با طالبان یا پاکستان قرار گذاشته بودند اما همه میدانند که وقتی شهرها بین دو گروه دست به دست میشد معمولاً در این لحظه اشغال خلاء امنیتی پیش میآمد چون یک گروه عقبنشینی میکرد و تا آن گروه مستقر بشود هرج و مرج هولناک رخ میداد لذا اگر کسی به کسی میخواست آسیبی بزند میتوانست؛ حال وزارتخارجه برای این امر چه فکری کرده بود؟
جعفریان ادامه داد: حتی اگر گفته آقای بروجردی که وزارتخارجه با پاکستانیها تماس گرفته و قول تامین امنیت داده است را قبول کنند اما در آن زمان پاکستانیها کجا بودند.
* چرا طالبان عامل جنایت مزارشریف نیست؟این مستندساز همچنان نکات بسیاری دارد، نکته سوم او به این شرح است: نکته دیگر اینکه دوستان علاقه دارند این مساله را به طالبان منسوب کنند که امروز ثابت شده که طالبان نزدیک به یقین عامل این اتفاق نبودند و از چند بعد میشود به این قضیه پرداخت اولاً یکبار قبل از سال 77 طالبان مدتی مزارشریف را اشغال کردند که توسط مردم به فرماندهی ژنرال ملک بیرون رانده شدند در آن موقع مردمی که طالبان را بیرون کرده بودند و وابسته به نیروهای جبهه شمال بودند به کنسولگری پاکستان حمله کردند و آن موقع ما میتوانستیم به علت نفوذ بر نیروهای جبهه شمال از آنها بخواهیم که آسیبی به دیپلماتهای پاکستانی نرسانید و حتی میتوانستیم آنها را پناه دهیم و این اقدام را نکردیم و عدهای کنسولگری پاکستان را آتش زدند دیپلماتهایشان را آوردند بیرون و به طرز فجیعی برهنهشان کردند و کشتند که سرکنسول آنها نیز کشته شد که برای پاکستانیها عقدهای شد.
وی افزود: دوم اینکه پاکستانیها و بویژه ISI که طالبان را بوجود آورده بودند نگران بودند که طالبانی که خودشان بوجود آوردند داشتند به دامن ما میافتادند چون آنچنان با ما داشتند همراه میشدند که به ما اجازه دادند در قلب مناطق تحت کنترلشان در جلالآباد به کنسولگری دادند حتی در یکی از مسائل آبی که تهران شاکی بود یکی از وزرای طالبان سرکنسول ما را برده بود سد تجکی و توضیح داده بود و خودشان را پاسخگو به ما میدانستند در حالی که ما به جبهه دشمن آنها کمک میکردیم.
جعفریان ادامه داد: نکته دیگر اینکه نفیاً اگر طالبان این کار را میکردند به نفعشان نبود چراکه میتوانستند 9 دیپلمات را گروگان بگیرند و از آنها اطلاعات بگیرند؛ بهویژه که میدانستند کشتن اینها تهران را خشمگین میکند و ممکن است تهاجم نظامی به آنها بشود در حالیکه کل افغانستان دست آنها نبود و چطور حاضر بودند که یک جبهه جدید برای خودشان باز کنند؟
جعفریان تاکید کرد: به هر حال از یک ماه و نیم قبل از آن رادیوی شریعت که رادیوی رسمی طالبان بود اخطار میداد که مزار شریف در خطر است و دیپلماتها که حتی نام میبردند که دیپلماتهای ایرانی در خطرند و در صورت سقوط شهر مسئولیتشان با خودشان است؛ این میتواند نشان دهد که طالبان نمیخواسته چنین اتفاقی بیفتد یا جناحی در طالبان میدانسته که ISI چنین نقشهای برای بچههای ما داشته که نیروهای خودتان را ببرید بیرون.
* چگونه برنامه راز متوقف شد؟این مستندساز در ادامه این گفتوگو به روند ساخت مستند «چه کسی ما را کشت» اشاره کرد و گفت: در دوران ساخت مستند ما کسی را داشتیم که در ایران پشت خط شهید ریگی بود این فرد میگفت که من پیام شهید ریگی را دادم به آقای بروجردی و آقای بروجردی گفت که برای امنیت شما هماهنگ شده و آقای ریگی گفته بود به کسی که دارد با اسلحه درب را میکوبد و من یک چاقو هم ندارم چگونه بگویم که امنیت من تضمین شده است.
وی افزود: در نهایت دوستان به این نتیجه رسیدند که کار پاکستان بود و آقای بروجردی در مصاحبه این قضیه را به ما گفت یا آقای ولیا... مژده که در آن زمان از مقامات ارشد وزارتخارجه طالبان بود اقرار کرد که پاکستانیها بودند و گفت که پاکستانیها ما را خواستند و گفتند که چند نفر را اعدام کنید.
جعفریان ادامه داد: نکته دیگری که در این قضیه هست که نشان میدهد پشت پردهای هست این است که هیچکدام از بزرگواران علاقهای به تشریح ماجرا ندارند و میگویند گذشته است دیگر؛ این حرف از یک جهت درست است که این زخم تازه نشود اما از جهتی دیگر غلط است که اگر این ایرادها رفع نشود دوباره شاهد اتفاقات مشابه خواهیم بود و باید بررسی شود چه کسانی مقصر بودند آنها که مقصر بودند عمد داشتهاند یا نه و اگر عمد داشتند باید محاکمه شوند یا غیرعمد عذرخواهی کنند و حلالیت بخواهند که این کوتاهیها باعث شده فردی چون سرلشگر ناصری که سالهای سال کوههای کردستان زیرپایش یوده را از ما گرفت.
وی به گفتوگویش با آقای بروجردی در این مستند اشاره کرد و گفت: نکته دیگر اینکه آقای بروجردی با اشاره به پست تشریفاتی نماینده ویژه در امور افغانستان گفت علیرغم همه اینها به علت حساسیت مسئله من یک هفته قبل سفیر را خواستم که بیاید تهران و تعداد نیروهای نمایندگی را کم کردم که البته سفیر شاید نزدیک به یک ماه قبل از حادثه به تهران برگشت و آقای بروجردی ادامه داد که وقتی آقای خرازی متوجه شدند به من زنگ زدند که چرا اینها برگشتند من علت را گفتم آقای خرازی گفت مگر خانه خاله است که دستور برگشت سفیر داده شد که سفیر رفت تاجیکستان که از آنجا برگردد که البته این تناقض دارد چرا که نباید میرفت تاجیکستان بلکه باید میرفت ازبکستان و نیم ساعته به مزار شریف میآمد.
