پرونده خواندنی «جنگ جهانی غذا» توسط ابرکمپانی های امریکایی
پرونده خواندنی «جنگ جهانی غذا» / در این پرونده چه میخوانیم؟
«جنگ جهانی غذا» حاصل بررسی هزاران سند دستاول در خبرگزاری تسنیم بوده وتاکنون بیشاز ۱۰۰۰صفحه دراینزمینه بهرشته تحریر درآمده است. در این پرونده با راهبردها، تاکتیکها و تکنیکهای ابرکمپانیهای آمریکایی جهت کنترل غذای جهان طی ۲۰۰سال گذشته آشنا میشوید.
خط سیر پرونده
پرونده خواندنی «جنگ جهانی غذا» حاصل دهها هزار صفحه پژوهش تخصصی است. حجم تقریرِ (بخش مناسب برای انتشار رسانهایِ) مطالب آن تاکنون از 1000 صفحه عبور کرده است. در این پرونده خواهیم دید بالاترین سطوح سیاسی و امنیتی آمریکا ــ و بهتبع آنها نهادهای بینالمللی ــ در این موضوع فعال هستند.
طی یک سال آینده، با انتشار این پرونده ابتدا ضمن بررسی اهمیت مقوله جمعیت و پیشینه تاریخی 200ساله این موضوع، و همچنین سبک نظریهپردازی، مدلسازی، نهادسازی و راهاندازی جنبشهای اجتماعی در غرب، به این پرسش پاسخ میدهیم که «چرا آمریکاییها بهفکر کاهش جمعیت جهان افتادهاند؟»؛ سپس به اسناد پیشینه تاریخی این خانوادهها و متدولوژی و کنشهای آنان در سطح فراملی و جهانی و نفوذ آنان در سازمانهای جهانی اشاره خواهد شد؛ پس از آن بهتفصیل الگوهای نهادسازی کنشگران این عرصه، در عصر پستمدرنیسم بررسی میشود.
متعاقب آشنایی با کنشهای این شبکه جهانی، نهایتاً خطشناسیِ این جریانها در موضوع «تأثیرگذاری بر غذای میهن عزیزمان» ــ خصوصاً پس از انقلاب اسلامی ــ موضوع بحث این پرونده جذاب خواهد بود.
«جنگ جهانی غذا» | تغییر در آرایش جهانی قدرت طی نیم قرنمتعاقب تغییر در زیرساختهای ارتباطی، معادلات مبنایی قدرت، و همچنین آرایش جریانها و کمپانیهای قدرتمند جهان دستخوش تغییرات جدی شده است.
پرونده ویژه «جنگ جهانی غذا» - بخش اولاشاره | داستان تحول کشاورزی صنعتی در جهان و شناخت پشتپرده جریانهای مؤثر بر این موضوع، بسیار حیرتآور و جذاب است، اما در زمان تدوین گزارشهای حول این موضوع، دست و دلمان میلرزید. آخر، مطالب نوشته شده درباره موضوعاتی همچون نحلههای آخرالزمانی، فراماسونری، یهودیت، صهیونیسم، و مفاهیمی از این قبیل، آنقدر به اسرائیلیات و مطالب خرافی ممزوج شده، که برای مخاطب گارد ایجاد میکند.
از سوی دیگر با یک حقیقت غیرقابل کتمان طرفیم:
بخش اعظم ساختار تأمین صنعتی غذا (کشاورزی صنعتی) و زمینههای مرتبط با این موضوع در جهان طی یک قرن اخیر، توسط چند خانواده قدرتمند آمریکایی معماری شده است؛ به همین دلیل بدون پرداختن به جریانهای جهانی، شناخت دقیق این حوزه بینتیجه میماند؛ پس لاجرم باید در این فضا قلم بزنیم. بعد از کمی مشورت، برای کمک به باورپذیری و دقت مطالب، به این نتیجه رسیدیم که علاوه بر تمهیدات فرمی، مراجع هر یک از فکتها و نقل قولها بهدقت در پاورقی ذکر شود.
با این ملاحظات دعوت میکنیم بدون ذهنیت و با توجه به مستندات ارائه شده، به مطالعه این بخش مهم بپردازید.
تحولات راهبردی جهان در یک سده اخیرتا قرن نوزدهم میلادی ابزارهای تسلط و بهرهکشی از کشورها، از نظر فرم، پراکندگی جغرافیایی و همچنین ضریب نفوذ محدود بود. در این دوران شاید «اعمال نفوذ بر حکومت مرکزی در مستعمرهها» بدترینِ ابزارهای استثمار ملتها به شمار میرفت؛ اما از ابتدای قرن بیستم با گسترش زیرساختهای ارتباطی (شامل حملونقل و ارتباطات مخابراتی)، راهبردهای استعماری برای استفاده از ظرفیتهای همه انسانهای روی زمین شکل جدیدی به خود گرفت. بروز تحولات زیرساختی سبب شد معادلات جهان، از جهت مفهومی1 دورانهای گذار زیر را طی کند:
• پیش از قرن بیستم برخوردها و گفتمانهای فراملی، عموماً ماهیت ایدئولوژیک یا ملیگرایانه داشته است.
• در مرحله بعد، طی چند دهه، معادلات ژئوپولتیک2، مهمترین بازیگر صحنه سیاسی جهان بود؛ جنگ سرد نماد بارز این دوران است.
• در سالهای انتهایی جنگ سرد، با تحول در زیرساختها، معادلات اساسی، از ژئوپولتیک به ژئواکونومیک3تغییر پیدا کرد، که تغییری بسیار مهم به شمار میرفت.
• و نهایتاً در سالهای اخیر معادلات، ماهیت فرابخشی (استراتژیک) پیدا کردهاند. در این پارادایم، دو ابزار مهم «تکنولوژی» و «ارتباطات» دو موضوع مؤثر و مهم در کسب قدرت بهشمار میرود.
نمایه | دورانهای گذار معادلات اساسی جهان
در تطور این ساختارها، روشها و ابزارهای تأثیرگذاری ابرکمپانیها و کنشگران اصلی جهان نیز دستخوش تغییر شده است. این روشها، از روشهای بسیطِ یک شبکه متمرکز و اقتدارگرا و با مرکزیت مشخص، بهتدریج به «شبکهی کانونهای فراملی پیچیده و لایهبندی شده» تغییر کرده است. با پیگیری مسیر این پرونده - به عنوان یک نمونه و مصداق مشخص - متودولوژی این کانونهای قدرت بر مخاطبان روشن خواهد شد.
فرمانروایان آخرالزمانیگذشته از سیر تحولات پارادایم نظام حکمرانی جهان، در سدههای بیستم و بیستویکم، ادبیات جدیدی در این نظام باب شد. در این دو قرن واژگانی چون حکومت واحد جهانی4، جهانیسازی5، نظم نوین جهانی6، حکومت جهانی نخبگان و بانکداران7، آرمگدون8 و این قبیل، مواردی هستند که در فرهنگ واژگان داعیهداران سرپرستی و فتح جهان، همواره تکرار شده و میشود. اینک نگاه آخرالزمانی به اتفاقات جهان، نهتنها در میان خانوادههای متمول و نحلههای خاص آمریکایی، بلکه در میان بسیاری از اعضای شبکه متنفذان و رجال سیاسی آمریکا و حتی در میان رؤسای جمهور آمریکا باب شده است. از جمله معروفترین افراد آمریکایی که تفکرات آخرالزمانی دارند، میتوان به رونالد ریگان9، و جورج بوش پسر10اشاره کرد. نیویورک تایمز در تاریخ 20 اکتبر 1984 میلادی11 تصریح میکند:
«رونالد ریگان، رئیسجمهور وقت امریکا، حداقل 11 نوبت از پایان جهان صحبت کرده است.»12
جرج بوش پسر در مراسم عبادی یکی از فرقههای یهودی
ریگان در اظهارنظر دیگری میگوید:
«من فکر میکنم - فارغ از زمان یا نسلی که مقارن آن آرمگدون فرا میرسد - وقتی فرارسید، هر نسلی که در آن زمان حاضر است باید آنچه در باورش درست است انجام دهد.»13
این نوع تفکرات در میان بسیاری از قدرتمندان سیاسی و اقتصادی آمریکا رواج دارد و بسیاری از کنشها و واکنشهای جهان از این موضوع متأثر است.14 بنابراین باید دقت کرد که علاوه بر تحول زیرساختها و آرایش جدید سیاسی و تجاری جهان، اغراض ایدئولوژیک گروههای خاص نیز در شکلگیری ساختارهای جدید قدرت تأثیرات جدی داشته است؛ بهگونهایکه کشورها، نهادها و معاهدههای بینالمللی و چندملیتی گوناگونی، مانند تشکیل رژیم اشغالگر قدس، سازمان ملل، شورای امنیت، بانک جهانی، سازمان جهانی بهداشت، فائو، یونسکو، صندوق بینالمللی پول، دادگاه لاهه، ناتو، آسهآن، بریکس، و حتی معاهدههایی چون جنبش عدمتعهد، و همچنین تعاملات منطقهای و دو جانبه عمیقاً تحتتأثیر این نگاههای ایدئولوژیک قرار دارد.15 این ساختار جهانی قهراً بر روابط اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی و سیاسی تکتک جوامع و کشورها تأثیرگذار بوده است.
شکلگیری کولنیهای زرسالار فراملیمؤلفههای فوقالذکر موجب شد شبکه قدرت که طی سدههای متمادی، در انحصار تعداد انگشتشماری از خانوادههای ثروتمند، مانند مدیچی16، مورگان17، روچیلد18 و بعدها دوپونت19، ملون20، فورد21، کارنگی22، راکفلر23، پولیتزر24، بوش25 و کندی26 قرار داشت، طی دهههای اخیر به گروهها و کولنیهای نوظهور در قالب کمپانیهای بینالمللی انتقال یابد؛27 گو اینکه نظام حقوقی و نظارتی بینالمللی نیز عملاً در اختیار نهادهای بینالمللی است که آنها خود با تصمیم همین ابرکمپانیها تأسیس شده و طی چند دهه اخیر هدایت شدهاند. دیدیم که مهمترین دلیل این تحولات راهبردی، تحول در ابزارهای روابط فراملی بشری – آن هم بهدلیل گسترش زیرساختهای تبادل اطلاعات و نیز حملونقل - است.
نقشه پراکندگی 500 شرکت بزرگ دنیا در سال 2017 میلادی29
موضوع تحول و تطور نظام قدرت جهانی طی چند دهه اخیر شایسته پرداخت بیشتر است، اما با توجه به لزوم پیوستگی پرونده، عجالتاً از این بخش عبور میکنیم؛ در بخشهای بعد، به موضوع «زرسالاران جهانی» بازخواهیم گشت، و مصادیقی جذاب از این موضوع را در معرض دید شما قرار خواهیم داد. در بخش بعدی که در روز سهشنبه (26 تیرماه 97) منتشر خواهد شد تغییرات جمعیتی جهان طی دو هزار سال اخیر بررسی خواهد شد.
