مرقد آیت الله شیخ فضل الله نوریتوضیحات:
شیخ فضلالله نوری (متولد ۳ دی ۱۲۲۲، لاشک - وفات ۹ مرداد ۱۲۸۸، تهران) روحانی و از مجتهدان شیعه بود.
زندگینامه:
خانواده:
فضلالله نوری، فضلالله کجوری طبرسی مازندرانی از خاندان رستمدار (یا اسم امروزی نوری) میباشد. او فرزند عباس کجوری نوری پیشنماز شیخ عباس لاشکی کجوری طبرسی مازندرانی، از طایفه رستمدار و آسیه مجتهد نوری طبرسی مازندرانی (خواهر ارشد حسین محدث نوری از طایفه رویان فرزند میرزا محمدتقی نوری مازندرانی بود.
تحصیلات:
فضلالله نوری تحصیلات ابتدایی را در بلده (دهکدهای کوهستانی در شهرستان نور مازندران) آغاز کرد. پس از آن به تهران مهاجرت کرد و تحصیلات خویش را تا پایان دوره سطح در آنجا ادامه داد.
در مدرسه علمیه مروی (تهران) شاگرد میرزا ابوالقاسم کلانتری (۱۲۳۶–۱۲۹۲ هجری قمری) فرزند میرزا محمدعلی نوری فرزند میرزا هادی نوری مازندرانی بود. او به همراه دایی خود علامه حسین محدث نوری به نجف رفت و نزد میرزا حبیبالله رشتی و محمدتقی رازی به تحصیل پرداخت و بعد از مدتی در درس میرزای شیرازی شرکت کرد. با هجرت میرزای شیرازی به سامرا شیخ فضلالله نوری نیز با او راهی سامرا شد.
بازگشت به ایران:
وی پس از تحصیل علوم دینی مقیم تهران گشت. او در وقایع انقلاب مشروطه ایران با حمایت و همراهی میرزای شیرازی، میرزاحسن آشتیانی، سید جمال الدین اسدآبادی عینالدوله نخستوزیر مظفرالدینشاه، آخوند ملا قربانعلی زنجانی، سید محمد کاظم یزدی مشهور به صاحب عروه، حسین محدث نوری، شیخ علی لنکرانی، میرزا حسن آقا مجتهد تبریزی، آخوند ملامحمد خمامی رشتی، آخوند رستمآبادی، سید احمد طباطبایی برادر سید محمد طباطبایی، ملا محمد آملی، شیخ عبدالنبی نوری، سید محمد یزدی، شیخ محمد بروجردی، میرزا لطفالله، آقا نورالله مجتهد عراقی، شیخ علی اکبر مجتهد، سید علی قطب نخجوانی، شیخ محمد علی پیشنماز، آقا جمال الدین لافجهای، شیخ علی اکبر طالقانی و برخی دیگر از فقیهان عصر قاجار و مشروطیت به مبارزه با مشروطه و هواداران آن برخاست.
فضلالله نوری الگوهایی ارائه داد که به مشروطه مشروعه مشهور شد. او نوشتن هرگونه قانون و واداشتن شهروندان به پیروی از قانونی که در شرع آورده نشدهاست را نادرست میدانست و با برقراری مجلس انتخابی و نیز مسئله تقسیم قوا مخالفت میورزید.
او مشروطه به دستیاری دشمنان و منافقین را فتنه میخواند و قانون اساسی (منظور متن ترجمه شده قانون اساسی کشور فرانسه توسط مشیرالملک و مؤتمنالملک پسران صدراعظم) را «دستور ملعون» و «ضلالتنامه» (رساله حرمت مشروطه، ترکمان، ص ۱۰۷) مینامید.
در مقابل یکی از مواد آن که «اهالی مملکت ایران در مقابل قانون دولتی متساویالحقوق خواهند بود» بهطور مشخص مخالفت کرد و گفت «محال است با اسلام حکم مساوات». تقسیم قوا به سه قوه را «بدعت و ضلالت محض» خواند. (در قانون اساسی تفکیک قوا ذکر شده بود. از جمله نظریات شیخ فضلالله نوری حضور هیئتی از مجتهدین واجد شرایط برای مراقبت بر مجلس شورا بود. این چند نفر هیئت مستقل از مجلس و موازی نهاد مجلس بود.
