سید محمد رضوی کشمیری و سیدعبدالکریم محمودی کفاش
ارسال شده در: دوشنبه آپريل 15, 2024 4:36 pm
آیت الله سید محمد رضوی کشمیری
از اولیای الهی و اخیار معروف به سیدالاوتاد (1312- 1392 ه. ق )؛
مدفون در صحن بین ایوان طلا و باب سوق گبیر (باب الساعة) = این باب به سمت خراسان است و به آن باب الرضا می گویند
پسر آیت الله سید مرتضی کشمیری بودند.
در دوره تحصیل همدرس مرحوم آیت الله سید ابوالقاسم خوئی بودند
از اصحاب استجاره (کتاب اصجاب استجاره صفحه 188)
به دعوت هند و پاکستان برای تبلیغ به آنجا می روند و همانجا فوت می کنند
بنا به وصیتشان اینجا دفن می شوند
السيّد محمّد الكشميري
1312 ـ 1392
السيّد محمّد بن مرتضى بن مهدي بن محمّد الرضوي الكشميري
عالم واعظ شاعر
ولد في النجف 27 ذي الحجة سنة 1312 ونشأ بها على والده العالم الأخلاقي. قرأ المقدّمات الأدبية والشرعية على الشيخ عبدالحسين شرع الإسلام ، والسطوح الفقهية والاُصولية على خاله السيّد محمّد رضا الشاه عبدالعظيمي ولازمه.
كان على جانب عظيم من الزهد والتقوى ، شاعراً مكثراً له أراجيز طويلة في العقائد والأخلاق ، سافر إلى الهند وباكستان عدة مرات للوعظ والإرشاد يقضي هناك السنين الطوال.
مؤلفاته : (1) حصى النجف ـ شعر عربي ـ خ. (2) خطرات الجنان في سفر ـ خراسان ـ ط ـ. (3) ريگستان نجف ـ شعر فارسي ـ ط. (4) المعارف المرتضوية
في حياة والده ـ خ ـ. (5) الناصح واللائم منتخب من الصادح والباغم ـ خ ـ وغيرها.
توفي في كراچي ـ باكستان ـ 4 ذي الحجة سنة 1392 ونقل إلى النجف ودفن بالصحن الشريف بين إيوان الذهب وباب السوق الكبير.
اين صلوات برايش فضيلت بسيار نقل شده است ثواب آن هر دفعهاش؛ معادل ده هزار بار صلوات است
اَلّلهُمَّ صَلِّ عَلی سَیِّدنا مُحَمَّدٌ وآله مَا اخْتَلَفَ الْمَلَوان وَ تَعاقَبَ الْعَصْرانِ وَ کَرَّ الْجَدیدانِ وَ اسْتَقْبَلَ الْفَرْقدانِ وَ بَلَّغْ رُوحَهُ وَ اَرْواحَ اَهْلِ بَیْتِهِ مِنّا التَّحِیَّهَ وَ السَّلامُ
====================
سیدعبدالکریم محمودی بروجردی طهرانی (سید کریم کفاش)
صاحب تشرفات عدیده و کسی که حضرت هر هفته به مغازه او در بازار طهران می آمده اند
و بعضا در خدمت حضرت به مشاهد مشرفه می رفته است
اين صلوات برايش فضيلت بسيار نقل شده است ثواب آن هر دفعهاش؛ معادل ده هزار بار صلوات است
اَلّلهُمَّ صَلِّ عَلی سَیِّدنا مُحَمَّدٌ وآله مَا اخْتَلَفَ الْمَلَوان وَ تَعاقَبَ الْعَصْرانِ وَ کَرَّ الْجَدیدانِ وَ اسْتَقْبَلَ الْفَرْقدانِ وَ بَلَّغْ رُوحَهُ وَ اَرْواحَ اَهْلِ بَیْتِهِ مِنّا التَّحِیَّهَ وَ السَّلامُ
شرح واقعه:
1- آن مرحوم بخاطر شغل كفاشى (كفشدوزى و تعمير كفش) به سيد كريم كفاش و پينه دوز هم ياد مى شد
2- در مشاهد آثار مهدوى (منه السلام) 1- صحن عبدالعظيم و 2- مرقد سيدعلى مفسر در قبرستان امامزاده عبدالله شهررى از ايشان باد شد، اما شرحى از احوال آن مرحوم ارائه نشد، و از آنجا كه بناست ان شاء الله دو مشهد اثر مهدوى (منه السلام) ديگر مربوط به ايشان (3- مغازه كفاشى 4- مرقد مرحوم لاهيجى در مقبره شيخان قبرستان چهارده معصوم عليهم السلام تهران) نيز معرفى شود،
در اينجا به شرح مختصرى از احوالات آن مرحوم مى پردازيم
تا با معرفت مناسب از آن مرحوم ياد شده،
و از آنها درسهايى عملى براى مؤمنان گرفته شود:
3- تاريخ زمان حيات مرحوم سيدكريم (تولد 1262 ش - وفات 1316 ش) و مجموع عمر شريف ايشان 54 سال بوده است
يعني حدود 87 سال قبل فوت شده است.
4- آقا سید عبدالکریم محمودى با وجود آن مقامات ولایی و توحیدی، (و برخلاف شهرت رسانه اى تدريجى اخير و امروزى)
در زمان حياتش تا حدودی گمنام بود و در آن زمان فقط خواص و علمای اهل معنای تهران از حالات و مقاماتش باخبر بودند.
5- مرحوم آيت الله حاج شيخ محمد شريف رازى (كسى كه وقايع مربوط به آيت الله مستنبط در نجف و نيز تشرفات در عبدالعظيم و...زيارت حضرت از مرقد مرحوم سيدعلى مفسر و سيدعبدالكريم لاهيجى و... از او نقل شد )
در کتاب گنجینه دانشمندان به پنج نفر از این بزرگان و علمایی که از مقامات و حالات آقا سیدکریم باخبر بوده و به او اعتقاد داشته اند اشاره کرده است؛
بزرگانی که هر یک از آنان در تقوا و زهد و معرفت، زبانزد و معروف و مشهورند.
این بزرگان عبارتند از مرحومان آيات: حاج آقا یحیی سجادی؛ آقا شیخ مرتضی زاهد؛ حاج سیدعلی آقای مفسر تهرانی؛ آقا شیخ محمد حسین زاهد، حاج شیخ محمود یاسری.
6- بسیاری از حکایات و تشرفات آقا سیدعبدالکریم بعد از وفاتش توسط مرحوم شیخ مرتضی زاهد فاش می شود.
آقای مصلحی که سالها در جلسات آقا شیخ مرتضی حاضر می شده و حتى از نزدیک با آقا سید عبدالکریم پینه دوز هم آشنایی داشته است می گفت:
در زمان حیات آقا سید عبدالکریم؛
با آنکه من با او آشنایی و سلام و علیک داشتم
ولی از مقاماتش هیچ اطلاعی نداشتم.
فقط می دانستم او سیدی بسیار پرهیزکار و باتقوا و از دوستان و رفقای خاص و ویژه آقا شیخ مرتضی زاهد است،
تا اینکه او از دنیا رفت
و بعد، تازه ما فهمیدیم او چه گوهری بوده است و چه درجاتی داشته است!
قابليتها و التزامات و مجاهدات و امتيازات
مرحوم سيدعبدالكريم
براى نايل شدن به توفيق ارتباط مستمر باناحيه مقدسه:
7- آقا سید عبد الکریم
مومنی بسیار ساده و بی آلایش بود؛
اما به اندازه همه ظرفیتش، خودش را به خدای سبحان تسلیم کرده بود؛
وظیفه اش را شناخته بود
و بی هیچ کم و کاستی به وظایفش عمل می کرد او یاد گرفته بود که باید در هر شرایطی با خدا یکرنگ و یکدل باشد
و لحظه به لحظه مراقب بود تا بر طبق معارف و آموزه های اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام در هر شرایطی
آن گونه باشد که خدا می خواهد.