«جنگ جهانی غذا» | تغییرات شگرف «جمعیت جهان طی ۲۰۰۰ سال»مطابق شاخصهای جهانی، «جمعیت» یکی از شاخصهای زیرساختی اقتدار سیاسی و رشد اقتصادی هر کشور است. در این گزارش، ضمن پرداختن به این موضوع تغییرات جمعیت جهان طی دو هزار سال گذشته بررسی شده است.
پرونده ویژه «جنگ جهانی غذا» - بخش دوماشاره | در بخش قبلی پرونده، به این اشاره شد که طی نیم قرن اخیر، آرایش قدرتهای بزرگ عالم، از متمرکز و اقتدارگرا به منعطف و چندملیتی تغییر یافته است؛ اما یکی از مهمترین بهانههای برنامههای کاهش جمعیت که توسط افراد خاص پیگیری میشود، کمبود منابع در جهان است، و یکی از مهمترین دلایل کمبود منابع را افزایش تصاعدی جمعیت طی قرن اخیر میدانند. البته این افراد و نهادهای خاص هرگز به این حقیقت اشاره نمیکنند که بشر، همپای افزایش جمعیت، به سطوحی از «تکنولوژی»، و «توان برنامهریزی» دست یافته که بهراحتی میتواند چند برابر ظرفیت فعلی جمعیت جهان، غذا تولید کند. در این بخش، تحلیلی آماری از جمعیت جهان ارائه خواهیم داد. دعوت میکنیم این بخش جذاب را از دست ندهید.
«جمعیت»؛ مؤلفهی زیرساختی رشد و اقتدارنهتنها برآوردهای داخلی، بلکه شاخصهای جهانی بهروشنی حاکی از آن است که میزان جمعیت یک کشور بر حوزههای گوناگون اقتدار آن کشور تأثیرات عمیقی دارد.در حوزه نظامی برای سنجش قدرت نظامی یک کشور، مؤلفههای گوناگون جمعیتی سنجیده میشود. جمعیت کل[1]، نیروی در دسترس[2]، نیروی نظامی مناسب برای خدمت[3]، نیروی نظامی به سن خدمت رسیده[4]، نیروی نظامی فعال[5] و نیروی نظامی رزرو[6] برخی شاخصهایی هستند که برای سنجش آمادگی قوای نظامی هر کشور، مورد سنجش قرار میگیرند.
در پایشهای بینالمللی مؤلفههای متعدد جمعیتی و نسبتهای آن، بهعنوان شاخص آمادگی دفاعی یک کشور سنجیده میشود
در حوزه اقتصادی نیز درباره تأثیر عمیق نرخ باروری در اقتصاد هر کشور اتفاق نظر وجود دارد. «پل ساموئلسون»[7] در مقالهای به نام «یک مدل دقیق وام مصرفی با یا بدون قرارداد اجتماعی پول» اثبات کرد «نرخ باروری انسانی» بهترین عامل تحرک و تکامل اقتصاد هر کشور است. «هنری هارود»[8]- اقتصاددان برجسته «کینز»ی - رشد جمعیت را عامل رشد طبیعی اقتصاد میداند. همچنین مطابق نظر «رابرت سولو»[9] اقتصاددان مشهور آمریکایی، افزایش نرخ رشد جمعیت، گرچه «ذخیره سرانه سرمایه» و همچنین «تولید سرانه» کمتری را برای اقتصاد رقم خواهد زد، لیکن «رشد پایا» و «توان اقتصادی بالاتری» را بهوجود میآورد. «ادموند فلپس»[10] به رابطه دقیق بین رشد اقتصادی و رشد جمعیت دست یافت که به «قاعده طلایی رشد»[11] مشهور شد. بر اساس این قاعده، کارایی نهایی سرمایه، با نرخ رشد جمعیت برابر است. به عبارت دیگر، رشد اقتصادی تابع مستقیم نرخ رشد جمعیت است. این نظریه را اقتصاددانان دیگری مانند موریس اله[12] و جان نیومن[13]نیز تأیید کردهاند. «سیمون کوزنتس»[14] با بررسی آهنگ رشد درآمد سرانه و آهنگ رشد جمعیت در کشورهای مختلف، به این نتیجه رسیده که همبستگی معنیداری بین کاهش یا افزایش جمعیت با درآمد سرانه وجود ندارد. «کنت آرو»[15] و همکارانش در سال 2003 اعلام کردند جمعیت شکلی از سرمایه است. بر این اساس، با کنترل جمعیت، رشد اقتصادی کنترل و محدود میشود.[16]
بر اساس «قاعده طلایی رشد»، کارایی نهایی سرمایه، با نرخ رشد جمعیت برابر است.در این زمینه انبوهی از نظریات اقتصادی، سیاسی و اجتماعی وجود دارد، که ذکر آنها روند بحث را به حاشیه خواهید برد. تا اینجا باید بپذیریم که جمعیت، بهعنوان یکی از مؤلفههای اساسی قدرت استراتژیک در مجامع علمی و اجرایی دنیا پذیرفته شده است.
روند دوهزارساله تغییر جمعیتروند تغییرات جمعیت روی زمین در گذر تاریخ بسیار جالب توجه است. پیش از رخدادهایی مانند انقلاب جنسی[17] و همچنین برنامههای کاهش جمعیت در غرب، جمعیت جهان از ابتدای سده بیستم رشدی بیسابقه به خود گرفته بود. دلیل اصلی این رشد بیسابقه شاید همهگیری بهداشت و درمان بوده است؛ اکنون این روند افزایشی بهدلیل سیاستهای فرهنگی و اجتماعی غرب بسیار کند شده است. بیایید نگاهی به روند افزایش جمعیت جهان از ابتدای میلاد مسیح تاکنون بیندازیم.
جمعیت جهان هماکنون از 7.6 میلیارد نفر فراتر رفته است. نرخ افزایش سالانه جمعیت، 1.09 درصد است که با این حساب هر سال حدود 82 میلیون نفر به جمعیت جهان اضافه میشود. چین با بیش از 1.4 و هندوستان با 1.35 میلیارد نفر کشورهای اول و دوم پرجمعیت دنیا هستند و مجموعاً 36 درصد جمعیت جهان را در خود جای دادهاند، پس از این دو، ایالات متحده با 326 میلیون نفر در جایگاه سوم قرار دارد. ایران با حدود 82 میلیون نفر، جایگاه هجدهم را به خود اختصاص داده است.
20 کشور پرجمعیت جهان در سال 2018یک موضوع مهم در این زمینه، شرایط افزایش جمعیت جهان در گذر تاریخ است. برآوردها نشان میدهد جمعیت جهان در سدههای اول میلاد مسیح(ع) کمتر از 200 میلیون نفر بود. این جمعیت در سال 1000، به حدود 270، در سده 1500 به حدود 450، و در ابتدای سده 1700 به 600 میلیون نفر رسید.
ایران با جمعیتی حدود 82 میلیون نفر، هجدهمین کشور پرجمعیت دنیاست.از این زمان با توجه به تحولات فناوری، رشد جمعیت شتاب بیشتری گرفت، چنان که طی 150 سال پس از آن، در سال 1850، جمعیت جهان دو برابر شده و از مرز 1.2 میلیارد نفر گذشته بود. این جمعیت در سال 1900 به 1.6 میلیارد نفر رسید.
در قرن بیستم، با توجه به مؤلفههای متعددِ بهبود سبک زندگی، رشد جمعیت شتاب مضاعف گرفت، چنان که در سال 1950، جمعیت جهان از 2.5 میلیارد نفر فراتر رفت. پس از آن، با روندی تصاعدی، در نیمه دوم قرن بیستم، 3.5 میلیارد نفر به جمعیت جهان افزوده شد و از مرز 6 میلیارد نفر گذشت. با روند فعلی پیشبینی میشود این جمعیت در سال 2050، به حدود 10 میلیارد نفر برسد. نکته قابل تأمل اینکه طی نیم قرن گذشته، نرخ افزایش جمعیت جهان از حدود 2 درصد به حدود 1.1 درصد کاهش داشته است. نمودارهای زیر خلاصه این روند را نشان میدهد.
روند افزایش جمعیت جهان در دو هزاره اخیر
کند شدن روند افزایش جمعیت جهان
در این میان تراکم جمعیت نیز شایان توجه است. سرانه نفرات بازای زمین در دسترس، از 19 نفر به 51 نفر در هر کیلومتر مربع افزایش داشته است.[18] تراکم سرزمینی جمعیت دنیا را در نقشه زیر مشاهده میکنید.
نقشه تراکم جمعیت جهان در سال 2018
ترکیب جمعیتی ادیان در جهان نیز جالب است. بر اساس آخرین مطالعات، در سال 2010 میلادی، از میان حدود 7 میلیارد جمعیت جهان، 2.2 میلیارد نفر مسیحی، 1.6 میلیارد نفر مسلمان، 1.1 میلیارد بیدین، 1 میلیارد هندو، 500 میلیون بودیست، 400 میلیون نفر معتقد به ادیان نوظهور، 58 میلیون نفر معتقد به آیینهای متفرقه، و کمتر از 14 میلیون نفر یهودی بودهاند.
نمودار درصد ادیان از جمعیت جهان
روند تصاعدی افزایش جمعیت، و همچنین قحطیهای ناشی از توزیع نامتوازن غذا در جهان، دستمایه تبلیغ روی ایدهای شد که کاهش جمعیت جهان را مطرح میکرد؛ غافل از اینکه این ایده، در یک پازل بزرگتر و از سوی محافل خاص هدایت میشود. در این زمینه مفصلاً خواهیم نوشت.
بخش بعدی پرونده «جنگ جهانی غذا» به این موضوع خواهد پرداخت که ایده «اصلاح نژاد بشر» از کجا ناشی شده است. این بخش، فردا سه شنبه 26 تیرماه 97 منتشر خواهد شد.
پینوشت
________________________________________
[1] - Total Populations
[2] - Available Manpower
[3] - Manpower Fit-for-Service
[4] - Manpower Reaching Military Age Annually
[5] - Active Military Manpower
[6] - Active Reserve Military Manpower
[7] - Paul Anthony Samuelson (15 May 1915 – 13 December 2009) برنده نوبل اقتصاد در سال 1970 میلادی
[8] - Henry Roy Forbes Harrod (13 February 1900 – 8 March 1978)
[9] - Robert Merton Solow (born August 23, 1924) برنده نوبل اقتصاد در سال 1987 میلادی
[10] - Edmund Strother Phelps, (born July 26, 1933)
عضو برجسته انجمن اقتصاد آمریکا و برنده جایزه نوبل اقتصاد در سال 2006
[11] - Golden Rule Of Accumulation
[12] - Maurice Félix Charles Allais (31 May 1911 – 9 October 2010)
[13] - John von Neumann (December 28, 1903 – February 8, 1957)
[14] - Simon Smith Kuznets (April 30, 1901 – July 8, 1985)
اقتصاددان آمریکایی و برنده جایزه نوبل اقتصاد در سال 1971
[15] - Kenneth Joseph "Ken" Arrow (23 August 1921 – 21 February 2017)
اقتصاددان آمریکایی و برنده جایزه نوبل اقتصاد در سال 1971
[16] - صالحی، نورا..، تأثیر جمعیت بر اقتصاد، تارنمای دفتر حفظ و نشر آثار حضرت آیتالله العظمی خامنهای، رؤیت: 19 اردیبهشت 1397، دسترسی در:
http://farsi.khamenei.ir/others-note?id=24600[17] - Sexual Revolution or Sexual Liberation (1960 – 1980)
[18] - تأکید میشود برخلاف ادعاها و تبلیغات پرحجم فرقههای آخرالزمانی و همچنین سوگیری سازمانهای جهانی، با توجه به تحول و ارتقاء ابزارهای دانشی و بهرهوری در تولید غذا، این افزایش سرانه جمعیت، هرگز به معنی قحطی و کمبود منابع نیست.
