



ابن بيطار گفته ابو العباس نوشته ثمر نباتى است
سياه صلب به قدر كرسنه و شيرين طعم و با اندك لزوجتى
و در غلافى مخمس شكل و دو طرف آن اندك باريك
و بر آن زغبى شبيه به زغب لسان الثور و همچنين بر تمام نبات آن
و نبات آن به قدر درخت خطمى و به هيأت آن در شعب و اغصان و لحا و اندك سرخ رنگ
و برگ آن شبيه به برگ دلاع در ابتداى رستن سه سه در عرقى
و گل آن مثل گل شجره ابى مالك كبير در شكل و مقدار و اهل مصر آن را در خامى و نرمى با غلاف پخته با گوشت مىخورند
و بعد پخته شدن و صلب گشتن آرد كرده مىخورند و در بغداد و نواح آن نيز مىشود اهل آنجا نيز مىخورند آن را.
و شبيه بدين ثمرى در بنگاله مىشود
و اكثر چهار پهلو و بعضى پنج پهلو و بسيار لعابدار و آن را ولايتى پلول مىنامند
و در هندى بهندى مىگويند نبات آن شبيه به خطمى در جميع اجزا و سرشاخهاى آن اندك سرخ رنگ
و برگ آن نيز شبيه به برگ خطمى و خروع و گل آن شبيه به گل پنبه در رنگ
و شكل و ثمر آن را در خامى با گوشت پخته مىخورند و بىگوشت لذيذ مىشود .
.کتاب مخزن الادویه طبع قدیم ص 207باميه گياهى است از خويشان نزديك پنبه و كنف. ظاهرا موطن اصلى آن افريقا و يا مناطق گرم آسيا است،
ولى بههرحال به ساير مناطق دنيا رفته و در حال حاضر در اغلب كشورها و مناطق معتدله و حتى سرد كاشته مىشود.
باميه اصولا يك گياه گرمسيرى است و در شرايط مناسب اقليم گرم، گياه چند ساله است،
ولى در مناطق معتدل و سرد كه كاشته شود چون تحمل سرماى زمستان را ندارد به صورت گياه يكساله درمىآيد.
باميه گياهى است بلند برگهاى آن داراى بريدگى و چاكدار كه برگ را به چند قسمت تقسيم مىكند و هر قسمت از برگ نوكتيز است،
شبيه برگ پنبه، گلهاى آن درشت شبيه گلهاى خانوادۀ پنيرك به رنگ زرد يا سفيد،
كبسول ميوه دراز نوكتيز سبزرنگ و لعابدار. دانههاى آن بىبو.
معمولا ميوههاى نارس و سبز باميه چيده شده و مصرف مىشود هم از نظر غذايى و هم براى مصارف دارويى.
تكثير باميه از طريق كاشت بذر آن صورت مىگيرد كه در نواحى معتدل ايران بين اواخر فروردين تا خرداد كاشته مىشود.
معمولا بذر را يك شبانهروز خيس مىكنند و به اين ترتيب سبز شدن آن تسريع مىشود
فاصلۀ بين خطوط كاشت را در حدود يك متر مىگيرند و پس از اينكه گياه سبز شد تنك كرده
و فاصلۀ بين بوتههاى باميه روى خط را حدود ۴٠ - ٣٠ سانتىمتر مىگذارند.
بذر بايد در عمق ٢ - ١ سانتىمتر بسته به نوع خاك زير خاك كاشته شود.
کتاب معارف گیاهی میر حیدر جلد 1 ص 16-17