وى علاوه بر
نورانيت سيادت
و اعتقاد صحيح (به آئين حق: مذهب اهل بيت عليهم السلام)،
همجنين التزام عملى جدى در امور مختلف احكام دينى
و حتى مواظبت بر مستحبات به مانند فرائض (مانند انجام فرائض در اول وقت يا انجام نوافل يا,,,) داشت
8- در اشتغال به كسب معيشت از راه حلال (ولوبا زحمت) و اداره امور زندگى با قناعت و صبر بر كمبودهاى مادى و محدوديتها، و سعى در مصرف طيبات ولو ساده و مختصر؛ اهتمام داشت.
9- مثلا همين شغل كفشدوزى او را اگر توجه كنيم مى بينيم.
امروز اگر در آمدى در اين رشته باشد
مال شركتها و كارخانجات توليدى عظيم است
آن هم بخاطر صنعتي شدن توليد تمام اجزاء و مواد و حتى مرحله ساخت كفش
به اضافه وجود بازار مصرف وسيع
و توان عمومى اغلب مردم به تهيه كفش،
اما همين زمان ما اگر بنا باشد
كفش؛ دست دوز باشد؛ رونقش كمتر مى شود
با اينكه بيشتر اجزائش ساخته و آماده براى كفاش فراهم است
حتى دستگاههاى مرحله توليد؛
ولى بخاطر دستدوز بودن كفش
عامه ناس (عليرغم 100برابر مرفه شدن نسبت به صدسال قبل)
اما توانايي خريد كفش دستدوز را ندارند
و فقط طبقه متوسط يا مرفه تواناي خريد كفش دوز دارند
نتيجتا بازار توليد كاهش يافته و رونق توليد محدود شده و درآمدش براى كفاش كمتر مى شود
حالا در نظر بگيريم صدسال قبل و آن فقر شايع عمومى
كه مردم روستاها غالبا پا برهنه بودند بلكه حتى شهرنشينها
فقط افراد بالغ و آن هم براى بيرون رفتن خانه كفش مى پوشيدند،
ديگر چقدر بازار مصرف كاهش داشت،
تازه براى دوختن كفش بدون وسايل واجزاء ساخته امروزي؛
چقدر كفاش آن زمان بايد تلاش مي كرد تا كفشى بدوزد
و كى بشود كسى پيدا شود و كفشى بخرد؛
علاوه براينها
فاصله خريد كفش نو هم دير به دير بود
چون مردم تواناى بر خريد كفش هرساله را نداشتند؛
و سالها يك كفش را مي پوشيدند
هم خوب استفاده مي كردند هم كفشها با كيفيت بود،
فلذا درآمد دوخت و فروش كفش نو دير به دير بود؛
ازين رو اغلب درآمد ناچيز كفاش از طريق تعمير و وصله زدن كفشهاى مستعمل مردم و بينه دوزى مي گذشت
اما هزينه هاى روزمره زندگي هر روزه بود
حتى با كمترين مسكن و معيشت و درمان و..،
نتيجتا زندگى به سختى مي گذشت
ونياز به قناعت شديد و صبر و استفامت و بعضا دربدرى و بي خانگى ووو داشت
همراه با خوش بين ماندن به خداوند
و روى خودش داشتن در تقديرات
و راضى و شاكر بودن و....
تا حال خوب حاصل شود
چه برسد توفيقات عاليه.
10- خلوص و سوز
و پيوستگى مراقبه دل و ذهن و فكر بر
قطع از غير خداوند
و انفراد توجه به حضرات
كه در اثر استمرار آنها
توفيقاتى (مانند حالات خوب چون خشوع و بكاء و تضرع و ديدن رؤياهاى صادقه)
نصيبش شده بود
11- مرحوم سيد عبدالكريم در برگزاري شعائر دينى (بقدر وُسع محدوش اما پيوسته) كوشا بود،
مجلس مختصرى در مغازه اش داشت،
در ايام عزا: روضه خواندن خودش براى خودش،
بطوريكه موجب استماع و اجتماع برخى عابرين وتشكيل مجلس مختصرى مى شد،
در ايام اعياد ومواليد هم مجلس مختصرى به همين ترتيب برگزار مى كرد،
و مقدارى نقل و آب نبات هم توزيع مى كرد به عابرين، حتى اواخر عمر كه مصادف با ايام رضاخان لعين و منع مجالس دينى بود.
برنامه اش در مغازه را ترك نكرد
12- در توجه و انس با حضرت صاحب الأمر (منه السلام)
و جستجو و پيجويى حضرتش
و انجام كارهايى كه دل حضرت را بدست بياورد؛
تلاش وافر داشت.
كه اين در ادامه به بى قرارى ديدار حضرتش مبدل شده بود.
13- شوق سيدعبدالكريم به ديدار حضرت
صاحب الأمر (منه السلام) آنقدر زياد شده بود
كه به هر درى مى زد براى تشرف خدمت حضرت منه السلام
14- مرحوم شيخ محمد شريف رازى از مرحوم سيد عبدالكريم نقل كرده:
«شبی در خواب بودم جدم پیامبر ختمی مرتبت صلی الله علیه و آله را در عالم رویا دیدم.
از ایشان تقاضای ملاقات امام عصر علیه السلام را نمودم.
آن حضرت فرمود:
«در طول شبانه روز دو مرتبه برای فرزندم سیدالشهداعلیه السلام گریه کن!»
از خواب بیدارشدم و این برنامه را به مدت یک سال اجرا نمودم
تا به خدمت آن حضرت نایل آمدم.
شیخ عبدالکریم حامد (كتابفروش) نقل میکند که از جناب سید عبدالکریم پینه دوز که هر هفته به ملاقات مولا توفیق مییافت، پرسیده شد:
«چه کردهای که به چنین توفیقی دست یافتهای؟»
او در جواب؛ رؤياى فوق و آن دستورالعمل و التزام يكساله اش ونتيجه حاصله اش را گفت.
و مرحوم شيخ محمد شريف رازى درباره سيد كريم كفته:
ایشان ارادت ویژه ای به حضرت سیدالشهداء (عليه السلام) داشتند.
نقل است آقا سیدکریم پینه دوز همچون آقا و مولایش حضرت بقیة الله الاعظم (عجل الله تعالی فرجه الشریف) هر روز به صورت دائم در هر
صبح و شام دقایقی را به یاد سرور و سالار شهیدان حضرت ابا عبدالله الحسین علیه
السلام گریان می گشته است و بدون استثناء در طول سال، در هر صبح و شام اشکی جانسوز
از دیدگانش سرازیر می شده است. السلام علی الحسین و علی علی بن الحسین و علی
اولاد الحسین و علی اصحاب الحسین.
16- از مجموع از احوالات مرحوم سيد عبد الكريم بر مى آيد كه
توفيق تشرفات در 10-15 سال آخر عمرش نصيبش شده است
17- تشرفات مرحوم سيد عبد الكريم
بعد از يكسال مداومت بر دستورالعمل نبوي (صلى الله عليه
وآله) اولين تشرف همراه با مرحمت طعام معجزه
18- نان و حلوای داغ (طعام نوارنى و با بركت و رزق مدام
= مادام مكتوم)
مرحوم حاج سیدمحمد کسایی بدون واسطه، از مرحوم آقا سیدعبدالکریم
نقل کرده است:
« یکی از روزهای سرد زمستان بود. چند ده سانتیمتر برف روی زمین نشسته بود و کار و کاسبی به شدت کساد شده بود.
صبح هنگام خروج از خانه؛ زن آقا سید عبدالکریم به ایشان می گوید: امشب دیر وقت برگرد به خانه تا من بتوانم بچه ها را بخوابانم چون در منزل برای خوردن چیزی نداریم. آقا سید عبدالکریم قبول می کند و می رود ،
آن روز هم از صبح تا غروب خبری از مشتری نبود؛
چون زمستان بود بازار ساعت چهار عصر تعطیل شد و دیگر کسی در بازار نماند، ایشان سردرگم
مانده بود که چه بکند ،
نه می تواند به خانه برگردد و نه دیگر در این وقت مشتری برایش می آید،
اما آقا سیدعبدالکریم پینه دوز به امید روزی حلال تا پاسی دير از شب در مغازه بسیار کوچکش به انتظار می نشیند.