«جنگ جهانی غذا» | ۲۰۰ سال قبل؛ ارائه نظریه «اصلاح نژاد بشر»ایده «اصلاح نژاد بشر» چه زمانی و از سوی چه کسانی ارائه شد؟ این ایده بر چه مبنایی استوار شده بود؟ بر این مبنا چه جنبشهای اجتماعی شکل گرفت و چه کنشهای سیاسی انجام شد؟ با ما همراه باشید...
پرونده ویژه «جنگ جهانی غذا» - بخش سوماشاره | در گزارشهای قبلی پرونده به دو موضوع اساسی اشاره شد:
• در گزارش اول با عنوان «تغییر در آرایش جهانی قدرت طی نیم قرن» به این مسئله پرداخته شد که متعاقب تغییر در زیرساختهای ارتباطی، معادلات مبنایی قدرت، و همچنین آرایش جریانها و کمپانیهای قدرتمند جهان دستخوش تغییرات جدی شده است. در گزارش دوم «تغییرات شگرف جمعیت جهان طی 2000 سال» بررسی شداما بهانهی «کمبود منابع در اثر افزایش جمعیت جهان» از اواخر قرن نوزدهم دستمایهی خانوادههای خاص برای اجرای برنامههای کنترل نسل قرار گرفت؛ اما البته در پشت پرده دلایل دیگری وجود داشت و برنامههای اصلاح نژاد در سطح کلان، ناظر به حل دو مسئله شکل گرفت:
1. چالشهای جمعیتی - مانند کاهش باروری که در پی انقلاب جنسی ایجاد شد - ناشی از شتابگیری مدرنیته در غرب بود.
2. لزوم کاهش جمعیت «طرفهای متخاصم»ِ فرقههای خاص با ایدههای جهانروا.
با همرسانی این دو دلیل در دهه 1970 برنامههای تحدید نسل در غرب شتاب فزایندهای گرفت، و تا حدی پیش رفت که هر ناظری را متحیر میکند؛ در آینده به این برنامهها خواهیم پرداخت. در این بخش مبنا، ماهیت و روشهای اقدام غرب را تا مقطع جنگ دوم جهانی خواهید شناخت.
پیشینه راهبرد اصلاح نژاد و کاهش جمعیتپیشینه برنامههای جهانی تحدیدنسل و همچنین برنامه اصلاحات ژنتیکی بشر، به سالهای نیمه قرن نوزدهم میلادی باز میگردد. این زمان مقارن با آغاز تحول نگاه انسانشناسانه و عمیق غرب با اتکا بر نظریات «چالز داروین»1 است، که بهشدت سیاست، اقتصاد و علوم اجتماعی غرب را دستخوش تحول کرد.2 لزوم تغییر در شرایط ژنتیکی نوع بشر نیز اولین بار توسط پسرعموی ناتنی داروین3 مطرح شد. وی که «فرانسیس گالتون»4 نام دارد برای اولین بار در آکادمی علوم انسانی بریتانیا، ویژگیهایی مانند «هوش برتر» را مورد تجزیه و تحلیل قرار داد و نتیجه گرفت که این ویژگیها موروثی هستند؛ و به این ترتیب اینگونه بیان کرد که صفات مطلوب میتواند از روشهای وراثتی منتقل شود. این تئوری تا اینجا مشکلی ایجاد نمیکرد، اما گالتون در سال 1869، یک برنامه پرورش گزینشی برای انسانها را در کتاب خود با نام «نابغه ارثی»5 مطرح کرد. او نوشت:
«امکان خلق یک "نژاد یا ملت بسیار با استعداد" از طریق ازدواجهای پیاپیِ کنترل شده طی چند نسل، کاملاً محتمل است.»6
فرانسیس گالتون
جنبشهای اجتماعی اصلاح نژاد
گالتون پایههای نظری و فنی جنبش فراگیری را مستحکم کرد که به کشورهای متعددی گسترش یافت. «جنبش بهنژادی»7 بریتانیا به رهبری خود گالتون پی گرفته شد، که اصلاح نژاد به روش انتخاب ویژگیهای مثبت و تکثیر نژاد برتر را تبلیغ میکرد. در مقابلِ بخش انگلیسی، در اوایل سده بیستم «جنبش بهنژادی» در ایالات متحده به رهبری «چارلز داونپورت»8، زیستشناس برجسته آمریکایی، فعالیت میکرد. بخش آمریکایی جنبش، بر حذف صفات رذیله و منفی و افرادی که حائز این صفات هستند، تمرکز داشت و قانونهای مختلف عقیمسازی9 را با این هدف در ایالات متحده به تصویب رساند.
این جنبش طی دهههای اول تا سوم قرن بیستم، بسیار محبوب بود و تأثیرات عمیق سیاسی و اجتماعی برجای گذاشت. نمونه بارز این تأثیرات، فعالیتهای اجتماعی و سیاسی در قالب سازمانهای مردمی بود. برای مثال میتوان به فعالیتهای افرادی مانند «مارگارت سَنگر»10 اشاره کرد. سنگر در سال 1914 ضمن پیگیری فعالیتهای اجتماعی در زمینه جلوگیری از بارداری، ماهنامهای با نام «د وومن ربل»11(یا زن شورشی) منتشر میکرد که پیشگیری از بارداری را با شعار «بدون خدایان، بدون اربابها»12 ترویج میکرد.
غرض اینکه جنبشهای فرهنگی و اجتماعی گستردهای بر اساس نظریات گالتون فعال شد.
سطح بالای سیاسی برنامه اصلاح نژاد
این خیزش اجتماعی در سطح جنبشهای مدنی باقی نماند و تا آنجا پیش رفت که اهداف آن در بالاترین سطوح سیاسی و دانشی آمریکا پیگیری شد. برای نمونه «تئودور روزولت»13، 26اُمین رئیسجمهور آمریکا در تاریخ 3 ژانویه 1913 میلادی در نامهتندی خطاب به «چارلز داوپونت» - مسئول شاخه آمریکایی جنبش بهنژادی - بر لزوم «بقای ژنتیکی آدمهای خوب» تصریح میکند؛14 خلاصه نامه او از این قرار است:
«اگر یک کشاورز به بهترین دامهای خود اجازه زاد و ولد ندهد و بدترین آنها را تکثیر کند، باید به تیمارستان فرستاده شود. ما هنوز این درک را نداریم که این رفتار (فرستادن به تیمارستان) در برابر ملیتی که اجازه پرورش بدترین افراد را میدهد عقلایی است. یک روز متوجه میشویم که وظیفه غیراجتنابی داریم که «انسانهای خوب و از نوع مناسب» خونشان را بعد از خودشان در جهان باقی بگذارند، و نباید اجازه تداوم نسل انسانهایی را بدهیم که از نوع «نامناسب» هستند. مسئله بزرگ تمدن ما این است که امکان افزایش افراد با ارزش را در مقابل عناصر کمارزش یا مضر، تأمین کند.»15
تئودور روزولت
سطح سرمایهگذاری علمی بر موضوعدر فصلهای بعدی خواهیم دید که ابرکمپانیهای تجاری، نبض این حرکت را در دست داشتند. این کمپانیها با تکیه بر نهادهای پیشتاز دانشی آمریکا، آزمایشهای گستردهای بر ژنتیک انسانی انجام دادند. برای مثال میتوان به برخی اقدامات فناورانه «بنیاد موقوفه کارنگی»16 با پشتیبانی مالی «بنیاد خیریه راکفلر»17 در زمینه ژنتیک گیاهی و انسانی اشاره کرد.18
افول ایده «اصلاح نژاد» و پایهگذاری طرحی نوایده برنامه «اصلاح نژاد» دیری نپایید. در دهه 1940 میلادی پس از اینکه هیتلر بصورت افراطی بر تفکرات ناسیونالیستی و نژادی پای فشرد، این تفکر محبوبیتش را در سراسر جهان از دست داد و ابرکمپانیهای بینالمللی را برای ادامه این برنامه با چالش جدی مواجه کرد. گذشته از اینکه رفتارهای نژادپرستانه هیتلر موجب شد ایده «اصلاح نژاد» محبوبیتش را از دست بدهد، ابرکمپانیهای آمریکایی دریافتند که جنگ نیز – بهعنوان بخشی از برنامه – نمیتواند تأثیرات جدی در ترکیب جمعیتی جهان داشته باشد و اهداف آخرالزمانی آنان را تأمین کند؛19بنابراین گرچه جنگ کماکان بهعنوان یکی از راهکارها، باقی ماند و ادامه یافت، اما برای ادامه برنامه راهکارهای دیگری مورد نیاز بود.
در بخش بعد به بررسی برنامههای عملیاتی طراحی شده پس از جنگ دوم جهانی خواهیم پرداخت. این بخش در روز چهارشنبه 27 تیرماه 97 منتشر خواهد شد.
پینوشت
________________________________________
[1] - Charles Robert Darwin (February 12, 1809 to April 19, 1882)
نظریات او درباره پیدایش انسان آغازگر عصری جدید در غرب است؛ با تکیه بر این نظریات به باقیمانده مؤلفههای اجتماعی متکی به ادیان الهی در تمدن غرب تیر خلاص زده شد.
[2] - این نظریه ابتدا «بقای اصلح» در حیات را تئوریزه کرد؛ اما در سالهای بعد، این اصل و صورت تغییر یافته آن(قانون تنازع بقا) در تئوریهای سیاسی و اقتصادی غرب مطرح و تثبیت شد. این نگاه، به انسان غربی اجازه میداد، در حوزههای مختلف و بیمحابا به جدال با همنوعانش بپردازد. چرا که بر این اساس «آنکه در تزاحم یا رقابت باقی میماند، ذاتاً اصلح و شایستهی ماندن است»؛ از اواخر قرن نوزدهم تاکنون، این نگاه، مبنای انسانشناسی تمدن غرب قرار گرفته است.
[3] - در منابع انگلیسی، برای بیان نسبت این نفر از عبارت "half-cousin" استفاده شده که در فارسی معادل پسرعمو، پسرعمه، پسردایی یا پسرخاله ناتنی است. منابع فارسی این دو را عموزاده ناتنی میدانند.