در نهضت تنباکو:
شیخ فضلالله در نهضت تنباکو که نخستین قیام فراگیر به رهبری روحانیت بود، نقش فعّالی داشت. او نخستین عالمی بود که به حمایت از میرزاحسن آشتیانی برخاست. وی به عنوان نماینده میرزای شیرازی در تهران مورد توجه مردم و روحانیان بود. بهطوری که پس از لغو قرارداد تا وقتی که میرزای شیرازی به وسیله شیخ فضلالله از لغو قرارداد اطمینان حاصل نکرد، حکم حرمت استعمال توتون و تنباکو را لغو نکرد.
واقعه میدان توپخانه:
از روز شنبه ۸ و یکشنبه ۹ ذی القعده ۱۳۲۵ (۲۲ آذر ۱۲۸۶) گروههایی از اراذل و اوباش به سرکردگی صنیع و مقتدر نظام و به اشاره دربار بطرف مجلس و مسجد سپهسالار در میدان بهارستان هجوم بردند و اقدام به عربده کشی و تظاهرات علیه مشروطه و مجلسیان نمودند. اینان که حدود دو هفته مجلس را در محاصره خود داشتند از سه گروه تشکیل شده بودند:
1- جمعی اراذل و اوباش سنگلج به سرکردگی مقتدر نظام و لوطیهای چاله میدان به سرکردگی صنیع .
2- فراشان و غلامان کشیکخانه و سربازان فوج و استرداران و اشترداران امیر بهادر جنگ.
3- دینداران عامی به سرکردگی شیخ فضلالله نوری و سید علی یزدی و میرزا ابوطالب زنجانی و ملا محمد آملی که گروه روحانیان دربار را تشکیل میدادند. این سه گروه حول محور مبارزه و مخالفت با مشروطه و به دستور دربار از هیچ اقدامی فروگذار نمیکردند.
جلسه ویژه تطبیق قانون اساسی مشروطه با شرع:
بحث تطبیق قانون اساسی با شرع از همان ابتدا مطرح بود و به خصوص در چند ماده از قانون این مسئله صورت جدیتری به خود گرفت و لذا یک جلسه فوقالعاده تشکیل شد که در آن عدهای از علما هم شرکت کردند. شیخ فضلالله نوری از علمای مدعو به این جلسه است. او بعدها درباره آن مینویسد:
تا آنکه آن دستور ملعون که مسمی به قانون اساسی است نوشته شد و خواهش تطبیق آن با قواعد اسلامیه نمودند. داعی با یأسی که از فلاح این ترتیبات داشتم مماشاتاً مساعدت نمودم و وقتی را صرف این کار با جمعی از علما کردم و به قدر میسور تطبیق به شرع یک درجه شد.
درخواست اسلحه:
در جریان فتح تهران و در زمانی که سپهدار تنکابنی، شهر قزوین و سردار اسعد بختیاری قم را تسخیر کرده و به طرف تهران رهسپار بودند، شیخ از طریق مشیرالسلطنه (صدراعظم) از نایبالسلطنه درخواست ۱۰۰ قبضه سلاح نمود تا ضمن محافظت از خود در مقابل مردم، نیروهای محله سنگلج بتوانند با مشروطه خواهان به مقابله و جنگ بپردازند.
ترور ناموفق:
کسروی از واقعه ترور شیخ فضلالله نوری یاد میکند که در روز ۱۹ دیماه ۱۲۸۷ اتفاق افتاد: «جمعهشب بود و شیخ از دیدن کسی برمیگشت که هنگام پیاده شدن از درشکه توسط شخصی که بعد معلوم شد کریم دواتگر است به وسیله ششلولی هدف قرار گرفت. گلولهها به همراهان شیخ اصابت کرد و شیخ مجروح شد ولی جان سالم به در برد. کریم که خود را گرفتار اطرافیان دید، زیر گلوی خود گلولهای شلیک کرد که از گونهاش بیرون پرید. مجروحان را به خانه شیخ بردند و به مداوایشان پرداختند. کریم نیز مانند بقیه مجروحان بهبود یافت و به جرم این اقدام به زندان افتاد».[۱۵]
فتوای از مراجع نجف در مورد شیخ فضلالله:
در جلسه روزشنبه ۲۹ ذیقعده ۱۳۲۵ انجمن تبریز که مطالب آن در روزنامه انجمن چاپ شده متن تلگرافی منتشر میشود که از علمای تراز اول شیعه نجف به تهران رسیدهاست. مضمون آن چنین ذکر شدهاست:
دادگاه:
مخالفان وی، با فتح تهران، نزد مجاهدان و یپرمخان رفته و که هرگاه شیخ نوری زنده بماند، امکان دارد در سراسر کشور مردم را وادار به مخالفت با فاتحان تهران کند و حرکتی مذهبی توسط مردم علیه آنها به وجود آورد و اگر فرصت از دست برود بیم وقوع همه گونه حوادث مخاطرهآمیز خواهد رفت. یپرم خان تصمیم گرفت اعدام وی را به موقع اجرا بگذارد.