کم کم ساعت از دوازده شب هم می گذرد. بالاخره آقا سیدعبدالکریم مغازه اش را می بندد و به سوی خانه اش می رود.
سر کوچه، میان برفها و در تاریکی شب می ایستد و آنجا قدم می زد و برف در حال بارش بود تا صبح فرا رسد و سپس در را به صدا درآورد. و ایشان دلش نمی آید دست خالی به خانه اش وارد شود. بچه ها تا این ساعت شب با شکمهای گرسنه خوابشان برده بود و خدا را خوش نمی آمد تا آنها صدای باز شدن در را بشنوند و با خوشحالی بیدار شوند، ولی دستهای آقا سیدعبدالکریم را خالی ببینند.
ایشان در آن حال مشغول ذکر و یاد خدا می شود که یکباره صدایی می شنود: « آقا سیدعبدالکریم! آقا سیدعبدالکریم! » سپس دستی گرم بر روی شانه آقا سید عبدالکریم قرار گرفت،
وقتی ایشان رو برگرداند آقایی جلیل القدر در مقابلش ایستاده بود.
ملهم شد كه چشمش به جمال نورانی امام زمان علیه السلام روشن شده است.
امام زمان علیه السلام فرمودند: آقا سید عبدالکریم چرا ناراحتی؟ عرض کرد: آقا جان شما که بهتر می دانید.
یک وقت حضرت دست بردند زیر عبای مبارکشان و چند نان تافتون تازه و داغ که هنوز بخار از آن بلند می شد را به آقا سید عبدالکریم دادند و فرمودند: بگیر آقا سیدعبدالکریم!
ایشان نانها را می گیرد در حالی که داغی نانها را در آن سرما و برف و یخبندان به حوبی احساس می کند، و از ایشان تشکر کرده،
اما سرش را که بالا می آورد دیگر آن آقای بزرگوار (حضرت) را در مقابلش نمی بیند.
آقا سیدعبدالکریم با خوشحالی به خانه می رود
وقتی برگشت منزل، همسرشان درب را باز کرد گفت : من به شما گفتم که دیروقت بیا تا من بچه ها را بخوابانم، اما تا حالا کجا رفته بودی؟
به خودت گلاب زده ای؟ چقدر بوی گلاب می دهی!
آقاسید عبدالکریم گفت: شما اجازه بده من بیام داخل.
آقاسید عبدالکریم آمد داخل و سر سفره با بچه ها می نشینند
و آن نانهاى تافتون را بیرون آورد
وقتی آن را باز کردند دیدند لای نانها را که باز می کنند
یک تکه حلوا هم وسط آن هست مقداری حلوای داغ و تازه به چشم می خورد که عطر و بوی
روح افزا و جان بخشی شبيه گلاب داشت. و آن بوی گلاب از حلوا بود،
شام همه خوردند و سیر شدند و بچه ها خوابیدند
مقدارى نان و حلواها باقى ماند، خانواده ایشان نان و حلوای باقی مانده را در لای سفره گذاشت.
صبح كه همه بیدار شدند وقتی بسوی سفره می روند؛ دوباره نان را باز کردند تا تتمه باقيمانده را بخورند، با صحنه ای بسیار عجیب روبرو می شوند،
دیدند که دوباره نان ها کامل شده و از آن بخاربلند می شود ، حلوا هم همینجور بود
انگار نه انگار که دیشب از آن خورده بودند ،
دوباره به همان اندازه نان و حلوایی که دیشب خورده بودند، در سفره بود؛
انگار که دیشب به آن دست نزده اند !
بچه سیدها دوباره مشغول خوردن نان و حلوا می شوند و به مقتضای سن و سالشان متوجه نمی شوند چه اتفاقی افتاده است.
تا یک هفته همین ماجرا (سه وعده خوردن از اين نان و حلوا و هربار مثل قبل كامل شدن) ادامه داشت
آقا سیدعبدالکریم به زنش گوشزد می کند که مواظب باشد کسی از این ماجرا بویی نبرد.، نفعشان فقط به این است که هیچ کس از این امر باخبر نشود!
پس از یک هفته، یکی از زنهای همسایه که به عطر و بویی که گاه در فضای خانه آقا سیدعبدالکریم می پیچید حساس شده بود.
درب خانه آقا سید عبدالکریم را کوبید ، زن ایشان رفت و درب را باز کرد ، زن همسایه سلام کرد و گفت: ببخشید در حال گلاب گیری هستید؟ چقدر بوی گلاب از خانه شما توی محله پیچیده است!!...
و بر اساس غريزه (فضولى در مالا يعنى) آنقدر پيگير مي شود
تا عاقبت موفق می شود که زن آقا سید عبدالکریم را به حرف بکشد
زن آقا سید عبدالکریم ماجرای عنایتی که از ناحیه امام زمان علیه السلام به ایشان شده بود را تعریف کرد، زن همسايه کمی از آن نان و حلوا را (به اسم) برای شفای مریض؛ درخواست کرد.
بعد هر دو زن به سراغ سفره رفته و آنرا باز می کنند ...
اما دیگر هیچ اثری از آن نان و حلوای تازه باقی نمانده بود!
آقا سیدعبدالکریم پینه دوز خودش به مرحوم آقای حاج سید محمد کسایی تأکید کرده بود که آن نان و حلوای داغ و تازه به دست حضرت بقیة الله الاعظم حجت ابن الحسن العسکری (عجل الله تعالی فرجه الشریف) به من مرحمت شد و اگر خانواده ما توانسته بود جلوی زبانش را بگیرد و رازداری کند، آن نان و حلوای تازه تا آخر عمر برای ما باقی می ماند! »
19- امداد مهدوى (منه السلام) براى نجات سيد عبدالكريم كفاش از بى خانمانى
یکی از قضایای بسیار مشهور از آقا سیدعبدالکریم پینه دوز، قضیه خانه دار شدن اوست.
مرحوم حاج محمود کاشانی از تجار و بازرگانان بزرگ تهران، به حقیقت یکی از اغنیای باتقوایی بوده که در خدمت به دین خدا، بسیارخوش فهم و کوشا و فعال بوده است. یکی از توفیقات آن مرحوم و پدرش، (در صدسال قبل) ترمیم و بازسازی صحن حرم حضرت سیدالشهداء (علیه السلام) است.
مرحوم کاشانی شبی در خواب، حضرت ولی عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) را زیارت می کند. آن حضرت (قریب به این مضامین) به او امر می کنند كه:
تا فردا صبح، فلان منزل را در فلان آدرس برای آقا سیدعبدالکریم پینه دوز خریداری کند،
و در فلان ساعت (در حالی که آقا سیدعبدالکریم با وسایل خانه اش در کوچه نشسته است) به آنجا برود و کلید منزل را به او بدهد.
آقای کاشانی این خواب را از رؤیاهای صادقه تلقى مى كند، و فردای همان شب در ابتدای صبح؛ به آدرس و نشانی که حضرت حجت (علیه السلام) به او فرموده بودند می رود، و آن خانه و صاحبش را پیدا می کند و در می یابد که آدرس و نشانه هایی که در خواب به او فرموده اند بسیار دقیق و واقعی است.
وقتی با آن صاحبخانه درباره فروش خانه اش صحبت می کند، او با خوشحالی از این موضوع استقبال می کند و برای آقای کاشانی فاش می سازد که: به علت داشتن قرض و بدهکاری؛ او در شب گذشته به امام زمان (علیه السلام) متوسل شده است تا این خانه به سرعت به فروش برسد و قرضش را ادا کند!
حاج محمود (كاشانى) آن خانه را خریداری می کند و کلیدش را از صاحبخانه می گیرد، و در همان ساعتی که حضرت ولی عصر(عليه السلام) امر کرده بودند به جلوی خانه (اجاره اى) آقا سیدعبدالکریم می رود و می بیند که آقا سیدعبدالکریم، (درست طبق آنچه در خواب فرموده بودند) با اسباب و اثاثیه اش در کوچه
نشسته است!