جعفریان افزود: علیایحال در ساخت مستند من به سختی به آقای خرازی زنگ زدم و ماجرای ساخت مستند را گفتم و با احترام گفتم که با آقای بروجردی صحبت کردم و صحبتهایی درباره شما مطرح شده که بهتر است شما بیاید پاسخ دهید که یک طرفه به قاضی نرویم؛ آقای خرازی گفتند شما اینها را پیاده و مکتوب کنید به منشی من فکس کنید تا من بخوانم تا تصمیم بگیرم مصاحبه کنم یا نه که من گفتم که با این وضعیت به مستند ما قد نمیدهد لذا رها کردم اما در بیرجند بودم که با ما تماس گرفتند که آیا این مستند را همچنان دنبال میکنید و من گفتم بله و ایشان گفتند من کسی را میفرستم فیلم را ببینید بعد از آن زمان مصاحبه را تعیین میکنیم.
وی با بیان اینکه این صحبت مربوط به 17 مرداد سال 90 است، تصریح کرد: مسئول دفتر آقای خرازی آمد اتاق تدوین ما که تقریباً کار آماده شده بود ایشان آمد که از کار ما سر در بیاورد آمد آقای جباری نامی بود که آدم محترم و دوست داشتنی هم بود و گفت سفیر ایران در سنگال بوده و خیلی هم به آقای خرازی ارادت داشت و میگفت اینجا را در بیاورید گفتم که اینگونه که نمیشود شما فرصت دارید پاسخ دهید و آقای خرازی هر چه بگویند ما عین پاسخهایشان را استفاده میکنیم.
جعفریان افزود: بعد از آن من یک خبطی کردم گفتم ما فردا شب در برنامه راز میخواهیم بخشهایی از این مستند را پخش کنیم آقای خرازی تشریف بیاورند صحبت کنند یا تلفنی صحبت کنند و آقای جباری گفت باشد و قرار شد خبر بدهند ما هم منتظر و خوشخیال گذشت و خبری نشد که آقای طالبزاده زنگ زد گفت که به کسی موضوع برنامه را گفتی که گفتم نه گفت تلفن کردهاند و گفتهاند برنامه را نروید گفتم آقای خرازی کسی را فرستادند و اطمینان کردیم و قرار شد بیایند برنامه راز و این گونه شد که آقای جباری یا هر بزرگوار دیگری برنامه را لغو کردند و آقای طالبزاده ناراحت شد و بعد از آن ما خرازی را ندیدیم البته ما در انتهای کار چون آقای بروجردی صحبت کرد برای اینکه این اتفاق نیافتد ما عنوان کردیم که آقای خرازی نیامدند و بعد نباید گلایه کند که مسیر این مستند بد بود چرا که ایشان بعدها رفتند روسیه و در سفارت ایران در مسکو سخنرانی کرده بودند و در سوالی درباره مستند ما تعبیر بسیار مایوس کنندهای بکار برد و گفته بود که یک برادر فرهنگی که معلوم نیست چرا زودتر محل ماموریتش را ترک کرده حال به دلیل عذاب وجدان رفته و مستند ساخته و بعد گفته بود که مسیر مستند بد بوده است خب بزرگوار ما که التماس کردیم و بعد شما رئیس دفترتان را فرستادید و ما را پیچاندید.
* روایت جعفریان از بازگشتش از مزار شریفوی ادامه داد: نکته دیگر اینکه وقتی من مزار شریف بودم شهید ریگی به ما میگفت برگردید و چون نیروی سازمان ارتباطات بودم میگفتم وزارتخارجه نمیتواند به من بگوید برگردم؛ یادم نمیرود صبح قبل از حرکتم خواب بودم کسی دست میکشید روی صورتم شهید ریگی بود و میگفت آقای جعفریان یک پرواز آمده پاشو برو و گفتم تصمیم را بر عهده من بگذارید که گفت این دفعه آقای ناصری گفته که به جعفریان بگویید برود و حرف آقای ناصری که بزرگ ما بود برای ما مهم بود اما آن شب وضعیت وحشتناکی بود همه در حیاط جمع شده بود و طالبان بخشی از شهر را گرفته بودند و بعد آزاد شده بود آقای ناصری دوباره تاکید کرد که آقای جعفریان جمع کن برو گفتم که من بمانم و عملاً به قول بچهها من را با سر نیزه بیرون کردند حال من عذاب وجدان دارم؟ من بچهها را وادار کردم که بمانند و حاضر نشوم که سر بزنم به خانوادههایشان؟
جعفریان افزود: من آن شب نمیخواستم برگردم تنها چیزی که باعث شد برگردم این بود که تا قبل از آن هیچ اطلاعی به ادارهام نداده بود اما آن شب امکان گرفتن شهر همان بود لذا نصف شب زنگ زدم تهران خاطرم هست که 12.5 شب بود زنگ زدم به آقای نظامدوست مدیرکل اداری مالی وقت؛ زنگ خورد، زنگ خورد تا خانمی گوشی را برداشت گفتم میتونم با آقای نظامدوست صحبت کنم گفت شما که هستید گفتم از خارج کشور تماس میگیرم گفت شما میدانید اینجا ساعت چند است گفتم شما میدانید من از کجا زنگ میزنم گوشی را داشته باش؛ گوشی را بردم نزدیک پنجره صدای گلولهها را که شنید گفت چه خبره آنجا؟ گفتم مزار شریف است شهر در حال سقوط است؛ بعد آقای نظامدوست خوابآلود گوشی را گرفت و گفتم که اگر امشب شهر را نگیرند تکلیف چیست و او گفت که آقای جعفریان حفظ جان شما برای ما از همه چیز مهمتر است شما خودت بهتر از هرکسی میتوانی تصمیم بگیری اگر فکر میکنی کوچکترین لطمه جانی ممکن است به تو برسد یک دقیقه معطل نکن و برگرد و از نظر ما اشکالی ندارد و ای کاش کسی چون آقای نظامدوست برای بقیه تصمیمگیرنده بود.
محمدحسین جعفریان با تشکر از طالبزاده برای اختصاص آخرین برنامه راز ماه رمضان به این مسئله تاکید کرد: آقای طالبزاده یاد این شهدا را در راز زنده کرد چراکه دو سال است که مراسمی که وزارتخارجه میگرفت دیگر نمیگیرد.