[4] - Sir Francis Galton, FRS (/ˈfrɑːnsɪs ˈɡɔːltən/; 16 February 1822 – 17 January 1911)
دانشمند انگلیسی و متخصص در زمینههای آمار، روانشناسی، هواشناسی و ژنتیک. در ضمن، او همچنین خویشاوند (پسرخاله ناتنی) چالز داروین بوده است.
[5] - Hereditary Genius
[6] - It would be quite practicable to produce a highly-gifted race of men by judicious marriages during several consecutive generations.
[7] - eugenics movement
[8] - Charles Benedict Davenport (June 1, 1866 – February 18, 1944)
[9] - sterilization laws
[10] - Margaret Higgins Sanger (September 14, 1879 - September 6, 1966)
[11] - The Woman Rebel
[12] - No Gods, No Masters".
[13] - Theodore Roosevelt Jr. (October 27, 1858 - January 6, 1919)
[14] - متن و تصویر نامه با عنوان: T. Roosevelt letter to C. Davenport about "degenerates reproducing" در کتابخانه جامعه فلسفی آمریکا به اشتراک گذاشته شده است.
[15] - مشروح نامه او به این شرح است:
My dear Mr. Davenport: I am greatly interested in the two memoirs you have sent me. They are very instructive, and, from the standpoint of our country, very ominous. You say that these people are not themselves responsible, that it is "society" that is responsible. I agree with you if you mean, as I suppose you do, that society has no business to permit degenerates to reproduce their kind. It is really extraordinary that our people refuse to apply to human beings such elementary knowledge as every successful farmer is obliged to apply to his own stock breeding. Any group of farmers who permitted their best stock not to breed, and let all the increase come from the worst stock, would be treated as fit inmates for an asylum. Yet we fail to understand that such conduct is rational compared to the conduct of a nation which permits unlimited breeding from the worst stocks, physically and morally, while it encourages or connives at the cold selfishness or the twisted sentimentality as a result of which the men and women ought to marry, and if married have large families, remain celebates or have no children or only one or two. Some day we will realize that the prime duty the inescapable duty of the good citizen of the right type is to leave his or her blood behind him in the world; and that we have no business to permit the perpetuation of citizens of the wrong type.
[16] - Carnegie endowment for international peace
[17] - The Rockefeller Foundation
[18] - اقدامات پیشتاز و گسترده این بنیادها در ژنتیک گیاهی در بخشهای بعدی به تفصیل خواهد آمد.
[19] - در بخشهای بعدی خواهیم دید حتی «برتراندراسل» نیز بر این موضوع تصریح میکند.
«جنگ جهانی غذا» |چرا سلبریتیهای غرب، سوسکخور شدهاند؟
بعد از جنگ جهانی دوم، راهبرد خانوادههای ثروتمند آمریکایی درباره «جمعیت» کار را به جایی رساند که سلبریتیهایی همچون «آنجلینا جولی» سوسک و عنکبوت بخورند.
پرونده ویژه «جنگ جهانی غذا» - بخش چهارماشاره | در بخشهای قبل، ضمن بررسی تغییر آرایش کولنیهای قدرتمند جهان (در بحث «کنشگران غذا» به این شناخت نیاز داریم) تغییرات جمعیت طی 2000 سال گذشته روشن شد. همچنین بررسی کردیم که سابقه نظریهپردازی و ایجاد جنبشهای اجتماعی برای این منظور، به نیمه قرن نوزدهم میلادی بازمیگردد؛ سپس دیدیم که - به این دلیل که هیتلر پرچمدار ایده «نژاد برتر» شد - این نظریه و این جنبشها در نیمه اول قرن بیستم رو به افول نهاد؛ اما کار به اینجا ختم نشد و این طرح در دهه 1960 پوستاندازی کرد و به شکل دیگری ظاهر شد. در این بخش خواهیم دید که ابرکمپانیها، و قدرتمندان سیاسی دنیا، برای نیل به این هدف از چه روشهایی استفاده کردهاند.
نظریهپردازی مبنایی و فلسفی طرحاحیا و اجرای این برنامه بزرگ، طی دهههای بعد نیازمند تدوین مبانی مستحکم فکری بود. به همین خاطر نظریهپردازی فلسفی و تحکیم مبانی این عقاید خطرناک، توسط فلاسفه اجتماعی تراز اول غرب انجام شد؛ از جمله این افراد میتوان به فیلسوف شناختهشده بریتانیایی «برتراند راسل»1اشاره کرد. راسل بلافاصله پس از پایان جنگ دوم، در سال 1952 در کتاب «تأثیر علم بر جامعه»2جملاتی صریح در این زمینه مینویسد:
«من وانمود نمیکنم که کنترل بارداری تنها راه جلوگیری از افزایش جمعیت است؛ همانطور که پیش از این نیز اشاره کردم جنگ تاکنون در این رابطه ناامیدکننده ظاهر شده است، البته شاید جنگ باکتریایی مؤثرتر باشد. اگر بتوان در هر نسل، یک بار مرگ سیاه3 را در سراسر جهان گسترش داد، بازماندگان میتوانند آزادانه و بدون اینکه جهان، بیش از حد پر شود، تولیدمثل کنند.»4
بسیار جالب است که راسل نمیتواند از اهداف غایی این طرح سخنی نگوید. او در همین کتاب حول ایده «حکومت واحد جهانی» نظریهپردازی میکند و در بخش «نتیجهگیری» همین کتاب مینویسد:
«میخواهم اینگونه نتیجهگیری کنم که یک جامعه علمی تحت شرایط خاصی میتواند پایدار باشد:
• نخستین آنها یک وجود «دولت واحد در تمام جهان» است که نیروهای مسلح در انحصار اوست و از این رو قادر به اجرای صلح هست.
• شرط دوم گسترش یک موفقیت عمومی است، طوریکه هیچ فرصتی برای حسادت بخشی از جهان به بخش دیگر وجود نداشته باشد.
• شرط سوم (که فرض دوم را برآورده میکند) کمبود تولد در همه دنیاست، طوری که جمعیت جهان ثابت شود یا یک چنین چیزی.
• شرط چهارم مهیا کردن زمینه برای ابتکارات فردی در هر دو مورد کار و بازی است، و با گسترش وسیع قدرت همساز و با حفظ چارچوب سیاسی و اقتصادی.
جهان با تحقق این موارد فاصله زیادی دارد، بنابراین باید پیش از ثبات، تحولات گسترده و مصائب وحشتناکی را انتظار داشته باشیم.»5
برتراند راسل
سازماندهی بینالمللی برای اجرای برنامهبا تحکیم مبانی نظری برای نیل به این اهداف، بستههای سیاستی کامل و چند متغیره آماده شد؛ این برنامهها در سطح بینالمللی قانونمند شد، گسترش یافت، مورد تأکید بنیادها و کمپانیهای طراح قرار گرفت و روشهای عملیاتی متنوعی برای اجرای آن در عرصه طراحی شد.
همزمان با این شرایط، یک ضرورت دیگر نیز باعث شد این برنامه بهسرعت پی گرفته شود: متعاقب اجرای طرحهای اجتماعی مانند «انقلاب جنسی» - که از 1960 میلادی فراگیر شده بود - طی یک دهه نرخ رشد جمعیت کشورهای توسعهیافته کاهش شدید پیدا کرد؛ خصوصاً این نرخ در آمریکا به نصف تقلیل یافت. در حالی که رشد جمعیت در کشورهایی که با مدرنیته فاصله داشتند، حفظ شده بود؛ این شرایط کیان و قدرت استراتژیک غرب را شدیداً مورد تهدید قرار داد.
بانک جهانی: گراف مقایسهای نرخ باروری در آمریکا و کشورهای کمتر توسعه یافته (در آمریکا این نرخ به نصف تقلیل یافت)6
انطباق این شرایط با خواستهای ایدئولوژیک نحلههای خاص، مبنی بر «کاهش جمعیت غیرخودی جهان» به اجرایی شدن برنامههای جامع تحدید نسل انجامید.7
متعاقب آن، کنترل و حذف هدفمند نسل انسان بهعنوان یک «هنجار» یا «ارزش پذیرفته شده» در نهادها و سازمانهای جهانی مطرح شد و بهعنوان یک نیاز ضروری برای بشریت، مورد تبلیغ قرار گرفت؛ با تکیه بر این «هنجارسازی» برنامههای متعددی در حوزههای کشاورزی، غذا، دارو، تغییر و در زیستبومها و حتی برنامههای آموزشی و فرهنگی در دستور کار قرار گرفت، برای آنها قانونهای متنوعی گذرانده شد و در کشورهای مختلف دنیا به مرحله اجرا رسید؛ این یک جنگ همهجانبه علیه بشریت بود. (برای نمونه سند امنیت ملی آمریکا به نام NSSM200 که در سال 1974 توسط کیسینجر به تصویب رسید و اجرایی شد، یکی از این اسناد مهم است که در فقرههای پایانی پرونده به آن پرداخته خواهد شد.)
این برنامه جامع، ابعاد گوناگون خصوصاً ابعاد نظامی، سیاسی، امنیتی، کشاورزی، زیستمحیطی و بهداشتی را دربرمیگرفت. برای نمونه برای تغییر در زیستبوم مناطقی خاص از جهان، با تمرکز بر کشورهای در حال توسعه - مانند چین، هند، ایران، آمریکای جنوبی، ترکیه و منطقه عمومی قاره افریقا - از هر 5 سد ساخته شده، 4 سد با دخالت و پشتیبانی مالی بانک جهانی ساخته شده است.8 این شرایط موجب بههمخوردن محیطزیست در برخی مناطق هدف و ایجاد تنشهای اجتماعی و سیاسی – مانند نزاع بر مسئله آب – در درازمدت شد.
در این زمینه آرایش و چیدمان مهرهها در نهادهای جهانی نیز تغییر کرد. برای مثال میتوان به داستان یک تغییر آرایش در بانک جهانی اشاره کرد. روزنامه کیهان به تاریخ 11 اردیبهشت 1396 در یادداشتی به قلم حسین مروتی در این زمینه نوشت:
«... رابرت مک نامارا9 وزیر جنگ آمریکا در دوران کندی10و جانسون11 که به قصاب ویتنام معروف است، نیز با فراغت یافتن از کشتار میلیونی ویتنامیها و پایان مسئولیت هفت سالهاش در وزارت جنگ، کتابی به نام «بمب ساعتی جمعیت» 12 نوشت و برای دنیا از عواقب وحشتناک جمعیت زیاد سخن گفت.
وی در سال 1968 بهعنوان رئیس بانک جهانی انتخاب شد و بهمدت 13 سال نیز در این مسئولیت ماند.
مک نامارا برای اجرای «پروژه تحدید نسل جهانی»، «دپارتمان پروژههای جمعیتی» را در بانک جهانی تأسیس کرد و در همین راستا بود که نخستین وام تنظیم خانواده بانک جهانی نیز در سال 1970 به مبلغ دو میلیون دلار، به جامائیکا اختصاص یافت. چنانکه از نام این وامها برمیآمد، هیچ دولتی حق نداشت آنها را مصروف اموری غیر از کنترل جمعیت کند.»