روز ۱۲ رجب جمعی از مجاهدین به خانه وی رفتند و او را دستگیر نمودند و به وسیله درشکه به میدان توپخانه آوردند و در یکی از اتاقهای طبقه فوقانی محبوسش نمودند.
اعضای دادگاهی که محاکمه شیخ را انجام داد، عبارت بودند از ۱۳ نفر: منتصرالدوله پیشکار سپهدار، نظام سلطان، حمیدالملک شیبانی، جعفرقلی خان استانبولی، سالار فاتح، یمین نظام، میرزا علی محمدخان، میرزا علی محمدخان عمیدالسلطان، میرزا محمد مدیر روزنامه نجات، اعتلاء الملک، سید محمد ملقب به امامزاده، جعفرقلی خان بختیاری، شیخ ابراهیم زنجانی عضو لژ بیداری.
ملکزاده در کتاب تاریخ انقلاب مشروطیت ایران خود ذکر میکند که علیرغم تلاش و جستجویی که انجام داده صورت جلسه مکتوبی از آن دادگاه به دست نیاورده است و ظنقوی اینست که صورت جلسهای تنظیم نشده یا اگر شده است در همان روزها از میان رفته است و بنابراین مطالب را به صورت نقل قول از بعضی از اعضای محکمه یا رؤسای مجاهدین نقل میکند.
اعدام:
پس از فتح تهران، شیخ فضلالله نوری بازداشت شد و به حکم شیخ ابراهیم زنجانی در ۹ مرداد ۱۲۸۸ برابر با۱۳ رجب ۱۳۲۷ قمری در میدان توپخانه حدود یک ساعتونیم مانده به غروب به دار آویخته شد. خانواده اش جسد او را در منزلش دفن کردند و بعد از ۶ ماه نبش قبر و جسدش به قم منتقل و دفن شد.
وسائل اعدام از چند روز پیش فراهم شده بود و داری را که صنیع و آجودانباشی با آن به دار آویختهشده بودند در میدان توپخانه سرپا بود.
به گفته مهدی بامداد، به دستور هیئت مدیرهای که پس از انحلال مجلس عالی تشکیل شد، شیخ فضلالله نوری به دار آویخته شد.
تجلیل پس از مرگ او:
جلال آلاحمد در کتاب خدمت و خیانت روشنفکران مینویسد: «از آن روز بود که نقش غرب زدگی را همچون داغی بر پیشانی ما زدند و من نعش آن بزرگوار را بر سردار همچون پرچمی میدانم که به علامت استیلای غربزدگی پس از ۲۰۰ سال کشمکش بر بام سرای این مملکت افراشته شد.»
سید روحالله خمینی در سخنرانیهای بسیاری از شیخ فضلالله نام برده و از او به عنوان سمبل مبارزه علیه استعمار یاد کردهاست. سید روحالله خمینی در جمع مردم قم گفت: «لکن راجع به همین مشروطه و این که شیخ فضلالله رحمة الله ایستاد که مشروطه باید مشروعه باشد، باید قوانین موافق اسلام باشد. در همان وقت که ایشان این امر را فرمود و متمم قانون اساسی هم از کوشش ایشان بود. مخالفین و خارجیهایی که قدرتی را در روحانیت میدیدند کاری کردند که برای شیخ فضلالله مجاهد مجتهد و دارای مقامات عالیه یک دادگاه درست کردند و یک نفر منحرف روحانی نما، او را محاکمه کرد و در میدان توپخانه، شیخ فضلالله را در حضور جمعیت به دار کشیدند.» و در جای دیگر میگوید: «جرم شیخ فضلالله بیچاره چه بود؟ جرم شیخ فضلالله این بود که قانون باید اسلامی باشد. جرم شیخ فضلالله این بود که احکام قصاص غیرانسانی نیست. انسانی است او را دار زدند و از بین بردند و شما حالا به او بدگویی میکنید.»
