تاريخجه و شرح انتساب ملكه بريتانيا و بادشاه فعلي جارلز به خاندان بني هاشم و قريش
نسب این ملکه اروپایی چطور به خاندان بنیهاشم در جزیرهالعرب بازمیگردد؟
در مرکز این نسب نامه زنی از قرن یازدهم میلادی قرار گرفته که مثل بسیاری زنان تاریخ، چند و چون زندگیاش در هزارتوی تاریخ گم شده:
شاهدخت زائده اندلسی از شهر اشبیلیه (امروز، سویلِ اسپانیا.)
زائده متولد دهههای آخر قرن یازدهم میلادی و عضوی از خانواده سلطنتی بنوعباد بود که بر اشبیلیه فرمان میراندند.
بخش اعظم شبهجزیره ایبریا که امروز اسپانیا و پرتغال است در سدههای اوليه اسلام اندلس و جزو قلمرو مسلمانان بود و تمدن الاندلس در جنوب اسپانیای کنونی حاصل این گسترش تاریخی بود.
در اواسط قرن هشتم میلادی که حکومت امویان در دمشق در جریان «انقلاب عباسی» ساقط شد، سران بنی امیه به اندلس و ایبریا گریختند تا «امارت قرطبه» با مرکزیت قرطبه و کوردوبای امروز برپا شود.
این حکومت ۲۰۰ سال بعد از «امارت» به «خلافت قرطبه» ارتقا یافت
و در تاریخ به عنوان یکی از مهدهای عصر طلایی اندلس در سايه اسلام به یاد مانده که دستاوردهای بزرگی در زمینه فرهنگ، هنر، معماری و دانش داشت.
این خلافت در اوایل قرن یازدهم از میان رفت تا جای خود را به حکومتهای طوایفی مسلمانان در شهرهای مختلف الاندلس بدهد.
بنوعباد از جمله این حکومتهای طوایفی بودند که در شهر مهم اشبیلیه (سویل) به قدرت رسیدند.
حکومت بنوعباد هم اما دیری نپایید. سومین و آخرین حاکم این دودمان، المعتمد ابن عباد بود، شاعری قهار که با تمام ادیبیاش توان حفظ حکومت را نداشت.
امروز از معدود یادگارهای فیزیکی او «ستون المعتمد» در قصر سلطنتی آلکازارِ سویل است؛ قصری که در قرن چهاردهم به دست حکام مسیحی کاستیل بر ویرانههای «قصر المورق» بنا شد که در جریان سقوط اشبیلیه در قرن سیزدهم ویران شده بود.
باز پس گرفتن سویل توسط مسیحیان قرنها پس از المعتمد و سلسله بنوعباد صورت گرفت.
در سال ۱۰۹۱ اما حکومت المعتمد نه به دست مسیحیان که به دست سلسله بربرتبار و مسلمان «المرابطون» با مرکزیت شهرِ مراکش خاتمه یافت.
المرابطون در واقع با کنار زدن دودمانهای ضعیف محلی مثل بنوعباد موفق شدند نگذارند الاندلس به دست مسیحیان بیافتد.
پنج سال پیش از فتح اشبیلیه آنان به رهبری یوسف بن تاشفین در نبرد تاریخی «الزلاقه» (ساگراخاس) سپاه مشترک سه پادشاهی مسیحی کاستیل، لئون و آراگون را در شمال باداخوز امروزی (در استان اکسترمادورای اسپانیا) شکست دادند.
حکومتهای محلی مسلمانان در آن نبرد به فرمان «جهاد» المرابطون «آری» گفته بودند و کنار آنها جنگیده بودند و العتمد نیز در کنار حکام محلی دیگری همچون عبدالله بن بلقین از قرناطه (گرانادا) و القادر بن ذیالنون از والنسیا از مهمترین حامیان المرابطون در نبرد بود.
در پایان اما المرابطون به دنبال ایجاد مرکزیت بودند و این بود که بنوعباد را از تخت پایین کشیدند. المعتمد به شهر اغماتِ مراکش تبعید شد.
شاهدخدتِ پناهجواز میان درباریان بنوعباد اما یک نفر بود که فرار و پناه جستن در دیار مسیحیان را به تبعید در دیار مسلمانان ترجیح داد: زائده، شاهدخت اشبیلیه.
او چند صدکیلومتر به شمال گریخت تا وارد قلمروی آلفونسوی ششم، پادشاه کاستیل، شود.
آلفونسو متولد پادشاهی مسیحی لئون بود و پس از به سلطنت رسیدن در ۲۵ سالگی، اراضی مسیحیان را گسترش داده بود و حتی به خود لقب «امپراتور تمام اسپانیا» را داده بود (گرچه هنوز نیمی از ایبریا را نیز در اختیار نداشت.) هم او بود که در نبرد الزلاقه ۱۰۸۶ از سپاه مسلمانان، و از جمله المعتمدِ بنوعباد، شکست خورده بود.
اینکه حالا شاهدخت یک طایفه مسلمان به دربار او پناه میآورد امتیاز مهمی برای آلفونسوی معروف به «ال براوو» (بیباک) محسوب میشد.
زائده به مذهب کاتولیک گروید،
نام «ایزابلا» را برگزید و معشوقه آلفونسو شد. حاصل این ازدواج پسری به نام سانچو آلفونسز بود که تنها پسر آلفونسوی بیباک بود و جانشین بالقوه او.