مکنامارا (وسط) در کنار جانافکندی (راست)
مروتی ادامه میدهد:
دکتر استفان کارانجا13، دبیر سابق انجمن پزشکی کنیا، در این زمینه میگوید: بخش بهداشت و درمان ما دچار اضمحلال شده است. هزاران نفر از مردم کنیا بر اثر مالاریا میمیرند، در حالی که هزینه درمانشان بیشتر از چند سِنت نیست؛ اما در مراکز سلامت، قفسهها تا سقف از قرص ضدبارداری، IUD و ... به ارزش میلیونها دلار پر شدهاند. محصولاتی که اکثر آنها با پول آمریکا عرضه میشوند. در بیمارستانها اتاق عمل ویژه با خدمات کامل و بدون هیچ کم و کاستی در ابزار، برای عقیمسازی زنان آماده است. در حالی که در همان بیمارستان، بهدلیل نبود ابزار و تجهیزات جراحی پایه، حتی یک عمل جراحی اورژانس نیز نمیتواند انجام شود.
وامهای بانک جهانی اگرچه در نگاه نخست، نوعی مشوق تلقی میشدند، ولی در ذات خود حامل تهدید بزرگی هم بودند. توصیف خوبی که ویلیام تب14 اقتصاددان غربی از شیوه عملکرد صندوق بینالمللی پول دارد، میتواند تا حدی منظور از تهدید بودن این وامها را مشخص کند: نهادهای بینالمللی وسیلهای برای دستیابی به وامها و شرایطی هستند که چون سلاحی در دست تروریسم مالی عمل میکند. همانطور که «بمباران» و «تهدید آگاهانه به استفاده از خشونت» بر ضد کشورهای جهان سوم، ویژگی «عصر دیپلماسی ناوچههای توپدار» بود؛ خودداری از دادن وامهای نقدی نیز میتواند مسیر کشتیها را در وسط اقیانوسها تغییر دهد و مانع حمل غذا به مردم گرسنهای شود که دولتهای آنها با دیپلماسی نهادهای مالی بینالمللی همکاری نمیکنند... صندوق بینالمللی پول، با دشوار کردن اوضاع برای بدهکاران، فشار خود را بر این دولتها افزایش میدهد تا آنها مجبور به انجام تغییرات موردنظر صندوق شوند.
یک اقتصاددان ارشد بانک جهانی هم در این زمینه دست به افشاگری زده و گفته: وامدهی مبتنی بر سیاست، دقیقاً همان جایی است که بانک جهانی قدرت و نیرویی بیرحم دارد. وقتی که کشورها واقعاً در شرایط سختگیر میکنند، میتوان مجبورشان کرد که سیاستهای کلانی که در حالت عادی و در زمینه پروژهها تغییر نمیدهند را اصلاح کنند.»15
این اقدامات وسیع، کنترل نسل را به یک هنجار بینالمللی تبدیل کرد. در پی موفقیت در این هنجارسازی، طی چهار دهه انتهایی قرن بیستم تاکنون، بسیاری از افراد سرشناس و تأثیرگذار صحنه بینالمللی با افتخار پشت این برنامهها و «ارزش»ها قرار گرفتند و از آن دفاع کردند. مباهات و اظهار فخر بسیاری از مقامات و کمپانیداران ارشد آمریکایی در زمینه کنترل نسل با یک جستجوی ساده در دسترس است؛ تنها با ذکر مثالهایی از این موضوع عبور میکنیم.
«تد ترنر»16 بنیانگذار شبکه خبری «سیانان»17 یکی از افرادی است که ضمن اینکه حتی جلوی دوربین تلویزیونی از بیان لزوم بکار گرفتن روشهایی مانند «نسلکشی» برای کاهش جمعیت جهان نیز ابا نمیکند، در اظهارنظرهای متعدد، بارها تصریح کرده است:18
«وضعیت ایدهآل این است که کل جمعیت دنیا بین 250 تا 300 میلیون نفر باشد، یعنی 95 درصد از جمعیت کنونی کم شود.»19
تدترنر (راست) و رابرت مرداک(چپ) – دو غول رسانهای آمریکا
اما این تنها سیاستمداران نبودند که درباره کنترل یا حذف بخش اعظم جمعیت جهان اظهارنظر کردند، بلکه برای موجه جلوه دادن این سیاست، نیاز بود افراد وجیهالمله یا سلبریتیها نیز این سیاست را تبلیغ کنند. برای نمونه «ژاک کاستو»20 افسر نیروی دریایی، فعال محیطزیست و سفیر یونسکو، در نوامبر سال 1991 در اظهارنظری گفت:
«به منظور تثبیت جمعیت جهان، ما باید 350،000 نفر را در هر روز حذف کنیم.»21
او برای تبلیغ این دست برنامهها مورد تقدیر مجله تایم قرار گرفت.22
عکس روی جلد تایم، از ژاک کاستو
همچنین بهعنوان نمونه برجسته و نمادین دیگر میتوان به فیلم منتشر شده از «آنجلینا جولی»23 سوپراستار هالیوود، اشاره کرد که به همراه فرزندانش یک وعده غذای چندشآور و تهیه شده از حشرات – انواعی از سوسک و عنکبوت - را میخورند؛ این فیلم بصورت گسترده در تمام دنیا پخش شد، با این هدف که نشان دهد کمیابی غذا بر کره زمین آنچنان شدت گرفته که مردم نیازمند تغییر عادتهای غذایی هستند، تا آن سطح که حشرات نیز باید در برنامه غذایی گنجانده شود.24
تصویری از فیلم منتشر شده از سوسکخواری و عنکبوتخواری آنجلینا جولی و فرزندانش
بخش زیادی از برنامه کاهش جمعیت جهان، مکتوم و محرمانه باقی مانده است؛ اما بخشهای افشا شده بهروشنی نشان میدهد در پس پرده مناسبات اقتصادی و سیاسی دنیا یک جنگ همهجانبه و در حوزههای مختلف در حال پیگیری است. در بخش بعدی این پرونده ویژه - که روز شنبه 30 تیرماه 1397 منتشر خواهد شد - دیدگاه جهانی را در موضوع بحران باروری در جمعیت ایران توضیح خواهیم داد.
پینوشت
________________________________________
[1] - Bertrand Arthur William Russell, 3rd Earl Russell (May 18, 1872- February 2, 1970)
[2] - The Impact of Science on Society (1952)
[3] - اشاره به اپیدمی طاعون در قرن 14 میلادی که مرگ فراگیر را در دنیا رقم زد.
[4] - I do not pretend that birth control is the only way in which population can be kept from increasing. There are others, which, one must suppose, opponents of birth control would prefer. War, as I remarked a moment ago, has hitherto been disappointing in this respect, but perhaps bacteriological war may prove more effective. If a Black Death could be spread throughout the world once in every generation survivors could procreate freely without making the world too full.
See more: The Impact of Science on Society , Ch.7 : Can a Scientific Society Be Stable
[5] - My conclusion is that a scientific society can be stable given certain conditions. The first of these is a single government of the whole world, possessing a monopoly of armed force and therefore able to enforce peace. The second condition is a general diffusion of prosperity, so that there is no occasion for envy of one part of the world by another. The third condition (which supposes the second fulfilled) is a low birth rate everywhere, so that the population of the world becomes stationary, or nearly so. The fourth condition is the provision for individual initiative both in work and in play, and the greatest diffusion of power compatible with maintaining the necessary political and economic framework. The world is a long way from realizing these conditions, and therefore we must expect vast upheavals and appalling suffering before stability is attained.
See more: The Impact of Science on Society , Conclusions
[6] - See more:
https://data.worldbank.org/indicator/SP ... ions=ID-US[7] - درباره یکی از مهمترین این طرحها، با نام NSSM200 که در سالهای ابتدایی دهه 1970 توسط کیسینجر تهیه شد، در فصل بعدی به تفصیل خواهیم نوشت.
[8] - بهرامی عطا، اکبرزاده فریدون، امیدی شهرکی مجید، اقتصاد سیاسی سیاستگذاری بانک جهانی و صندوق بین المللی پول برای کشورهای خاورمیانه (ایران، مصر، ترکیه و عراق)، فصلنامه مطالعات دفاعی استراتژیک، تهران، 30/11/96، ص ...
[9] - Robert Strange McNamara (June 9, 1916 – July 6, 2009)
مکنامارا، اولین بار در سال 1946 توسط بنیاد فورد کشف شد، 15 سال بعد در سال 1961 به سمت وزیر جنگ آمریکا منصوب شد و 7 سال در این موقعیت ماند؛ سپس در سال 1968، این وزارتخانه را به مقصد ریاست بانک جهانی ترک کرد. او این سمت را تا سال 1981 میلادی عهدهدار بود.
[10] - John Fitzgerald "Jack" Kennedy (May 29, 1917 – November 22, 1963)
[11] - Lyndon Baines Johnson (/ˈlɪndən ˈbeɪnz/; August 27, 1908 – January 22, 1973)
[12] - The Population Problem:Time Bomb Or Myth
[13] - Stephen Karanja
[14] - William K. Tabb
[15] - مروتی، حسین، عبرتهای پروژه تحدید نسل ایرانیان، کیهان، 11 اردیبهشت 96
[16] - III (born November 19, 1938)
[17] - CNN
[18] - فیلم دیدنی اظهارات متعدد او را در این آدرس، در دسترس است:
https://www.youtube.com/watch?v=FYcHynxe9GQ[19] - “A total population of 250-300 million people, a 95% decline from present levels, would be ideal.”
[20] - Jacques-Yves Cousteau AC
[21] - In order to stabilize world population, we must eliminate 350,000 people per day.
[22] - خواهیم دید تایم از نشریات مورد تقدیر و همراه گعده بیلدربرگ است.
[23] - Angelina Jolie
[24] - این تفکر فراگیر و پمپاژ شده از سوی اربابان تمدن غرب، همواره این واقعیت را انکار میکند که بسیار بیش از سطح رشد جمعیت جهان، فناوریها و روشهای تولید موادغذایی رشد کرده و ارتقا پیدا کرده است؛ چنانکه این فناوریها بهسادگی بیش از دو برابر این رشد جمعیت را پوشش میدهد.
«جنگ جهانی غذا» |یک رکورد «نوزادانه» ایران، در کل تاریخ جهانایران در یک طرح هدایت شده، توانسته رکورد تاریخ جمعیت دنیا را جابهجا کند.
پرونده ویژه «جنگ جهانی غذا» - بخش پنجماشاره | در بخشهای قبلی پرونده، ضمن تشریح آرایش قدرتهای جهانی طی نیم قرن اخیر، ریشههای بحث جنگ جمعیتی از نیمه قرن نوزدهم تا کنون مورد بررسی قرار گرفت. در این بخش به یکی از فکتهای جدیدالانتشار این بنیادها اشاره خواهد شد که نشانگر پیشروی قوای آنان در جنگ جمعیتی علیه ایران است. موضوع جنگ غذایی این بنیادها علیه ایران بسیار گسترده و مفصل است که در بخشهای آتی تشریح خواهد شد.
