فَاسْتَجَابَ لَهُمْ رَبُّهُمْ أَنِّي لاَ أُضِيعُ عَمَلَ عَامِلٍ مِّنكُم مِّن ذَكَرٍ أَوْ أُنثَى
شهیدی که قبرش همیشه بوی عطر میدهدمزار شهید سید احمد پلارک در میان سی هزار شهید آرمیده در گلزار شهداي تهران از ویژگی بارزی برخوردار است
که باعث ازدحام همیشگی زائران مشتاق بر گرد آن میشود.
تربت پاک این شهید همیشه معطر به رایحه مشک است و این عطر همواره از مرقد او به مشام میرسد.
کم نیستند کسانی که تنها به نیت زیارت این شهید عزیز به بهشت زهرای تهران و قطعه 26 آن سر میزنند.

بوی مزار شهید
قبل از هر چیز اشاره میکنیم به اینکه از مزار این شهید بزرگوار که در بهشت زهرا (س) تهران در قطعه ۲۶، ردیف ۳۲، شماره ۲۲ قرار دارد، بوی شمیم گل یاس و عطر به مشام میرسد که این مسئله او را شهره کرده است. درباره علت این موضوع تا به حال صحبتهای فراوانی شده و نقل قولهای زیادی شنیده شده است. اما فقط به این نکته از قول مادر شهید اشاره میکنیم: «بوی مزار احمد هیچ علتی جز لطف و فضل الهی و رابطه ماورایی که او با خدا و اولیاء ا.... داشته است، ندارد و هیچ کس هم چیزی از این رابطه نمیداند، هر کس هم موردی نقل کرده، جز شایعه چیزی بیش نیست. علتش را فقط خدا میداند و بس!»
زندگینامه شهیدفرزند سید عباس متولد 1344 تهران
و اصالتاً تبریزی است.
در سال66 عملیات کربلای 8 در شلمچه به شهادت رسید.
در 6سالگی پدر را از دست داد
و چون تک پسر خانواده بود علاوه بر تحصیل، بار مسئولیت خانواده نیز بر عهده او افتاد و تن به کار داد و توانست خواهرانش را در ازدواج یاری دهد.
او در خیابان ایران میدان شهدا و در محلهای مذهبی زندگی میکرد.
یکی از دوستانش می کوید:
مسجد (علی بن موسی الرضا(ع) ) مأمن همیشگیاش بود.
اگر چه او از بچگی نمیشناختم اما از سال 63 رفاقتمان شدیدتر شد.
وی دائماً به منطقه میرفت و من از سال 65 به او ملحق شدم و از نزدیک همراهیش نمودم.
او فرمانده آ رپیچیزنهاي گردان عمار در لشکر 27 حضرت رسول (ص) بود.
احمد مثل خیلی از شهدای دیگر بود. به مادرش احترام میگذاشت،
به نماز اول وقت اعتقاد داشت، نماز شبش ترک نمیشد. همیشه غسل جمعه میکرد. سورهی واقعه رو می خوند و... .
شهید پلارک از زبان مادرشدر 13 سالگی تا به هنگام شهادت در 23 سالگی نماز شبش ترک نشد.
شبهای بسیاری سر بر سجده عبادت با خدای خود نجوا می کرد و اشک می ریخت...
مادرش اینطور نقل کرده که پسرش در مدت عمرش جند کار را هرگز ترک نکرده:
(1) نماز شب
(2)غسل روز جمعه
(3)زیارت عاشورای هر صبح
(4)ذکر 100صلوات در هرروز
(5 ) گفتن 100 بار لعن بنی امیه در هرروز
اشکهای شهید پلارک امروز رایحه معطری است که انسانها را تسلیم محض اراده و قدرت آفریدگارش می کند.....
روح ايثار
در والفجر 8 از ناحيه دست وشکم مجروح شد.اما کمتر کسي مي دانست که او مجروح شده است.
اگر کسي درباره حضورش در جبهه سوال مي کرد.طفره مي رفت و چيزي نمي گفت
يک دفعه در جبهه خواستيم از يک رودخانه رد شويم.زمستان بود وهوا به شدت سرد بود
شهيد پلارک رو به بقيه کرد وگفت: اگر يکنفر مريض بشه .بهتر از اينه که همه مريض بشن
يکي يکي بچه ها را به دوش کشيدوبه طرف ديگر رودخانه برد .