از ده روز پیش، مدت اجاره نامه خانه آقا سیدعبدالکریم تمام شده بود. صاحبخانه اش با آنکه رعایت حالش را می کرد بنا به دلایلی حاضر به تمدید اجاره خانه اش نبود.
صاحبخانه ده روز مهلت می دهد تا آقا سیدعبدالکریم خانه دیگری را پیدا کند. آقا سیدعبدالکریم در این مدت هر چه می گردد خانه مناسبی را پیدا نمی کند. این ده روز به سرعت تمام می شود و آقا سیدعبدالکریم پس از پایان مهلت؛ بنا به تقیدات و تقوای شدیدش؛ بدون هیچ دلخوری و اعتراضی؛ و بدون اینکه صاحبخانه اش را در جریان بگذارد؛ تمام اسباب و اثاثیه اش را از آن خانه بیرون می آورد، و در گوشه ای از کوچه قرار می دهد، و خانه را تخلیه می کند.
در صبح روز خريد خانه توسط مرحوم كاشانى؛ حضرت بقیة الله الاعظم (علیه السلام) به کنار این عاشق دلسوخته اش می آید و به آقا سیدعبدالکریم می فرماید:
«ناراحت مباش، اجدادمان نیز مصیبتهای بسیاری کشیده اند».
و آقا سیدعبدالکریم با حالتی از مزاح عرض می کند: درست است آقاجان ولی هیچ کدام از اجدادتان به اجاره نشینی مبتلا نشده بودند!!
در این هنگام لبهای مبارک حضرت ولی عصر (علیه السلام) به تبسم باز می شود و سپس آن حضرت، قریب به این مضامین می فرمایند: « ترتیب کارها را داده ایم پس از چند دقیقه دیگر، مسئله حل می شود».
و دقایقی بعد از رفتن آن وجود مقدس، آقای حاج محمود کاشانی به آنجا می رسد و كليد خانه را به سيدعبدالكريم تحويل داده و او هم با خانواد هو اثاثيه اش در خانه مرحمتى حضرت ساكن مى شود ...
20- توضيح و تذكر:
كنايه مرحوم سیدعبدالکریم {هیچ کدام از اجدادتان به اجاره نشینی مبتلا نشده بودند!!} از روى سادگى و بى اطلاعى و عدم توجه عميق در آن لحظه به احوالات حضرات معصومين (عليهم السلام) بوده، و الا حضرات اجاره نشينى هم داشته اند؛ از جمله:
حضرت مولاعلى و حضرت زهرا (عليهما السلام) در ابتداى ازدواجشان در مجاور مسجد قبا اجاره نشين بودند،
تابعدا كه اتاق و خانه مختصرى متصل به مسجد و حجره نبى اكرم (صلى الله عليه وآله) برايشان ساخته شده و بدانجا منتقل شدند.
بدتر از اجاره نشينى (و در خانه خود آسوده نبودن):
دوران اسارت حريم حسينى (عليهم السلام) در سفر كوفه تاشام،
يا بخاطر شرايط سخت و فشار جو شديد امنيتى اموى در مدينه بعد از واقعه كربلا؛ حضرت امام سجاد (عليه السلام)
تا مدتها در بيرون مدينه جادر زده بودند و آنجا به عبادت مى گذراندند،
*وهكذا حضرتين امام باقر و امام صادق (عليهما السلام) در ماجراى احضار امويان به شام
و مرارتهايى كه كشيدند، و نيز حضرت امام صادق (عليه السلام) در زمان دوانيقى لعين و احضار به پايتخت عباسى،
و نيز حضرت امام كاظم (عليه السلام) 14 سال اسارت و زندانى در شرايط سخت بودن،
و يا حضرت امام رضا (عليه السلام) در واقعه سفر اسارتى به طوس (حداقل دوسال)،
و يا حضرات امامان جواد و هادى وعسكرى (عليهم السلام) در اسارت عباسيان به بغداد وسامرا برده شدند و در اماكن خوار و پست (مانند كاروانسراى بيچارگان) و زندان جاى داده شدند، و تا آخر عمر در شرايط سخت و بيرون ديار و خانه ملكى خود؛ آسوده نبودند.
بلكه حضرت امام زمان (عليه السلام) در دوران قبل از غيبت مستمر و تاسال 280 هـ.ق كه در
سامرا بودند عليرغم ظاهر نبودن اما در شرايط سخت مراقبت شديد خانه و غيرآسودگى بودند،
و حتى در دوران مستوريت كبرى و قرنها بعد ازهلاك دشمنان اوليه عباسى، و داشتن اماكن و بلاد پنهان
و يا مستور؛ اما شرايط حضرت مهدى (عليه السلام) تا به امروز آنچنان ناآسوده است كه اين وضعيت به صورت يكى از القاب و اوصاف آن امام مستور در زيارات حضرتش يادشده وبه شيعيان و مواليان توصيه شده كه اين شرايط را ياد كنند.
21- دقت شود:
خانه اجاره اى مرحوم سیدعبدالکریم كفاش غير از خانه ملكى اوست كه به عنايت حضرت (عليه السلام) برايش تهيه شد (دو مكان با دو موقعيت مختلف)، و با ملاحظه دو واقعه تشرف كه تا كنون نقل شد، حضرت سركوچه اين خانه (اجاره اى) دوبار تشريف آورده اند (واقعه هاى نجات از گرسنگى، و نجات از بى خانمانى)، و اين مكان از مشاهد آثار مهدوى (عليه السلام) است، البته هنوز موضع دقيق آن مشخص نشده است.
موضع مرقد مرحوم سيدعبدالكريم محمودى كفاش:
درباره مرقد مرحوم سيدعبدالكريم محمودى كفاش دو نقل بوده است
در شرح احوال (منتشرنشده) سيدعبدالكريم؛
راهنماى حضوردرباره مشاهد آثار مهدوى عليه السلام نوشته
هر دو نقل آمده است:
1- روايت خاص:
راوي (مرحوم لطيفى) از موفقين به تشرفات (كه در زيارتها و مشاهد ذكر ايشان شده است)
نقل موضع مرقد به رواست مرحوم شيخ محمد كوفي
كه ايشان خبر فوت سيدكريم را به راوى مى كويد
مرحوم لطيفى:
در ايوان نجف شيخ محمد كوفي را ديدم
و خبر داد كه سيد عبدالكريم به زيارت مشرف شده و وفات كرد
و در اينجا (ايوان) دفنش كرديم
چون مرحوم لطيفي فوت شده
و ناقل روايت او هم پسرش بود
و دسترسي فراهم نشده بود كه دقيقتر با جزئيات مكان مرقد پرسيده شود فلذا به روايت دوم توجه شد
2- روايت دوم (عام و مشهور):
نقل آيت الله خرازي از عمويشان (جزو سادات ذريه مالك خانه سيدها)
به عنوان وداع سيدعبدالكريم
كه آمد و گفت مي روم كربلا و بعد هم رفت و در كربلا فوت و دفن شد
ما هم ولو جزئيات محل مدفن نداشت
اما بخاطر شهرت اين نقل و عامي نبودن راوي (آيت الله خرازي) روايت ايشان را تا كنون نقل مي كرديم
و در زيارات اونلاين كربلا طبق همين روايت نقل و در صحن حسيني عليه السلام تا كنون یاد و ترويح مي شد
3- در مستند ويديويي منتشره {خانه هاى نوراني- خانه سيدها} كه فوقا ارائه شد
دختر سيدعبدالكريم محل مدفن او رادقيقا مي گويد:
كه در صحن؛ در پايين ايوان طلا (محاذي ضريح) است
و اين روايت (حالا كه دقيقا مشخص شد) ترجيح دارد
چون فرزندان سيدكريم كه هنوز هستند
و بيشتر از ديگران با رفقاى مرحوم سيدعبدالكريم ارتباط داشته اند
و خودشان هم حتما آنرا پرسيده و به زيارت پدرشان رفته اند
فلذا
از اين به بعد در برنامه زيارت اونلاين دوشنبه ها و مراقد صحن نحف
همين جا زيارت و نقل روايت و ترويح مي شود ان شاء الله
رحم الله الماضين منهم و حفظ الله الباقين منهم
از اولیای الهی و اخیار معروف به سیدالاوتاد (1312- 1392 ه. ق )؛
مدفون در صحن بین ایوان طلا و باب سوق گبیر (باب الساعة) = این باب به سمت خراسان است و به آن باب الرضا می گویند
پسر آیت الله سید مرتضی کشمیری بودند.
