قنديل آفتاب ـ كزو عرش را ضياست = تاب شعاع روضه مظلوم كربلاست
انوار لامعات مصابيح مرقدش = چون پرتو لوامع مشكات كبرياست
از نكْهَت عمامه عنبر شمامه اش = باد بهشت، لَخلَخه آميز و عطرساست
دعوت بر آستان مزارش ، اجابتست = كان همچو آسمان به صفت قبله دعاست
كرب و بلاى پرده نشينان اهل بيت = در كربلا بجوى، كه هم كرب و هم بلاست
بر نرگس پر آب و لب تشنه حسين = دريا و كوه و انجم و افلاك ، در عزاست
جايى كه سنگ خاره ، بر او ناله مى كند = آب فرات ناله كنان گر رَوَد، رواست
لب تشنگان ، چو دست تظلّم برآورند = ترسم كه آب ، خون شود از شرم بازخواست
روز قضا، كه باب تو دعوىِّ خون كند = يك تار موى جعد تو را روضه ، خونبهاست
ابن حسام اگر چه به حسّان نمى رسد = حسّان صفّت به مدحت تو، منقبت سراست
شايد كه بر كتابه فردوس بركشند = رمزى كه ، در كتابت اين نظم دلگشاست
شاعر شهير محمّد بن حسام الدّين خوسفى قُهستانى (متوفّى 875 ه . ق)
روز : شدت يافتن بيماري حضرت رسول اكرم (صلى الله عليه وآله) و طلبيدن آن حضرت لوازم نوشتن براى وصيت خود، و منع كردن عمر از انجام آن سال 11 هجرت روز : هجرت حضرت پيامبر (صلى الله عليه وآله) از مكه به مدينه به نقلي