* ضرورت نگاه غیرجناحی و سیاسی به حادثه مزارشریفوی افزود: مشکل ما این است که هر مسالهای را از نگاه جناحی و سیاسی نگاه میکنیم یعنی همیشه فکر میکنیم اگر کسی کاری کرد نقشهای داشته است مثل آقای خرازی فکر میکند که عذاب وجدانی در کار بوده یا فکر میکنند آقای خرازی چون تازه وزیر خارجه شده بوده است میخواسته پوز اصولگراها را بزند یا بگوید که در اوج بحرانها سفارتخانه ما باز بوده است اما این نگاه این اشتباه است نباید دنبال این دلایل بگردیم واقعاً این تصمیم از سر دلسوزی بوده کمااینکه آقای خرازی و بروجردی تاکید کردند که این تصمیم در یک شورا در وزارتخارجه که آقای امینزاده و دیگران عضو بودند به صورت جمعی گرفته شده است که دیپلماتها بمانند لذا در این تردیدی نیست که این تصمیم از روی دلسوزی گرفته شده و کسی این دوستان را متهم به خروج از تعهد به نظام نمیکند.
جعفریان ادامه داد: اما اگر اتفاقی افتاده میخواهیم این غبار را پس بزنیم تا باعث تجربه ما بشود و این اتفاق در سوریه یا یمن یا جاهای دیگر تکرار نشود و احترامی هم به نیرویی که با تصمیم اشتباه اما با نیت درست شهید شده گذاشته شود و حداقل یک عذرخواهی کنند اما اگر این مساله را امنیتی کنند که یک طرف آقای بروجردی اصولگرا هست و یک طرف آقای خرازی اصلاحطلب هست اشتباه است چراکه مساله سیاسی و جناحی نیست بلکه یک مجموعه اشتباهی را مرتکب شده است و هزار جای دیگر ممکن است چنین اتفاقی بیافتد.
جعفریان پذیرش این اشتباه را ضروری دانست و گفت: اگر این اتفاق میافتاد سرمان را بلند میگرفتیم و میرفتیم سراغ قاتلان دیپلماتها اما اگر بخواهیم به دنبال آنها برویم اولین سوال در ذهن مردم این است که چه کسی اینها را مجبور کرد بمانند لذا چون دوستان این را حل نکردند دنبال کمیته حقیقت یاب نمیروند که پاکستان یا طالبان را تحت فشار بگذارند.
وی با اشاره به مصاحبهاش با ولیا... مژده به عنوان یکی از مقامات ارشد وزارت خارجه وقت طالبان، افزود: در برنامه راز برای اولین بار اسم «ملا دوست محمد» به عنوان عامل جنابت معرفی شد لذا حالا یک نام داریم و فردی داریم که موجود است و میتوانیم افراد را ردیابی کنیم با افغانستان و پاکستان همکاری کنیم و قاتلانشان را مجازات کنیم.
جعفریان به پیامکهای خانوادهها شهدای این حادثه پس از برنامه راز اشاره کرد و گفت: همسر شهید فلاح پیام داده بود که 2 ساعت قبل از شهادت شهید با من تماس گرفت و سعی کرد مرا آرام کند یا خانواده شهید ناصری چندین پیامک به من دادند که خوشحال شدند که بعد از 15 سال، 10 دقیقه تصویر از این فرد منتشر کردند.
وی با بیان اینکه بخشی البته از این تقصیر متوجه رسانه هم هست، افزود: البته میتوانسته این مسئله مربوط به آدمهای رده پایینتر باشد و آنها تقصیرکار باشند اما آقای بروجردی و آقای خرازی که مسئول اصلی بودند مورد توجه قرار میگیرند لذا ممکن است این افراد متدین در این فضا مظلوم واقع شده باشند.
بخش هفتم: پيگيري ماجرا توسط خانواده ها در دولت يازدهممزار شریف" و جنبش رسانهای خانواده شهدا در فضای مجازیگروه فرهنگی «نسیم»- انقلاب ارتباطات سبب شده حالا دیگر آنها که حرفی برای گفتن دارند بسیار بیشتر از سابق فرصت طرح مسائلشان را در ابعادی وسیعتر بیابند و یکی از گروههایی که اخیرا این فرصت را مغتنم دانسته خانواده شهدای مزارشریف هستند.
از حقایقی که با مشاهده متنهای منتشر شده از نزدیکان این شهدا می توان دریافت کرد این است که ملت ایران در سال 77 از خدمات یک جمع نخبگانی محروم شده است. جمعی که به حق باید فرزندان راستین ملت انقلابی ایران لقب بگیرند اما متاسفانه به دلیل کوتاهی رسانه ای غریب و ناشناخته مانده اند.
اما خوشبختانه تغییر و تحولات اخیر پدیده ای چون رسانه سبب شده تا فرآیند انتقال اطلاعات فرصتی بی نظیر پیش روی گروههای مختلف مردمی قرار دهد و برای طرح آرا و نظرات آنها بستری ایجاد کند که احیانا پیش از این فقط به مدد رسانه های بزرگ و تحت کنترل قابلیت بروز و ظهور فراگیر می یافت.
رسانه های مجازی و فوران یک مطالبهفرصتی که ابزارهای ارتباطی ایجاد کرده را اگر درکنار ساخت فیلمی درباره حادثه مزارشریف بگذاریم نتیجه اش می شود فوران مطالبه ای که از سوی خانواده های این شهدا ایجاد شده و شدت فزاینده ای به خود گرفته است.
گرد آمدن خبرنگاران حوزه سینما و جمعی از خانواده های این شهدا در قالب گروه های مجازی با عنوان مزارشریف به بهانه اکران این فیلم سینمایی یکی از جلوه های استفاده از فرصتهای رسانه ای جدید و بازتاب دهنده گونه ای از جنبش رسانه ای نوین به نفع مردم است.
امسال هفدهمین سالگرد حادثه مزارشریف مصادف شد با آستانه اکران فیلمی با همین مضمون با عنوان مزارشریف و به همین بهانه، فاجعه شهادت مظلومانه دیپلماتهای ایرانی قدری از زیر گرد و غبار ناشی از بی توجهی مسئولان غبارروبی شد اما نوع واکنشها از سوی خانواده های این عزیزان نشان می دهد که برای آنها زخمی قدیمی سرباز کرده و داغشان تازه شده و بغضها در سینه دارند و حرفها و سوالاتی برایشان مطرح است که توضیحات مسئولان این واقعه در این هفده سال نتوانسته آنها را قانع کرده و تسلی خاطرشان را فراهم کند.
جنس گلایه همه خانواده ها تقریبا یکسان است؛ به نظر می رسد بیش از همه همین مبهم بودن علت شهادت مظلومانه این افراد بیشترین زمینه گلایه مندی خانواده های ایشان را سبب شده است.