در دوره تحصیل همدرس مرحوم آیت الله سید ابوالقاسم خوئی بودند
از اصحاب استجاره (کتاب اصجاب استجاره صفحه 188)
به دعوت هند و پاکستان برای تبلیغ به آنجا می روند و همانجا فوت می کنند
بنا به وصیتشان اینجا دفن می شوند
السيّد محمّد الكشميري
1312 ـ 1392
السيّد محمّد بن مرتضى بن مهدي بن محمّد الرضوي الكشميري
عالم واعظ شاعر
ولد في النجف 27 ذي الحجة سنة 1312 ونشأ بها على والده العالم الأخلاقي. قرأ المقدّمات الأدبية والشرعية على الشيخ عبدالحسين شرع الإسلام ، والسطوح الفقهية والاُصولية على خاله السيّد محمّد رضا الشاه عبدالعظيمي ولازمه.
كان على جانب عظيم من الزهد والتقوى ، شاعراً مكثراً له أراجيز طويلة في العقائد والأخلاق ، سافر إلى الهند وباكستان عدة مرات للوعظ والإرشاد يقضي هناك السنين الطوال.
مؤلفاته : (1) حصى النجف ـ شعر عربي ـ خ. (2) خطرات الجنان في سفر ـ خراسان ـ ط ـ. (3) ريگستان نجف ـ شعر فارسي ـ ط. (4) المعارف المرتضوية
في حياة والده ـ خ ـ. (5) الناصح واللائم منتخب من الصادح والباغم ـ خ ـ وغيرها.
توفي في كراچي ـ باكستان ـ 4 ذي الحجة سنة 1392 ونقل إلى النجف ودفن بالصحن الشريف بين إيوان الذهب وباب السوق الكبير.
اين صلوات برايش فضيلت بسيار نقل شده است ثواب آن هر دفعهاش؛ معادل ده هزار بار صلوات است
اَلّلهُمَّ صَلِّ عَلی سَیِّدنا مُحَمَّدٌ وآله مَا اخْتَلَفَ الْمَلَوان وَ تَعاقَبَ الْعَصْرانِ وَ کَرَّ الْجَدیدانِ وَ اسْتَقْبَلَ الْفَرْقدانِ وَ بَلَّغْ رُوحَهُ وَ اَرْواحَ اَهْلِ بَیْتِهِ مِنّا التَّحِیَّهَ وَ السَّلامُ
====================
سیدعبدالکریم محمودی بروجردی طهرانی (سید کریم کفاش)
صاحب تشرفات عدیده و کسی که حضرت هر هفته به مغازه او در بازار طهران می آمده اند
و بعضا در خدمت حضرت به مشاهد مشرفه می رفته است
اين صلوات برايش فضيلت بسيار نقل شده است ثواب آن هر دفعهاش؛ معادل ده هزار بار صلوات است
اَلّلهُمَّ صَلِّ عَلی سَیِّدنا مُحَمَّدٌ وآله مَا اخْتَلَفَ الْمَلَوان وَ تَعاقَبَ الْعَصْرانِ وَ کَرَّ الْجَدیدانِ وَ اسْتَقْبَلَ الْفَرْقدانِ وَ بَلَّغْ رُوحَهُ وَ اَرْواحَ اَهْلِ بَیْتِهِ مِنّا التَّحِیَّهَ وَ السَّلامُ
شرح واقعه:
1- آن مرحوم بخاطر شغل كفاشى (كفشدوزى و تعمير كفش) به سيد كريم كفاش و پينه دوز هم ياد مى شد
2- در مشاهد آثار مهدوى (منه السلام) 1- صحن عبدالعظيم و 2- مرقد سيدعلى مفسر در قبرستان امامزاده عبدالله شهررى از ايشان باد شد، اما شرحى از احوال آن مرحوم ارائه نشد، و از آنجا كه بناست ان شاء الله دو مشهد اثر مهدوى (منه السلام) ديگر مربوط به ايشان (3- مغازه كفاشى 4- مرقد مرحوم لاهيجى در مقبره شيخان قبرستان چهارده معصوم عليهم السلام تهران) نيز معرفى شود،
در اينجا به شرح مختصرى از احوالات آن مرحوم مى پردازيم
تا با معرفت مناسب از آن مرحوم ياد شده،
و از آنها درسهايى عملى براى مؤمنان گرفته شود:
3- تاريخ زمان حيات مرحوم سيدكريم (تولد 1262 ش - وفات 1316 ش) و مجموع عمر شريف ايشان 54 سال بوده است
يعني حدود 87 سال قبل فوت شده است.
4- آقا سید عبدالکریم محمودى با وجود آن مقامات ولایی و توحیدی، (و برخلاف شهرت رسانه اى تدريجى اخير و امروزى)
در زمان حياتش تا حدودی گمنام بود و در آن زمان فقط خواص و علمای اهل معنای تهران از حالات و مقاماتش باخبر بودند.
5- مرحوم آيت الله حاج شيخ محمد شريف رازى (كسى كه وقايع مربوط به آيت الله مستنبط در نجف و نيز تشرفات در عبدالعظيم و...زيارت حضرت از مرقد مرحوم سيدعلى مفسر و سيدعبدالكريم لاهيجى و... از او نقل شد )
در کتاب گنجینه دانشمندان به پنج نفر از این بزرگان و علمایی که از مقامات و حالات آقا سیدکریم باخبر بوده و به او اعتقاد داشته اند اشاره کرده است؛
بزرگانی که هر یک از آنان در تقوا و زهد و معرفت، زبانزد و معروف و مشهورند.
این بزرگان عبارتند از مرحومان آيات: حاج آقا یحیی سجادی؛ آقا شیخ مرتضی زاهد؛ حاج سیدعلی آقای مفسر تهرانی؛ آقا شیخ محمد حسین زاهد، حاج شیخ محمود یاسری.
6- بسیاری از حکایات و تشرفات آقا سیدعبدالکریم بعد از وفاتش توسط مرحوم شیخ مرتضی زاهد فاش می شود.
آقای مصلحی که سالها در جلسات آقا شیخ مرتضی حاضر می شده و حتى از نزدیک با آقا سید عبدالکریم پینه دوز هم آشنایی داشته است می گفت:
در زمان حیات آقا سید عبدالکریم؛
با آنکه من با او آشنایی و سلام و علیک داشتم
ولی از مقاماتش هیچ اطلاعی نداشتم.
فقط می دانستم او سیدی بسیار پرهیزکار و باتقوا و از دوستان و رفقای خاص و ویژه آقا شیخ مرتضی زاهد است،
تا اینکه او از دنیا رفت
و بعد، تازه ما فهمیدیم او چه گوهری بوده است و چه درجاتی داشته است!
قابليتها و التزامات و مجاهدات و امتيازات
مرحوم سيدعبدالكريم
براى نايل شدن به توفيق ارتباط مستمر باناحيه مقدسه:
7- آقا سید عبد الکریم
مومنی بسیار ساده و بی آلایش بود؛
اما به اندازه همه ظرفیتش، خودش را به خدای سبحان تسلیم کرده بود؛
وظیفه اش را شناخته بود
و بی هیچ کم و کاستی به وظایفش عمل می کرد او یاد گرفته بود که باید در هر شرایطی با خدا یکرنگ و یکدل باشد
و لحظه به لحظه مراقب بود تا بر طبق معارف و آموزه های اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام در هر شرایطی
آن گونه باشد که خدا می خواهد.