آخر کار متوجه شلوار او شديم که يخ زده بود و پاهاش خوني شده بود
آدم شدن
خواهر شهید نقل میکند: وقتی بر اثر مجروحیت در بیمارستان بستری شده بود رفتم کنارش و به او گفتم: احمد! آخر به ما حلوا ندادی. جوابم را داد و گفت: آن قدر میروم و میآیم که یک آدم حسابی بشم. هم رزمانش تعریف میکنند: قبل از محرم، بیرقها را میشست، تمیز میکرد، بعد پاهایش را روی سنگهای داغ میگذاشت و میگفت: «لذت میبرم! میخواهم این عذاب را تحمل کنم تا بفهمم مسئولیت چیه، نمیتوانم جواب خدا را بدهم، اگر کوتاهی کنم. میخواهم بفهمم یک ذره از عذاب جهنم را!»
روح ایثار
آخرین مسئولیت شهید پلارک، فرمانده دسته بود. در والفجر ۸ از ناحیه دست و شکم مجروح شد، اما کمتر کسی میدانست که او مجروح شده است. اگر کـسی دربـاره حضورش در جـبهه از او سـؤال میکرد، طفره میرفت و چیزی نمیگفت. یک دفعه در جبهه میخواستیم از یک رودخانه رد شویم. زمستان بود و هوا به شدت سرد بود. شهید پلارک رو به بقیه کرد و گفت: «اگر یک نفر مریض بشه، بهتر از اینه که همه مریض بشن». یکی یکی بچهها را به دوش کشید و طرف دیگر رودخانه برد. آخر کار متوجه شلوار او شدیم که یخ زده بود و پاهایش خونی شده بود.
صبر
«ربنا افرغ علینا صبرا و ثبت اقدامنا و انصرنا علی القوم الکافرین» واقعاً صبر داشتن و صبور بودن در مقابل مسائل، سخت و مشکل است و برای همین خداوند، اجر عظیمی برایش قرار داده است. وقتی که به شهدا فکر میکنم، آن قدر فشار بهم میآید که نزدیک است دیوانه شوم، میروم سراغ قرآن و یا با خدای خودم خلوت میکنم و یا با دوستانم یاد بچهها را میکنیم. خدایا! ما را با ناملایمات و فشارها آدم کن، پاکمان کن و ببر و در این راه صبر را به ما عطا فرما. (از دست نوشتههای شهید)
نجوا با شهیدان
.... و اما شما عزیزان شهید! شما بر بال سپید کدام ملک نشستید که بیامان و شتابان به سوی معبود شتافتید؟ شما در نماز شبهایتان با خدا چه گفتید که معبود این گونه زود پذیرفتتان؟ شما خدایان را با دیده بصیرت چگونه دیدید که عاشقش شدید، عاشقان شد و به حضور پذیرفتتان؟.... پاسخم را بدهید، ترا به خدا بگویید، نگذارید که سؤالهایم بیجواب بماند. البته! البته که جوابها روشن است. میدانم چه گفتید، میدانم چه خواندید، چه دیدید، کجا رفتید، در کجا هستید! شما همگی رفتید و ما را «لیاقت» رفتن نبود. عاشـق کـجا و عاشـق نـما کجا! یافتن کجا و بافتن کجا!
شب عاشورا
شب عاشورا بود. احمد تعدادی از بچهها را جمع کرد و گفت: «حر، در شب عاشورا توبه کرد و امام حسین (ع) هم او را بخشید و به جمع خودشان راه داد. بیایید ما هم امشب همان کار را بکنیم». نیمه شب وقتی بچهها از خواب بیدار شدند، سید احمد گفت: پوتینهایتان را در بیاورید. سپس همگی بندهای پوتین را به هم گره زد و داخل آن را پر از خاک کرد و روی دوشها انداخت. بعد چند ساعتی را در بیابانهای کوزران پیاده روی کردیم. گریه و عزاداری کردیم. هر کس زیر لب چیزی زمزمه میکرد، ولی احمد چیزهایی بر زبان جاری میساخت که تا به حال نشنیده بودم.