نامه ای به حسن روحانینزدیکان شهدای مزارشریف خواسته زیادی ندارند؛ برخی از اصلی ترین آنها را می توان در نامه ای که فرزند شهید نوری نیارکی نوشته مشاهده کرد. محمد نوری نیارکی از فرصت استفاده کرد و نامه اش را در روزی که خانواده اش میزبان حسن روحانی در منزلشان بودند به رئیس جمهور داد.
او در این نامه خواستار گره گشایی از ابهامات پیرامون شهادت پدر مفقودالاثرش شد و با اصرار خودش خیلی زود این نامه رسانه ای شد نامه ای که در آن از حمله کنندگان به کنسولگری ایران در مزارشریف به عنوان افراد ناشناس یاد شده است.
فرزند شهید نوری نیارکی در این نامه می نویسد: «اظهار نظرهای زیادی درباره افرادی که به کنسولگری حمله کرده اند وجود دارد. برخی آنها را به طالبان نسبت می دهند و عده ای انها را پاکستانی می نامند. پس از گدشت 17 سال از آن واقعه نه تنها هیچگاه خبر موثقی مبنی بر زنده ماندن یا شهادت پدرم به ما ندادند بلکه هیچ کس پاسخگوی علت ماندن دیپلماتها در کنسولگری بدون حضور سفیر نبوده است. سوالی که سالهاست ذهن ما را درگیر کرده و پاسخی برای آن نمی ییابیم این است که چرا هیچ کس در رابطه با این فاجعه پاسخگو نیست. چرا هیچ کس بابت سهل انگاری که انجام گرفته مورد سوال قرار نگرفته است و هیچ گاه مسئولان خاطی حتی حاضر نشده اند بابت اشتباهی که کرده اند از خانواده ها عذرخواهی کنند؟ و حتی به پستهای حساس تری هم ارتقاء یافته اند.»
اما سمیه حیدریان فرزند یکی دیگر از شهدای کنسولگری مزارشریف نامه محمد نوری نیارکی را درد دل فرزندان دیگر شهدای دیپلمات مزار شریف هم می داند و به مورد مهمی اشاره می کند که به نظر او در این نامه ذکر نشده و آنهم نامگذاری 17 مرداد به عنوان روز خبرنگار است.
ایراد به یک نامگذاری عجیب فرزند شهید حاج کریم حیدریان می گوید: «همواره یکی از گلایه های اصلی ما این بوده که نامگذاری این روز به عنوان روز خبرنگار شهادت مظلومانه 9 دیپلمات کنسولگری مزار شریف را تحت الشعاع قرار می دهد و باعث می شود یاد و خاطره این شهدا در زیر سایه مسائل روز خبرنگار برای همیشه در حاشیه بماند و به متن رسانه ها کشیده نشود معتقدیم باید روز دیگری به عنوان روز خبرنگار نامگذاری شود اما همچنان شاهدیم که این مطالبه به حق با بی اعتنایی مسئولان مواجه می شود. درست است که خبرنگار مظلوم و زحمت کش ایرنا در بین این شهدا بود که مقام این شهید به جای خود شایسته احترام وتقدیر است اما موضوعیت اصلی این روز که اصولا ارتباط اساسی با عرصه سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران دارد به کلی نادیده گرفته شد .»
به تصریح این فرزند شهید در روز های ابتدایی این فاجعه به دلیل عمق فاجعه٬ به جوش آمدن خون ملت مسلمان ایران و پیام پر صلابت مقام معظم رهبری و همدردی با خانواده های مصیبت دیده توسط معظم له تعدادی از مسئولان به دلجویی از خانواده شهدا پرداختند اما در سالهای بعد با فراموش شدن تدریجی این موضوع٬ حتی در سالروز شهادت این بزرگواران اسمی از این شهدای غریب ومظلوم در رسانه ها برده نشد .چرا که حادثه روز ۱۷ مرداد سال ۱۳۷۷ با وجود آنکه مربوط به موضوع سیاست خارجی نظام مقدس جمهوری اسلامی و نیروهای به شهادت رسیده در این روز نیز از نیروهای سیاسی کشور بودند٬ متاسفانه با بی تدبیری مسئولین و نهادهای متولی روز خبر نگار نامیده شد.
17 مرداد باید روز دیپلمات نامگذاری شودفرزند شهید حیدریان ابراز امیدواری می کند با عنایت به اینکه دولت فعلی ٬ دولت تدبیر و اعتدال وامید نام دارد ٬ به این موضوع توجه واهتمام ویژه نماید و تغییر نام روز ۱۷ مرداد ٬ در دستور کار دولت ونهادهای ذیربط قرار گیرد تا حداقل یاد و نام شهدای گمنام و فداکار مزار شریف افغانستان از ذهن ملت مسلمان ایران پاک نشود و علاوه بر اینکه مرهمی بر دل داغدار این شهدای مظلوم است٬ می تواند تجلیلی شایسته ودرخور از تمامی کارکنان عرصه سیاست خارجی باشد که رنج و مرارت های غربت را در خارج از کشور برای سربلندی و عزت ایران اسلامی به جان می خرند و در خارج از کشور به نظام جمهوری اسلامی ایران خدمت می نمایند.
مطالبه ای که از مدیرعامل ایرنا هم شدفرزند شهید کریم حیدریان در این باره حتی مدیرعامل کنونی خبرگزاری جمهوری اسلامی را هم مخاطب قرار داده و می نویسد: «ضمن ارج نهادن به زحمات جنابعالی و همه خبرنگاران متعهد و زحمت کش این مرزو بوم بنده به نمایندگی از خانواده شهدای فاجعه مزار شریف از حضرتعالی تقاضامندم برای ارج نهادن به جانفشانیهای شهدای دیپلمات که سالهاست یاد ونام آنها به خاطر تحت الشعاع قرار گرفتن روز خبرنگار به بوته فراموشی سپرده شده است روز سقوط هواپیمای c130 که در آن جمع کثیری از خبرنگاران ارزشمند و اصحاب رسانه به شهادت رسیدند روز خبر نگار نامیده شود؛ قطعا با نظر موافق و پیگیری جنابعالی و سایر همکارانتان این امر اتفاق خواهد افتاد.»
