در حکایت و شکایت زبان فارسی / چهرۀ آسیب ندیدۀ اسم معنی
ارسال شده در: چهارشنبه ژانويه 24, 2018 6:37 pm
در حکایت و شکایت زبان فارسی / چهرۀ آسیب ندیدۀ اسم معنی
علیزاده طوسی
سلام بر همۀ فارسی زبانها و فارسی دانهای سراسر دنیا؛ فارسی زبانهایی که با چهرۀ آسیب ندیدۀ «اسم معنی» بیگانه نشدهاند و آن را فراموش نکردهاند؛ فارسی زبانهایی که مثلاً «سعدی شیرازی» را، با خواندن آثارش، یکی از استادان بزرگ زبان و شعر کلاسیک فارسی و مدافع بیپروای عدالت اجتماعی میدانند (۱)،
این فارسی زبانها و فارسی دانها از «دار و دستۀ» شبه بورژواهای تحصیلات رسمی کردۀ قهرمان سازِ قهرمان پرستِ قهرمان شکن نیستند که از میان هزارها شخصیت بزرگ و کوچک در آفرینشگاه هزار سال ادبیات فارسی نام خیال انگیز «پنج تن» را بر طاق معبد ذهن بیجوشش و بیپویش خود نقش بزنند، بیآنکه حتّی آثار همین پنج نامبُردار خاصّ و عامّ، یعنی فردوسی، نظامی، مولوی، سعدی، و حافظ را تمام و خوب خوانده باشند (۳).
این فارسی زبانها و فارسی دانهای اصیل، از آنجا که زبان را سند و سجلّ و صحیفه و تاریخ ملیّت خود میدانند، آیین زبان خود را از خطابههای مکتوب «پیام گذار» های بزرگ هزار سال زندگی ادبیات فارسی میشنوند، نه از مثلاً بلند گوهای کتبی و شفاهی زبان عظیم و غنی و محترم زبان انگلیسی که گواهینامۀ ملّیت و فخر انگلیسی زبانهای جهان است (۴).
بیاییم به چند تصویر از چهرۀ آسیب ندیدۀ «اسم معنی» در آیینۀ ادبیات گذشته نگاه کنیم و در هر مورد نمونهای از آسیبهایی را که امروز بر آن وارد میکنند، ببینیم. برای «سعدیِ» فارسی زبان طبیعی بود که کلمۀ «واقعه» را «اسم معنی» بداند و برای آن، چه مفرد باشد، چه جمع، فعل مفرد به کار ببرد. میگوید: «دست از این حرکت کوتاه کن که واقعهها در پیش است»، و نمیگوید «واقعهها در پیش هستند!»
و حالا سه آسیب بر چهرۀ این اسم معنی از فارسی بلغور کنندگان (۵) امروزی: «این واقعهها رخ داده اند... بعضی از این واقعهها فقط شایعه هستند ... این واقعهها با زندگی ما پیوند دارند ...» برای ابوالفضل بیهقی، مورّخ و ادیب عهد غزنویان هم طبیعی بود که کلمۀ «کار» را «اسم معنی» بداند و بگوید: «همۀ کارها قرار گرفت [سامان یافت] و قوم سوی هرات به خدمت رفتن گرفتند».
اتاق خورده است، روی کاغذ بیاورم، چون به این وسیله بهتر میتوانم افکار خودم را مرتّب و منظّم بکنم.»
و حالا سه آسیب بر چهرۀ این اسم معنی از فارسی بلغور کنندگان امروزی: «کارها به موقع انجام نمیشوند؛ ... کارهای کوچک و بزرگ به دست کسانی سپرده میشوند که لایق آن نیستند ... میتوانیم کارهایی که ما را خوشحال میکنند انجام دهیم!» برای فردوسی طوسی، آفریدگار حماسههای منظوم ایرانی، طبیعی بود که کلمۀ «رنج» را «اسم معنی» بداند و بگوید: «هﻤﻪ رنجهای ﺗﻮ ﺑﯽ بر ﺷﻮد / ز دﻳﻮان ﺟﻬﺎن ﭘُﺮ ز ﻟﺸﮑﺮ ﺷﻮد».