وى علاوه بر
نورانيت سيادت
و اعتقاد صحيح (به آئين حق: مذهب اهل بيت عليهم السلام)،
همجنين التزام عملى جدى در امور مختلف احكام دينى
و حتى مواظبت بر مستحبات به مانند فرائض (مانند انجام فرائض در اول وقت يا انجام نوافل يا,,,) داشت
8- در اشتغال به كسب معيشت از راه حلال (ولوبا زحمت) و اداره امور زندگى با قناعت و صبر بر كمبودهاى مادى و محدوديتها، و سعى در مصرف طيبات ولو ساده و مختصر؛ اهتمام داشت.
9- مثلا همين شغل كفشدوزى او را اگر توجه كنيم مى بينيم.
امروز اگر در آمدى در اين رشته باشد
مال شركتها و كارخانجات توليدى عظيم است
آن هم بخاطر صنعتي شدن توليد تمام اجزاء و مواد و حتى مرحله ساخت كفش
به اضافه وجود بازار مصرف وسيع
و توان عمومى اغلب مردم به تهيه كفش،
اما همين زمان ما اگر بنا باشد
كفش؛ دست دوز باشد؛ رونقش كمتر مى شود
با اينكه بيشتر اجزائش ساخته و آماده براى كفاش فراهم است
حتى دستگاههاى مرحله توليد؛
ولى بخاطر دستدوز بودن كفش
عامه ناس (عليرغم 100برابر مرفه شدن نسبت به صدسال قبل)
اما توانايي خريد كفش دستدوز را ندارند
و فقط طبقه متوسط يا مرفه تواناي خريد كفش دوز دارند
نتيجتا بازار توليد كاهش يافته و رونق توليد محدود شده و درآمدش براى كفاش كمتر مى شود
حالا در نظر بگيريم صدسال قبل و آن فقر شايع عمومى
كه مردم روستاها غالبا پا برهنه بودند بلكه حتى شهرنشينها
فقط افراد بالغ و آن هم براى بيرون رفتن خانه كفش مى پوشيدند،
ديگر چقدر بازار مصرف كاهش داشت،
تازه براى دوختن كفش بدون وسايل واجزاء ساخته امروزي؛
چقدر كفاش آن زمان بايد تلاش مي كرد تا كفشى بدوزد
و كى بشود كسى پيدا شود و كفشى بخرد؛
علاوه براينها
فاصله خريد كفش نو هم دير به دير بود
چون مردم تواناى بر خريد كفش هرساله را نداشتند؛
و سالها يك كفش را مي پوشيدند
هم خوب استفاده مي كردند هم كفشها با كيفيت بود،
فلذا درآمد دوخت و فروش كفش نو دير به دير بود؛
ازين رو اغلب درآمد ناچيز كفاش از طريق تعمير و وصله زدن كفشهاى مستعمل مردم و بينه دوزى مي گذشت
اما هزينه هاى روزمره زندگي هر روزه بود
حتى با كمترين مسكن و معيشت و درمان و..،
نتيجتا زندگى به سختى مي گذشت
ونياز به قناعت شديد و صبر و استفامت و بعضا دربدرى و بي خانگى ووو داشت
همراه با خوش بين ماندن به خداوند
و روى خودش داشتن در تقديرات
و راضى و شاكر بودن و....
تا حال خوب حاصل شود
چه برسد توفيقات عاليه.
10- خلوص و سوز
و پيوستگى مراقبه دل و ذهن و فكر بر
قطع از غير خداوند
و انفراد توجه به حضرات
كه در اثر استمرار آنها
توفيقاتى (مانند حالات خوب چون خشوع و بكاء و تضرع و ديدن رؤياهاى صادقه)
نصيبش شده بود
11- مرحوم سيد عبدالكريم در برگزاري شعائر دينى (بقدر وُسع محدوش اما پيوسته) كوشا بود،
مجلس مختصرى در مغازه اش داشت،
در ايام عزا: روضه خواندن خودش براى خودش،
بطوريكه موجب استماع و اجتماع برخى عابرين وتشكيل مجلس مختصرى مى شد،
در ايام اعياد ومواليد هم مجلس مختصرى به همين ترتيب برگزار مى كرد،
و مقدارى نقل و آب نبات هم توزيع مى كرد به عابرين، حتى اواخر عمر كه مصادف با ايام رضاخان لعين و منع مجالس دينى بود.
برنامه اش در مغازه را ترك نكرد
12- در توجه و انس با حضرت صاحب الأمر (منه السلام)
و جستجو و پيجويى حضرتش
و انجام كارهايى كه دل حضرت را بدست بياورد؛
تلاش وافر داشت.
كه اين در ادامه به بى قرارى ديدار حضرتش مبدل شده بود.
13- شوق سيدعبدالكريم به ديدار حضرت
صاحب الأمر (منه السلام) آنقدر زياد شده بود
كه به هر درى مى زد براى تشرف خدمت حضرت منه السلام
14- مرحوم شيخ محمد شريف رازى از مرحوم سيد عبدالكريم نقل كرده:
«شبی در خواب بودم جدم پیامبر ختمی مرتبت صلی الله علیه و آله را در عالم رویا دیدم.
از ایشان تقاضای ملاقات امام عصر علیه السلام را نمودم.
آن حضرت فرمود:
«در طول شبانه روز دو مرتبه برای فرزندم سیدالشهداعلیه السلام گریه کن!»
از خواب بیدارشدم و این برنامه را به مدت یک سال اجرا نمودم
تا به خدمت آن حضرت نایل آمدم.
شیخ عبدالکریم حامد (كتابفروش) نقل میکند که از جناب سید عبدالکریم پینه دوز که هر هفته به ملاقات مولا توفیق مییافت، پرسیده شد:
«چه کردهای که به چنین توفیقی دست یافتهای؟»
او در جواب؛ رؤياى فوق و آن دستورالعمل و التزام يكساله اش ونتيجه حاصله اش را گفت.
و مرحوم شيخ محمد شريف رازى درباره سيد كريم كفته:
ایشان ارادت ویژه ای به حضرت سیدالشهداء (عليه السلام) داشتند.
نقل است آقا سیدکریم پینه دوز همچون آقا و مولایش حضرت بقیة الله الاعظم (عجل الله تعالی فرجه الشریف) هر روز به صورت دائم در هر
صبح و شام دقایقی را به یاد سرور و سالار شهیدان حضرت ابا عبدالله الحسین علیه
السلام گریان می گشته است و بدون استثناء در طول سال، در هر صبح و شام اشکی جانسوز
از دیدگانش سرازیر می شده است. السلام علی الحسین و علی علی بن الحسین و علی
اولاد الحسین و علی اصحاب الحسین.
16- از مجموع از احوالات مرحوم سيد عبد الكريم بر مى آيد كه
توفيق تشرفات در 10-15 سال آخر عمرش نصيبش شده است
17- تشرفات مرحوم سيد عبد الكريم
بعد از يكسال مداومت بر دستورالعمل نبوي (صلى الله عليه
وآله) اولين تشرف همراه با مرحمت طعام معجزه
18- نان و حلوای داغ (طعام نوارنى و با بركت و رزق مدام
= مادام مكتوم)
مرحوم حاج سیدمحمد کسایی بدون واسطه، از مرحوم آقا سیدعبدالکریم
نقل کرده است:
« یکی از روزهای سرد زمستان بود. چند ده سانتیمتر برف روی زمین نشسته بود و کار و کاسبی به شدت کساد شده بود.
صبح هنگام خروج از خانه؛ زن آقا سید عبدالکریم به ایشان می گوید: امشب دیر وقت برگرد به خانه تا من بتوانم بچه ها را بخوابانم چون در منزل برای خوردن چیزی نداریم. آقا سید عبدالکریم قبول می کند و می رود ،
آن روز هم از صبح تا غروب خبری از مشتری نبود؛
چون زمستان بود بازار ساعت چهار عصر تعطیل شد و دیگر کسی در بازار نماند، ایشان سردرگم
مانده بود که چه بکند ،
نه می تواند به خانه برگردد و نه دیگر در این وقت مشتری برایش می آید،
اما آقا سیدعبدالکریم پینه دوز به امید روزی حلال تا پاسی دير از شب در مغازه بسیار کوچکش به انتظار می نشیند.