تنها بازمانده حادثه مزارشریف هم نسبت به نامگذاری 17 مرداد معترض استالله مدد شاهسون که به طرز معجزه آسایی از این حادثه جان سالم به در برده نیز در یک شبکه اجتماعی می نویسد: «من تنها بازمانده حادثه مذکور همانند خانواده معزز شهدای مزار به رغم شایستگی بی چون و جرای برادر شهیدم صارمی اعتقاد دارم بهتر است 17 شهریور روز دیپلمات نامیده شود وروز سقوط هواپیمای سی یکصد وسی را روز خبر نگار بنامند؛ لیکن همچنان صبورانه تحمل میکنم و منتظرشما خانواده محترم شهدای مزارهستم تا حقوق خود را مطالبه نمایید به عبارت دیگر حق شما است که بدانید جه کسی ما راکشت و چه کسانی کوتاهی کردند»
پرسشی از فرزند شهید که هیچگاه پاسخی برایش نبودهاما ابهامهایی که از روز اول حول شهادت دیپلماتهای ایرانی سرباز کرد سبب شد تا هر از گاهی بازماندگان این فاجعه نسبت به توضیحات برخی افراد واکنش نشان دهند فرزند شهید حیدریان جزو افرادی است که بیشترین واکنشها را نشان داده و ظاهرا پاسخی هم دریافت نکرده است.
او چندی قبل در قالب نامه ای که به سرعت در شبکه های اجتماعی بازنشر یافت گلایه مندی خود از مسئولان را بازتاب داده و آورده: «وابستگان سیاسی ایران در سر کنسولگری مزار شریف عمری را در خدمت به انقلاب اسلامی و عرصه های مختلف دفاع مقدس سپری کرده بودند و حضور در افغانستان آزمونی دیگر بر مردانگی و اخلاص آنان بود. اما سوالی که پس از گذشت ۱۷ سال از شهادت این عزیزان هنوز بی پاسخ مانده و هیچ مرجع رسمی و غیر رسمی در کشور برای آن پاسخی نداشته ٬ این است که چرا با وجود جنگ داخلی در افغانستان و سقوط کابل به دست طالبان ومسلم بودن حمله طالبان بر اساس شواهد موجود و تماسهای قبل از شهادت این عزیزان با مسئولان دیپلماسی کشور مبنی بر حمله طالبان به مزارشریف مسئولان مربوطه که در قالب تیم ویژه ای متشکل از وزرا و معاونان وزارتخانه های مرتبط .٬ مدیریت امور افغانستان را به عهده داشتند٬ در آن وضعیت اضطراری همچنان بر حضور این عزیزان در کنسولگری مزار شریف اصرار داشتند؟ چرا با وجود آنکه سفیر وقت در افغانستان چند روز قبل از این اتفاق خاک افغانستان را به دلیل خطرات احتمالی ترک می نماید و حتی در رسانه ملی مصاحبه نموده و دلایل خروج خود از خاک افغانستان را اعلام می دارد ٬ مسئولان وقت نه تنها هیچ اقدامی برای خروج این عزیزان از خاک افغانستان ننمودند ٬بلکه به آنان تکلیف نمودند که در آن شرایط در کنسولگری باقی بمانند آیا تضمین سرویس امنیتی پاکستان آن هم به شکل شفاهی ٬مبنی بر عدم ورود طالبان به کنسولگری ایران در مزار شریف برای مسئولان وقت ایرانی کافی بود تا بر ماندن این عزیزان در سر کنسولگری پا فشاری واصرار بورزند؟»
فرزند شهید می افزاید: «اینها سوالاتی است که پس از گذشت ۱۷ سال از فاجعه مزار شریف هیچ یک از مسئولین وقت به آن پاسخی نداده و هنوز هم در هر مصاحبه یا پرسشی که از آنان می شود٬ تقصیر را به گردن دیگری می اندازند. گذشته از این بی تفاوتی و عدم پاسخگویی تا کنون هیچ اقدام قانونی برای شناسایی عاملین این فاجعه صورت نگرفته است.در صورتیکه دستگاه دیپلماسی کشور بر اساس حقوق بین الملل باید از مسببین این فاجعه تقاضای غرامت نماید که متاسفانه در خصوص دریافت غرامت نیز هیچ اقدامی صورت نپذیرفته است.»
اظهاراتی که به اعتقاد خانواده شهدا بیشتر شبیه توجیه استچندی پیش کاردارسابق ایران درافغانستان در گفتگویی در واکاوی علت حادثه خونبار مزارشریف،ضعف اطلاعاتی را مهمترین عامل حادثه دانسته بود. فاجعه مزارشریف موضوعی است که همیشه در این ایام توسط رسانه ها به آن پرداخته می شود اما هنوز کسی به پاسخ روشن و مناسبی دست نیافته است. حادثه ای که تبدیل به معادله دو مجهولی شده است. ۱- چرا به موقع سفارت تخلیه نشد ؟ ۲- چه کسانی به سفارت حمله کردند؟
محمدرضا فرقانی در این مصاحبه از ضعف اطلاعاتی به عنوان یکی از دلائل اصلی فاجعه مزارشریف یاد می کند که به نظر می رسد خروج سفیر ایران از افغانستان بر این تحلیل خط بطلان می کشد چرا که وقتی دیپلمات ارشد حاضر در مزارشریف آنقدر خطر را جدی تشخیص داده که بدون توجه به دستور وزارت خارحه محل ماموریت را ترک می کند دیگر توجیهی برای ماندن کارکنان دیگر باقی نمی ماند.
فرقانی البته در بخش دیگری از گفت و گویش به صراحت اذعان می کند که زمانی که حمله طالبان به مزارشریف شروع شد، در مشهد از طریق خط ارتباطی با کنسولگری ارتباط برقرار کردیم و اطلاعات لازم را میگرفتیم و لحظه به لحظه و دقیقه به دقیقه از اوضاع مزارشریف به ما اطلاع میدادند.
کاردارسابق ایران درافغانستان در این مصاحبه تاکید می کند که سفیر خودش مزار شریف را ترک کرد و می توانست قبل از ترک مزارشریف هشدارهای لازم را بدهد و از خودش سلب مسئولیت کند که این کار را نکرد البته این پیش بینی هم می شد که طالبان با توجه به شکست سنگینی که در دور اول متحمل شده بودند این بار بخواهند انتقام بگیرند. البته او بر روی این مسئله هم پافشاری می کند که «مقصر را در مرکز و تهران متصور نیستم»
پاسخ فرزند شهید به کاردارسابق ایران در افغانستانبه اعتقاد فرزند شهید حاج کریم حیدریان مصاحبه کاردار سابق ایران در افغانستان بیش از هر چیز بوی توجیه می دهد چرا که از چکیده و ماحصل کلام او اینطور برمی آید که در این فاجعه کسی اشتباه نکرده و هیچ کس مسئول نیست و اگر اینگونه باشد پس کسی هم نباید عذرخواهی کند.