او اما یک سال پیش از مرگ پدر درگذشت و فرزندی هم نداشت.
پس زائده که تنها یک پسر داشت و آن پسر هم فرزندی نداشت چطور میتواند از اجداد ملکه الیزابت باشد؟ در تاریخ نام همسر چهارم او به نام ایزابل ثبت شده و مشخصات چندانی در مورد او موجود نیست. این ایزابلِ بی نام و نشان همان «زائده» که پس از مسیحی شدن «ایزابلا» شد بوده باشد یعنی زائده تنها معشوقه و کنیزِ آلفونسو نبوده و همسر قانونی و چهارم او هم بوده است
بنابر اين نظريه دو دختر آلفونسو که مادرشان «ایزابل» دانسته میشود در واقع دختران زائده محسوب میشوند. (این نظریه به عنوان یکی از احتمالهای ممکن در منابع معتبری همچون کتاب «پادشاهی لئون و کاستیل در زمان پادشاهی آلفونسوی ششم، ۱۱۰۹-۱۰۶۵» به قلم برنارد ریلی، به انتشار دانشگاه پرینستونِ آمریکا مطرح شده است.)
این دو دختر، الویرا و سانچا، نام دارند. الویرا به همسری راجر دوم، پادشاه سیسیلی، درآمد تا اولین ملکه سیسیلی باشد.
به نظر از طریق نسب او است که چند سال بعد به زن دیگری میرسیم که وصل کردن نسبش به ملکه الیزابت دشوار نیست: ماریا ده پادیا، متولد بورگوس و معشوقه پدرو، پادشاه کاستیل در قرن چهاردهم که به پدروی «خبیث» (ال کروئل) یا «عادل» (ال خوستو) مشهور است. همان پدرویی که قلعه آلکازار سویل را بر بنیان خرابههای قلعه مسلمانان بنا کرد اما «ستون المعتمد» را پابرجا گذاشت.
یکی از فرزندان ماریا و پدرو، ایزابل، نام داشت.
قصه زندگی او اما وقتی عوض شد که به همراه خواهر بزرگترش، کونستانزا (دختر رسمی پِدرو و زن قانونیاش، ملکه کاترین) به انگلستان رفت. کونسنتانزا با جان، اشرافزادهای انگلیسی و صاحب لقب دوک لنکستر، ازدواج کرده بود و ایزابل در کشور جدید خود توانست با برادر کوچکترِ شوهرِ خواهرش ازدواج کرد: ادموند لنگلی، دوک یورک.
این بود که ایزابلِ حالا به لقب «دوشسِ یورک» رسید.
او دو پسر و یک دختر به دنیا آورد که همگی به نوبه خود اشرافزادههای انگلیسی به شمار میآمدند که رابطه نزدیکی با خانواده سلطنتی داشتند (پسرعموی بچهها، هنری پنجم، پادشاه انگلستان شد.)
این نزدیکی اما در ضمن پرمخاطره بود. پسر دوم ادوارد و ایزابل، ریچارد، نام داشت و در سال ۱۴۱۵ به دسیسه «ساوتهمپتون» پیوست که طی آن گروهی کوشیدند هنری پنجم را سرنگون کنند. ریچار به دلیل نقش خود در این دسیسه گردن زده شد.
اما تبار او ادامه پیدا کرد؛ و حتی به تخت سلطنت نیز رسید.
جنگهای داخلی بر سر تاج و تخت در انگلستان قرن پانزدهم همهجا شعلهور بودند.
پادشاهی انگلستان در سال ۱۴۶۱ به ادوارد چهارم، نوه ریچاردِ مقتول، رسید.
فرزند اول ادوارد، الیزابت، خود به تخت سلطنت نرسید اما با هنری هفتم، اولین پادشاه خاندان تئودور، ازدواج کرد تا ملکه غیرحاکم انگلستان باشد.
این ملکه الیزابت قرن پانزدهمی نیای مستقیم ملکه الیزابت دومِ قرنهای ۲۰ و ۲۱ است.
با این حساب میتوان نسب ملکه الیزابت دوم را به پیامبر اسلام رساند
این نظریه بر اين فرض مبتني است كه زائده اقعا با آلفونسو ازدواج کرده و مادر الویرا و سانچایی که اجداد ملکه الیزابتاند، بوده باشد.
ديكر اينكه گفته اتند که او دختر المعتمد بوده است. المعتمد خود نسبش را به امام حسن و پیامبر بازمیگرداند و زائده بدینسان از اسلاف پیامبر میبود.
انتساب ب خاندان بني هاشم در ميان مسلمانان افتخار است ولذا احتمال جعل در آنها هست كه كسي ناشناخته براى موقعيت اجتماعي ميان مسلمين خودش را به خاندان بني هاشم و نبوت منسوب كند
اما در ميان خاندانهاى مسيحي و خصوصا سلطنتي وجه افتخاري نبوده بلكه به معني غير اصيل بودن اين نسبت است و درنزاعهاى سلطنتي اين مواد ناقض شانس رسيدن به سلطنت است فلذا اكر احتمالي هم واقعا باشد تكذيب مي كنند اما در اين مورد نه تنها تكذيب نشده است بلكه در مدارك سلطنتي شواهدش نيز تاييد شده است