محمود طالقانی گفتهاست: «کشته شدن آقا شیخ فضلالله نوری بدون محاکمه، لکّه ننگی در تاریخ مشروطیت نهاد.»
پس از پیروزی انقلاب ۵۷ در ایران، نظام جمهوری اسلامی ایران از وی به عنوان «شهید شیخ فضلالله نوری» یاد میکند و بزرگراهی در شهر تهران را نیز به نام وی نامگذاری کردهاست.
سید مرتضی آوینی در کتاب فردایی دیگر می نویسد: قانون یا باید خود را «حافظ شریعت» بداند و یا خود، شریعتی دیگر خواهد شد. پس، رویکرد تاریخی ما به قانون در مشروطیت روی آوردن به شریعتی دیگر بود، بیآنکه خود بدانیم. شیخ فضل الله نوری به همین «نسبت» توجه یافته بود، چرا که «شرع» نیز در مقام احکام به مجموعهای از شرطها و حدود – یعنی قانون – مبدل میشود.
خانه شیخ فضلالله نوری:
خانه شیخ فضلالله نوری در محله سنگلج قدیم تهران و در خیابان بهشت، خیابان شیخ فضلالله نوری، بنبست جوان قرار دارد. این خانه به مدت ۱۸ ماه پس از اعدام شیخ فضلالله نوری، محل دفن وی بود و در حال حاضر به علت عدم رسیدگی در حال تخریب میباشد.
احیاء مسجد شیخ فضل الله نوری در منطقه ۱۲ تهران:
مسجد شیخ فضل الله نوری؛ به دلیل نزدیکی خانه شیخ فضل الله نوری به این مسجد و همچنین برگزاری نماز جماعت توسط شیخ فضل الله نوری در این مسجد به این نام شهره شده است. میرزا یونس خان جارچی دربار قاجار بود و زمین این مسجد از موقوفات میرزا یونس خان جارچی دربار قاجار بوده است.
مسجد میرزا یونس خان در دوران قاجار برپا شد و شیخ فضل الله نوری در آن نماز می خواند، مسجد میرزا یونس خان چندسالی متروکه بود.
مسجد شیخ فضل الله نوری در دوران پهلوی دوم توسط حسین غفاری (روحانی) و حسین لرزاده احیاء شد. مسجد شیخ فضل الله نوری در دوران نظام جمهوری اسلامی ایران توسط مقامات مختلف بازسازی و احیاء شده است.
عقاید:
نوری از رهبران قیام تنباکو در تهران و از مخالفان جنبش مشروطه و مدافعان «مشروطه مشروعه» و معتقد به انحراف فرهنگی مشروطه بود. شیخ فضلالله در آغاز جنبش مشروطه از مخالفان سید محمد طباطبایی و عبدالله بهبهانی و از متحدان میرزای شیرازی، میرزاحسن آشتیانی، حسین محدث نوری، سید محمدکاظم طباطبایی یزدی و عینالدوله نخستوزیر مقتدر مظفرالدین شاه بود اما پس از مدتی به مشروطهخواهان پیوسته و در مهاجرت به قم به آنها همراهی کرد، اما پس از مدتی به مخالفت با سیدین سندین و مشروطه برخاست. او در مخالفت با مشروطه، هم عهد و پیمان محمدعلی شاه و امین السلطان بود و شاه هم پول میداد و هم دستور میداد.
عبدالعلی حائری از محققین تاریخ مشروطه در علت جدایی شیخ فضلالله از مجلس و مشروطیت مینویسد که پس از تصویب قانون اساسی (در سال ۱۲۸۵ شمسی/۱۹۰۷ میلادی)، شیخ فضلالله که متوجه شد مشروطه با اسلام سازگاری ندارد، از دیگر رهبران روحانی انقلاب جدا شده و به مخالفت با تصویب قوانین برگرفته از قوانین غربی پرداخت. این مخالف ریشه در مسائل ایدئولوژیکی و نظری داشت، شیخ فضلالله اعلام داشت که برای مطابقت این قوانین با قوانین اسلامی باید از پنج نفر از مجتهدین طراز اول تهران به انتخاب علماء، امور مجلس را تحت نظارت خود قرار دهند تا از تصویب قوانین مخالف شرع مقدس اسلام جلوگیری نمایند.