و حالا سه آسیب بر چهرۀ این اسم معنی از فارسی بلغور کنندگان امروزی: « آیا رنجهای ما بیهوده بودهاند؟ ... این رنجها جرعههایی هستند بسیار تلخ و زهرآگین ... این رنجها هستند که زیبایی گنج را نمایان میکنند». و برای «صادق هدایت» هم که «گذشته» را با علاقه میخواند و «حال» را با دقّت میشنید، طبیعی بود که کلمۀ «درد» را، چه جسمی، چه روحی، «اسم معنی» بداند و بگوید: «فقط میخواهم ... دردهایی که مرا خرده خرده مانند خوره ... گوشۀ این اتاق خورده است، روی کاغذ بیاورم.» و به خطا «درد» را دچار ثقل بیگانگی نکند، که بعضی از امروزیها میکنند و میگویند: « دردهایی که در استراحت ایجاد میشوند و در هنگام فعالیت وجود ندارند!»
زبانتان همواره دارا و دانا و توانا باد.
زیرنویسها:
۱- سعدی در دفاع از عدالت اجتماعی میگفت: «بدان که ملوک از بهر پاس رعیتاند، نه رعیت از بهر طاعت ملوک!» و با اعتقاد به ارزش انسانی مرد و زن میگفت: «مرد بیمروّت زن است، و عابد با طمع راهزن» و میگفت: «ای کریمی که از خزانه غیب / گبر و ترسا وظیفه خور داری / دوستان را کجا کنی محروم / تو که با دشمن این نظر داری» و همچنین گفت: «سپاس دار خدای لطیف دانا را / که لطف کرد و به هم برگماشت اعدا را / همیشه باد خصومت جهود و ترسا را / که مرگ هر دو طرف تهنیت بود ما را»
۲ - مثلاً سعدی بزرگوار، این بیت او را گواه بیاورید: «قسمت خود میخورند منعم و درویش / روزی خود میبرند پشّه و عنقا!».
۳- بسیاری از همان «شبه بورژواهای تحصیلات رسمی کردۀ قهرمان سازِ قهرمان پرستِ قهرمان شکن»، منهای حافظ که با دیوانش فال میگیرند، با فردوسی، نظامی، مولوی، و سعدی در حدّ شعرهایی که از آنها در کتابهای قرائت فارسی دورۀ راهنمایی و دبیرستان نقل شده است، آشنایی دارند، و غافل از آنند که مثلاً «نظامی» فقط همان حکایت «کودک مجروح» در «مخزن الاسرار» نیست که در آن «کودکی از جمله آزادگان / رفت برون با دو سه همزادگان»، بلکه خواندن «خمسه» یا پنج منظومه اش، شامل خسرو وشیرین، لیلی و مجنون، هفت پیکر، اقبالنامه، و شرفنامه، نه تنها برای «وحید دستگردی» که سالها صرف تصحیح و تحشیه و تفسیر بیتهای دشوار آنها کرد، بلکه برای «عبدالرّحمن جامی» شاعر عارف قرن نهم هجری هم آسان نبود. وحید دستگردی وقتی که کار شرح و حواشی و تصحیح «خسرو و شیرین» را به پایان رساند، نوشت: «کاری بسیار خطیر و سخت بود. مسلّم حکیم نظامی در ساختن و نظم این نامۀ نامی به اندازۀ این بنده در تصحیح و شرح و حاشیه رنج نبرده است.» و «جامی» در آخر شرحی که بر خمسۀ نظامی نوشته است، گفته است: «سیصد و پنجاه بیت لاینحلّ باقی است که در قیامت دامن نظامی را گرفته و از خودش شرح آنها را خواهم خواست.»
۴- به عبارت دیگر دانش زبان مادری خود را با مطالعۀ متنهای معتبر هزار سال ادبیات فارسی گسترش میدهند، نه با گوش دادن به خبرها و گزارشها و تفسیرهای ترجمه شده به نوعی زبان فارسی که در بسیاری موردها لغت به لغت، یعنی در تجزیه، فارسی به نظر میرسد، ولی در ترکیب فارسی نیست. برای نمونه به این جمله نگاه کنید: «آنها با خلق نسبیت فرهنگی توسط ضد اورینتالیستها موافق نیستند!»
۵- اصطلاح «بلغور کردن» اگر فراموشِ امروزیان نشده باشد، برای ما که از دیروزیانیم، علاوه بر معنی اصلی، مجازاً این معنی را دارد که «فرهنگ لغات عامیانه» داده است: «حرف زدن به زبانی که برای شنوندگان نامفهوم باشد و از آن سر درنیاورند، مانند ترکی بلغور کردن»، و این معنی را که در «یادداشت مرحوم دهخدا» آمده است: «به غلط ادا کردن در زبان قومی. با زبان قومی خشن و نادان سخن گفتن. شکسته و نامفهوم سخن گفتن. زبانی را شکسته و غلط و نارسا تکلم کردن.»