کم کم ساعت از دوازده شب هم می گذرد. بالاخره آقا سیدعبدالکریم مغازه اش را می بندد و به سوی خانه اش می رود.
سر کوچه، میان برفها و در تاریکی شب می ایستد و آنجا قدم می زد و برف در حال بارش بود تا صبح فرا رسد و سپس در را به صدا درآورد. و ایشان دلش نمی آید دست خالی به خانه اش وارد شود. بچه ها تا این ساعت شب با شکمهای گرسنه خوابشان برده بود و خدا را خوش نمی آمد تا آنها صدای باز شدن در را بشنوند و با خوشحالی بیدار شوند، ولی دستهای آقا سیدعبدالکریم را خالی ببینند.
ایشان در آن حال مشغول ذکر و یاد خدا می شود که یکباره صدایی می شنود: « آقا سیدعبدالکریم! آقا سیدعبدالکریم! » سپس دستی گرم بر روی شانه آقا سید عبدالکریم قرار گرفت،
وقتی ایشان رو برگرداند آقایی جلیل القدر در مقابلش ایستاده بود.
ملهم شد كه چشمش به جمال نورانی امام زمان علیه السلام روشن شده است.
امام زمان علیه السلام فرمودند: آقا سید عبدالکریم چرا ناراحتی؟ عرض کرد: آقا جان شما که بهتر می دانید.
یک وقت حضرت دست بردند زیر عبای مبارکشان و چند نان تافتون تازه و داغ که هنوز بخار از آن بلند می شد را به آقا سید عبدالکریم دادند و فرمودند: بگیر آقا سیدعبدالکریم!
ایشان نانها را می گیرد در حالی که داغی نانها را در آن سرما و برف و یخبندان به حوبی احساس می کند، و از ایشان تشکر کرده،
اما سرش را که بالا می آورد دیگر آن آقای بزرگوار (حضرت) را در مقابلش نمی بیند.
آقا سیدعبدالکریم با خوشحالی به خانه می رود
وقتی برگشت منزل، همسرشان درب را باز کرد گفت : من به شما گفتم که دیروقت بیا تا من بچه ها را بخوابانم، اما تا حالا کجا رفته بودی؟
به خودت گلاب زده ای؟ چقدر بوی گلاب می دهی!
آقاسید عبدالکریم گفت: شما اجازه بده من بیام داخل.
آقاسید عبدالکریم آمد داخل و سر سفره با بچه ها می نشینند
و آن نانهاى تافتون را بیرون آورد
وقتی آن را باز کردند دیدند لای نانها را که باز می کنند
یک تکه حلوا هم وسط آن هست مقداری حلوای داغ و تازه به چشم می خورد که عطر و بوی
روح افزا و جان بخشی شبيه گلاب داشت. و آن بوی گلاب از حلوا بود،
شام همه خوردند و سیر شدند و بچه ها خوابیدند
مقدارى نان و حلواها باقى ماند، خانواده ایشان نان و حلوای باقی مانده را در لای سفره گذاشت.
صبح كه همه بیدار شدند وقتی بسوی سفره می روند؛ دوباره نان را باز کردند تا تتمه باقيمانده را بخورند، با صحنه ای بسیار عجیب روبرو می شوند،
دیدند که دوباره نان ها کامل شده و از آن بخاربلند می شود ، حلوا هم همینجور بود
انگار نه انگار که دیشب از آن خورده بودند ،
دوباره به همان اندازه نان و حلوایی که دیشب خورده بودند، در سفره بود؛
انگار که دیشب به آن دست نزده اند !
بچه سیدها دوباره مشغول خوردن نان و حلوا می شوند و به مقتضای سن و سالشان متوجه نمی شوند چه اتفاقی افتاده است.
تا یک هفته همین ماجرا (سه وعده خوردن از اين نان و حلوا و هربار مثل قبل كامل شدن) ادامه داشت
آقا سیدعبدالکریم به زنش گوشزد می کند که مواظب باشد کسی از این ماجرا بویی نبرد.، نفعشان فقط به این است که هیچ کس از این امر باخبر نشود!
پس از یک هفته، یکی از زنهای همسایه که به عطر و بویی که گاه در فضای خانه آقا سیدعبدالکریم می پیچید حساس شده بود.
درب خانه آقا سید عبدالکریم را کوبید ، زن ایشان رفت و درب را باز کرد ، زن همسایه سلام کرد و گفت: ببخشید در حال گلاب گیری هستید؟ چقدر بوی گلاب از خانه شما توی محله پیچیده است!!...
و بر اساس غريزه (فضولى در مالا يعنى) آنقدر پيگير مي شود
تا عاقبت موفق می شود که زن آقا سید عبدالکریم را به حرف بکشد
زن آقا سید عبدالکریم ماجرای عنایتی که از ناحیه امام زمان علیه السلام به ایشان شده بود را تعریف کرد، زن همسايه کمی از آن نان و حلوا را (به اسم) برای شفای مریض؛ درخواست کرد.
بعد هر دو زن به سراغ سفره رفته و آنرا باز می کنند ...
اما دیگر هیچ اثری از آن نان و حلوای تازه باقی نمانده بود!
آقا سیدعبدالکریم پینه دوز خودش به مرحوم آقای حاج سید محمد کسایی تأکید کرده بود که آن نان و حلوای داغ و تازه به دست حضرت بقیة الله الاعظم حجت ابن الحسن العسکری (عجل الله تعالی فرجه الشریف) به من مرحمت شد و اگر خانواده ما توانسته بود جلوی زبانش را بگیرد و رازداری کند، آن نان و حلوای تازه تا آخر عمر برای ما باقی می ماند! »
19- امداد مهدوى (منه السلام) براى نجات سيد عبدالكريم كفاش از بى خانمانى
یکی از قضایای بسیار مشهور از آقا سیدعبدالکریم پینه دوز، قضیه خانه دار شدن اوست.
مرحوم حاج محمود کاشانی از تجار و بازرگانان بزرگ تهران، به حقیقت یکی از اغنیای باتقوایی بوده که در خدمت به دین خدا، بسیارخوش فهم و کوشا و فعال بوده است. یکی از توفیقات آن مرحوم و پدرش، (در صدسال قبل) ترمیم و بازسازی صحن حرم حضرت سیدالشهداء (علیه السلام) است.
مرحوم کاشانی شبی در خواب، حضرت ولی عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) را زیارت می کند. آن حضرت (قریب به این مضامین) به او امر می کنند كه:
تا فردا صبح، فلان منزل را در فلان آدرس برای آقا سیدعبدالکریم پینه دوز خریداری کند،
و در فلان ساعت (در حالی که آقا سیدعبدالکریم با وسایل خانه اش در کوچه نشسته است) به آنجا برود و کلید منزل را به او بدهد.
آقای کاشانی این خواب را از رؤیاهای صادقه تلقى مى كند، و فردای همان شب در ابتدای صبح؛ به آدرس و نشانی که حضرت حجت (علیه السلام) به او فرموده بودند می رود، و آن خانه و صاحبش را پیدا می کند و در می یابد که آدرس و نشانه هایی که در خواب به او فرموده اند بسیار دقیق و واقعی است.
وقتی با آن صاحبخانه درباره فروش خانه اش صحبت می کند، او با خوشحالی از این موضوع استقبال می کند و برای آقای کاشانی فاش می سازد که: به علت داشتن قرض و بدهکاری؛ او در شب گذشته به امام زمان (علیه السلام) متوسل شده است تا این خانه به سرعت به فروش برسد و قرضش را ادا کند!
حاج محمود (كاشانى) آن خانه را خریداری می کند و کلیدش را از صاحبخانه می گیرد، و در همان ساعتی که حضرت ولی عصر(عليه السلام) امر کرده بودند به جلوی خانه (اجاره اى) آقا سیدعبدالکریم می رود و می بیند که آقا سیدعبدالکریم، (درست طبق آنچه در خواب فرموده بودند) با اسباب و اثاثیه اش در کوچه
نشسته است!