شریف کاشانی ریاست انجمن باغ میکده در مورد شیخ فضلالله نوری: او در مخالفت با مشروطه، هم عهد و پیمان محمدعلی شاه بود و تمام حرکاتش از تحریکات او بود، شاه هم پول میداد و هم دستور میداد.
مخالفت با قانون اساسی:
عبدالله نصری در رویارویی با تجدد مینویسد: شیخ فضلالله که همواره با تدوین قانون اساسی مخالفت میکرد در اواخر دوران تحصن خود ناگزیر شد تا بر لزوم تکمیل قانون اساسی اصرار بورزد. در یکی از لوایح او اینچنین ذکر میکند.
مجلس شورای ملی و اجتماع وکلا و مبعوثین در آن، و مقصد رفع ظلم و نشر عدالت و اصلاح مملکت، بدون نظامنامه [قانون اساسی] که عموم اهالی و حکام و کارگزاران ممالک به آن رویه حرکت نمایند، چگونه تصور میشود. تدبیر منزلی، که اول مرحله حکمت عملی است، بدون دستور نمیشود، تدبیر مملکتی، چگونه بدون قانون ممکن خواهد بود.
مخالفت با مجلس قانونگذاری:
شیخ فضلالله مجلس قانونگذاری را نمیپذیرد، جرا که قانونگذاری را خلاف شرع میداند. او قانونگذاری را مخالف با خاتمیت و کمال دین تلقی میکند:
پس این دارالشورا که مردم خواستند منعقدش نمایند و از روی موافقت (با) طباع اکثریت آرا تعیین قانون کنند، اگر مقصودشان جعل قانون جدید بود، چنانکه این هیئت را مقننه میخوانند، بیاشکال تصدیق به صحت آن منافات با اقرار به نبوت و خاتمیت و کمال دین داشت. اگر مقصود، جعل ترتیب قانون موافق شرع بود، اولاً: آنکه ابداً ربطی به آن جماعت نداشت و بالکلیه از وظیفه آن هیئت خارج بود و ثانیاً آنکه عمل به استحسان عقلی و حرام است.
شیخ فضلالله در لوایح عبدالعظیم چنین مینویسد: «خدای تعالی راضی مباد از کسی که درباره مجلس شورای ملی غیر از تصحیح، تکمیل و تنقیح، خیالی داشته باشد؛ و بر سخط و غضب الهی گرفتار باشند کسانی که مطلب مرا بر خلاف واقع انتشار میدهند و با تدلیس مسلمانان، آنان را به اشتباه میاندازند و راه رفع شبهه را از هر جهت مسدود میسازند تا سخن ما به گوش مسلمانان نرسد و به خرج مردم بدهند که فلانی و سایر مهاجرین منکر اصل مجلس شورای ملی شدهاند.»
عدالتخانه:
شیخ اصلاح امور را با تأسیس مجلسی با عنوان عدالتخانه میسر میدانست. در واقع شیخ به دنبال تأسیس نهادی بود که از این طریق جلوی بیعدالتیها را بگیرد.
مخالفت با وکالت:
شیخ دخالت در امور عامه را از باب ولایت میدانست نه وکالت. از این روی نمایندگان را به عنوان وکیل مشروع نمیدانست.
مگر نمیدانید که در امور عامه وکالت صحیح نیست، این باب ولایت شیعه است. یعنی تکلم در امور عامه و مصالح عمومی ناس مخصوص است به علیهالسلام یا نواب عام او و ربطی به دیگران ندارد و دخالت غیر آنها در این امور حرام و غصب نمودن مسند پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم و ائمه علیهمالسلام است.
مخالفت با برابری مردم فارغ از دین:
او با برابری حقوق مسلمانان و غیر مسلمانان مخالف بود. در این باره گفت: «ای بیشرف و ای بی غیرت! ببین صاحب شرع برای این که تو منتحل به اسلامی، برای تو شرف مقرر فرموده و امتیاز داده تو را و تو خودت از خودت سلب امتیاز میکنی و میگویی: من باید با مجوس و ارمنی و یهودی برادر و برابر باشم؟»
مخالفت با مدرسه به سبک جدید:
او از مخالفین احداث مدرسه دخترانه بود. شیخ فضلالله نوری در جلسهای خصوصی به ناظمالاسلام کرمانی روزنامهنگار عصر مشروطه ایران و مخالف سرسخت اندیشههای فضلالله نوری درباره مدارس جدید میگوید: «ناظم الاسلام، تو را به حقیقت اسلام قسم میدهم. آیا این مدارس جدیده خلاف شرع نیست؟ و آیا ورود به این مدارس مصادف با اضمحلال دین اسلام نیست؟ آیا درس زبان خارجه و تحصیل شیمی و فیزیک عقائد شاگردان را سخیف و ضعیف نمیکند؟ مدارس را افتتاح کردید. آنچه توانستید در جراید از ترویج مدارس نوشتید، حالا شروع به مشروطه و جمهوری کردید؟ نمیدانید در دولت مشروطه اگر من بخواهم روزنه و سوراخ این اتاق را متعدد نمایم باید مالیات بدهم و اگر یک سوراخ را دو سوراخ کنم باید مالیات بدهم و کذا و کذا.»