درآمدی به جنگ جمعیت با ایران
بعید است کسی در ایران زندگی کند و نسبت به تغییرات اقلیم سرزمین خود حساس نباشد. گرچه قبل از انقلاب اسلامی نیز ایران نیز همتراز با سایر نقاط دنیا تحت این برنامه قرار داشت،1 اما بعد از انقلاب - بهدلیل ماهیت ایدئولوژیک حرکت مردم و ساختار حاکمیت - ایران به یکی از کانونهای متمرکز اجرای این برنامهها تبدیل شد. خشک شدن تالابها – بهعنوان زایشگاههای طبیعت – بحرانی شدن منابع آب، کاهش توان ملی تولید در عرصه کشاورزی، مسئله ریزگردها و از این قبیل، مواردی است که بحران در زیستبوم ایران را بهخوبی نشان میدهد. گذشته از اختلالهای زیستمحیطی، مسئله فراگیر شدن برخی بیماریها، کاهش سطح سلامت مردم و ضعیف شدن توان جسمی آنان نسبت به چند دهه گذشته بر کسی پوشیده نیست. به این موارد کاهش قابل توجه نرخ باروری را اضافه کنید. بیتردید این شرایط، حاصل غفلت مسئولان داخلی از برنامهریزی متمرکز دشمن در این جنگ تمامعیار است.
روششناسی حمله برای نابودی «حیات» در میهن عزیزمان از فصلهای تأسفبار و در عین حال جذاب این پرونده است، که با ارائه اسناد روشن و بصورت مبسوط در فصلهای آتی خواهد آمد.طرفه اینکه شواهد روشن نشان میدهد موفقترین برنامههای تحدید نسل جهان که توسط ابرکمپانیهای فراملی هدایت میشود، در ایران به اجرا درآمده است. برای روشن شدن بخشی از ابعاد مسئله، اشاره به یک توئیت نسبتاً جدید از «ملیندا گیتس»2خالی از وجه نیست. او در تاریخ 3 آوریل 2018 – 14 فروردین 1397 – در توئیتی ایران را حائز یک رکورد در کل تاریخ جهان میداند، او مینویسد:
«سریعترین کاهش نرخ باروری زنان در طول تاریخ جهان مربوط به ایران است، جایی که در دهه 1990 میلادی، کارخانه کاندوم جهان بوده است.»3 تصویر توئیت ملیندا گیتس درباره نرخ باروری زنان ایرانی
اینکه ملیندا گیتس به موضوع جمعیت علاقهمند شده به هیچ عنوان اتفاقی نیست. «بیل گیتس» مؤسس و صاحب کمپانی «مایکروسافت»4، با راهاندازی «بنیاد بیل و ملیندا گیتس»5در پوشش اقدامات خیریه و عامالمنفعه، بصورت جدی به دو مقوله «واکسیناسیون» و «غذا» در سطح بینالمللی ورود کرده است، بطوریکه ملیندا گیتس در صفحه شخصی توئیترش بجای عناونینی مانند «همسر بنیانگذار مایکروسافت» یا مانند آن، خود را اینگونه معرفی میکند:
«هماهنگکننده بنیاد بیل و ملیندا گیتس، تاجر و مادر. یاریکننده مردم در زندگی سازنده و سالم.»6
معرفی ملیندا گیتس از خودش
بنیاد گیتس، بهعنوان یک ابرکمپانی جدیدالورود به عرصه قدرت و سیاست راهبردی، در مسیر کنترل جمعیت با متولیان سنتی جهانیسازی غذا همراه و در مواردی شریک شده است. در فصلهای بعد خواهیم دید که ورود این بنیاد به این موضوعات تحت برنامه و با هدایت بنیاد راکفلر صورت گرفته است.7 به این ترتیب توئیت ملیندا گیتس، مفاهیم سیاسی و اجتماعی برنامه راهبردی غرب برای ایران را تا حدی روشن میکند.
شایسته است اشراف و سیطره این نهادها و بنیادهای بزرگ بر ساختارهای و نهادهای جهان مورد بررسی بیشتر و کاملتری قرار گیرد، اما برای جلوگیری از خروج از موضوع پرونده، این موضوع همینجا وانهاده میشود. در فصلهای آتی جریانشناسی ابرکمپانیها و بنیادهای فراملی و سرنخهای حضور آنان در ایران، پرداخته خواهد شد.
بخش بعدی پرونده - که دوشنبه 1 مردادماه 97 منتشر خواهد شد - حکایت جذاب مؤثرترین خانواده تاریخ در «غذا»ی مردم جهان است. منتظر باشید.
پی نوشت
________________________________________
[1] - یک نمونه و مصداق بارز پیگیری این برنامه در ایران، به هم ریختن سازمان و نظم کشاورزی کشور، با طرح شناخته شده «اصلاحات اراضی» بود. در این زمینه خواهیم نوشت.
[2] - Melinda Gates
[3] - The fastest drop in babies per woman in world history was in Iran, home to the largest condom factory in the world during the 1990s.
[4] - Microsoft Corporation
[5] - Bill & Melinda Gates Foundation
[6] - Co-chair of the Bill & Melinda Gates Foundation, businesswoman, and mother. Dedicated to helping all people lead healthy, productive lives.
[7] - سند اذعان بنیاد راکفلر بر این موضوع در ادامه پرونده خواهد آمد.
«جنگ جهانی غذا» |ژنهای خوب «راکفلر»یخانواده راکفلر اربابان برنامهریزی برای غذای جهان به شمار میروند. در این شماره قبل از پرداختن به اقدامات آنان، بهاختصار به پیشینه سنتی این خانواده از قرن شانزدهم میلادی تاکنون پرداخته شده است.
پرونده ویژه «جنگ جهانی غذا» - بخش ششماشاره | در گزارشهای پیشین پرونده، کلیاتی از آرایش صحنهگردانان جهانی حوزه «جمعیت» و «غذا» مورد بررسی قرار گرفت؛ از این گزارش به بعد، ذرهبین پژوهش در این حوزه را کمی نزدیکتر میبریم؛ بیشک طی یک قرن اخیر مهمترین جریان ابرکمپانیهای متمرکز بر مسئله غذا، در اختیار خانواده مشهور و ثروتمند «راکفلر» بودهاند. سطح بالای کنشهای این خانواده در مقوله غذا، حیرت آور است؛ در ادامه پرونده، متودهای این خانواده - و کمپانیهای وابسته و همتراز - و همچنین ابزارهای نفوذ آنان به کشاورزی ایران به تفصیل بررسی خواهد شد؛ اما پیش از آن، طی چند شمارهی آتی نمایی از این خانواده ارائه خواهد شد.
معرفی راکفلرها«راکفلر» نام خانوادهای آمریکایی و احتمالاً آلمانیتبار است.1 شجرهنامه این خانواده از 1590 میلادی در دسترس است (مشروح این شجرهنامه اینــــــــــــــــجا) که نشان میدهد این خانواده هماکنون در آلمان و آمریکا با پسوندهای و نامهای فامیل مشابه پراکنده شدهاند، از جمله این اسامی میتوان به «Rockefeller”(/ˈrɒkəfɛlər/)، “Rockenfellar” ”Rockenfellaren”، “Rockefellow» اشاره کرد. تعداد افراد این خانواده با احتساب 5 فرزند برای هر خانواده، از سال 1590 تاکنون، باید حدود 10 هزار نفر باشد.
سابقه حضور این خانواده در آمریکا به نیمه قرن 18 میلادی میرسد، هنگامی که در زمان «ویلیام راکفلر»2 از آلمان به امریکا نقل مکان کردند. بنیانگذار ثروت این خانواده را دو برادر، به نامهای «جان دی راکفلر»3 و «ویلیام اوری راکفلر»4 میدانند؛ شغل پدر این دو را کشاورز یا تاجر خردهپا نوشتهاند که خیلی قابل اعتماد نیست.5
جان دی راکفلر، تنها 17 سال پس از تأسیس غول نفتی «استاندارد اویل»6 در سال 1862، کنترل 90 درصد پالایش نفت ایالات متحده آمریکا را بدست گرفت. در سپتامبر 1916، وی اولین آمریکایی بود که داراییاش از یک میلیارد دلار فراتر رفت. همچنین مجله «فوربز»7 او را با دارایی به ارزش 340 میلیارد دلار در سال 1937 ثروتمندترین فرد تاریخ معرفی کرد.8 این مجله مینویسد:
«دارایی راکفلر در زمان مرگش در سال 1937، برابر 1.5 درصد تولید اقتصادی کل آمریکا بود. ارزش خالص دارایی او امروزه حدود 340 میلیارد دلار است، که از چهار برابر سرمایه بیل گیتس - ثروتمندترین مرد جهان در حال حاضر - بیشتر است.»
این ثروت عظیم دامنه نفوذ این خانواده را در آمریکا گسترش داد. بسیاری از شخصیتهای آمریکایی که از(دستکم) دهه 1930 میلادی تاکنون به پستهای کلیدی دست پیدا کردهاند، بهنوعی در این بنیاد «خیریه» یا سازمانهای تابعه آن فعالیت داشته یا از کمکهای آن استفاده کردهاند. در بین سیاسیون، مشهور است که بنیاد راکفلر بهنوعی رختکن مسئولین کاخ سفید برای ورود به عرصه قدرت به شمار میرود.
گزارش فوربز از «ثروتمندترین فرد تاریخ»
این بنیاد دارای بخشهای مطالعاتی پیشرفتهای در زمینه مطالعات استراتژیک، روانشناسی، جامعهشناسی و رسانه است. این بخشها در زمینه شناخت چالشهای آمریکا و تدوین راهبردها و سیاستهای جهانی این کشور فعالیت میکنند. ویکیپدیا - گرچه یک منبع نامطمئن و جهتدار است - درخصوص این خانواده ثروتمند و ذینفوذ آمریکایی مینویسد:
«بنیاد راکفلر یک نهاد صنعتی، سیاسی و بانکدار است... آنها، اگر نگوییم قدرتمندترین، یکی از قدرتمندترین خانوادههای تاریخ ایالات متحده هستند... یک نهاد خصوصی و مدعی فعالیتهای بشردوستانه است که ساختمان مرکزی آن در خیابان پنجم منهتن در شهر نیویورک قرار دارد. این بنیاد که تاکنون توسط 6 نسل از خانواده راکفلر در آمریکا اداره شده است، توسط سرسلسله این خاندان، جان دیویس راکفلر - ثروتمندترین مرد تاریخ جهان و مؤسس کمپانی «استاندارد اویل» - در 14 مه 1913 تأسیس شد. در طول تقریباً یک قرن فعالیت، شعار این بنیاد، «فعالیت برای زندگی بهتر بشر در سراسر جهان» بوده است.»9
وقف ستاد سازمان ملل
بررسی نقش مؤثر این بنیاد در تشکیل نهادهای فراملی و جهانی، میتواند بسیار شیرین و جذاب باشد، اما نیاز به پیوستگی مطالب در این پرونده، مانع پرداختن تفصیلی به این موضوع است. بهعنوان مشت نمونه خروار، جالب است بدانیم که «ستاد سازمان ملل متحد» موقوفه خانواده راکفلر است. ساختمان سازمان در نیویورک در سالهای 1949 و 1950 میلادی در کنار «ایست ریور»10 بنا شد. زمین این ملک را «جان دی راکفلر جونیور»11 به قیمت 8.5 میلیون دلار خرید و پس از احداث بنا توسط فرزندش «نلسون راکفلر»12 آن را به سازمان ملل متحد اهدا کرد.