حضرت زهرا (س)
سید احمد همیشه در همه عـملیاتها، یـک شـال مـشکی بـه سر و گردنش میبست. جالب اینکه با وجود سادات بودنش، شال سبز نمیانداخت. هیئت گردان عمار لشکر ۲۷ حضرت رسول (ص) هیئت متوسلین به حضرت زهرا (س) نام داشت. هر روز بعد از نماز جماعت صبح زیارت عاشورا خوانده میشد. شهید پلارک یکی از مشتریان پر و پا قرص این مراسم بود، اما حال او با حال بقیه خیلی فرق داشت. هیچ وقت یادم نمیرود، به محـض اینکه نام خانم فاطمه زهرا (س) میآمد، خیلی شدید گریه میکرد و حال عجیبی میگرفت. او ارادت خاصی به حضرت زهرا (س) داشت.
همسايه شهيد
قبل از عمليات کربلاي 8 که در آن شهید شد با گردان رفته بويم مشهد.
يک روز صبح ديدم سيد احمد از خواب بيدار شده ولي تمام بدنش مي لرزد .
گفتم چي شده ؟ گفت:فکر کنم تب ولرز کردم.
بعد از يکي دوساعت به من گفت امروز بايد حتما برويم بهشت رضا
اتفاقا برنامه آنروز گردان هم بهشت رضا بود
از احمد پرسيدم چي شده که حتما بايد بريم بهشت رضا ؟ او نمی گفت
به اضرار من تعريف کرد ديشب خواب يک شيهد را ديدم که به من گفت تو در بهشت همسايه مني
من خيلي تعجب کردم تا بحال اورا نديده بودم گفتم تو کي هستي الان کجايي ؟
گفت در بهشت رضا
احمد آنروز آنقدر گشت تا آن شهيد را که حتي نام او را نمي دانست پيدا کرده و بالاي مزار آن شهيد با او حرفها زد
لیاقت
امام صادق (ع) میفرماید: «چنان که اعضایت را با آب پاک میکنی، قلبت را با نور تقوی و یقین پاک گردان.» بعضی وقتها متوجه میشوم که چقدر از قافله عقب ماندم. نه! اصلاً توی قافله نیستم. یا بهتر بگویم راهم نمیدهند. جای هر کسی که نیست، لیاقت میخواهد که جزو قافله باشی، چه رسد به اینکه شهید شویم. خدایا! به ما گوشهای از آنشناختی که شهیدان به تو داشتند، به فضل و کرمت عطا فرما. خدایا! تو گفتی که دعا کنید، من هم میدانم که لیاقت ندارم، ولی به امید، به تو وصل شدم، ناامیدم نفرما. (از دست نوشتههای شهید)
چهلم شهید محمد شکری
وقتی محمد شکری شهید شد، هنگام دفنش، سید احمد او را داخل قبر گذاشت و به او گفت: «قبل از اینکه چهلمت برسه، میام پیشت!» او گفته بود که من شنبه شهید میشوم و دوشنبه جنازهام را میآورند. همان هم شد. جنازه او را روز دوشنبه مقارن با چهلم شهادت محمد شکری آوردند.
آخرین بار
آخرین باری که احمد میخواست به جبهه برود، به مادرم گفت: «مادرجان! من دیگر برنمی گردم، کارهایت را انجام بده، قندی میخواهی بشکن، خانه و زندگی را مرتب کن، این دفعه دیگر برنمی گردم، من جوابم را از آقا امام رضا (ع) گفتم». (او چند وقت قبل به زیارت امام رضا (ع) رفته بود) او گفت: «مادر! من برای تو هیچ کاری نکردهام، ولی آن قدر تو را بالا میبرم که همه چیز را جبران کنم». درسـت اسـت کـه ۱۷ - ۱۸ سال از شـهادت او مـی گـذرد، ولی من اصلاً نمیتوانم باور کنم که احمد رفته، فکر میکنم هنوز زنده است، احساس میکنم پیش خودم هست و همیشه با من حرف میزند. (خواهر شهید)
رسیدگی به خود
می گفت: «از اینکه تمام وقت خود را صرف رسیدگی به کارهای دسته و نیروها کردهام و وقتی برای خودسازی و خودشناسی خود ندارم. خیلی ناراحتم. تصمیم گرفتم تا به گردان دیگری بروم که کسی مرا نشناسد و در آنجا بتوانم کمی به خودم برسم.» رفت و تدارکات چی یکی از دستهها در گردان دیگری شد.