«اباحه مسکرات و اشاعه فاحشه خانهها و افتتاح مدارس تربیت نسوان و دبستان دوشیزگان و صرف وجوه روضه خوانی و وجوه زیارات مشاهد مقدسه در ایجاد کارخانجات و تسویه طرق و شوارع…»
مخالفت با آزادی بیان:
شیخ فضلالله به صراحت از امتناع آزادی در متون دینی سخن میگوید و معتقد است: «بنای قرآن بر آزاد نبودن قلم و لسان است.» وی از سوئی منکر وجود آزادی در مهمترین متن دینی میگردد و از سوی دیگر بر این باور است که اعتقاد به آزادی حرف اشتباهی است و حتی «این سخن در اسلام کلیتاً کفر است.» نوری در قطعه فوق از آزادی سخن میگوید و آن را نفی میکند و برابر با کفر مینشاند. گو اینکه میتوان نتیجه گرفت که وی با آزادیهای مضاف (بیان، قلم و…) سازگاری دارد و آنان را میپذیرد. اما با دقت در سخنان او نمیتوان چنین نتیجهای گرفت اساساً وی نه تنها با آزادیهای مضاف مخالف است، بلکه حتی پیشنهاد میکند واژه آزادی از بحثهای موجود حذف شود: «اگر از من میشنوید، لفظ آزادی را بردارید که عاقبت این حرف ما را مفتضح خواهد کرد.»
اسامی برخی از شاگردان:
عبدالکریم حائری یزدی بنیانگذار حوزه علمیه قم،
سید حسین طباطبایی قمی
میرزا مهدی آشتیانی
محمدحسن شریعت سنگلجی تهرانی فرزند شیخ حسن شریعت
محمدمهدی امامی مازندرانی (شیخ مهدی امامی امیری بابلی مازندرانی)،
سید موسی زرآبادی
کتابشناسی:
بخشی از تألیفات وی:
1- رساله سؤال و پاسخ، حاوی ۲۳۶ پرسش از میرزای شیرازی، که در سال ۱۳۰۵در تهران منتشر شد.
2- رساله سؤال و پاسخ، حاوی ۶۰ پرسش از میرزای شیرازی، که در سال ۱۳۰۶ در تهران منتشر شد.
3- رساله منظوم فقهی الدرر التنظیم (به زبان عربی)؛
4- رساله فقهی فی قاعده ضمان الید که در ضمن کتاب «إشارة السبق إلی معرفة الحق» توسط دفتر انتشارات اسلامی وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه قم در تاریخ ۱۴۱۴ هجری قمری در قم چاپ شدهاست؛
5- رساله فی المشتق که تقریرات درس میرزای شیرازی است در و تهران به تاریخ ۱۳۰۵ منتشر شد؛
6- رساله تحریم استطراق حاجیان از راه جبل به مکه معظمه؛
7- صحیفه قائمیه (صحیفه مهدویه) حاوی مجموعه ادعیه مهدی میباشد؛
8- ضمایمی بر کتاب تحفه الزائر از محمدباقر مجلسی (در پایان کتاب)؛
9- شرح و توضیحات شیخ شهید بر اقبال سید بن طاووس؛
10- بیاض (کتاب دعا)؛
11- حاشیه بر کتاب شواهد الربوبیه ملاصدرا؛
12- حاشیه بر کتاب فرائد الاصول شیخ مرتضی انصاری؛
13- روزنامه شیخ (لوایح آقا شیخ فضلالله)؛
14- حرمت مشروطه که علت موافقت اولیه و مخالفت ثانویه ایشان با مشروطیت را بیان میکند و در تاریخ ۱۳۲۶ ق در تهران انتشار یافت.