دیوید راکفلر جونیور؛ واقف سازمان ملل
نلسون راکفلر، فرزند دیوید جونیور؛ او از سال 1974 تا 1977 میلادی معاون اول جرالد فورد رئیسجمهور آمریکا بود
این سطح از قدرت، تصمیمات سازمانملل را بکلی تحتتأثیر منویات این بنیاد قرار داد. در ادامه برای روشن شدن موضوع به یک نمونه اشاره میشود؛ در روزهای ابتدایی دیماه سال 1395، پس از تصویب تنها قطعنامه شورای امنیت سازمان ملل علیه اسرائیل درخصوص محدودیت شهرکسازی این رژیم - که برای اولین بار طی 4 دهه توسط آمریکا وتو نشد - کامران نجفزاده13 از نیویورک گزارش داد که بنیاد راکفلر بخاطر این مصوبه، کمکهای مالی خود به این نهاد بینالمللی را محدود کرده است. در این زمینه مثالهای فراوان دیگری نیز وجود دارد که نشان میدهد حاتمبخشی این بنیاد، بیدلیل نبوده و استیلای این خانواده بر سازمانملل و نهادهای تابع آن را کاملاً تضمین کرده است. در بخشهای بعد خواهیم دید که گزینش رؤسای نهادهای بینالمللی، کاملاً باید زیر نظر این بنیادها صورت گیرد تا آن نهاد را در اختیار اهداف جهانی این بنیادها قرار دهد.14
در بخش بعدی پرونده - که سهشنبه 2 مردادماه 97 منتشر خواهد شد - این مورد را بررسی میکنیم که خانواده راکفلر بصورت سنتی و خانوادگی به چه آیینی پایبند هستند. منتظر باشید.
پینوشت
________________________________________
[1] -سرگذشت خانواده راکفلر و اجداد آنها شدیداً دستخوش داستانپردازی، و متأثر از منویات این خانواده در نگارش تاریخ خانوادگی آنها بوده است، لذا حتی با وجود جستجوی دقیق و گسترده، به اطلاعات ارائه شده در خصوص این خانواده همواره باید با دیده تردید نگریست.
[2] - William M Rockefeller (1750 - 1793)
[3] - John Davison Rockefeller Sr. (July 8, 1839 – May 23, 1937)
[4] - William Avery Rockefeller Jr.
[5] - این امکان جدی است که این تاریخچه برای گم کردن رد ارتباط شجره راکفلرها با یهودیان بانکدار – با ریشه آلمانی – مانند خانوادههای روچیلد و مورگان جعل و ساخته و پرداخته شده باشد؛ این استنباط از این رو است که رشد نجومی و سرسامآور این «بچه کشاورز»ها - بدون پشتوانه مالی و در حضور غولهای بانکدار آمریکایی - در سپهر اقتصادی ایالات متحده بعید به نظر میرسد.
[6] - به انگلیسی: Standard Oil اولین شرکت نفتی چندملیتی آمریکایی.
[7] - Forbes
[8] - البته این ارزشگذاری با توجه به قیمت روز انجام شده و 340 میلیارد دلار، ارزش فعلی داراییهای اوست.
[9] - ویکیپدیا فارسی - رؤیت در 31 تیرماه 1397
[10] - The East River
[11] - John D. Rockefeller Jr.
[12] - Nelson Aldrich Rockefeller
[13] - گزارشگر تلویزیون ایران
[14] - یکی از این مسئولان، «مک نامارا» بود که در بخش قبل آمد.
«جنگ جهانی غذا» | من، راکفلر، بانکدارِ آخرالزمانیامراکفلرها - به عنوان اصلیترین کنشگران عرصه غذا و جمعیت - یهودی هستند یا خیر؟ در این زمینه در کل دنیا اطلاع موثقی وجود ندارد؛ اما یک چیز محرز است: ارتباط این خانواده با نحلههای آخرالزمانی و صهیونیستهای مارکدار.
پرونده ویژه «جنگ جهانی غذا» - بخش هفتماشاره |در بخشهای قبلی پرونده، بعد از تشریح آرایش کولنیها و ابرکمپانیهای قدرتمند دنیا، به بررسی مؤثرترین این کمپانیها در بحث غذا رسیدیم. در این شماره ادعای یهودی بودن این خانواده را بررسی خواهیم کرد. با این توضیح که بصورت سنتی، بسیاری از نحلههای یهودی دنیا تلاش میکنند آیینشان را مخفی نگه دارند - از جمله میتوان به یهودیهای «آنوسی» مشهد اشاره کرد که 2400 نفر از آنان در یک روز (واقعه «اللهداد» در سال 1839 میلادی) اظهار مسلمانی کردند.
درباره خانواده راکفلر میتوان گفت که گرچه یهودی بودن آنان در هالهای از ابهام قرار دارد و محل اختلاف است، اما همبستگی عمیق آنان با یهودیان برجسته و کنشهای هماهنگشان با شبکه یهود از گزارههای قطعی است. با این وصف متد کنشهای این خانواده، یهودی بودن یا نبودن اینان را در درجات بعدی اهمیت قرار میدهد. ذیلاً شواهدی آورده شده که انگاره یهودی بودن و جهانروا بودن مکتب این خانواده را تقویت میکند.
آیا خاندان راکفلر یهودی هستند؟درباره دین خاندان راکفلر اطلاع دقیق و موثقی در دست نیست؛ این خاندان خود، دینشان را «مسیحی پروتستان» معرفی میکنند و ریشه 500 سالهشان را - مانند دو خانواده مورگان و روچیلد - از سرزمین ژرمنها میدانند؛ گرچه برخی گزارشها – که البته خیلی قابل اتکا نیست – مدعی هستند ریشه آنان از «یهودیان سافاردی»1 و خاستگاه آنان مناطقی از اسپانیا و پرتغال است.
درباره مکتبی بودن و تعصبات تند مذهبی این خاندان، شواهد زیادی در دست است؛ برای نمونه بررسی شجرهنامه راکفلرها از قرن 16 میلادی نشان میدهد این خاندان طی چهار سده اخیر اسامیای روی فرزندان خود مینهادند، که یک خانواده متعصب مذهبی یهودی یا مسیحی ممکن است این اسامی را بکار برد؛ اسامیای مانند گوتارد2، الیزابت3، پیتر4، جان5، ماری و ماریا6، دیوید7، سالی8، جاکوب9، ساموئل10، میکائیل11، ابیگل12 در ریشه اجداد برادران راکفلر تا قرن 16 میلادی بهوفور وجود دارد.
البته طبعاً شواهدی اینچنین - به همراه ادعاهای پرشمار و بدون سندی که در این زمینه وجود دارد - برای اثبات یهودی بودن این خاندان کفایت نمیکند؛ ضمن اینکه پیوند وثیق این خانواده با محافل خاص اوانجلیستی13، کابالیستی14، فرقههای ایلومیناتی15 و سایر نحلهها و فرقههای آخرالزمانی و جهانروا اهمیت کیش مذهبی این خاندان را درجات بعدی اهمیت قرار میدهد. عبدالله شهبازی، مورخ و جریانشناس معاصر نیز درباره آیین این خاندان معتقد است:
«مستندی درباره یهودی بودن راکفلرها وجود ندارد. خیلی مهم هم نیست. شبکه بانکداری آمریکا کلاً در اختیار خاندانهایی مانند مورگان بوده که اصالتاً آلمانی هستند و به احتمال قوی یهودیتبار. به هر حال مستند قابل اتکاء وجود ندارد.»16
«دیوید راکفلر»17 خود در سال 2002 در کتاب خاطراتش تصریح میکند:
«توصیف من و خانوادهام این است که ما بهعنوان «انترناسیونالیست»18، همداستان عدهای دیگر در جهان، برای ساخت یک جهان با ساختار یکپارچهتر سیاسی و اقتصادی هستیم. در صورتی که اتهام ما این است من ایستادهام و به آن افتخار میکنم.»19
در گزارشی دیگر «گلوبال ریسرچ»20 در این زمینه نوشت:
دیوید راکفلر در خلال صحبتهایش در نشست «بیلدربرگ»21 سال 1991 میلادی درخصوص اهمیت حضور رسانهها در چهار دهه گذشتهی این کنفرانس گفت:
«واشنگتن پست، نیویورک تایمز، مجله تایم و دیگر نشریات بزرگ که مدیران آنها در تمام 40 سال گذشته در جلسات ما حضور داشتند و بهخاطر وعدههای از روی بصیرتشان مورد احترام هستند. این برای ما غیرممکن مینمود که نقشه خود را برای جهان بدون روشنگری این مجلات پیش ببریم. اما اکنون جهان برای یک دولت جهانی آمادهتر است؛ حاکمیتی فراملی متشکل از نخبگان و بانکدارانجهان قطعاً از حکومتهای ملی تجربه شده در قرنهای گذشته بهتر است.»22
دیوید راکفلر
به هر رو گام برداشتن راکفلرها در مسیر جهانیسازی همراه و همنوا با سایر معتقدان به حکومتداری جهانروا، روشن و مبرهن است. در ادامه به مواردی از تمهیدات و کنشهای این خانواده در راستای تشکیل حکومت واحد جهانی اشاره خواهد شد.
الف. همکاری راکفلرها در تشکیل اسرائیل
خانواده راکفلر در تشکیل اسرائیل همکاری راهبردی داشتهاند. دلیل این مسئله دقیقاً روشن نیست، اما بطور قطع تنها همسویی مذهبی یا یکسانی اهداف راهبردی میتواند چنین ارتباط نزدیکی را شکل دهد. پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی در مطلبی در این خصوص مینویسد:
«ویلیام بلاکستون23(1841ـ1935م.) ثروتمند، جهانگرد و بشارت دهنده «اِوانجیلی» و یکی از مهمترین شخصیتهای مسیحی - صهیونیستی آمریکایی است که این جنبش را [در آمریکا] تأسیس کردند.
ویلیام بلاکستون در خانوادهای مسیحی و پیرو کلیسای مکتبی به دنیا آمد... از همان کودکی شیفته خواندن عهد قدیم و پیگیری پیشگوییهایی بود که در این کتاب درباره ظهور مسیح ذکر شده بود. او که با ساخت و ساز و سرمایهگذاری در این زمینه، ثروت هنگفتی به دست آورده بود، اعتقاد داشت، این ثروت بیجهت به او داده نشده، به همین دلیل مسئولیت فراهم ساختن زمینههای ظهور مسیح را برعهده گرفت. با توجه به موارد یاد شده، رهبری جنبشی را که هدف آن بازگرداندن یهود به فلسطین قبل از ظهور مسیح بود، عهدهدار شد.