سمیه حیدریان می نویسد: «جناب آقای فرقانی به نظر می رسد جنابعالی قصد تطهیر مسئولان وقت را دارید....واقعا خوب سیاستی را در پیش گرفتید. مثل اینکه می خواهید ماجرا را طوری تمام کنید که نه سیخ بسوزد نه کباب ..نمی دانم چرا یک عذر خواهی ساده اینقدر سخت است ..خدا می داند اینگونه صحبت ها که برای توجیه این فاجعه به هم بافته می شود چقدر باعث رنجش خاطر خانواده های معزز این شهدا می گردد. آقای فرقانی واقعیت ها را تحریف نکنید به حمدالله مردم ما دارای شعور سیاسی قوی هستند و دوغ را از دوشاب تشخیص می دهند دیگر زمان سفسطه گری و مغلطه آمیزی به پایان رسیده است. با عزم واراده هنرمندان با اخلاص و ارزشی این مرز و بوم واقعیت های فاجعه مزار شریف برای مردم روشن خواهد شد..آن وقت این مردمند که تشخیص می دهند مقصر کیست؟؟ وای از روزی که خدا بخواهد به حساب مسببین ومقصرین این فاجعه رسیدگی نماید٬ آن وقت کسی می تواند در بارگاه عدل الهی از پاسخگویی در قبال این فاجعه شانه خالی کند؟ مانده ام آنهایی که در این دنیا از برکت خون این شهدا به پست ومقام رسیده اند و اکنون حاضرند برای نگهداشتن عناوین و پست های خود خون این شهیدان را پایمال کنند فردای قیامت با چه رویی به چشمان آنها نگاه خواهند کرد؟»
اگر طالبان آنها را شناسایی کند در اولین فرصت به شهادت می رسانداما فعالیت فضای مجازی خانواده شهدای مزارشریف به همینجا ختم نشد و فرزند یکی از شهدای این حادثه اظهارات عبدالصمد سلطانی نماینده وقت کمیته امداد امام خمینی ره در افغانستان را منتشر کرد. اظهارات شخصی که به گفته خودش در اکثر شهرهای شمالی افغانستان تردد کرده و از وضعیت مناطق جنگی اطلاعات کامل و دقیق داشته در این رابطه می تواند دقیقتر به نظر برسد.
او می نویسد: «بارها و بارها تا یک قدمی مرگ پیش رفتم. مردم نیز اطلاعات بسیار دقیقی از احتمال حمله نظامی مجدد طالبان داشته و اظهار ترس و نگرانی داشتند و بنده این موضوع را بارها و بارها به اطلاع مسئولان سفارت و کنسولگری می رساندم ولی اصلا توجهی نمی شد و ریشه آن در اختلافات فکری بین آقای ظهره وند سرکنسول مزارشریف و آقای حدادی سفیر وقت ایران در افغانستان و تحلیل غلط آنها از وضعیت افغانستان و همچنین بدتر از آن عملکرد وزارت امور خارجه و علی الخصوص نماینده ویژه امور افغانستان بود.
پنج روز قبل از حادثه بنده تحقیقا موضوع حمله قریب الوقوع مزارشریف را به شهید ریگی و شهید فلاح یادآور شدم و گفتم که موضوع را به آقای حدادی بگویند که دیپلمات ها و کارمندان ایرانی را سریعا از مزارشریف خارج کنند که آنها اظهار داشتند که ما گفته ایم ولی ایشان قبول نمی کند و می گوید اوضاع مناسب است چرا که دولت اسلامی افغانستان و رئیس جمهور ربانی در مزارشریف حضور دارند و این نشانه ثبات منطقه است و من مجبور شدم شخصا به حضور آقای حدادی برسم و موضوع را کاملا با اطلاعات بدست آورده از منابع مردمی افغانستان بیان داشتم و ایشان با کمال خونسردی اعلام داشتند اوضاع خوب است و اگر همه برگردند شما و آقای دکتر اسماعیلی مسئول جمعیت هلال احمر باید در مزارشریف بمانید و به مردم خدمت کنید. بنده این مساله را به مسئولان خودم در دفتر مرکزی کمیته امداد امام خمینی رساندم و آنها دستور دادند شما به هر طریقی شده مزارشریف را ترک کنید و مسئولیت جان شما به عهده ما می باشد و شما توجهی به حرف سفیر نکنید، اوضاع اگر بحرانی است سریعا برگردید چرا که سلامتی شما را در اولویت می دانیم و در شرایط امنیت است که می توانیم خدمت کنیم.
روز قبل از عزیمت به ایران نیز مجددا خدمت آقای حدادی رسیدم و موضوع را مجددا یادآور شدم که مورد عتاب و برخورد تند ایشان واقع شدم. فردای آنروز بود که همکارانمان کسب اطلاع کردند که استان فاریاب سقوط کرده و عن قریب طالبان به استان بلخ و شهر مزارشریف می رسند و ضمن هماهنگی با برادران همکار افغانستانی حقوق چندماه آینده آنها را به آنان پرداخت کرده و اظهار داشتم که در صورت سقوط شهرمزارشریف از طریق خاک پاکستان هم که شده خارج شده و تماس برقرار کرده و به ایران بیایید و زمینه امنیت و آسایش آنها را در ایران فراهم کنیم چرا که اگر طالبان آنها را شناسایی می کردند در اولین زمان ممکن آنها را به شهادت می رساندند.
پس از آن به محل کنسولگری مراجعه و با شهید ناصر ریگی صحبت نموده و احتمال سقوط شهر را به ایشان گفتم و ایشان نیز بسیار مضطرب و نگران بود و از قضایا مطلع بود. به ایشان گفتم چرا شما مزارشریف را ترک نمی کنید گفتند وزارت خارجه مخالفت می کنند.
شب قبل نیز با شهید صارمی که در آن روزها در دوران نقاهت عمل آپاندیس بسر می برد تلفنی صحبت کرده و به اسم کوچک به وی گفتم محمود به مزارشریف نیا که اوضاع بسیار متشنج است و شهر در حال سقوط می باشد و وی اظهار داشت که با وزارت خارجه تماس داشته و و ایشان گفته اند اوضاع خوب است و جای نگرانی نیست. خلاصه اینکه بنده با همان پرواز به ایران برگشتم ولی هر شب از طریق تلفن پیگیر اوضاع بودم و حتی دو شب قبل از حادثه با شهید فلاح صحبت نمودم و به شوخی به ایشان گفتم که شما همیشه در آبستن حوادث زندگی کرده و خارج می شدید چرا ایندفعه ماندید و ایشان اظهار داشتند که به ما دستور داده شده بمانید.«
برای من زنده نگه داشتن نام و یاد شهدا از همه چیز مهم تر استسفیر وقت ایران در افغانستان پیشبینی میکرد که طالبان مشکلی برای دیپلماتها به وجود میآورد لذا ۴۸ ساعت قبل از حادثه مزارشریف را ترک کرد و خودش را به ازبکستان رساند و کاردار موقت که شهید ریگی بود را به عنوان سرپرست گذاشت. همسر این نیز در یکی از شبکه های اجتماعی نوشت: برای من زنده نگه داشتن نام و یاد شهدا از همه چیز مهم تر است.