کفته می شوچ شهید سید احمد پلارک در زمان جنگ کارهای خیر و سخت را به صورت ناشناس انجام می داد
او ديده بود كه امر نظافت سرويسهاى بهداشتي آن هم عمومي و در يك محل خدمت نظامي كاري نيست كه داوطلبي داشته باشد
این مشکل در مناطق عملیاتی بیشتر شدت بیدا می کرد
انجا که بعضا سنکر مناسب هم نبود جه برسد به توالت مناسب
و با شرایط سخت اتش دشمن امكان تميز ماندن هم نبود
او كه قصدش خدمت و كار براى خدا بود و اين كار را مي ديد كه داوطلب نداشته
و حتى در تكليف كاري نوعا با بي رغبتي و اكراه انجام مي شود آن هم نه به صورت كامل
و با شرايط سخت جنكي حتى اهل اخلاص مي ترسيدند براى قضاي حاجت ضروريشان آنجا بروند جون هر لحظه امكان كشته شدن بود و هيج كسي نمي خواست در انجا بميرد
لذا اين شهيد از خودش داوطلب مي شود

و همواره مسؤوليت انجام اين كار سخت وناخوشايند را ملتزم مي شود
او در هر فرصت و فراغت مشغول نظافت توالت های محورهاى عملياتي و غير آن بوده و از اينكه همواره بوی بدی بدن او را فرا می گرفت ابايي نداشت
از قضا در حملات آتش دشمن هنگامیکه او در حال نظافت بوده، آن محل مورد اصابت واقع شده و او شهید و در زیر آوار ديوار آنجا مدفون می شود.
هنگامیکه امداد گران در حال جمع آوری زخمیها و شهیدان بودند، با تعجب متوجه میشوند که بوی گلاب از زیر آوارهاى اين مكان میآید.
وقتی آوار را کنار میزدند با پیکر پاک این شهید روبرو میشوند که غرق در بوی گلاب بود. با اينكه ظاهرا در جنان محلي مورد اصابت واقع شده بود
اين بوي خوش در مراسم تشييع و تدفين هم ادامه داشت
همجنين بعد از آنكه پیکر آن شهید را در بهشت زهرای تهران، در قطعه 26 به خاک میسپارند،
اين بوي خوش از مزار همیشه بوی گلاب تا چند متر اطراف مزار این شهید احساس میشود
اين امر ماهها و سالهاست كه ادامه دارد
و نیز سنگ قبر این شهید همیشه نمناک میباشد بطوری كه اگر سنگ قبر شهید پلارك را خشك كنید، از طرف دیگر سنگ نمناك میشود.

مراقبتها و بررسيهاى مكرر انجام شد
دخالت شخصي كسي در معطر ماندن ديده نشد
نقل از وصيت نامه شهيد پلارك:بسم الله الرحمن الرحیم
سـتایش خدای را که ما را به دین خود هدایت نـمود و اگر مـا را هـــدایت نمی کرد ما هـدایت نمی شــدیم،
السلام علیک یا ثارالله ای چراغ هدایت و کشتی نجات، ای رهبر آزادگان، ای آموزگار شهادت بر حرّان (آزادگان)،
ای که زنـــده کردی اسلام را با خونت و با خون انــصار و اصــحاب باوفایت،
ای که اسلام را تا ابــــد پایدار و بیمـه کردید.
یا حسین(ع)، دخیلم آقا جانم.
وقتی که ما به جبهه می رویم به این نیت می رویم که
انتقام آن سیلی که آن نامردان برروی مادر شیعیان زده
برای انتقام آن بازوی ورم کرده
و گرفتن انتقام آن سینه ســــوراخ شده می رویم.
سخت است شنیدن این مصیبت ها.
خدایا به ما نیرویی و توانی عنایت کـن تا بتوانیم بـرای یـاری دینت بکار ببندیم.
خدایا به ما توفیق اطاعت و فــرمانبرداری به این رهبر و انقـــلاب عنایت بفرما.
خـــــدایا توفیق شناخت خودت آنطور که شـــــهداء شناختند به ما عطا فرما و شهداء را از ما راضـی بفرمــا و ما را به آنها ملحق بفرما.
خدایا عملی ندارم که بخواهم به آن ببالم،
جز معصیت چیزی ندارم
و الله اگر تو کمک نمی کردی و تو یاریم نمی کردی به اینجا نمی آمدم
و اگر تو ستــارالعــیوبی را بر می داشــتی میدانم کـه هیچ کدام از مردم پیش من نمی آمدند هیچ،
بلکه از من فرار می کردند حتی پدر و مادرم.