بلاکستون فعالیتهای خود را با نوشتن کتاب «یسوع میآید» که در سال 1878 م. منتشر شد، آغاز کرد. کتاب یاد شده تأثیر بسیار زیادی بر پروتستانیسم اوانجیلی آمریکا گذاشت. این کتاب تبدیل به یکی از مهمترین کتابهایی شد که «آرمانگرایی صهیونیستی» را درچارچوب اعتقاد به «عصر هزاره خوشبختی» منعکس میکرد.
این کتاب، بیش از هر کتاب دیگری که طی 10 سال پیش [از آن] در زمینه ظهور مسیح به چاپ رسیده بود، توانست توجه رهبران و روحانیون مسیحی را به بازگشت مسیح جلب کند. از جمله این افراد میتوان به «ملویل فولر» قاضی بزرگ و استاندار ایالتها و نماینده کنگره آمریکا اشاره کرد. در میان این افراد روحانیون پروتستان، کاتولیک، سرمایهداران و سیاستمدارانی از قبیل «دی پونت»، «مورگان»، «جان راکفلر»، «ویلیام راکفلر»، «راسل زیگ» و «چارلز اسکوبنر» نیز به چشم میخوردند...
در سال 1891، بلاکستون «درخواستی» برای «بنیامین هاریسون»، رئیسجمهور آمریکا نوشت و در آن از او خواست، جهت بازگرداندن یهودیان به فلسطین وارد عمل شود. او این درخواست را به امضای 413 تن از شخصیتهای برجسته مسیحی آمریکا رساند. در میان این افراد، امضای بزرگ خاندان راکفلر در آن زمان، یعنی «جان راکفلر» و بزرگ قضات دادگاه عالی و رئیس مجلس نمایندگان و بسیاری از نمایندگان مجلس سنا و مسئولان تحریریه تعدادی از روزنامههای بزرگ و مشهور آمریکا نیز دیده میشد.»24
ب. صهیونیستهای کلاسیک و برجسته در رأس بنیاد راکفلر
حرکت شانهبهشانه یهودیان شناخته شده با این بنیاد نیز قابل توجه است؛ همواره صهیونیستهای شاخص و شناختهشده بینالمللی مسئولیتهای ردههای بالای این بنیاد - از جمله مدیریتعامل، عضویت و ریاست هیئت مدیره و مسئولیت در هیئت امنا - را برعهده داشته و دارند. در ادامه به سه نفر از این افراد اشاره میشود:
هنری کیسینجرآلفرد کیسینجر»25 است. این فرد، قطعاً یهودی است و نماد صهیونیستهای آمریکایی به شمار میرود. وزن فردی او - جدای از نهادها و تشکیلات یهود - چنان بالاست که در کنار نهادهای شناخته شده بینالمللی، عضوِ حقیقیِ کنفرانس «بیلدربرگ»26 است. ویکیپدیا کیسینجر را یهودی آلمانیتبار معرفی میکند و مینویسد:
«کیسینجر، در سال 1923 در دوران جمهوری وایمار، در بایرن آلمان در خانواده یهودی آلمانیتبار متولد شد.»27
هنری آلفرد کیسینجر
سپس درخصوص ارتباط کیسینجر و راکفلر ادامه میدهد:
«ارتباط او با برادران راکفلر تا آنجا تنگاتنگ شد که کیسینجر به هیئت امنای بنیاد برادران راکفلر دعوت شد.»28
اما کیسینجر تنها صهیونیست کلاسیک در جمع راکفلرها نبوده و نیست.
جودیت رودین
مدیرعامل بنیاد راکفلر طی دوازده ساله 2005 الی 2017 خانم «جودیت رودین»29 بوده است. جودیت (= جهودیت: نام یهودی) 73 ساله در سال 2005 به بنیاد راکفلر پیوست. وی که در فیلادلفیا در خانوادهای یهودی به دنیا آمده، مدارج ترقی را یکی پس از دیگری تا مدیرعاملی بنیاد راکفلر طی کرد.
جودیت رودین
ژاکوب هراردر نمونهای دیگر میتوان از «ژاکوب (یعقوب) جورج هرار»30 بهعنوان مدیرعامل و رئیس هیئت مدیره سابق راکفلر نام برد. سایت راکفلر درباره او نوشت:
«ژاکوب هرار بسرعت سلسله مراتب موفقیت را در این بنیاد طی کرد. هرار در سال 1951 به سمت معاون بخش کشاورزی، در سال 1955 به سمت مسئول این بخش، در سال 1959 به عنوان معاون مدیرعامل و در سال 1961 به سمت «امین» و مدیرعامل بنیاد راکفلر برگزیده شد و تا سال 1972 در این سمت باقی ماند. او پس از بازنشستگی در خلال سالهای 1973 تا 1979 ریاست شورای حکومتی راکفلر را بر عهده داشت.»31
ژاکوب (یعقوب) هرار
به این ترتیب گرچه دین خانواده راکفلر در هالهای از ابهام قرار دارد؛ اما روشن است که این خانواده و تشکیلاتشان، با فرقههای آخرالزمانی و همچنین یهودیان و صهیونیستهای برجسته، ارتباطی وثیق دارند.
در بخش آینده پرونده - که چهارشنبه 3 مرداد 97 منتشر میشود - به یکی از نهادسازیهای معظم و قابل توجه این خانواده برای تسلط بر سازمانها و نهادهای فراملی اشاره خواهد شد.
+ سایر مطالب پرونده «جنگ جهانی غذا» را {اینـــــــــــــــــــجا} بخوانید.
پینوشت
________________________________________
[1] - به عبری: סְפָרַדִּי
[2] “Goddard" - نام جد اعلای راکفلرها در انتهای قرن شانزدهم، Goddard است. این کلمه مکتبی از ریشه god + hard بهمعنی «قوی و شجاع» آمده است. همچنین Goddard و Gothard نام فامیل تیرهای مشهور از یهودیان اشکنازی است.
[3] - “Elizabeth" الیزابت یک نام یونانی با ریشه عبرانی است. اصل این کلمه، واژه عبری אֱלִישֶׁבַע ('Elisheva') است، به معنی my God is abundance (خدای من بخشنده و کریم است).
[4] - “Peter" پیتر یا پطرس نیز یک نام قدیمی است که در زبان آرامی به معنای «سنگ و صخره» است. احتمالاً «پدر» فارسی و «پیتار» هندی نیز از همین ریشه است.
[5] - “Johannes, Johan, John" نامهای متعدد از این ریشه در این شجرهنامه وجود دارد که در فارسی و عربی «یوحنا» و «یحیی» تلفظ میشوند.
[6] - “Mary, Maria" از ریشه عبری מִרְיָם همان مریم فارسی و عربی است. هماکنون نیز این نام با تلفظ Miriam در عبری کاربرد دارد.
[7] - “David" از ریشه عبری דָּוִד یکی از نامهای مشهور عبری و همان «داوود» فارسی و عربی است.
[8] - “Sally" همان ساره یا سارا در عربی و فارسی است و از ریشه کلمه عبری שָׂרָה گرفته شده است.
[9] - “Jacob" همان یعقوب فارسی و عربی که از ریشه واژه عبری יַעֲקֹב گرفته شده است.
[10] - “Samuel" همان اسماعیل در فارسی و عربی و از ریشه عبرانی שְׁמוּאֵל گرفته شده است.
[11] - “Michael" معادل میکائیل فارسی و از ریشه מִיכָאֵל عبری است.
[12] - “Abigail, Abby" از ریشه عبری אֲבִיגַיִל است. هماکنون نیز با تلفظ Avigayil استفاده میشود.
[13] - Evangelicalism /ˌiːvænˈdʒɛlɪkəlɪzəm, ˌɛvən-/ شاخهای از پروتستان که بصورت خاص عقاید آخرالزمانی دارند.
[14] - قبّاله، کابالا یا کبالا (به عبری: קַבָּלָה) نحله انحرافی عرفانی و منشعب از یهود است.
[15] - ایلومیناتی (به لاتینIlluminati) جمع کلمه لاتین illuminatus به معنی روشنضمیر است. در اصطلاح به گروهها و سازمانهای توطئهگر مخفی گفته میشود که در حکم دولت در سایه عمل میکنند. ایلومیناتی معمولاً در ارتباط با نظم نوین جهانی بکار میرود؛ معتقدین نظریه توطئه، معتقدند ایلومیناتی، هزاردستانی در پس وقایع هستند که جهان را به سمت نظم نوین جهانی مورد نظر خود راهبری میکنند.
[16] - مکاتبه تلگرامی با خبرنگار تسنیم،27 فروردین 97
[17] - David Rockefeller (June 12, 1915 – March 20, 2017)
[18] - internationalist
[19] - David Rockefeller has been even less humble (but perhaps more honest) in his assertion of his family’s and his own personal role in shaping the world. In his 2002 book, Memoirs, David Rockefeller wrote:
“For more than a century ideological extremists at either end of the political spectrum have seized upon well-publicized incidents such as my encounter with Castro to attack the Rockefeller family for the inordinate influence they claim we wield over American political and economic institutions. Some even believe we are part of a secret cabal working against the best interests of the United States, characterizing my family and me as ‘internationalists’ and of conspiring with others around the world to build a more integrated global political and economic structure–one world, if you will. If that’s the charge, I stand guilty, and I am proud of it.”
David Rockefeller, Memoirs (Random House, New York: 2002), pages 404 – 405.
[20] - Global Research - Centre for Research on Globalization
[21] - Bilderberg
[22] - We are grateful to the Washington Post, The New York Times, Time Magazine and other great publications whose directors have attended our meetings and respected their promises of discretion for almost 40 years. It would have been impossible for us to develop our plan for the world if we had been subjected to the lights of publicity during those years. But the world is more sophisticated and prepared to march towards a world government. The supranational sovereignty of an intellectual elite and world bankers is surely preferable to the national auto-determination practiced in past centuries.
[23]اوانجلیست و صهیونیست شناخته شده آمریکایی؛ ویکیپدیا در توصیف او مینویسد:
William Eugene Blackstone (October 6, 1841 – November 7, 1935) was an American evangelist and Christian Zionist. He was the author of the Blackstone Memorial of 1891, a petition which called upon America to actively return the Holy Land to the Jewish people.
[24] -
http://www.ensani.ir/fa/content/63124/default.aspx[25] - Henry Alfred Kissinger
[26] - The Bilderberg Group, Bilderberg conference, Bilderberg meetings or Bilderberg Club is an annual private conference of 120 to 150 people of the European and North American political elite, experts from industry, finance, academia, and the media, established in 1954.
[27] - Kissinger was born Heinz Alfred Kissinger in Fürth, Bavaria, Germany, in 1923 during the Weimar Republic, to a family of German Jews.
[28] - The relationship developed to the point that Kissinger was invited to sit on the board of trustees of the Rockefeller Brothers Fund.
[29] - Judith Rodin
[30] - Jacob George "Dutch" Harrar (December 2, 1906 - April 18, 1982)
[31] -
https://rockfound.rockarch.org/jacob-george-harrar (این صفحه بعدها از دسترس خارج شد)