به گفته نسیم سراوانی، شهید حاج ناصر ریگی در آخرین دست نوشته اش پیش از شهادت اینگونه اخلاص و پاکی روح پر عظمتش را ساده و صمیمی به نگارش درآورده که: «برای دومین بار پس از آمدن به مزارشریف غسل شهادت کردم اما تا صبح خبری نشد.دست نوشته شهید گویای این مسئله است که او به انتظار شهادت لحظه شماری می کرده و البته دیری نگذشته که انتظار او پایان یافته و شربت شهادت را سرکشیده است. آری آورده اند که به شهدا پیش از شهادت خبر می دهند و انتظار شهید ریگی برای وصل به معبود که در آخرین دست نوشته اش برجای مانده موید همین مطلب است.»
همسر شهید ریگی اما از دستگاههای مسئول گلایه دارد و می گوید: «آنها هیچ تلاشی برای زنده نگه داشتن یاد این شهید بزرگوار انجام نداده اند و بیراه هم نمی گوید چراکه اگر بهانه نمایش فیلمی درباره شهدای مزارشریف نبود رسانه ملی امسال نیز از کنار سالگرد این فاجعه بی اعتنا می گذشت و مردم همان اشارات کوتاه و مختصر از سر رفع تکلیف را هم شاهد نبودند.»
خانم سراوانی می گوید که شهید ریگی نسبت به انجام وظیفه محوله خود شجاعانه عمل کرده است و ابراز تاسف می کند از اینکه چنین افرادی به دست فراموشی سپرده شوند.
توصیف وی از حاج ناصر ریگی اینگونه است که «شهید ریگی فردی مهربان، با اراده, دلسوز، وفادار، شجاع و بخشنده بودند تا جایی که همه حق مأموریتشان را برای شیعیان افغانستان هزینه می کردند. شهید برای من و فرزندم همواره اسطوره بوده و خواهند بود.» فرزندی که در زمان شهادت سه ماه بیشتر نداشته و از پدر فقط تعدادی عکس و نقل خاطرات مادر برایش به ارمغان مانده است.
وی در پاسخ به این سوال که چرا شهید ریگی با وجود خطری که او را تهدید می کرد مزارشریف را ترک نکرد می گوید: «حسب وظیفه دستور داشتند تا سفارت را ترک نکنند.»
نسیم لواسانی از ورزشکار بودن شهید و اینکه وی دان 3 کاراته بودند هم می گوید و البته توضیحات وی و دیگر خانواده ها بیش از پیش ما را بر این حقیقت آگاه می کند که جمعی از محفل خوبان را در مزارشریف گلچین کرده اند چرا که هر کدام می توانستند برای انقلاب اسلامی پهلوانی باشند و البته در زمان خود بودند و اگر اینگونه نبود پایشان به سرزمین پرمخاطره افغانستان باز نمی شد و مانند عافیت پیشگان یا اصلا قدم در وادی ناامن نمی گذاشتند یا به وقت خطر فرار را بر قرار ترجیح می دادند و جانشان بر می داشتند و می گریختند همچنان که عده ای برداشتند و گریختند.
آقا سید دوستان به ما اطمینان دادند ما مصونیت سیاسی داریماز دیگر شهدای مزارشریف حاج رشید فلاح است که همسر وی در گفت و گویی کوتاه با «نسیم» ثبت روز ١٧ مرداد بصورت رسمی (مطابق با حادثه ای که اتفاق افتاده) در تاریخ کشور را از جمله مطالبات خود از مسئولان می داند و تاکید ویژه ای دارد تا این نامگذاری مطابق با حادثه ای باشد که اتفاق افتاده است که این تاکید نشان از نگرانی همسر شهید از تحریف واقعیتهای این فاجعه دارد.
همسر شهید فلاح مطلبی را با عنوان "رازهایی از دل نوشته یک مرد افغان" در فضای مجازی منتشر کرده که متنی است به قلم سید حسن حسینی، مسؤل اداری و سیاسی حوزه سانچارک افغانستان در تاریخ١٣٧٨/٣/٥ که در بخشی از آن آمده است: «تعهد و تعبد آن عزیز یگانه توأم با اخلاص، زبانزد خاص و عام هر افغان بود و در طول چند سال خدمت و اخلاص، جای جای شمال افغانستان خدمات و دلسوزیهای آن عزیز سفر کرده را به یاد دارد.دیگر شهید فلاح نبود که ببیند مردم مظلوم و عذاب کشیده خصوصاً شیعیان مظلوم و بی پناه مزار شریف چه طور قتل عام شدند.شهید عزیز یادت هست همیشه برای مظلومیت اینان خون جگر بودی؟ و آخر هم پیکر بی جانت نظاره گر این مظلومیت بود. ولی شهید عزیز می دانی که دیگر ملت مظلوم و بی پناه افغان به خصوص شیعیان مزار شریف و محلات آن دیار صدای دلنشین عارفانه و عاشقانه و دعاهای ندبه و کمیل و توسلت را نمی شنوند. دیگر محله علی چوپان و محله سید آباد و محله یول مرب و تکیه خانه سید میرآقا و حسینیه مسجد سفید و سلطانیه و محلات و بلخ و چمتال و جای جای مزار شریف دیگر صدای عاشقانه ات را نمی شنود.شهید عزیز تو بالای هر افغان حق بزرگی داری. یادم نمی رود با تو عزیز دو سال پیش که آشنا شدم چنین یافتمت: انسان وارسته، پارسا، پرهیزگار، همزاد گرسنگی و نماز و از خیل شیفتگان ولایت و مظهر انسانی مخلص و موحد، و در یک کلام شیعه علی (ع) بودی.
یادت هست آخرین شب که فردای آن روز روحت به جنان پرواز کرد چند مرتبه تماس گرفتم، گوشی یا مصروف بود یا کسی نبود جواب بدهد. ساعت ١١ شب، هم صحبت شدیم از وضعیت نگران بودی و طالبان پشت دروازه های مزار رسیده و گفتی امروز و امشب تا حالا جلسه داشتیم (به من همیشه با عنایت می گفتی آقا سید)آقا سید دعا کن اگر اینان "طالبان "موفق شوند مردم را قتل عام می کنند، وقتی گفتم حاج آقای فلاح طالبان اگر مسلط شوند شما برای خود چه تدابیری در نظر گرفته اید؟همگان شما را می شناسند،اینان اصلا منطق و دیالوگ سر شان نمی شود باخنده در حالی که نگران بودی گفتی" آقا سید دوستان به ما اطمینان دادند ما مصونیت سیاسی داریم " وبا هم خداحافظی نموده و دیدار به قیامت ماند.»