خدایا به رحمت و مهربانیت ببخش آن گناهانی که مانع از رسیدن بنده به تو می شود. الهی العفو...
«مادر! توجه کن! اگر من به زیارت امام رضا (ع) میرفتم، مگر شما نگران بودید، بلکه خوشحال بودید که به زیارت و پابوس امام خویش رفتم. حال شما اصلاً نباید نگران باشید، چرا که من به زیارت خدایم و خالق و معشوقم میروم. پس هم چون مادران شهید پرور، استوار و محکم باش ».
ظهر عاشورا ۱۴۰۶ = 24/6/1365 سید احمد پلارک
-----------------------------------------------------
نقل از بستگان شهید ( كتاب خاطرات شهید پلارك-قسمت شفاعت)
در قسمت شفاعت این کتاب به نقل از یکی از آشنایان شهید سیداحمد پلارک می خوانیم،
شبی شهید سیداحمد را در خواب دیدم از او خواستم مرا شفاعت کند
که سیداحمد گفت: نمی توانم تو را شفاعت کنم تنها وقتی تو را شفاعت می کنم که نماز بخوانید و به آن توجه و عنایت داشته باشید،
همچنین زبانتان را از غیبت نگه دارید درغیر این صورت هیچ کاری از دست من برنمی آید.
نسيم جان فزاي فرزند راستين زهراء(س)-شهيد سيد احمد پلارك
تهران بزرگ با همهء عظمت و هواي آلوده اش شقايقهاي پرپري رادر جنوب خود (بهشت زهراء)دردل خاك ميهمان دارد كه هر مسافري رابه ياد حماسه هاي جاودانشان مياندازد.
رايحه دلپذ ير و مشام نواز معطري كه از خاك يك جوان بر مي خواست...
بچههاي بسيجي و كساني كه زياد بهشت زهرا ميروند، به او ميگويند شهيد عطري. خيليها سر قبرش نذر و نياز ميكنند و از او حاجت و شفاعت ميخواهند. ميگويند معجزه دارد. معروف است كه از قبرش عطر ترشح ميكند، هم هميشه نمناك است و هم بوي نسبتا خوبي دارد.به قول یکی از روحانیون ،شهيد پلارك هم مثل يكي از سربازان پيامبر در صدر اسلام، «غسيل الملائكه» بوده است.
میگویند شهید پلارك مثل یكی از سربازان پیامبر ( ص ) در صدر اسلام ، " غسیل الملائكه " بوده است .
" غسیل الملائكه " به کسی میگویند كه ملائكه غسلش داده باشند .
در تاریخ اسلام آمده كه حنظله غسیل الملائكه كه از یاران جوان پیامبر بود ،
شب قبل از جنگ احد ازدواج میکند و در حجله میخوابد .
فردا صبح ، زمانی كه لشكر اسلام به سمت احد حركت میكرد ، برای اطاعت فرمان حضرت رسول الله صلى الله عليه وآله
و جانماندن از جنك و رسیدن به سپاه بسیار عجله كرد
و بنابراین نرسید که غسل كند .
او در این جنگ شهید شد پیکر او بوی عطر گرفته بود
که بعد پیامبر بالای پیکر او آمد و از این واقعه خبر داد . كه ملائكه از طرف خدا وند آمده اند و او را با آب بهشتی غسل دادند .
حالا گفته میشود شهید احمد پلارك عزیز هم اینچنین است و برای همین است كه همیشه قبر او خوشبو و عطرآگین است .
كسایی كه زیاد بهشت زهرا میروند به این شهید والا مقام میگویند شهید عطری.
خیلیها سر مزار شهید سید احمد پلارك نذر و نیاز میكنن و از خدای او حاجت و شفاعت میخوان.
او معجزه خداوند است....
و شاهدي بر اين امر كه هيج عمل خيري در محضر خداوند گُم نمي شود
حتى اگر كسي مطلع نشود
خصوصا كه با زحمت باشد و نفس از آن عمل بهره اى نداشته باشد
مثل نمونه فوق كه نه مرغوب نفس بوده نه عنوان و شهرت خوبي دارد
رحمت الله عليه