از ده روز پیش، مدت اجاره نامه خانه آقا سیدعبدالکریم تمام شده بود. صاحبخانه اش با آنکه رعایت حالش را می کرد بنا به دلایلی حاضر به تمدید اجاره خانه اش نبود.
صاحبخانه ده روز مهلت می دهد تا آقا سیدعبدالکریم خانه دیگری را پیدا کند. آقا سیدعبدالکریم در این مدت هر چه می گردد خانه مناسبی را پیدا نمی کند. این ده روز به سرعت تمام می شود و آقا سیدعبدالکریم پس از پایان مهلت؛ بنا به تقیدات و تقوای شدیدش؛ بدون هیچ دلخوری و اعتراضی؛ و بدون اینکه صاحبخانه اش را در جریان بگذارد؛ تمام اسباب و اثاثیه اش را از آن خانه بیرون می آورد، و در گوشه ای از کوچه قرار می دهد، و خانه را تخلیه می کند.
در صبح روز خريد خانه توسط مرحوم كاشانى؛ حضرت بقیة الله الاعظم (علیه السلام) به کنار این عاشق دلسوخته اش می آید و به آقا سیدعبدالکریم می فرماید:
«ناراحت مباش، اجدادمان نیز مصیبتهای بسیاری کشیده اند».
و آقا سیدعبدالکریم با حالتی از مزاح عرض می کند: درست است آقاجان ولی هیچ کدام از اجدادتان به اجاره نشینی مبتلا نشده بودند!!
در این هنگام لبهای مبارک حضرت ولی عصر (علیه السلام) به تبسم باز می شود و سپس آن حضرت، قریب به این مضامین می فرمایند: « ترتیب کارها را داده ایم پس از چند دقیقه دیگر، مسئله حل می شود».
و دقایقی بعد از رفتن آن وجود مقدس، آقای حاج محمود کاشانی به آنجا می رسد و كليد خانه را به سيدعبدالكريم تحويل داده و او هم با خانواد هو اثاثيه اش در خانه مرحمتى حضرت ساكن مى شود ...
20- توضيح و تذكر:
كنايه مرحوم سیدعبدالکریم {هیچ کدام از اجدادتان به اجاره نشینی مبتلا نشده بودند!!} از روى سادگى و بى اطلاعى و عدم توجه عميق در آن لحظه به احوالات حضرات معصومين (عليهم السلام) بوده، و الا حضرات اجاره نشينى هم داشته اند؛ از جمله:
حضرت مولاعلى و حضرت زهرا (عليهما السلام) در ابتداى ازدواجشان در مجاور مسجد قبا اجاره نشين بودند،
تابعدا كه اتاق و خانه مختصرى متصل به مسجد و حجره نبى اكرم (صلى الله عليه وآله) برايشان ساخته شده و بدانجا منتقل شدند.
بدتر از اجاره نشينى (و در خانه خود آسوده نبودن):
دوران اسارت حريم حسينى (عليهم السلام) در سفر كوفه تاشام،
يا بخاطر شرايط سخت و فشار جو شديد امنيتى اموى در مدينه بعد از واقعه كربلا؛ حضرت امام سجاد (عليه السلام)
تا مدتها در بيرون مدينه جادر زده بودند و آنجا به عبادت مى گذراندند،
*وهكذا حضرتين امام باقر و امام صادق (عليهما السلام) در ماجراى احضار امويان به شام
و مرارتهايى كه كشيدند، و نيز حضرت امام صادق (عليه السلام) در زمان دوانيقى لعين و احضار به پايتخت عباسى،
و نيز حضرت امام كاظم (عليه السلام) 14 سال اسارت و زندانى در شرايط سخت بودن،
و يا حضرت امام رضا (عليه السلام) در واقعه سفر اسارتى به طوس (حداقل دوسال)،
و يا حضرات امامان جواد و هادى وعسكرى (عليهم السلام) در اسارت عباسيان به بغداد وسامرا برده شدند و در اماكن خوار و پست (مانند كاروانسراى بيچارگان) و زندان جاى داده شدند، و تا آخر عمر در شرايط سخت و بيرون ديار و خانه ملكى خود؛ آسوده نبودند.
بلكه حضرت امام زمان (عليه السلام) در دوران قبل از غيبت مستمر و تاسال 280 هـ.ق كه در
سامرا بودند عليرغم ظاهر نبودن اما در شرايط سخت مراقبت شديد خانه و غيرآسودگى بودند،
و حتى در دوران مستوريت كبرى و قرنها بعد ازهلاك دشمنان اوليه عباسى، و داشتن اماكن و بلاد پنهان
و يا مستور؛ اما شرايط حضرت مهدى (عليه السلام) تا به امروز آنچنان ناآسوده است كه اين وضعيت به صورت يكى از القاب و اوصاف آن امام مستور در زيارات حضرتش يادشده وبه شيعيان و مواليان توصيه شده كه اين شرايط را ياد كنند.
21- دقت شود:
خانه اجاره اى مرحوم سیدعبدالکریم كفاش غير از خانه ملكى اوست كه به عنايت حضرت (عليه السلام) برايش تهيه شد (دو مكان با دو موقعيت مختلف)، و با ملاحظه دو واقعه تشرف كه تا كنون نقل شد، حضرت سركوچه اين خانه (اجاره اى) دوبار تشريف آورده اند (واقعه هاى نجات از گرسنگى، و نجات از بى خانمانى)، و اين مكان از مشاهد آثار مهدوى (عليه السلام) است، البته هنوز موضع دقيق آن مشخص نشده است.
موضع مرقد مرحوم سيدعبدالكريم محمودى كفاش:
درباره مرقد مرحوم سيدعبدالكريم محمودى كفاش دو نقل بوده است
در شرح احوال (منتشرنشده) سيدعبدالكريم؛
راهنماى حضوردرباره مشاهد آثار مهدوى عليه السلام نوشته
هر دو نقل آمده است:
1- روايت خاص:
راوي (مرحوم لطيفى) از موفقين به تشرفات (كه در زيارتها و مشاهد ذكر ايشان شده است)
نقل موضع مرقد به رواست مرحوم شيخ محمد كوفي
كه ايشان خبر فوت سيدكريم را به راوى مى كويد
مرحوم لطيفى:
در ايوان نجف شيخ محمد كوفي را ديدم
و خبر داد كه سيد عبدالكريم به زيارت مشرف شده و وفات كرد
و در اينجا (ايوان) دفنش كرديم
چون مرحوم لطيفي فوت شده
و ناقل روايت او هم پسرش بود
و دسترسي فراهم نشده بود كه دقيقتر با جزئيات مكان مرقد پرسيده شود فلذا به روايت دوم توجه شد
2- روايت دوم (عام و مشهور):
نقل آيت الله خرازي از عمويشان (جزو سادات ذريه مالك خانه سيدها)
به عنوان وداع سيدعبدالكريم
كه آمد و گفت مي روم كربلا و بعد هم رفت و در كربلا فوت و دفن شد
ما هم ولو جزئيات محل مدفن نداشت
اما بخاطر شهرت اين نقل و عامي نبودن راوي (آيت الله خرازي) روايت ايشان را تا كنون نقل مي كرديم
و در زيارات اونلاين كربلا طبق همين روايت نقل و در صحن حسيني عليه السلام تا كنون یاد و ترويح مي شد
3- در مستند ويديويي منتشره {خانه هاى نوراني- خانه سيدها} كه فوقا ارائه شد
دختر سيدعبدالكريم محل مدفن او رادقيقا مي گويد:
كه در صحن؛ در پايين ايوان طلا (محاذي ضريح) است
و اين روايت (حالا كه دقيقا مشخص شد) ترجيح دارد
چون فرزندان سيدكريم كه هنوز هستند
و بيشتر از ديگران با رفقاى مرحوم سيدعبدالكريم ارتباط داشته اند
و خودشان هم حتما آنرا پرسيده و به زيارت پدرشان رفته اند
فلذا
از اين به بعد در برنامه زيارت اونلاين دوشنبه ها و مراقد صحن نحف
همين جا زيارت و نقل روايت و ترويح مي شود ان شاء الله
رحم الله الماضين منهم و حفظ الله الباقين منهم