محمد مهدی صادقی نیز از نزدیکان این شهید است که اخیرا متنی را در فضای مجازی منتشر کرده که در بخشی از آن آمده: «تو خوب تکلیفت را انجام دادی ولی حق ما چی... آنان که برایت از تکلیف گفتند خوب می دانستند که تو بی تکلیف رفته بودی اما کاش می دانستند باید بعد از رفتنت حق ات را پاس بدارند...چه می گویم حق و تکلیف برای سرمستان قدرت چه معنایی دارد.... شاید ما به تکلیفمان در برابر تو به فقط به قاب گرفتن عکسهایت،به مرور خاطراتی که فقط خوشایند خودمان است، به ... بسنده کرده ایم اما از حقمان نسبت به آنانی که برایتان تکلیف مشخص کردند نمیگذریم...نمی بخشیم!خوب من!17 سال از 17 مرداد 77 مزار شریف می گذرد،بدان تمام غصه من؛ قصه توست.»
دل نوشته فرزند شهیدسمیه حیدریان، فرزند شهید کریم حیدریان که در زمان شهادت کارشناس امور کنسولی کنسولگری ایران در افغانستان بوده است نیز در دلنوشته ای برای پدرش این گونه نوشت: «پدر بزرگوارم وقتی به مصائب عقیلة العرب حضرت زینب کبری (س) در تاریخ می نگرم با خود عهد می بندم که در برابر ناملایمات روزگار که پس از تو برایمان بوجود آمده است چون کوه استوار ومحکم بایستم. التیام زخم های این دل من مصیبت عظمای حضرت ابا عبدا...الحسین(ع) است که با اشکهای دیده خود مرهمی برآن می گذارم.
پدرم با تمام اندوهی که از فراق تو دارم خوشحالم که با پوشیدن خلعت شهادت یک شبه ره صد ساله پیمودی و به آرزوی دیرینه ات دست یافتی آرزویی که نهایت آمال عارفان ومشتاقان سلوک الی ا... یعنی دیدار روی خداست.
نمی دانم چه راز و رمزی میان تو وخدای متعال وجود داشت که با تمام مجاهدت ها و رشادت هایت در جبهه های نبرد حق علیه باطل با قافله شهدا همسفر نشدی ؛ اما در دیار غربت پس از عمری تلاش در جهت احیای ارزشهای والای انسانی وپاسداری از دین حق جام شهادت را نوشیدی شاید تو وسایر همرزمان شهیدت ذخیره الهی برای ملت مظلوم افغانستان بودید..یادم نمی رود که رنج و مصیبت ملت محروم و مستضعف آن سامان چگونه گرد اندوه را بر چهره ات نشانده و قامت رشیدت را نحیف کرده بود.
پدرم در صندوقخانه دلم حرف های ناگفته زیاد دارم.اما چه بگویم که ناگفتنم به از گفتن است.پس از محضرت خداحافظی نموده و تقاضای شفاعت دارم.»
شهدای مزارشریف مانند بسیاری از شهدای انقلاب اسلامی ناشناخته مانده اندپای درد دل خانواده این شهدا که می نشینی و از دل پرغصه آنها که خبردار می شوی موضوع ابعاد تازه تری پیدا می کند و دلیل اصلی این مکاشفه این است که به شناخت جدید و شگفت انگیزی از شخصیت مردانی دست پیدا می کنی که عظمت روح آنها به اندازه نام پر عظمت انقلاب اسلامی و همتراز با همه مجاهدتها و حماسه سازیهای مردمان این انقلاب بی نظیر در طول 36 سال گذشته است و البته که هیچ کس به اندازه نزدیکان و خانواده های این شهدا توان وظرفیت بازنمایی این عظمت فروخفته را ندارد.
گرچه همه شهدای انقلاب اسلامی قبل و بعد از شهادت مظلوم واقع شده اند اما شهدای مزارشریف مظلومیتی مضاعف دارند و این مسئله ریشه در در نوع و نحوه شهادت و ابهامات آن دارد به علاوه اینکه رسانه ها نیز به نحوی شایسته به مسئولیت خود دراین باره عمل نکرده اند.
با وجود گذشت هفده سال از فاجعه کنسولگری شهر مزار شریف هنوز ابهامات زیادی در رابطه با این حادثه وجود دارد. ابهاماتی که بیش از همه رفع آن دغدغه خانواده این عزیزان است و به نظر می رسد پس از این همه سال هنوز دستگاههای مسئول نتوانسته یا نخواسته اند به این ابهامات پاسخ مناسب بدهند.
شهدای مزارشریف به مانند بسیاری از شهدای انقلاب اسلامی غریبند ولی به واسطه آنکه پیام شهید و خون سرخ گون او برای مشتاقان و تشنگان حقیقت در همیشه تاریخ خودنمایی می کند این روزها یاد آنها قدری از زیر خروارها بی اعتنایی مشکوک سربرآورده و بسان پرچمی شریف و شمایلی راهوار عرض اندام می نماید.
این غبارروبی از یاد و خاطره و بازخوانی حقیقت شهدای مزار شریف را بی تردید باید ادامه سنت الهی در برملاکردن بخشی از راز مگو و پیام جاویدان شهدا دانست به همان سبک و سیاقی که شهدای غواص برون فکنی کردند و خود را به حق جویان و حق پویانی که لب تشنه راه را می جویند عرضه نمودند که پیر و قافله سالار مکتب شهادت چه زیبا نغمه سر داد که «امروز فضیلت زنده نگه داشتن یاد و خاطره شهدا کمتر از شهادت نیست»
شهدا در همه اعصار تاریخ مظلومند و اصلا حیثیت شهید با مظلومیت پیوندی ازلی خورده است و این مظلومیت بار سنگین مسئولیتی سترگ را بر دوش خانواده شهید تحمیل می کند و بیش از همه آنها مخاطب این جمله رهبر معظم انقلاب هستند.
======منبع=======
http://www.farsnews.com/newstext.php?nn=13931118000791http://www.farsnews.com/newstext.php?nn=13931119000143http://www.farsnews.com/newstext.php?nn=13931118000961http://www.farsnews.com/newstext.php?nn=13931119000783http://www.qudsonline.ir/TextVersionDetail/249169http://www.daalnews.com/engine/print.php?newsid=537http://shahraraonline.com/news/54746http://www.farsnews.com/newstext.php?nn=13920520000884